شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی بر جاده اثر فدریکو فلینی فقید


نگاهی بر جاده اثر فدریکو فلینی فقید
● نگاهی بر جاده (فدریکو فلینی - ۱۹۵۴)
<< می توانم بگویم فیلمی که بیشتر از همه به آن علاقه مندم ، جاده است . بالاتر از همه . از آنجا که احساس می کنم نمونه ای ترین فیلم من است ، فیلمی که بیشتر از فیلمهای دیگر شرح حال من است ، به دلایل شخصی و به دلایل احساساتی هر دو ، چرا که این فیلمی است که من بزرگترین زحمت ها را هنگام ساخت اش متحمل شده ام و هنگام یافتن تهیه کننده ای برای آن با بیشترین مشکل ها رو به رو شده ام ، جلسومینا بدون شک در میان همه شخصیت ها ، شخصیت مورد علاقه من است ...>>فدریکو فلینی.
هر کدام از ما دلبستگی های شخصی بسیاری در عالم سینما داریم ، دلبستگی هایی که شاید تا آن اندازه شخصی باشند که بتوانیم ادعا کنیم ، افراد انگشت شماری با ما در آنها شریک هستند . به عنوان نمونه من ناپلئون ( گانس ) را بی اندازه دوست دارم ، اما تجربه به من ثابت کرده است که نباید در جستجوی همراهان بی شماری در شاهکار خواندن ناپلئون برای شریک شدن در تجربه لذت بخشم از دیدن آن ، باشم .
● اما داستان جاده چیز دیگری است ...
جاده بدون شک یکی از محبوب ترین فیلمهای تاریخ سینماست ، فیلمی است که هر بیننده ای را از هر جنسی که باشد جادو می کند . حال این تماشاگر می خواهد یک منتقد مسلط به مفاهیم سینما باشد و یا تنها یک بیننده عادی که برای گذران زمان فیلم می بیند .
جاده همچون بسیاری از آثار فلینی ، سوای از تمامی عناصر سبکی و فرمی موجود در آن ، اثری درخشان و تاثیر گذار است . نماها در سینمای فلینی گویی از جنسی دیگرند ، صمیمیت و عشقی وصف ناشدنی در آنها موج می زند ، بیننده خود را در میان دنیایی می یابد که کوچکترین تمایلی برای ترک آن ندارد .
جاده ، شخصی ترین فیلم فلینی است و همان طور که خود او بارها اشاره کرده است : محبوب ترین فیلم او !
روایتگر شیفتگی دیوانه وار او نسبت به جولیتا ماسیناست ( ماسینایی که گویی فلینی را به درون دنیای شخصی خود فرا می خواند ، این کشش فلینی نسبت به ماسینا در شب های کابیریا و جولیتای ارواح نیز به روشنی تصویر می شود . آنچنان است که فلینی در برابر دعوت های پنهانی ماسینا برای جستجوی زوایای پنهان درون اش هیچ مقاومتی نشان نمی دهد ، فلینی در برابر ماسینا چون موجودی مسخ شده است ) ، و به گونه ای دیگر پنجره ای است به شخصی ترین لحظات زندگی او . زامپانوی جاده ( آنتونی کویین ) کسی به جز خود فلینی نیست ، زامپانویی که جلسومینای ( جولیتا ماسینا ) زندگی اش را تا ابد جستجو می کند .
سینمای فلینی را به درستی سینمایی مبتنی بر نماد نامیده اند ، جاده نیز به عنوان یکی از نخستین تجربه های سینمایی او از این قاعده مستثنی نیست .
آتش نمادی برای زامپانوست و آب نمادی برای جلسومینا !
عنصر درونی زامپانو بدون شک آتش است ، آتش عنصری است که از همان آغاز همراهی اش را با زامپانو مشاهده می کنیم ، ( در معرکه گیری ها ، خلوت های شبانه و ... ) همراهی که نمایانگر روح سرکش و طغیانگر مردی نفرین شده است .
از سویی دیگر جلسومینا درست در نقطه مقابل زامپانو قرار دارد ، اویی که آمدن باران را در کنار آتش پیش بینی می کند ( در آن سکانس فراموش نشدنی و پیش از گذراندن اولین شب با زامپانو ) و شیفتگی وصف ناپذیری به دریا دارد ، چنان که گویی خود قطره ای از آن است ، سمبلی برای لطافت و پاکی آب است .
