چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


بی خیال تو کنج دیوار


بی خیال تو کنج دیوار
تداوم حضور گسترده و پرتماشاچی فیلم های عامه پسند در دوره های مختلف تاریخی سینمای ایران از ابتدا(سال ۱۳۰۹) تاکنون، نشان از یک واقعیت دارد؛ ارتباط تنگاتنگ سینما در این ولایت با طبقه بندی اجتماعی.
اگر هنوز بخش قابل توجهی از تولیدات داخلی ما برای «اقشار عامی» ساخته می شود، این به بافت عمومی جامعه یی ارتباط دارد که هنوز درصد بالایی از افرادش را این گونه آدم ها تشکیل می دهد.
در واقع، نفس کشیدن و سر پا ماندن سینمای عامه پسند ما نشان از جامعه پرتناقضی دارد که طی این ۷۸ سال، از رشد فرهنگی و اقتصادی چشمگیر برخوردار نبوده است.
آیا این نوع تماشاچی سلیقه تعیین می کند یا خودش بازیچه و وجه المصالحه قرار می گیرد. از همان تجربه های اولیه همچون «آبی و رابی»(آوانس اوگانیانس/ ۱۳۰۹)، «دختر لر»(خانه بهادر اردشیر ایرانی/ ۱۳۱۲)، «بوالهوس»(ابراهیم مرادی/ ۱۳۱۳)، «واریته بهار»(پرویز خطیبی/ ۱۳۲۸) و «شرمسار»(اسماعیل کوشان/ ۱۳۲۹) تا فیلم های «پریچهر»(فضل الله بایگان/ ۱۳۳۰)، «خواب های طلایی»(معز دیوان فکری/ ۱۳۳۰)، «مادر»(اسماعیل کوشان/ ۱۳۳۰)، «زنده باد خاله»(پرویز خطیبی/ ۱۳۳۱)، «ولگرد»(مهدی رئیس فیروز/ ۱۳۳۱)، «افسونگر»(اسماعیل کوشان/ ۱۳۳۱)، «گل نسا»(سرژ آزاریان/ ۱۳۳۱)، «غفلت»(علی کسمایی/ ۱۳۳۲)، «مراد»(سردار ساکر/ ۱۳۳۲)، «دختری از شیراز»(ساموئل خاچیکیان/ ۱۳۳۳)؛ «نقلعلی»(پرویز خطیبی/ ۱۳۳۳)، «پنجمین ازدواج»(نصرت الله وحدت/ ۱۳۳۴)، «مادموازل خاله»(امین امینی/ ۱۳۳۶)، و «شب نشینی در جهنم»(ساموئل خاچیکیان و موشق سروری/ ۱۳۳۶)، می توان نشانه های بها دادن به سلایق و خواسته های توده عام و معمولی را شاهد بود. زمانی بازی عوامانه یا ملودرام، زمانی پندهای اخلاقی در جهت نمایش تصنعی آسیب پذیری کانون خانواده و زمانی عشق و خیانت و قمار و... سر به سنگ خوردن، مشخصه اصلی تولیدات سینمایی آن سال ها می شود و زمانی دیگر «سینمای آتراکسیون» و ملغمه یی از رقص و آواز و اشک و خنده و رویاپردازی، سکه روز می شود.
این فضای اجتماعی و حضور مداوم و پررنگ آدم هایی که با احساسات آنی و عواطف دم دستی زندگی می کنند و زود احساسی و آب به آب می شوند و از بت سازی و ستاره سازی خوش شان می آید، نشانگر جامعه نامتوازنی است که آمادگی وقوع اتفاقات غیرقابل پیش بینی را دارد.
