سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


تنبیه و زندان


تنبیه و زندان
● تاثیر بر فرآیند جرم و بزهکاری
کجروی اجتماعی به مفهوم رفتاری است که به طریقی با انتظارهای مشترک اعضای یک جامعه سازگاری ندارد و بیشتر افراد آن را ناپسند و نادرست می دانند. از منظر جرم شناسی این سوءرفتار می تواند حتی به جرم نیز بینجامد.
جامعه شناسان کلاسیک کجروی های اجتماعی را به انواع زیر تقسیم کرده اند.
۱) کجروی نخستین:
به انحرافی گفته می شود که فرد هنجارشکن هنوز برچسب نخورده و خود را منحرف نمی داند، فردی که از مغازه دزدی کرده یا از چراغ قرمز رد شده است.
۲) کجروی دومین:
به رفتار انحراف آمیزی گفته می شود که فرد متجاوز برچسب خورده باشد و خود نیز نام کجرو بر خود نهد.
۳) کجروی فردی:
شخصی که به تنهایی از هنجارهای اجتماعی منحرف شود و آنها را نپذیرد و اجرا نکند.
۴) کجروی گروهی:
گروهی از افراد که به صورت دسته جمعی برخلاف هنجارهای پذیرفته شده فرهنگی جامعه عمل کنند، کجروی گروهی را مرتکب می شوند مانند روسپیان، آدمکشان و...
۵) کجروی ناآگاهانه:
اگر رفتاری ندانسته و از روی ناآگاهی و احتمالاً نیندیشیده از فردی سر زند که با هنجارهای جامعه منافات داشته باشد، این نوع کجروی را ناآگاهانه می گویند.
۶) کجروی آگاهانه:
هرگاه فردی یا افرادی دانسته و از روی آگاهی و بر اساس نظام ارزشی ویژه خود به اعمالی خلاف ارزش ها و هنجارهای جامعه دست بزنند.
۷) کجروی طبیعی:
هنجارهایی که از سوی افراد معدودی نقض شود.
۸) کجروی سازنده:
تلاش در جهت نقض یک هنجار و ایجاد فضایی بهتر، کجروی سازنده نام دارد.
البته در تقسیم بندی جدید جامعه شناسی می توان به مولفه های دیگری نیز اشاره کرد. اما به طرز محسوسی این تقسیم بندی ارتباطی وثیق با آموزه های روان درمانی و روان شناختی برقرار ساخته است.
بدیهی است از آنجا که نظام اجتماعی برای نجات و حفظ سلامت اجتماعی خویش نیازمند استفاده از روش های مختلف و البته پیچیده است، نظام کنترل اجتماعی شکل می یابد. (هدایت، ستوده، آسیب شناسی اجتماعی، ص ۳۱)
● کنترل اجتماعی
کنترل اجتماعی ادامه فرآیند جامعه پذیری است. جامعه پذیری موجب همنوایی می شود یا به طور کامل تر و بهتر می توان گفت که جامعه پذیری یک نوع همنوایی داوطلبانه و اختیاری است و اگر در این روش اختلالی پدید آید، مکانیسم های کنترل اجتماعی برای انتقال و تحمیل و اجرای هنجارها و انتظارات اجتماعی به کار می روند.
کنترل اجتماعی را می توان مجموعه یی از منابع مادی و نمادینی دانست که در اختیار جامعه قرار دارد و برای حصول اطمینان از همنوایی رفتاری، اعضا خود با اصول و مقرراتی از پیش تعیین شده و مورد تایید از آن استفاده می کنند. (همان منبع، ص ۱۳۷)
امیل دورکیم بر این باور بود که اگر در جامعه یی همبستگی اجتماعی که افراد یک جامعه را به هم می پیوندد قوی باشد، اعضای آن احتمالاً با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی همنوا می شوند ولی اگر در جامعه یی همبستگی اجتماعی ضعیف باشد ممکن است مردم به سوی رفتارهای مجرمانه کشیده شوند.
