یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نظم اجتماعی (یکپارچگی و گسست در کشورهای در حال توسعه)


نظم اجتماعی (یکپارچگی و گسست در کشورهای در حال توسعه)
به باور تعداد زیادی از پژوهشگران اگر به صورت ماهوی به مقوله نظم بنگریم پاسخ به سئوال فوق مثبت است یعنی هر تغییری نشانه بی نظمی و هر ثباتی نشانه نظم است. به عبارت روشن تر هر نظمی با توجه به شاخصه های یك مقطع زمانی خاص و از دیدگاه افرادی خاص تعریف می شود بنابراین هر تغییری با توجه به معیارهای حوزه ای كه در آن تغییر اتفاق می افتد یك بی نظمی قلمداد می شود. حتی نوآوری های علمی نیز از این امر مستثنی نیستند. دستاوردهای اینشتین در علم فیزیك یك تحول علمی به حساب می آید ولی سر بر آوردن آن به قیمت اختلال در نظم علمی گذشته تمام شد. به همین دلیل است كه معمولاً در مقابل نوآوری های این چنینی مقاومت صورت می گیرد و حتی فیزیكدانان برجسته در آن عصر در وهله اول نسبیت خاص و عام او را غیر قابل تصور توصیف كرده و حاضر به دادن جایزه نوبل به خاطر این تئوری ها به او نشدند. هر نظمی نیروهای خاص صیانت كننده و پشتوانه را نیز دارد و در حد توان در مقابل بروز آنها مقاوت می كند.
با این وصف چه معیاری برای تفكیك نظم به معنی مثبت و نظم به معنی منفی آن وجود دارد؟ می توانیم پاسخ دهیم كه هیچ معیار مطلقی در این رابطه وجود ندارد. چون هر معیاری كه مورد نظر باشد از دیدگاه گروه خاصی مطرح می شود. حتی اگر قوانین، ارزش ها و هنجارهای یك جامعه معیار قرار گیرند مشاهده خواهیم كرد كه فقط در بعضی جوامع بسیار سنتی و ایستا این موارد مورد اجماع نظر هستند. وگرنه حتی در بیشتر جوامع عقب مانده امروزی نیز بستگی به طیف اجتماعی مورد نظر، تعاریف مختلفی از این مقولات وجود دارد. بنابراین تعاریف از نظم نیز متفاوت می شود. اما اگر با برداشتی محافظه كارانه تر به موضوع بنگریم نهایتاً فقط میزانی از تفاوت تحمل می شود و نهادها و گروه های خاصی موفق به، به كرسی عمل نشاندن دیدگاه های خود در رابطه هنجارها و ارزش ها می شوند. این جا آن چه كه بی نظمی است تخلفات از این ارزش ها و هنجارها است.
● مكانیسم های اجتماعی صیانت كننده نظم اجتماعی
اگر مقداری به رفتارها وحتی افكار روزمره خودمان توجه كنیم متوجه می شویم كه ما در آنها گزینه های زیادی برای انتخاب نداریم و جامعه در بیشتر موارد الگوهایی را برای ما تعریف كرده كه ما از میان آنها دست به انتخاب می زنیم. این ها قالب های رفتاری ما بوده و نظم اجتماعی حاصل عمل آنها است. مهم ترین این قالب ها ارزش ها، هنجارها و نمادهای اجتماعی هستند تالكوت پارسونز ارزش ها را این چنین تعریف می كند: ارزش ها اشكالی از جهت گیری اصولی كنش در سیستم اجتماعی هستند كه بدون اشاره به اهدافی مشخص یا تعیین جزییات موقعیت ها و ساختارها، سمت و سوی اصلی كنش ها را تعیین می كنند.
۱) در وجهی كلی می توان گفت كه ارزش ها نمایانگر اولویت های عمومی كنش افراد در سطح سیستم اجتماعی هستند. ثروت، تحصیلات و ارشدیت می توانند ارزش به حساب آیند. هنجارها عبارتند از قواعد رفتار، كه رفتار مناسب در محدوده معینی از محدوده های اجتماعی را مشخص می كنند. هنجار یا نوع معینی از رفتار را تجویز می كند یا آن را ممنوع می كند. همه گروه های انسانی از انواع معینی از هنجارها پیروی می كنند كه همیشه به وسیله نوعی ضمانت اجرایی از عدم تایید گرفته تا مجازات فیزیكی یا اعدام پشتیبانی می شود.
۲) احترام به والدین و اشكال پوشش از هنجارها به حساب می آیند. نمادها نیز نشانه هایی هستند كه نمایانگر چیزهایی هستند غیر از خود. برای مثال لباس مشكی پوشیدن در یك محیط اجتماعی ممكن است فقط ذات خود را بنمایاند ولی هر گاه نشان سوگوار بودن فردی باشد كه آن را پوشیده است، جنبه نمادین یافته است.