این تقابل میان آتش ( زامپانو ) و آب ( جلسومینا و در راستای او ماتو ) در طول داستان فیلم تبدیل به عنصری دراماتیک برای پیش برد روایت می شود .
آتش خشم و غضب زامپانو تنها به وسیله آب ( نمادی برای جلسومینا ) است که فروکش می کند ( زامپانوی خشمگین از دست انداخته شدن توسط ماتو در سیرک ، آرامش از دست رفته اش را با شستن صورت با آبی که جلسومینا برای او آورده است به دست می آورد - ماتو در رویارویی با زامپانو از آب به عنوان اسلحه ای کارآمد استفاده می کند - زامپانو با سپردن بدن ناآرام اش به امواج دریا پس از رهایی از زندان ، بار دیگر آرامشی گذرا را به دست می آورد - آتش ناشی از شعله ور شدن اتوموبیل ماتو در نهایت با آب رودخانه ای که جسد ماتو را در خود جای داده است ، خاموش خواهد شد و .... ) و جلسومینا که زامپانو را خانه خود می داند در لحظه لحظه فیلم تطهیر زامپانو را فریاد می زند . زامپانویی که گویی آنچنان نفرین شده است که هیچ راه گریزی برای او باقی نمانده است و در پایان فیلم تنها و جداافتاده در کنار دریایی که در حقیقت تبلور جلسومیناست ، رستگاری را جستجو می کند ...
فلینی خود ، ماتو را سمبلی برای مسیح خوانده است . ماتو ( ریچارد بیسهارت ) انسانی رها و آزاد از خشم و حسادت زامپانوست ، بر خلاف زامپانو که برای گذران زندگی زنجیرهایی آهنی را پاره می کند ( و این خود استعاره ای است از تلاطم درونی روح سرکش او که در پی رهایی از اسارت دائمی است ) او بندبازی می کند و مرز باریک میان مرگ و زندگی را سرخوشانه طی می کند ، همواره لبخندی بر لب دارد ( لبخندی که در دنیای فلینی نماینگر پاکی و انسانیت است ، لبخندی که جلسومینا نیز به آن آراسته شده است ) ، گویی هیچ یک از حوادث پیرامون اش را چندان جدی نمی گیرد .
تمام دغدغه اش پس از درگیری اش با زامپانو که در نهایت به مرگ او منجر می شود این است که زامپانو ساعت او را شکسته است ...
حضور ماتو ، روشنگری خاصی را به دنیای جلسومینا می دهد ، او را در عشق اش نسبت به زامپانو مصمم تر می کند ( سکانس پس از زندانی شدن زامپانو را به یاد آورید که ماتو با تعریف کردن داستان آن ریگ انگیزه ای دو چندان برای ادامه دادن مسیر به جلسومینا می دهد و در نهایت هم او را به مکانی می برد که انتظار آزادی زامپانو از زندان را بکشد ) و او را در شناخت مفهوم جایگاه اجتماعی اش یاری می رساند ، به همین خاطر است که پس از مرگ ماتو ، جلسومینا آنطور به هم می ریزد ، گویی دیگر روح ضعیف و نابالغ او توان تحمل این آگاهی بیش از حد را ندارد ، جلسومینایی که او را پیش از این به عنوان دختری می شناختیم که از نظر ذهنی تا اندازه ای با مشکل رو به روست ، در سکانسهای پایانی گویی به آن حقیقت نهفته در درون خود دست یافته است ، حقیقتی که در جای جای روایت می توانستیم نشانه های آنرا در او شناسایی کنیم ...
ماتو با حضور خود نور آگاهی را به دنیای جلسومینا می بخشد و با مرگ خود پایانی همیشگی را بر زندگی او رقم می زند ...
پایان زندگی ماتو در حقیقت پایانی بر تلاش زامپانو برای رهایی از این نفرین ابدی نیز هست ، زامپانو نیز در نهایت جلسومینا را در کنار جاده تنها رها می کند ( جلسومینایی که تنها کلید او برای رسیدن به رستگاری است ) و در کنار دریا پایان محتوم اش را انتظار می کشد ....
این مطلب از وبلاگpoesie.blogfa.com اخذ شده است
منبع : وب سایت سینمائی هنر هفتم


همچنین مشاهده کنید