سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

شاخص برتری قدرت روحانی


شاخص برتری قدرت روحانی
درتحلیل قدرت و توانایی انسان، غالب افراد در بدو امر قوت جسمانی به ذهنشان تبادر می کند و هرکس اعضا و جوارح جسمانی او قویتر باشد، دیگران او را اشجع الناس و اقوی از دیگران می خوانند. درحالی که ظرفیت انسان به حدی است که با اکتساب نیروی ملکوتی و روحانی می تواند قدرتی به مراتب قویتر و کامل تر از قدرت جسمانی پیدا کند که نمونه بارز آن را در فتح خیبر وکندن باب قلعه خیبر توسط علی(ع) می توان مشاهده نمود.نگارنده مطلب حاضر در کتاب هزار و یک کلمه، جلد اول، کلمه ۱۱۵ درمقام تبیین این موضوع برآمده که اینک با هم آن را از نظر می گذرانیم:
امیرالمؤمنین امام علی(ع) درنامه ای که به سهل بن حنیف نوشت فرمود: سوگند به خداوند، من به قوت جسدی و حرکت غذایی درخیبر را بر نکنده ام، و آن را به چهل ارش به دور نیفکنده ام، چنان که اعضایم بدان احساس نکرده است، ولکن به قوت ملکوتی و نفسی که به نور رب خود مستضیء است بر آن دست یافتم.(۱)
و به عبارت دیگر:
سوگند به خداوند، من به تایید قوت ملکوتی و نفسی که به نور رب خود مستضیء است در خیبر را برکنده ام و آن را به چهل ارش به دور افکندم، چنان که اعضایم بدان احساس نکرده است، نه به قوت جسدی و حرکت غذایی.
بیان: این حدیث عظیم الشأن که از غرر احادیث است در مجلس هفتاد و هفتم امالی صدوق نیز روایت شده است.(۲)
ان امیرالمؤمنین - علیه السلام- قال فی رسالته الی سهل بن حنیف- ره: والله ما قلعت باب خیبر و رمیت به خلف ظهری اربعین ذراعاً بقوه جسدیه ولاحرکه غذائیه لکنی ایدت بقوه الملکوتیه و نفس بنور ربها مضیئه و انا من احمد کالضوء من الضوء...»
عارف جامی درسلسله الذهب دراین موضوع گوید:
برصف اهل زیغ با دل صاف
بهر اعلای دین کشیده مصاف
بوده از غایت فتوت خویش
خالی از حول خویش و قوت خویش
قدرت و فعل خق ازو زده سر
کنده بی خویشتن در خیبر
خود چه خیبر که چنبر گردون
پیش آن دست و پنجه بود زبون
و عارف رومی درآغاز دفتر سوم مثنوی گوید:
این چراغ شمس کو روشن بود
نزفتیل و پنبه و روغن بود
سقف گردون کوچنین دائم بود
نزطناب و استنی قائم بود
قوت جبرییل از مطبخ نبود
بود از دیدار خلاق ودود
همچنین این قوت ابدال حق
هم زحق دان نیز طعام و از طبق
ای دریغا عرصه افهام خلق
سخت تنگ آمد ندارد خلق حلق
کلام مذکور امام امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- را خواجه طوسی در شرح فصل ششم نمط عاشر اشارات شیخ رئیس یادآورشده و گفته است:
لما کان فرح العارف ببهجه الحق اعظم من فرح غیره بغیرها، و کانت الحاله التی تعرض له و تحرکه اعتزازاً بالحق او حمیه الهیه اشد مما یکون لغیره، کان اقتداره علی حرکه لایقدر غیرعلیها امراً ممکناً. و من ذلک یتعین معنی الکلام المنسوب الی علی - علیه السلام:- والله ما قلعت باب خیبر بقوه جسدانیه ولکن قلعتها بقوه ربانیه .
