پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


همسایگان دور و نزدیک


همسایگان دور و نزدیک
«طالبان» این امكان را به افغانستان داد كه سال ها در تیتر اخبار جهان قرار بگیرد. حالا گیرم آنچه خبرگزاری ها مخابره می كردند جنگ بود وخشونت و كشتار. شاید اگر آمریكا قصد عراق نمی كرد و سرنگونی صدام و حوادثی كه پس از آن حضور نیروهای اشغالگر سبب شدند، پیش نمی آمد، «افغانستان» سال های اخیر همچنان خبرساز می بود. اما وضعیت افغانستان با وجود «طالبان» و موقعیت تاریخی وجغرافیایی و قومیتی اش تنها خبرساز نبود، بلكه بستردراماتیك خوبی بود برای هنرمندانی كه به وقایع عصر خود حساس هستند و ترجیح می دهند به جای غرق شدن در حال وهوای قصه های به تمامی از تخیل زاده شده، كمی دنیای ایده هایشان را درصحنه ها و حوادث مستند عصر خود جست وجو كنند. اینها كسانی هستند كه انسان ها، سرنوشت ها، انگیزه ها، كنش ها و واكنش ها را در تیتر خبرها و تحلیل ها جست وجو می كنند و در مرحله بعد، از مشاهده واقعیت روزمره آدم های قصه هایشان در قصه های واقعی خودشان.
هنرمندان ایرانی هم در این سال ها به دنیای افغان ها زیاد ورود كرده اند شاید مهمترین هنرمند ایرانی كه دغدغه افغانستان را سال ها به تصویر كشید محسن مخملباف باشد. هنوز صحنه ریختن پاهای مصنوعی از هواپیمای صلیب سرخ در فیلم «سفر قندهار» در ذهن بسیاری از سینما دوستان مانده است. اما تئاتر به خاطر آن كه بیشتر صحنه «تفكر» است تا «تصویر» و به دلیل محدودیت ها و امكاناتش سخت تر می تواند به عرصه های مستند نزدیك شود و بیشتر دنبال ایجاد كنش است و قصه پردازی. پس سخت تر و كمتر سراغ افغانستان رفته است. هر چند تجربه های متعددی در سالهای اخیر در كشورمان پیرامون وضعیت ها و موقعیت های آشنای كشور همسایه مان روی صحنه صورت گرفته است. نمایش «بدون خداحافظی» نوشته نغمه ثمینی و به كارگردانی كتایون فیض مرندی از جمله تجربه های جدی در بازنمایی سرنوشت افغان ها در دهه های اخیر، است. اثری كه می كوشد نه با واسطه داستان یا شخصیت های ایرانی بلكه با محوریت خود افغان ها به سراغ آنها برود.
با پیش فرض قرار دادن این نكته، متن و اجرای «بدون خداحافظی» با كمی كنكاش در فرم و محتوای اثر از دو منظر قابل بررسی است: «الف - منظر نگاه زنانه اثر ب - شیوه روایی
●نگاه زنانه اثر و سیطره دنیای مردانه غائب
محبوبه - فیروزه - ملیله وحكیمه، چهار شخصیت اصلی دنیای «بدون خداحافظی» ثمینی هستند. نگاهی به قصه ۳اپیزودی كه این نمایش را به یك جمعبندی می رساند، نشان از حضور بی واسطه نگاه زنانه اثر دارد. اما زنانی كه به واسطه مردانی هویت دارند در اپیزود اول، برشی از زندگی محبوبه و طاهر را می بینیم. محبوبه زنی ایرانی است كه به همسری مردی افغانی كه به ایران برای كار پناه آورده، درآمده. طاهر گرچه افغانی است اما تصور ما را از مردان افغانی كاملاً تغییر می دهد: او خشن نیست، تحصیل كرده است. هیچ شباهتی به هیچ طالبانی ندارد. مهربان است و...
محبوبه و طاهر منتظر تولد فرزندی هستند و در همین روزهاست كه خبر از اخراج اتباع افغانی از ایران به طور جدی به گوش می رسد. گرچه عمق زندگی این زوج تلخ و فلاكت بار است اما ثمینی سعی نمی كند در همین دقایق اول نمایش این فضای تلخ را پرورش دهد و به جای آن می كوشد تلخی این فضا را با یك آرزوی كودكانه تلطیف كند. طاهر عكس هنرپیشه سینما را جلوی چشم محبوبه می گذارد تا در این روزهای آخر حاملگی محبوبه با نگاه به عكس، سرنوشت كودك به دنیا نیامده را تغییر دهد. طاهر اصرار دارد كه در صورت نگاه محبوبه به عكس فرزندشان نه تنها مانند این هنرپیشه، خوش سیما می شود، بلكه سرنوشت غم انگیزی كه در انتظارش است، تغییر می كند. این كار رسمی است. در افغانستان و طاهر نمی داند وقت به دنیا آمدنش مادرش به كدام عكس نگاه كرده كه چنین سرنوشتی پیدا كرده است!