● انواع کنترل های اجتماعی
کنترل اجتماعی در جامعه به دو صورت عمل می کند؛
۱) از طریق اجبار:
بر اساس این روش افراد را به پذیرش شیوه های زندگی و الگوهای رفتاری جامعه با به کار بردن وسایل گوناگونی نظیر مجازات های حقوقی به تنبیه وا می دارند.
۲) از طریق اقناع:
که بر اساس آن افراد را با وسایل گوناگون چون تبلیغ، پاداش، اعتبار، اعطای درجه و... وادار به پذیرش هنجارهای اجتماعی می کنند.
زندان و شکنجه دو روش از قدیمی ترین آلات و ابزار جوامع انسانی برای کنترل آن چیزی است که یا از منظر جامعه یا قدرت حاکم جرم تلقی می شود. بررسی سابقه و شیوه های اعمال هر دو در طول تاریخ دچار دگرگونی و تغییرات شگرفی شده است اما آنچه محرز است به رغم تفاوت های فراوان در این دو مقوله هنوز نیز زندان و شکنجه با کارایی و البته اهدافی متفاوت و بدون تردید با کیفیتی به مراتب مدرن تر از آغاز تاریخ تا دوران معاصر ادامه دارد و ظاهراً نیز تداوم خواهد داشت اما توجه به متونی که از سال های آغازین قرن شانزدهم در غرب موجود است نشانگر تحولی عظیم در شیوه و نحوه تعامل جامعه شناختی با مقوله زندان و زندانی، شکنجه و شیوه های مختلف آن است؛ مهم ترین تغییراتی که در سال های برشمرده شده در جهت کاهش جرم در جامعه و کنترل بهتر اجتماعی است در این مختصر به بخشی از آنها اشاره خواهد شد.
۱) حذف تعذیب و شکنجه در زندان به منظور انسانی کردن مجازات ها و ارتقای حقوق انسانی؛ به تدریج همگان دریافتند شکنجه های مافوق تصور که عمدتاً بازمانده دادگاه های مذهبی دوران کلیسا - انگیزیسیون - بود نمی تواند کمکی به سلامت جامعه و کاهش جرم در جامعه کند. شکنجه های غیرانسانی که برخی از آنها در متون کلاسیک آمده یادآور بربریت و توحشی غیرقابل تصور است.
روسیه در سال ۱۷۶۹، پروس در ۱۷۸۰ میلادی، پنسیلوانیا و توسکانی در ۱۸۸۴ میلادی، اتریش در ۱۷۸۸ و فرانسه در ۱۷۹۱ میلادی شیوه های قدیم کیفری را تغییر دادند. مضافاً نمایش شکنجه های شدید و مراحل کسب اعتراف در ملاءعام حذف شد.
دگرگونی عظیم نهادی، قوانین صریح و روشن، قواعد یکدست حقوقی و آیین دادرسی، وجود هیات منصفه و اصرار بر اصل تفکیک قوا همگی درصدد ایجاد شرایط بهتری هم برای سلامت جامعه و هم کاهش آلودگی های اجتماعی و ایجاد عقده های شدید در جمع بزهکاران می شد.
نمایش دادن زندانیان در وضعیتی که به کارهای سخت و شاق مشغول هستند، مانند سنگبری، احداث راه، کندن کوه با سرهای تراشیده، لباس های راه راه و مامورانی بسیار پرخاشگر که با اسلحه مواظب کوچک ترین تخلف و شلیک بودند، جای خود را به روش های انسانی تر داد.