بدان که انسان کامل محل مشیه الله است، این مظهر تام مشیت و اختیار الهی صاحب ولایت کلیه است که دارای رقائق صفات حق تعالی و محل ظهور تجلی جمیع اوصاف کمالیه الهیه است. و بعباره اخری: انسان کامل خلیفه الله است، و خلیفه باید به صفات مستخلف عنه و درحکم او باشد. پس وجود انسان کامل ظرف همه حقائق و خزائن اسماءالله است. و این اسماءالله اعیان حقایق نوریه دار هستی اند نه اسمای لفظی، لاجرم صاحب این مقام دارای ولایت تکوینی است که مفاتح غیب- یعنی همان حقائق نوریه- در دست اوست، و می تواند با اذن و مشیت الهی تصرف در کائنات کند، بلکه در موطن و وعای خارج از بدن خود انشاء و ایجاد نماید، و موجودات خارجی به منزلت اعضای وی و خود او به مثابت جان آنها گردد، زیرا که نفس ناطقه انسانی جوهر مجرد قائم بذاتش و خارج از بدن و محیط و مستولی برآنست و تعلق تدبیری و تصرف در بدن دارد، بنابراین چه تفاوت که بدن خود را در تدبیر و تصرف خود بدارد یا اعیان خارجی دیگر را. هرگونه معجزات و کرامات و خارق عادت های انسان های کامل همه از این جهت و بدین سبب است.
ظهور معجزات و کرامات و مطلق خوارق عادات از انسان، مثل پدید آمدن دیگر چیزها، بدون واسطه علل و اسباب نیست. و این واسطه، نفس انسانی به اذن الله تعالی است. و این اذن الله اذن قولی دارج و متعارف در محاورات شفاهی نیست، بلکه اذن الله به معنی واقعی نکوینی آنست بدان نحو که اقتضای وجود صمدی است، و موحد به توحید قرآنی بدان آگاه است، چه این که نفس ناطقه انسانی در مسیر تکامل و اشتداد وجودی به جائی می رسد که همان طور بدن و قوای وی در اطاعت او می باشند، موجودات عالم همه به منزلت اعضاء و جوارح او می گردند، و ماده کائنات مطیع او می شود که تواند در آنها تصرف کند و به بیان حکیم الهی مولی صدرای شیرازی در مفاتیح:
النفس الانسانیه من شأنها ان تبلغ الی درجه یکون جمیع الموجودات أجزاء ذاتها، وتکون قوتها ساریه فی الجمیع، ویکون وجودها غایه الکون و الخلیفه .
لذا معجزات قولی وفعلی و همچنین مطلق کرامات و خارق عادات مثل علاج اکمه و ابرص، و استحالت عناصر مانند برد و سلام شدن نار برای ابراهیم خلیل الرحمن و نزول باران از صلات استسقاء و جز آن و بروز خصب و رخاء و تسبیح حصاء و ثعبان شدن عصاء، و شق البحر وشق الشجر و شق الأرض و شق البحر، و احیای أموات و شفای مرضی، و اشباه و نظائر این گونه امور همه از تصرف جوهر نفس کامل انسانی به اذن الله تعالی است به تفصیلی که در آغاز انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه بیان کرده ایم.(۳) نه چنان که آراء فائله قایل اند که مساوق با گزاف می گویند، زیرا که آنان بی واسطه اسباب همه چیز را به خداوند نسبت می دهند، و وسائط واسباب و آلات را عزل می کنند، چنان که مردم طبیعی در مقابل آنان همه چیز را به اسباب نسبت می دهند و از مسبب اسباب غافل اند.
ما این مسائل را در رساله ولایت تکوینی، و به ویژه در رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه به تفصیل تقریر و تحریر کرده ایم که اهل درایت را کفایت است، و هر یک چندبار به طبع رسیده است.
نمط دهم اشارات شیخ رئیس در اسرار آیات است. یعنی در ظهور غرایب از قبیل اخبار به غیب و کرامات و صدور معجزات و دیگر امور خارق عادات از نفس ناطقه انسانی است. و شیخ همه این مسائل را با استمداد از تمثیل و تنظیر به مذاهب طبیعت مبرهن فرموده است.
