سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

دکترین بوش و دموکراسی در جهان عرب


دکترین بوش و دموکراسی در جهان عرب
شكی نیست كه تروریسم در شرایطی رشد می یابد كه فرصت مشاركت دموكراتیك در آنها وجودندارد. به هردلیل توسل ایالات متحده به دموكراسی به عنوان شیوه ای برای مبارزه علیه تروریسم، واكنشهای مختلفی را درخاورمیانه برانگیخته است. از یك طرف حمایت ناموزون ایالات متحده از اسرائیل، حمله آمریكا به عراق و بدرفتاری با زندانیان ابوغریب و گوانتانامو، همگی احساسات ملی بسیاری از اعراب را برانگیخته است؛ آنها دموكراسی را بدین دلیل نمی پذیرند كه آن را ترفندی جدید برای به دست گرفتن ذخایر عظیم نفتی منطقه می دانند. ازطرف دیگر، مردم عرب به علت شرایط خفقانی كه برای سالها تحت آن زندگی كرده از این طرح استقبال كرده اند، مردم عادی خاورمیانه هیچگاه به اندازه حال حاضر برای پرداختن به اصلاحات آمادگی نداشته اند. مشروعیت مداخلات آمریكا در دیگر مناطق دنیا به نام تقویت دموكراسی یا مبارزه با تهدید كمونیست در دوران پس از جنگ جهانی دوم در هر حالتی قابل تردید است، برای مثال می توان به برخی از مداخلات ایالات متحده در قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یكم اشاره كرد: ایران، كره، گواتمالا، كوبا، لائوس، ویتنام، كامبوج، گرانادا، لیبی، السالوادور، نیكاراگوا، پاناما، سومالی، سودان، یوگسلاوی، افغانستان و عراق. واقعیت این است كه صرف به كارگیری لفظی، دموكراسی نمی تواند به تحول دموكراتیك باثبات منتهی شود. باتوجه به محیط پیچیده سیاسی و تاریخی منطقه، مسائل زیادی در مورد شیوه و ماهیت اصلاحات وجوددارد. از لحاظ تاریخی، مداخله آمریكا در مسائل و درگیریهای داخلی منطقه از دهه ۱۹۴۰ بر تقویت ثبات مبتنی بوده است، درحالی كه نقض حقوق بشر در نظامهای غیر دموكراتیك دولتهایی كه ایالات متحده از آنها بهره می برد، نادیده گرفته شده است. این سیاست كه مشخصه آن عدم انسجام و تناقض بود حمایت تعداد اندكی از دوستان ایالات متحده را به همراه داشته است. به ویژه پس ازتجاوز و اشغال عراق، رفته رفته احساس ناتوانی، تحقیر و سرخوردگی بیشتر خاورمیانه را دربرمی گیرد. مداخله ایالات متحده در قضیه عراق ممكن است سقوط این كشور به جنگ داخلی را تسهیل كند كه این مسأله پیامدهای وخیمی را برای منطقه درپی خواهدداشت. دكترین تقویت دموكراسی ایالات متحده درخاورمیانه در سخنرانی بوش در بیستمین سالگرد تأسیس «بنیادملی دموكراسی» (۶ نوامبر ۲۰۰۳) در واشنگتن مطرح شد. او اشاره كرد كه: «شصت سال توجیه كشورهای غربی و انطباق خود با فقدان آزادی در خاورمیانه نمی تواند ما را مصون كند، زیرا در درازمدت ثبات را نمی توان به قیمت ازدست رفتن آزادی به دست آورد. تا آن زمان كه خاورمیانه مكانی باشدكه آزادی در آن رشد نمی كند ، همچنان به عنوان نقطه ای برای صدور ركود، انزجار و خشونت باقی خواهدماند، با گسترش تسلیحات كه خود می تواند لطمه های فاجعه آمیزی را برای كشور ما و دوستانمان به بار آورد، پذیرش وضعیت موجود بی احتیاطی محض خواهدبود.»