کم کم سر و کله «لات جوانمرد» (مجید محسنی/ ۱۳۳۷)، «اول هیکل»(سیامک یاسمی/ ۱۳۳۹)، «کلاه مخملی»(اسماعیل کوشان/ ۱۳۴۱)، «آقای قرن بیستم»(سیامک یاسمی/ ۱۳۴۳)، «عروس فرنگی»(نصرت الله وحدت/ ۱۳۴۳)، «قهرمان قهرمانان»(سیامک یاسمی/ ۱۳۴۴)، «یک پارچه آقا» (ناصر ملک مطیعی/ ۱۳۴۴)، «شیرمرد» (ابراهیم باقری/ ۱۳۴۴)، «گنج قارون» (سیامک یاسمی /۱۳۴۴)، «حاتم طایی» (محمدعلی فردین/ ۱۳۴۵)، «جهان پهلوان» (اسماعیل ریاحی/ ۱۳۴۵) و... سه نخاله معروف (سپهرنیا، گرشا و متوسلانی) پیدا می شود. حالا تماشاچی خوشش می آید با مجید محسنی و عباس مصدق و ناصر ملک مطیعی و محمدعلی فردین هم مرام شود و سر سفره «علی بی غم» و «حسن فرفره» بنشیند و همراه با فردین یک دهن بخواند و بگوید؛
«گنج قارون نمی خوام/ مال فراوون نمی خوام/ جام جمشید زمون/ تاج فریدون نمی خوام/ بهرما گوشه کوچکی از این دنیا بسه/ لقمه یی نان و گلیم پاره ما رو بسه/ غم نخور دنیا دو روزه/ این دو روزم روز به روزه...».
همین تماشاچی دل سپرده به رویا، با فردین رمانتیک هم کنار می آید و به او اقتدا می کند و این بار (به جای صدای ایرج) با صدای عارف همدل و همراه می شود و در خلوت خود زمزمه می کند؛
«یه دل می گه برم برم/ یه دلم می گه نرم نرم/ طاقت نداره دلم دلم/ بی تو چه کنم؟ پیش عشق ای زیبا زیبا/ خیلی کوچیکه دنیا دنیا/ با یاد توام هرجا هرجا/ ترکت نکنم/ سلطان قلبم تو هستی تو هستی/ دروازه های دلم را شکستی/ پیمان یاری به قلبم تو بستی/ با من پیوستی...»
و خیالپردازی و رویا و سانتی مانتالیسم و شانس و اشتهار و بزن بهادری و لوطی منشی و عاشق پیشگی و لودگی در شمایل آدم های مختلفی چون ناصر ملک مطیعی (مهدی مشکی و پاشنه طلا و... غلام ژاندارم)،جا خوش می کند.
سینمای عامه پسند این دوران ممکن است آن ظواهر روبنایی «ضدارزش» شده را نداشته باشد ولی در نسخه های ژنریکش که- به ویژه- در سال های اخیر ساخته شده، کاملاً «رونوشت برابر اصلی» بودن (به شکل استتار شده) رعایت می شود. اگر زمانی قیافه و هیکل مردانه فردین و ناصر ملک مطیعی در محبوبیت میان توده ها اهمیت داشت، حالا دیگر تماشاچی عوام با محمدرضا گلزار و امین حیایی و حمید گودرزی و محمدرضا شریفی نیا حال می کند و مهناز افشار و الناز شاکردوست و نیوشا ضیغمی و... می توانند جورکننده این جنس باشند.
حیات این سینمای مخدر، نشانگر جامعه بیمار و نامتوازنی است که افراد عامی و سیاهی لشگرش ازخودفراموشی و خود را به کوچه علی چپ زدن بدشان نمی آید. شاید آنها در این «دوپینگ کردن» مقصر نیستند و در این عصبیت و ریتم نامتعادل معاصر و در بطن جامعه هویت باخته و سطحی نگر و سیاست زده یی که شکاف طبقاتی را با بیرحمانه ترین شکل تجربه می کند، دارند از خود و دور و بری هایشان انتقام می گیرند. اما یقیناً آن اشخاص حقیقی و حقوقی که از تداوم چنین میزانسنی راضی هستند باید پاسخگو باشند و دلایل توجیهی خود را (مبتنی بر روانشناسی عمومی جامعه) بیان کنند تا شاید ما بی خبران را از خواب غفلت بیرون آورند.
جواد طوسی
منبع : روزنامه اعتماد