هرگاه افراد به جهت گیری محیط در رابطه با این موارد آشنایی داشته و منطبق با آن شوند منطبق با الگوی مستقر نظم عمل كرده اند ولی هر گاه دانسته و یا نادانسته رفتاری خلاف آنها بر گزینند به عنصر مختل كننده تبدیل شده و به اشكال مختلف مورد مجازات قرار می گیرند. اما جامعه بدون این كه این موارد را به اعضا آموزش داده باشد. نمی تواند توقع رعایت شدن آنها را داشته باشد.
فرآیندی كه جامعه برای این مقصود در اختیار دارد فرایند جامعه پذیری نام دارد. و میزان یكپارچگی یا بالعكس گسست اجتماعی _ كه موضوع بعدی بررسی ما را تشكیل می دهند _ را باید به ترتیب در یكپارچگی یا عدم یكپارچگی این فرایند جست وجو كرد.
● یكپارچگی و گسست در نظم اجتماعی
این امر طبیعی است كه در جامعه ای ایستا نسل ها تفاوت زیادی با یكدیگر نداشته و نسل های جدید با تفاوت بسیار اندك رفتار اجدادشان را دنبال كنند و در جامعه ای كه شاهد رشد است نسل جدید به شكلی متفاوت از نسل گذشته خود زندگی كند. جامعه اول مسلماً یك جامعه بدون گسست است ولی نمی توانیم از چشم انداز بحث حاضر كلیه جوامعی را كه در حال تحول هستند، گسسته توصیف كنیم. در جامعه ساكن و بدون تحرك، نسل قدیم موفق می شود به وسیله فرایند جامعه پذیری ارزش ها، هنجارها و نمادها را بدون تغییر محسوس به نسل جدید منتقل كند. در جوامع توسعه یافته تر شاهد دو گونه تجربه هستیم.
۱) در كشورهای كاملاً توسعه یافته تحولات درون زا بوده و نسل جدید ابتدا دستاوردهای نسل گذشته را گرفته و در وهله بعد دستاوردهای خود را به آن اضافه كرده و به اصطلاح تغییرات كاملاً نهادینه می شود. (یعنی نهادها نیز كماكان تغییرات را می پذیرند)
۲) در جوامع در حال توسعه یا كشورهای جهان سوم وضع به گونه دیگری است. نسل گذشته بخشی از نسل جدید را با خود همراه ساخته و با تغییرات اندك قالب های فكری و رفتاری خود را به آن منتقل می كند ولی بخش دیگری از نسل جدید -كه با توجه به قدمت تحولات وسعت آن متفاوت است - از پذیرش امتناع می كند.
نسل گذشته برای همراه ساختن نسل جدید از ابزارهای مختلفی كه در اختیار دارد استفاده كرده و در این راستا نهادهای اجتماعی را بسیج می نماید. نهادهای مذكور از لحظه تولد تا مرگ نسل جدید را همراهی می كنند. مهم ترین آنها عبارتند از:
۱)خانواده
۲)گروه همسالان
۳)نهادهای آموزشی
۴)رسانه های جمعی
۵)حكومت
۶)سازمان های اقتصادی و كاری
در یك فرآیند طبیعی از تحولات اجتماعی جامعه پذیری یك فرآیند زنجیرهایی بوده و فرد تازه متولد شده در یك خط تولیدی غیر گسسته، ساخته و پرداخته شده و برای بر عهده گرفتن نقش هایی كه جامعه از او انتظار دارد آماده می شود. هر كدام از نهادهای فوق قسمتی از كار را بر عهده می گیرند و در یك كلیت، هویت فرد را می سازند. برای مثال خانواده با همكاری رادیو و تلویزیون و مدرسه و در سازگاری با یكدیگر ارزش ها و هنجارها را به كودك انتقال می دهند. اما مطالعات نشان می دهد كه در جوامع در حال گذار، كه در واقع از مرحله سنتی گذشته كنده شده ولی به مرحله مدرن نرسیده اند، مراحل جامعه پذیری به صورت گسست دنبال می شود و این گسست ها در دل جامعه مشكلاتی آفریده كه بسیاری از معضلات اجتماعی نتیجه آن است. پر رنگ شدن فاصله میان والدین و فرزندان و عدم فهم زبان یكدیگر، گسترش از خود بیگانگی و عدم انسجام هویتی ، دچار چالش شدن دیدگاه های مذهبی و جهان بینی به ویژه در نسل جوان، عدم رابطه تعاملی و سازنده میان نهادهای اجتماعی و در بسیاری موارد مبارزه با هدف براندازی یكدیگر به جای رقابت و همكاری در چارچوب قواعد بازی از جمله این معضلات به حساب می آیند. ۳ شاید در نگاه اول این طور برداشت شود كه مشكلات فوق عمدتاً نتیجه فعل و انفعالات در سطح فرد هستند ولی نگاه علمی این برداشت را زایل می سازد. همان طور كه گفته شد در وهله نخست درگیری نهادهای اجتماعی به این موارد منتهی گردیده و بخش عمده ای از تبلور آن نیز در همین سطح ظاهر می شود.