بوش در جای دیگری از صحبت خود پیشنهاد كرد كه اشغال و سپس بازسازی آلمان و ژاپن ازسوی نیروهای متفقین می تواند الگوی مناسبی برای طرح خاورمیانه بزرگ فراهم آورد. او اظهارداشت: «پس از شكست دشمنان، ما از خود ارتشهای اشغالگر به جا نگذاشتیم بلكه ما قانون اساسی و پارلمان به جا گذاشتیم. ما فضایی از امنیت را ایجاد كردیم كه در قالب آن رهبران محلی مسؤول و اصلاح طلب، بتوانند نهادهای پایدار آزادی را بسازند. در جوامعی كه روزگاری فاشیسم و نظامی گیری را تولیدمی كرد، آزادی سكنی گزیده است.» بوش به طور ضمنی بیان كرد به شیوه مشابه و ازطریق اشغال گسترده خاورمیانه، می توان آزادی به شیوه آمریكایی را نهادینه كرد. باید توجه داشت كه روند ظهور دموكراسی دراین دو كشور قبل از ورود نیروهای آمریكایی به خاك آنها بعد از جنگ جهانی دوم، بسیار پیچیده بوده است. صاحبنظران معتقدند كه قبل از آغاز جنگ جهانی دوم هم آلمان و هم ژاپن، كشورهایی بسیار صنعتی با میزان رشد اقتصادی و سرانه تولید ناخالص ملی بسیار بالا بوده اند. هردو كشور به نسبت از لحاظ قومیتی به نسبت یكدست بودند و حس انسجام اجتماعی و هویت ملی در بین مردم آنها بسیار بالا بود. صاحبنظران عنوان می كنند كه هردو كشور آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم بدون آنكه خدشه ای به زیرساختارهای جامعه مدنی خود وارد كنند به تقویت نیروی پلیس و نظام قضایی خود پرداختند. امروزه، چنین شرایطی درجهان عرب حاكم نیست. در بسیاری از كشورهای عربی امكانپذیرترین و منسجم ترین نیروهای مخالف همان گروههای اسلام سیاسی هستند. اكنون اسلام گرایان در انتخابات كشورهای متعدد همانند بحرین، عراق، اردن، لبنان، كویت، مراكش، فلسطین، یمن، بنگلادش، مالزی، پاكستان و اندونزی شركت می كنند. با این حال حمله آمریكا به عراق تمایل عمومی نسبت به تندروهای ضددموكراسی مانند القاعده و دیگر گروههای جهادی سلفی را تشدد ساخته است. كشمكش طولانی مدت اعراب و اسرائیل و همچنین ورود گسترده كمكهای نظامی به این منطقه از جمله موانع دیرپا برمسیر ایجاد دموكراسی و توسعه سیاسی محسوب شود. موضوعی كه اكنون دولت بوش باید درمورد آن تصمیم بگیرد این است كه چگونه می تواند درمنطقه ای كه پیشینه حقوق بشری روشنی ندارد به ایجاد نهادها و تقویت تلاشهای مربوط به توسعه دموكراسی بپردازد؟ هیچكدام از كشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا با حدود ۳۰۰ میلیون نفر جمعیت، كشوری آزاد محسوب نمی شوند.در بیشتر كشورهای عربی انتخابات آزاد وجود ندارد. رژیمهای مستحكم و غیردموكراتیك منطقه چندین آشوب سیاسی را ازسرگذرانده اند. میزان توسعه و قدرت اقتصادی آنها با یكدیگر متفاوت است. برخی ازاین كشورها ازطریق وابستگی به نفت یا رانت امنیتی حاصل از درآمدهای خود سرپا مانده اند. بنابراین می توان آنها را دولتهای رانت خوار نامید. (الجزایر، بحرین، عراق، كویت، لیبی، امان، قطر، عربستان سعودی، تونس و امارات متحده عربی)، دیگر كشورها هم به كمكهای خارجی وابسته اند (مصر، اردن و یمن)، بی گمان درآمدهای نفتی تأثیری منفی براین كشورها گذاشته است و آنها در قبال فشار افكار و خواسته های عمومی پاسخگو نیستند. به علاوه، سیاستهای انگلیس و فرانسه موجب عدم ایجاد معنی درستی از حق تعیین سرنوشت برخی از كشورها مانند فلسطین، مصر، الجزایر، عراق و سوریه شده است. دولت بوش از زمان حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به ایالات متحده، پیامهای متفاوتی را به سعودیها ارسال كرده اند. از یك طرف آنها معتقدند كه عربستان سعودی برای سركوب تندروهای اسلامی اقدامات لازم را به عمل نیاورده است.