پس ناپدید شدن تعذیب در ملاءعام از یک سو نشان دهنده محو شدن نمایش آن و از سوی دیگر به معنای باز شدن چنگ ها از بدن است. بنجامین راش در ۱۷۸۷ خطاب به انجمن ارتقای پژوهش های سیاسی می گوید؛ فقط می توانم آرزو کنم که در زمانی نه چندان دور، چوبه های دار، قاپوق، تازیانه و چرخ شکنجه در تاریخ مجازات به منزله نشانه های بربریت سده ها و کشورها و به منزله گواهی بر نفوذ ناچیز خرد و مذهب بر ذهن انسان تلقی شوند. (میشل فوکو؛ مراقبت و تنبیه، نشرنی، ص ۲۰)
این دغدغه شرایط و مراسم اجرای اعدام را نیز مدنظر قرار می داد زیرا در خصوص اجرای مراسم اعدام در بین جمعیت نیز اصلاح طلبان کیفری دغدغه های خود را مطرح می ساختند. از نظر آنها اگر عدالت حکم می کند حکم اعدام علنی اجرا شود یا برخی تعزیرها ضرورت می یابد، عملاً عدالت زشتی اجرای خشونت را توجیه پذیر می کند وگرنه نفس این اقدامات خود خشونتی جدید است که هم محکوم و هم جلاد را آزرده خاطر می سازد.
منتقدان اعدام در ملاءعام بر این باور بودند هنگامی که لحظه اعدام نزدیک است، به محکومان داروهای آرام بخش تزریق شود. اتوپیای ملاحظه کاری قضایی چنین است؛ در عین آنکه زندگی را از محکوم می گیرد مانع از آن شود که آن را حس کند.آیین های مدرن اعدام گواهی است بر این فرآیند دوگانه محو نمایش و حذف درد.
۲) پذیرش این حقیقت که جرم می تواند ناشی از عوامل اقتصادی، اجتماعی باشد. مشکلات اقتصادی علت عمده آسیب های اجتماعی قلمداد شده است. اقتصاددانان و بعضی از جامعه شناسان با مطالعاتی که انجام داده اند منشاء عمده انحرافات اجتماعی را در عوامل اقتصادی اعلام کرده اند. از میان عوامل مختلف اقتصادی که منجر به انواع کجروی ها می شوند می توان از مشکلات اجتماعی که خود زاییده عواملی چون پس افتادگی فرهنگ غیرمادی نسبت به پیشرفت تکنولوژی است یا بحران اقتصادی و ضعف قدرت های مالی و اقتصادی در یک دوره به خصوص، فقر و بی چیزی و زندگی در جایی که واقعاً قابل سکونت نیست را نام برد.
نویسندگانی چون هنری جرج، چارلز، بوس، جاکوب ریتنر، جین آدامز و ویلیام باگنز احساس کردند که ما باید کوشش هایمان را در اصلاح روش های نادرست و غیرعادلانه توزیع درآمدها و غلبه بر نوسانات اقتصادی متمرکز سازیم نه فقط بدین جهت که توزیع نادرست درآمدها خود به خود نادرست است بلکه بدین علت که منشاء و موجبات بیشتر فساد، بزهکاری و تباهی های اجتماعی در دنیا است. آنها عقیده داشتند که جرم، روسپیگری و فساد اخلاقی نتیجه فقری است که زاییده نظام امپریالیسم است.
نظامی که تملک وسایل تولید توسط گروهی خاص است و توزیع نادرست ثروت و در نتیجه مبارزات طبقاتی از ویژگی های آن به شمار می آیند. راه حل همه این مشکلات را باید اولاً در استقرار یک نظام تولید و توزیع عادلانه و گروهی و ثانیاً ایجاد جامعه یی غیرطبقاتی جست وجو کرد، هرچند این نظریه یی غیرعلمی و غیرکاراست.
اما این تنها سوسیالیست ها نیستند که از چگونگی عوامل اقتصادی در جلوگیری از مشکلات اجتماعی و رشد جوامع، طرفداری می کنند بلکه در حقیقت طرفداران پروپاقرص نظام سرمایه داری هم اعتقاد راسخ دارند که افزایش سطح زندگی مردم به ریشه کن کردن مشکلات اجتماعی منجر خواهد شد.
