جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حضور در دی ۸، نامه به جی ۸


حضور در دی ۸، نامه به جی ۸
نگارش نامه به سران کشورهای مختلف جهان از جمله ابتکارات رئیس جمهور کشورمان در ابتدای هزاره ارتباطات نوشتاری و گفتاری محسوب می شود.نامه اخیر رئیس جمهور کشورمان به سران هشت کشور صنعتی جهان ،با توجه به نزدیک بودن دور تازه مذاکرات دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران و مقامات ارشد اروپایی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بود.خمیر مایه این نامه،وادار سازی غرب به تفکر در خصو ص آینده جهان است.آینده ای که غرب هنوز نتوانسته است به صورتی واقع بینانه آن را درک نماید.
نامه رئیس جمهور کشورمان به سران هشت کشور صنعتی جهان در حالی منتشر شد که وی جهت حضور در اجلاس دی ۸ به مالزی سفر کرده بود.تقارن زمانی حضور آقای احمدی نژاد در اجلاس دی ۸ و نگارش نامه وی به سران دی ۸ نمایانگر تلاش هزمان تهران جهت ایجاد همبستگی جهان اسلام و آگاه سازی غرب دانست.به عبارت بهتر،رئیس جمهور کشورمان در یک برهه زمانی ،هدایت مستقیم دو پروسه مهم و راهبردی را انجام داده است که در خور تقدیر می باشد.
رئیس جمهوری اسلامی ایران در نامه ای خطاب به سران هشت کشور صنعتی جهان، با تاکید بر لزوم تغییر دیدگاه این کشورها اعلام کرد که قدرت آمریکا به عنوان تنها ابر قدرت جهان در حال افول است. دکتر “محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری کشورمان درنامه خود به رهبران کشورهای آمریکا، روسیه، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، کانادا، ژاپن و آلمان نوشته است : “برتمامی کشورهایی که درجنگ جهانی دوم شرکت داشتند این مسئله درحال آشکار شدن است که قدرت آمریکا به عنوان تنها ابر قدرت جهان در حال افول است.
اگر آنها ( سران هشت کشور صنعتی جهان ) نگران آینده انسانها هستند باید دیدگاه خود را تغییر داده و خود را اصلاح کنند.”
از سوی دیگر، آقای احمدی نژاددر جریان برگزاری نشست هشت کشور در حال توسعه اسلامی در کوالالامپورتاکید نموده است که نظام ناعادلانه موجود بین‌المللی نه تنها نتوانسته است به حل مشکلات و چالش‌ها و تامین صلح و امنیت جهانی و رفاه ملت‌ها کمک موثری کند بلکه در بسیاری موارد خود مسبب این مشکلات بوده است.
همان گونه که مشاهده می شود،میان نامه رئیس جمهور ایران به کشورهای صنعتی جهان و سخنرانی وی در دی ۸ وجه اشتراکی به نام “گذار از نظام سلطه”خودنمایی می کند.تفهیم همزمان این وجه مشترک برای کشورهای غربی و کشورهای مسلمان مرهون تزریق دیپلماسی فعال در شاهرگ سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران است.
در اینجا لازم است به قاعده ای کلی در نظام بین الملل اشاره نماییم.اینکه افول هر قدرتی در نظام بین الملل اثر وضعی خاصی بر این سیستم ناپایدار می گذارد.زمانی که به دنیا اصلاحات میخاییل گورباچف کمونیسم در هم شکست،جهان دو قطبی و مناسباتی که بر اساس آن تنظیم شده بود دگرگون شدند.اگر با نگاهی سیستماتیک تحولات جهان امروز را مورد واکاوی قرار دهیم به این نتیجه خواهیم رسید که روند گردش ورودی،خروجی و بازخورد این نظام طی ۷ سال اخیر نوساناتی نامنظم داشته است.این نوع نوسان ،دو نوع محصول عینی دارد.یکی افراط گرایی و دیگری انفعال .غرب طی سالهای پس از وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی بین “ایستایی “و”تحرک” دست و پا زده است.از سوی دیگر،تداوم روند ناپایدار معلول وجود محور مختصاتی ثابت و قابل پیش بینی است که بتوان رفتارها و مواضع را حول آن ترسیم نمود.اما غیر قابل پیش بینی بودن جهان امروز این پیش شرط را از بین برده است،از این رو باید اذعان نمود که غرب دیگر توان ادامه حیات سینوسی و نوسانی خود را ندارد و قهرا باید از پیله رویایی و کاذبی که پس از فروپاشی کمونیسم ساخته است خارج شود.غرب مجبور است در نهایت گذار از ایالات متحده آمریکا را تجربه نماید.هراندازه حصول این تجربه بیشتر به طول بینجامد ضرر و زیان آن برای غرب خصوصا اتحادیه اروپا بیشتر خواهد بود.