ازطرف دیگر وزیرامورخارجه آمریكا، كاندولیزا رایس از مسؤولان سعودی به دلیل برگزاری انتخابات شهرداری و «برداشتن گامهای اولیه برای شفافیت بیشتر» تمجید می كند. با این حال او محروم بودن زنان از حق رأی و دستگیری مخالفان آرام را محكوم كرد. به هرحال واشنگتن تمایلی برای اعمال فشار بیش ازاندازه مشخص به خاندان پادشاهی سعودی را ندارد. زیرا بیم آن می رود كه دولت سعودی در قبال جنبشهای اسلام گرای مخالف، آسیب پذیر باشد. به علاوه، سعودیها نقش سازنده ای در تعیین تولید و قیمت نفت، تقویت روند صلح اعراب و اسرائیل و پیشبرد بازسازی عراق دارند. دولت بوش اجازه داده است تا جنگ علیه تروریسم، موجب تضعیف تقویت دموكراسی در برخی از كشورهای مهم مانند عربستان و كویت شود. ایالات متحده در قبال مصر نیز سیاستی مشابه عربستان را به كار گرفته است. رایس از محمد حسنی مبارك، رئیس جمهور مصر به دلیل برداشتن گامهای اولیه و امیدواركننده برای تقویت دموكراسی در این كشور قدردانی كرده است، اما تأكیدكرد كه انتخابات مصر ازجمله انتخابات پارلمانی باید با معیارهای عینی خاص هر انتخابات آزاد - ازجمله آزادی گردهمایی، آزادی بیان و مطبوعات - مطابقت داشته باشد.با این حال وی از ملاقات با سران سازمان اسلامگرا و غیرقانونی اخوان المسلمین كه گمان می رفت در بین گروههای مخالف از محبوبیت زیادی برخوردار باشند، سرباز زد. با توجه به نقش مصر در پیمان صلح بین مصر و اسرائیل و نقش بسزای آن در حل و فصل مناقشه اسرائیل و فلسطینیان، دولت بوش در اعمال فشار به مبارك برای دموكراتیزه كردن نظام سیاسی مصر احتیاط زیادی را به عمل می آورد. در حالی كه دولت بوش از دولتهای مصر و عربستان می خواهد تا بر دموكراسی پافشاری كنند، اما تسلیحات و سرمایه نیز دراختیار آنها قرارمی دهد زیرا آنها را به عنوان همپیمانان خود در مبارزه علیه تروریسم قلمداد می كند و وجود آنها را برای ثبات منطقه بسیارمهم می داند. قضیه اسامه بن لادن بسیار آموزنده است: او تاوان پیروزی آمریكا بر شوروی در افغانستان بود. مجاهدین طی دهه ۱۹۸۰ با پشتیبانی فعال «سیا» و سازمان اطلاعات پاكستان (ISI)، نقش مهمی را دراخراج نیروهای شوروی از افغانستان ایفا كردند. به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان در اواسط دهه ۱۹۹۰ ازطرف سازمان اطلاعات پاكستان امكانپذیر شد كه خود آن زیر نفوذ سیا قرارداشت، اقدامات طالبان در آن زمان كاملاً در راستای منافع ژئواستراتژیك آمریكا بود.اعمال فشار برای انجام اصلاحات درمورد عربستان، مصر، بحرین و فلسطین فارغ از خطر نیست. عربستان سعودی نمونه خاصی است، زیرا رژیم آن ویژگیهای یك نظام خودكامه سنتی را با قدرت مدرن اقتصادی یك دولت رانتخوار تركیب كرده است كه خود آن دولت با جنبش اسلامی مخالف داخلی مواجه است. در كویت آزادی مطبوعات كاملاً رعایت می شود، اما احزاب سیاسی رسمی در كشور وجودندارد. در بحرین نیز زنان برای نخستین بار در سال ۲۰۰۳ حق رأی پیدا كرده اند. مشخصه سیاست لبنان نیز همچنان درگیری های قومی و رقابتهای قبیله ای است. گروه مخالف ضد سوری به رهبری سعد حریری - پسر