● اصطكاك و درگیری نهادی در جوامع در حال گذار
با گذاری اجمالی در تاریخ كشورمان به وضوح می توان برخوردهای نهادی و گسست را مشاهده كرد. تاریخ ظهور گسست های مذكور اتفاقی نیست و دقیقاً با تحولات جهانی انطباق دارد. برای مثال در كشورهای خاورمیانه با فاصله هایی اندك تجربه های مشترك اتفاق می افتد و زمان آن با شروع روابط این جوامع با كشورهای غربی قرین است. در این جا قصد ما این نیست كه نگرشی بدبینانه را توسعه دهیم كه براساس آن كشورهای غربی به صورت عامدانه طرحی را برای بر هم ریزی مناسبات اجتماعی در كشورهای دیگر داشته اند. بلكه غرض این است كه تحولات سیاسی و اقتصادی در كشورهای غربی به گونه ای بوده كه تحولات در كشورهای دیگر را تحت الشعاع قرارداده است برای مثال اجرا شدن كشف حجاب توسط رضاخان یا اجرا شدن برنامه اصلاحات ارضی توسط پهلوی دوم آثاری بر جامعه ما داشته است كه امروز بررسی این اثرات _ حداقل در بعد كاربردی _ مهم تر از فهم این امر است كه آیا این برنامه ها به صورت عامدانه توسط قدرت های غربی به كشورمان تحمیل شده اند یا این كه درون زا بوده اند. در بحث حاضر این مسئله اهمیت دارد كه مناسبت كشور ما با كشورهای غربی به گسست های نهادی ای منجر شده كه معضلات زیادی را به دنبال داشته است.
برای مثال می توانیم به تكوین نهادهای آموزشی جدید در كشورمان اشاره كنیم. با تاسیس اولین مدرسه عالی توسط امیركبیر و در دوره های بعد تاسیس كالج ها و مدارسی توسط دولت و اتباع غربی اصطكاكی میان نهادهای خانواده،مدارس جدید و مدارس قدیم آغاز گردید.
امروز نیز چنین مسئله ای ادامه دارد. قالب های فكری و رفتاری ای كه توسط نهادهای مذكور ترویج می شود در موارد متعددی با یكدیگر سازگاری ندارند و زمینه برای گسست فكری در نسل نوجوان و جوان آماده می شود. برای نمونه عقلانیتی كه توسط مدارس و دانشگاه ها گسترش می یابدباعث تكوین قالب های فكری ای می شود كه رابطه طبیعی او را با خانواده از هم می گسلد به ویژه در مواردی كه والدین و دیگر اعضای خانواده در سطح تحصیلات پایین باشند این امر نمود بیشتری دارد.
گسترش قالب های فكری و رفتاری جدید (هنجارها، ارزش ها و حتی نمادها) در میان نسل جوان نتیجه فعالیت نهادهایی هستند كه لزوماً قدرت نهادی آنها را برای متحقق ساختن ایده آل های آنان افزایش نمی دهند یا اگر افزایش دهند این امر به صورت مستقیم نیست به همین دلیل بخشی از جامعه كه تحت تاثیر تحولات قرار گرفته درصدد بر می آید تا برای متحقق ساختن آنها مجهز به قدرت نهادی شود. این جا است كه اصطكاكات ضمنی تبدیل به جنگ قدرت عینی می شوند. دانشگاه ها به عنوان نهادهای جدید، افكار جدیدی را ترویج می دهند كه پدید آمدن افكار اصلاح طلبانه در میان افرادی كه در آن جا تحصیل كرده اند پدیده ای اجتناب ناپذیر تلقی می شود. اما دانشگاه خود به نفسه اهرم قدرت اصلاح كننده نیست به همین دلیل افكار جدید ترویج شده سعی می كند منفذ خود را در نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دیگر بیابد.
به همین دلیل است كه افكار تحول خواه و اصلاح طلب در حوزه های مختلف مشاهده می شود. این جریانات جدید فقط به نهادهای قبلی در دسترس و موافق بسنده نمی كند بلكه خود به نهادسازی روی می آورد. در كشور ما تقاضا برای تشكیل نهادهای مدنی، آزادسازی رسانه ها، تلاش برای تاسیس روزنامه های نوگرا، تلاش برای اجرای اصلاحات در صدا و سیما، تشكیل سازمان ملی جوانان و تاسیس شدن هزاران سازمان غیر دولتی در این بعد قابل تحلیل هستند. این فقط یك روی سكه است، روی دیگر سكه نهادهای قبلی هستند كه با تمام توان سعی در بهره برداری از قدرت نهادهای موجود و در حد توان تجهیز شدن به نهادهای جدید دارند. این امر خطوط گسل های ایجاد شده را پررنگ تر كرده و تعاملات سازنده و آرام را با مشكل جدی مواجه می كند.
پی نوشت ها:
۱.Talcott Parsons,Structure and Process in Modern societies, New York, The free Press,۱۹۶۰.P۱۷۱.
۲. علیرضا شایان مهر، دائره المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، تهران، سازمان انتشارات كیهان، ۱۳۷۷ ص ۵۷۵
۳. رضا كریمی، از هم گسیختگی سطوح خرد و كلان در كشورهای جهان سوم، پایان نامه كارشناسی ارشد رشته روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۸۰
منبع : وبلاگ علوم اجتماعی