افول قدرت ایالات متحده آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان ،نه تنها مناسبات پی ریزی شده قبلی غرب را در هم می ریزد،بلکه نیاز اتحادیه اروپا و سایر کشورهای صنعتی جهان به تدوین استراتژی “گذار از آمریکا” را بیشتر می کند.تدوین این استراتژی باید از سوی جریان عقل گرای غرب صورت پذیرد.جریان افراطی غرب طی چند سال گذشته اثبات نموده است که توان آنالیز واقع گرایانه تحولات جهان امروز را ندارد.حضور افرادی مانند بلر و براون در خانه شماره ده داونینگ استریت با حضور افرادی مانند نیکولاسارکوزی در کاخ الیزه سبب دوری غرب از واقعیات نظام بین الملل شده است.همین مسئله سبب حاکمیت توهم در تروئیکای اروپایی شده است.غرب در برهه فعلی به یک جابه جایی نیاز دارد.مطابق این جابه جایی ،جریان عقل گرای غرب باید جایگزین آن جریان افراطی شود.افول قدرت آمریکا در آینده ای نه چندان دور گسلهای سیاسی جهان را در قالب نقش آفرینی ملتها دگرگون خواهد نمود.اگر کشورهای غربی نخواهند یا نتوانند خود را با این تغییر وفق دهند به نقطه غیر قابل بازگشتی در دنیای پس از آمریکا خواهند رسید.
در این راستا می توان سه مرحله را پیش بینی نمود:نخستین مرحله ایجاد درک مشترک نسبت به لزوم گذار از آمریکا در بین کشورهای غربی است.مرحله بعدی تدوین استراتژیهای پایه در خصوص نحوه حیات در جهان پس از ایالات متحده آمریکاست و در نهایت،سومین مرحله عملی نمودن این استراتژیها در سطحی کلی است.
از سوی دیگر،نباید فراموش کرد که تغییر دیدگاه بین المللی کشورهایی مانند فرانسه،انگلستان،آلمان،کانادا، آلمان و ایتالیا معلول دو فاکتور “حضور سیاستمداران دور اندیش”و”پذیرش افول قدرت آمریکا “توسط آنهاست.اگر این دو فاکتور تحت هر شرایطی وجود نداشته باشد،اصلاح دیدگاه این کشورها نسبت به معادلات سیاسی جهان امکانپذیر نخواهد بود.این در حالی است که ملتهای غربی امروزه از فقدان سیاستمداران آگاه و دکترینهای موثق رنج می برند.افرادی مانند آنگلا مرکل،سیلویو برلوسکونی و گوردون براون و... نشان داده اند که درک بلندمدتی از مسائل بین المللی نداشته و تفکرات سلبی آنها نسبت به حاکمیت صلح پایدار در جهان آنها را به مولدان بحرانهای بشری تبدیل نموده است.نامه اخیر رئیس جمهور کشورمان،که از طرف ملت آگاه ایران نگاشته شده است بهترین فرصت جهت بازنگری طیف عقل گرای غرب نسبت به تحولات جهانی است.اگر این بازنگری به صورتی عمقی صورت گیرد،مهار طیف افراط گرای غرب با کمک ملتهای آمریکایی و اروپایی امکانپذیر خواهد بود.
منبع : روزنامه رسالت