لذا اعمال محدودیت، وجود زندان و برخوردهای فیزیکی بدون در نظر گرفتن علل اصلی ناکارآمدی اجتماعی و اقتصادی تنها وسیله یی برای کنترل قدرت توده ها است. مارکس بر این باور بود که در چنین جوامعی دو طبقه داریم؛ فرماندهان و فرمانبران، ظالمان و مظلومان. (آلوین استانفورد کوهن، تئوری های انقلاب)
دولت ها نماینده طبقه حاکم و ظالم اجتماعی هستند. آنها از تمام امکانات برای تامین منافع طبقه حاکم بهره می برند. مهمترین بحث مارکس استفاده از قدرت سرکوب است که عبارت از نیروی نظامی، پلیس و نهادهای امنیتی و البته خشونت فزاینده و نهایتاً زندان است.
زندان وسیله یی است که دولت های آلت دست اشرافیت یا بورژوازی برای کنترل طبقه رهیده به کار می گیرند.
۳) احترام به بدن انسان و فیزیک او که هدف اصلی تمامی مجازات های جسمی و روحی است.
این بخش از مطالعات جامعه شناختی برای حفاظت از خطراتی که قدرت عریان یا نیروی قاهره اجتماعی علیه فرد به کار می گیرد مهمترین حوزه مطالعاتی میشل فوکو در کتاب «مراقبت و تنبیه» است.
بسیاری از تاریخ نگاران بدن را جایگاه نیازها و اشتیاق ها، مکان فرآیندهای فیزیولوژیک و سوخت و سازها، آماج حمله میکروب ها و... دانسته اند.بدن مستقیماً در حوزه سیاسی جا دارد. مناسبات بر بدن چنگالی بی واسطه می گشاید، آن را محاصره می کند. بر آن داغ می کوبد و آن را رام و تربیت می کند این محاصره سیاسی بدن، مطابق مناسباتی پیچیده و دوجانبه با استفاده اقتصادی از بدن پیوند دارد تا حدود زیادی بدن به منزله نیروی مولد است که به محاصره قدرت و استیلا درمی آید. اما بدن تنها در صورتی به منزله نیروی کار درمی آید که در چنگال و قبضه نظام انقیاد باشد.
نخست اینکه شکنجه راهی برای بیرون کشیدن حقیقت به هر قیمتی نبود. این شکنجه به هیچ رو شکنجه شدید بازجویی مدرن نبود. به طور قطع این شکنجه بی رحمانه بود ولی بدوی نبود. این شکنجه عملی به قاعده بود که از روش کاملاً تبیین شده پیروی می کرد.
مرحله های گوناگون، مدت، ابزار مورد استفاده، طول طناب ها، سنگینی وزنه ها، تعداد شکاف ها و دخالت های قاضی که بازجویی می کند همگی بر مبنای آداب و رسوم گوناگون به دقت وضع شده بود. قاضی عنصرهای حجت را که پیشاپیش گردآوری کرده بود در معرض قمار می گذاشت. چه اگر متهم بر اثر شکنجه اعتراف نمی کرد، عملاً قاضی را در وضعیت مخاطره آمیزی قرار می داد زیرا مجبور بود دستور به آزادی او دهد.درباره مجرمان با گناه بالا نیز دستور شکنجه با ریسک همراه بود. دست کم اگر فرد شکنجه شده در برابر فشار طاقت می آورد، دیگر نمی شد فرمان مرگ را درباره وی صادر کرد. می توان در پس جست وجوی مصرانه و ظاهری برای دستیابی به حقیقت ساز و کار قاعده مند آزمون را در شکنجه های کلاسیک بازیافت. مصافی جسمانی که می بایست حقیقت را تعیین می کرد، اگر عذاب دیده مجرم باشد دردهایی که شکنجه بر او تحمیل کرده ناعادلانه نیست اما اگر عذاب دیده بی گناه باشد، شکنجه نشانه برائت اوست، ولی در اواخر سده هجدهم گروهی اصلاح طلب انسان دوست گفتمان جدیدی را مطرح کردند که در آن خشونت و شکنجه انتقاد می شد. آنها خشونت و درنده خویی ناشی از شکنجه را رفتاری ناروا و غیرانسانی دانستند و یادآور شدند که زیاده روی در خشونت نه تنها رفته رفته هراس مردم را کاهش می دهد بلکه موجب بروز شورش در میان آنها خواهد شد.