نخست وزیر مقتول سابق لبنان یعنی رفیق حریری - توانست با كسب ۷۲ كرسی از ۱۲۸ كرسی پارلمان، اكثریت را به دست آورد، اما بدون وجود تعداد مشخصی از مسیحیان در گروه خود بعید به نظر می رسد كه حزب پیروز بتواند رأی لازم برای بركناری رئیس جمهور مدافع سوریه یعنی امیل لحود را به دست بیاورد. زیرا هر مذهبی امتیاز قانونی كاملاً مشخصی دارد. همچنین این احتمال وجوددارد كه پست ریاست مجلس كه هم اكنون یك شیعه، كاندیدای آن است دوباره به نبیه بری - هم پیمان دیگر سوریه - برسد. انتخابات در لبنان نه تنها به تقویت دموكراسی نینجامید بلكه اختلافات فرقه ای پنهانی را آشكار كرد كه برای مدتها مشخصه سیاست لبنان تحت اشغال سوریه بود. واقعیت این است كه سوریها همچنان قدرت زیادی را در لبنان در دست دارند. درواقع اگر دولت جدید بخواهد بر روابط چند دهه ای بین لبنان و دمشق فشار بیشتری وارد كند، آنها می توانند دشواریهای زیادی را برای لبنان به وجود آورند. به علاوه ممكن است منافع متضاد آمریكا موجب زیرپا گذاشتن ملاحظات دموكراتیك شود، زیرا درجهان عرب تعهد گسترده ای نسبت به دولت قوی وجوددارد. آیا در سالهای آتی اعمال فشار برای ایجاد دموكراسی بتدریج ظاهر می شود و به عنوان ركن معتبر سیاست خارجی آمریكا درنظر گرفته خواهدشد؟ تا آن زمان كه انتخابات آزاد منجر به پیروزی انتخاباتی احزاب اسلامی مخالف حضور نظامی آمریكا و سیاستهای آن درمنطقه شود، بی تردید پاسخ منفی خواهدبود. انتخابات واقعاً آزاد و منصفانه احتمالاً دولتهایی را به قدرت خواهدرساند كه نسبت به سیاستهای اسرائیل در قبال فلسطینیان، سیاست آمریكا در منطقه و بویژه حمله آمریكا به عراق انتقادی تر از قبل خواهندبود و احتمالاً نفت را در مسیرهایی مصرف خواهندكرد كه با منافع آمریكا در منطقه تضاد خواهدداشت. بیشتر صاحبنظران دراین مسأله هم عقیده اند كه پایان مخاصمات فلسطینیان و اسرائیل به طور مستقیم با اعمال فشار برای آزادی بیشتر همراه خواهدبود. تقویت اصلاحات داخلی در منطقه مستلزم آن است كه به مسائل ساختاری پرداخته شود. ایجاد دموكراسی از بیرون و با اعمال فشار، احتمالاً باعث ایجاد مقاومت و واكنش ازسوی رژیمهای سیاسی و هواداران سنت فرهنگی و اسلامی خواهدشد. تحول سیاسی و اقتصادی، كند و غیرمنسجم خواهدبود، اما اگر به شكل صحیح آن به كار رود آنگاه دیدگاه مبارزه با تروریسم ازطریق نهادینه سازی دموكراسی امكانپذیر خواهدبود. این موضوع درصورتی به وقوع می پیوندد كه تقویت دموكراسی به نام مبارزه با تروریسم با سیاست كلی ایالات متحده در این برهه تاریخی تلاقی پیداكند. با این حال مشكل اصلی این است كه ایالات متحده همچنان برای تقویت دموكراسی درجهان عرب از معیارهای دوگانه استفاده می كند. بنابراین كاملاً بعید به نظرمی رسدكه دولت بوش و دكترین آن طرح نوینی را دراین منطقه ارائه كنند. جای هیچگونه تعجب نیست كه در دوران پس از جنگ سرد، ایالات متحده قربانی پیروزیهای خود در دوران پس از جنگ جهانی دوم شده است. دیگر بهانه خاصی (مانند اتحاد جماهیر شوروی یا تهدید كمونیسم) وجودندارد كه بتوان نقض حقوق بشر و فقدان دموكراسی در جهان عرب را به آن نسبت داد.
* استاد علوم سیاسی دانشگاه كویینیپیاك آمریكا
*محمود منشی پوری ـ ترجمه: احمد تقی زاده
منبع : روزنامه ایران