در بند یکم و دوم و سوم آن گوید:
اگر ترا خبر رسد که عارفی مدتی غیر معتاد از اندک قوت بازایستاد، آسان تصدیق او کن و آن را در روش مشهور طبیعت شمار. به یادآور که هرگاه طبیعت و مزاج مواد صالحه بدن را تحلیل نبرد و هضم نکند مدتی سالم می ماند بی غذای تازه. و نیز حالات نفسانی در مزاج تأثیر دارد و بالعکس. پس واردات غیبی بر نفس عارف بدن او را مسخر نفس می کند چنان که بدن ازاشتغال به افعال طبیعی بازمی ماند و مواد صالحه را تحلیل نمی برد و بی غذا زنده می ماند.
و آن را تشبیه به تب و بیماری ها کرده است که در آن حالت بدن چندروز بی طعام زنده است برای آن که تحریک برای هضم و تحلیل در بدن او نیست.
و در بند پنجم آن گوید:
اگر ترا خبر رسد که عارفی کاری توانست و امثال وی توانایی آن نداشتند، یا حرکتی یا تحریکی کرد که دیگران از آن عاجز می ماندند آن را به انکار تلقی مکن که اگر در روش طبیعت جستجو کنی راه به سبب آن بیابی.
و در بند بیست و پنجم آن گوید:
شاید ترا خبر رسد که عارفان کارهای خارق عادت کردند و تو در تکذیب شتاب نمائی، مانند این که عارفی برای مردم استسقاء کرد و باران آمد، و شفا از بیماری خواست آنها شفا یافتند، یا بر آنهانفرین کرد زمین آنها را فروبرد، یا آنها را زلزله رسید، یا به وجه دیگر هلاک شدند، یا برای آنها دعا کرد وباء و مرگ و سیل و طوفان از آنها رفع شد. یا درنده رام ایشان گشت، یا مرغ از آنها نرمید، و مانند آن که مانع واضح روشنی ندارد پس توقف کن و در انکار شتابی منمای که مانند این موارد را در اسرار طبیعت اسبابی است، و شاید من بتوانم پاره ای از آن را برای تو بگویم.
آنگاه شروع کرده است به شرح دادن علت آنچه گفته است. و علت را قوت و قدرت نفس ناطقه دانسته است، ولکن آن را از راه توسل به اسرار طبیعت به گونه ای بیان کرده است که موجب اعجاب ارباب فکرت و خبرت و اصحاب دها و فطنت است.
فارابی در مدینه فاضله در تعریف سعادت نفس گفته است:
السعاده هی أن تصیر نفس الانسان من الکمال فی الوجود الی حیث لاتحتاج فی قوامها الی ماده ، وذلک أن تصیرفی جمله الأشیاء البریئه عن الأجسام، وفی جمله الجواهر المفارقه للمواد، وأن تبقی علی تلک الحال دائما أبدا.(۴)
این تعریف در بیان سعادت نفس ناطقه، سخت استوار است. نفس ناطقه نائل به سعادت کامل صاحب مقام «کن» است که ماده کائنات در اختیار اوست، و هروقت بخواهد مطابق اسمی از اسماء الله تعالی را که دارا است در آن تصرف کند به تفصیلی که در شرح عین چهل و نهم سرح العیون فی شرح العیون، و در رسائل نهج الولایه و انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه و وحدت از دیدگاه عارف و حکیم بیان کرده و شرح و بسط داده ایم. والله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغیوب.
پی نوشت ها:
۱-بشاره المصطفی، عماد الدین طبری، ص۵۳۲
۲-امالی صدوق، ص ۷۰۳
۳-انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص۴۱
۴-مدینه فاضله، ص ۶۶
آیت الله حسن زاده آملی
منبع : روزنامه کیهان