این تفکر خصوصاً بعد از انقلاب فرانسه سیری شتابنده یافت. در ضمن مجازات اعدام تنها در مورد کسانی اعمال می شد که مرتکب قتل نفس شده باشند.
این مدعیان می گفتند مجازات باید با جرم تناسب داشته باشد. افزون بر این نباید هیچ عملی را جرم دانست مگر به حکم قانون. در حقیقت اجرای مجازات را باید عامل بازدارنده محسوب داشت. (محمد ضیمران، میشل فوکو، دانش و قدرت ص ۱۴۵)
۴) ظهور فناوری انضباطی
پیدایش و گسترش نظام زندان ها در غرب پدیده یی است خاص و می توان آن را یکی از جلوه های بارز فناوری انضباطی به شمار آورد. در واقع با ظهور و گسترش مدرنیته نه تنها ابزار و کیفیت مجازات تغییر یافت بلکه خود جرم نیز دستخوش دگرگونی شد.
منظور این نیست که جرم های جدیدی وارد قوانین جزایی شد بلکه چگونگی ارتکاب جرم و علل و نوع و انگیزه آن با دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. از این زمان مقرر شد در احکام کیفری صادره وضع و سابقه مجرم و نحوه ارتکاب جرم، انگیزه ها و علل ارتکاب آن با استدلال منعکس شود. به نظر فوکو انضباط در مراحل اولیه خود بیشتر به قلمرو تن آدمی تسری می یافت. به این معنا که ابتدا تن بود که موضوع انضباط قرار گرفت.
غایت انضباط ایجاد و تربیت جسمی مطیع و فرمانبردار است که به سهولت در معرض انقیاد، تغییر، اصلاح و بهره برداری قرار گیرد. به عبارت دیگر انضباط به عنوان روشی موثر اندام آدمی را در معرض تمرین های مستمر و حساب شده قرار می داد. از جمله سربازان می آموختند در چه موقع بنا به دستور مافوق خویش بایستند، بی حرکت سربالا به نقطه یی خیره شوند و در چه شرایطی پاهای خود را با ضرباهنگ خاصی به حرکت درآورند. نکته یی که در ارتباط با انضباط بر آن تاکید می شود استفاده بهینه از زمان و مکان است. بنابراین اعمال تسلط در مکان یکی از عناصر موثر فناوری انضباطی است. انضباط با سازماندهی افراد در درون فضایی خاص انجام می پذیرد و از این رو به حصار و حائل نیاز دارد.
بالتار زندان را «نهادهایی کامل و بی پیرایه» می خواند. زندان از چندین جنبه می بایست یک دستگاه انضباط جامع باشد؛ زندان باید مسوولیت تمامی جنبه های فرد، تربیت جسمی او، قابلیت کاری او، رفتار روزمره او، مشی اخلاقی او و تمایل ها و استعدادهایش را بر عهده گیرد. زندان بسی بیشتر از مدرسه، کارگاه یا ارتش که همواره متضمن نوعی تخصص بوده اند «تماماً انضباطی» است، به علاوه زندان نه بیرونی دارد و نه درونی. زندان کار خود را متوقف نمی کند مگر آنکه وظیفه اش به تمامی پایان یافته باشد. کنش زندان روی فرد می بایست بی وقفه باشد؛ انضباطی بی وقفه. سرانجام اینکه زندان قدرتی تقریباً تمام و کمال را بر زندانیان وارد می کند، زندان سازوکارهای درونی خود را در سرکوب و مجازات دارد؛ انضباط مستبدانه.
شیوه واکنش زندان الزام به آموزش تمام عیار است؛ حکومت می تواند در زندان آزادی شخص و وقت زندانی را در اختیار داشته باشد، در نتیجه می توان قدرت آموزش را تصور کرد، آموزشی که نه فقط در یک روز بلکه در توالی روزها و حتی سال ها می تواند زمان خواب و بیداری، زمان فعالیت و استراحت، نوبت غذاها و مدت غذا خوردن، کیفیت جیره های غذایی، زمان نیایش و... در یک کلام آموزشی که تمامی انسان و تمامی توانایی های جسمی و روحی موجود در او و زمانی را که او در آن خودش است به تصاحب درمی آورد.
زندان در عین حال که امکان اجرای کیفر است، مکان مشاهده افراد تنبیه شده نیز هست و این مشاهده به دو معنا است، بدون شک به معنای مراقبت اما همچنین به معنای شناخت از هر زندانی، از رفتار او از تمایلات عمیق او و از اصلاح تدریجی اش.
زندان ها را باید به منزله مکانی در نظر گرفت که در آن دانش بالینی در مورد محکومان شکل می گیرد. این بخش از مقاله را با سخنانی از فوکو به پایان می برم؛ زندان، این تاریک ترین بخش دستگاه عدالت، مکانی است که در آن قدرت تنبیه که دیگر جرات ندارد با چهره یی عیان اعمال شود، حوزه یی از ابژکتیویته را در سکوت سازمان می دهد. حوزه یی که در آن مجازات می تواند آشکارا به منزله درمان عمل کند و حکم می تواند در میان گفتمان های دانش جا گیرد. قابل درک است که چرا عدالت به این راحتی زندان را به فرزندخواندگی پذیرفت. زندانی که با این حال مولود اندیشه های عدالت نبود و عدالت به واقع این پذیرش و قدرشناسی را به زندان بدهکار بود.
● نتیجه
مجموع سیر و تطور نظام های اجتماعی و سیستم های دادرسی در طول قرون گذشته ضمن گذر از مراحل بدوی و اولیه مبارزه با جرم تحولی اساسی را پشت سر گذاشته اند اما تا رسیدن به وضعیت مطلوب فاصله دارند. آنها هر چند مانند مازلو معتقد به بالفطره بودن جانیان بودند اما در ادامه به این اصل دست یافتند که نمی توان بدون رفع ریشه ها و علل اصلی بروز بحران ها و آسیب های خردکننده از آمار جرم و تعداد زندانیان کاست. بررسی علل و انگیزه های اقتصادی و روانی از مهمترین دستاوردهای این دوران است.
شکنجه و میل به اعتراف هر چند ناشی از ارواحی جزم گرا و تا حدودی ایدئولوژیک نشأت می گرفت در عمل اثبات کرد راهگشا نخواهد بود. سیری بر شیوه شکنجه های غیرانسانی تنها موجب انباشت بیشتر کینه و انحراف نظام عدالت و سیستم قضایی کشورها بوده است. پس از انقلاب فرانسه میل به تغییر سیستم و عدم استفاده از شکنجه مرسوم شد. هر چند همچنان شیوه های جدید شکنجه منجمله، شکنجه های روحی که تاثیرات مخرب و ماندگارتری نیز دارند، منسوخ نشده اند.
از سوی دیگر دیدیم که انضباط بدنی و کنترل جسمی و روانی کارکرد ویژه زندان های جدید شده اند. آموزش های جامع در کنار کار طاقت فرسا، روح و جسم زندانیان را در چنبره نظام مسلط بر زندان در اختیار گرفته و تلاش می کند از آنها انسان های جدیدی بسازد.
از سوی دیگر به رغم همه تحولات در سده های گذشته زندان همچنان به عنوان نزدیک ترین همزاد عدالت انگاشته شده است. هر چند نباید فراموش کرد که به تعبیر مارکس جدا از عدالت، این حکومت ها هستند که بیشترین دین و قرابت را به زندان ها دارند. البته شاید آنها هرگز این سخن سیلوستر دوساسی را جدی نگرفته باشند که حکومت ها می روند اما زندان ها باقی می مانند.
فیاض زاهد
منبع : روزنامه اعتماد