در اپیزود دوم قصه یك نیم روز زندگی فیروزه روایت می شود. حكیمه، زن میانسال افغانی كه برای كمك در نظافت خانه نزد فیروزه آمده با دزدی یكی از عكس های پسر جوان فیروزه كنش اصلی این اپیزود را می آفریند. حكیمه و فیروزه هر كدام پسری دارند كه از آنها دور است و آنها نگران سرنوشت آنها هستند و از نگاه حكیمه چشمان آن دو پسر بسیار به هم شباهت دارد. حكیمه پسرش را در گیر و دار حوادث افغانستان گم كرده (پسری كه از نگاه مادر ناخلف نشده) و فیروزه با هزار آرزو پسرش را از راهی غیرقانونی راهی سفر به خارج از كشور كرده و حالا بی خبری از او روحش را پریشان كرده. هر چند حكیمه و فیروزه در پایان نمایش هر دو پسرانشان را از دست می دهند اما همین سرنوشت تلخ در انتظار بودن این مادران، این دو زن از فرهنگ های مختلف را با هم همراه و یكی می كند تا دومین سرگذشت تلخ زنان در نمایش ثمینی این بار تعمیم بیشتری پیدا كند. اما اپیزود سوم كه انتزاعی ترین و بی قصه ترین و بی اتفاق ترین اپیزود «بدون خداحافظی»است، در خاك افغانستان روایت می شود. وقتی كه حكیمه برای پیدا كردن پسرش راهی افغانستان شده و با ملیله (عروسی در افغانستان) روبه رو می شود تا دریابد كه با آمدن به افغانستان پا به دنیای مرده ها گذاشته. قصه تلخ ملیحه با آگاه شدن از مرگ پسرش و طاهر و البته آگاه شدن از آنكه ملیله روحی است كه با او هم داستان شده، به پایان می رسد تا همچنان «بدون خداحافظی» با همان تصور تلخی كه از افغانستان این سال ها داریم ما را تنها بگذارد.
نگاهی به داستان ها، حضور نگاه زنانه را در این نمایش عیان می كند اما دقت در زیر و بم قصه ها سیطره دنیای مردانه را هم در این زندگی زنانه گوشزد می كند. گرچه مردان این نمایش غائب هستند اما انگیزه اصلی حركت نمایش و كنش ها را مردان سبب می شوند و اتفاقاً همین نكته (غیب مردان) قدرت دنیای مردانه و گستره آن در دنیای زنان را (درست یا غلط) پررنگ تر می كند.
در اپیزود اول، زن باردار است. همین بارداری به طور سمبلیك می تواند نمادی باشد از همین حضور درعین غیبت و تصمیم گیرندگی مردان در قصه ها.
محبوبه علی رغم اینكه در وطن خود زندگی می كند و به طور طبیعی باید فرهنگ سرزمین او غلبه داشته باشد اما زندگی و چگونگی تولد فرزندش را همچنان مرد تعیین می كند. مرد حتی فرهنگ خودش را با یك عكس به زن می قبولاند و رفتنش و سرنوشتش بزرگترین دغدغه زن قصه است.
در اپیزود دوم هردوزن هیچ خاطره، خیال و انتظاری ندارند مگر برای پسرانشان. تنهایی آنها،تنهایی انسانی از عصر امروز نیست. انسانی كه فارغ از جنسیت و نقش شان در زندگی تنها باشد و این تنهایی سرنوشت محتوم انسان مدرن باشد. آنها تنها هستند چون زن هستند و مادر هستند و در نبود پسرانشان سرنوشت تلخ تنهایی بر سرشان آوار شده. انتظار تم اصلی این اپیزود است و پسران غائب انگیزه اصلی شخصیتهای زن قصه.
در اپیزود سوم هم كه كاملاً حرف از مردان و دنیای مردان است و مقابله زنانه با دنیای خشن مردانه در سرزمین افغانستان. دنیایی كه پایانی تلخ برای مردان و زنان این سرزمین رقم می زند حتی اگر آن مرد، طاهر باشد كه در اپیزود اول دنیای او را فارغ از دنیای مردان «طالبانی» دیده ایم.
در هر سه اپیزود قصه ها، قصه زنان است اما این مردان هستند كه قصه را پیش می برند. از همین رو نمی توان نمایش را نمایش صرفاً زنانه نامید و از آن به عنوان نماینده ای برای دنیای «فمنیستها» نام برد. دنیای «بدون خداحافظی» دنیای زنهای منتظر است. دنیایی كه در آن انتظار برای بهبود شرایط در بازگشت مردان خلاصه می شود و مردان یا غائب اند یا گم شده یا تردشده. آن روی سكه زنانه محبوبه، فیروزه، ملیحه و ملیله بدون مردان و انتظار معنا نمی یابد.
●شیوه روایی، برشی اززندگی
اگر این نگاه مردانه و زنانه را نسبت به اثر كنار بگذاریم (هرچند نمایش اصرار به این تقسیم بندی دارد) می توان «بدون خداحافظی» را قصه مردمان سرزمینی دانست كه درخاك غربت یا زادگاهشان سرنوشتشان تلخ رقم می خورد. مردمانی آواره و منتظر، مردمانی كه در غربت هر لحظه منتظر اخراج هستند و در وطن هر لحظه ممكن است پایشان روی مین برود و ... در «بدون خداحافظی» هیچ حرفی جدید نیست. آن قدر روزنامه ها و خبرها و مستندها و فیلم ها و تئاترها از افغانستان گفته كه بیشتر از شنیدن درباره افغانستان كنجكاو كشف دنیای جدیدتری باشیم.اما انتخاب شیوه روایی در موقعیتهای تكراری راه موفقیت هنرمند است. ثمینی شیوه روایی اش را «برش هایی از زندگی» انتخاب می كند تا دنیای روایی اش به «داستان كوتاه» شباهت داشته باشد. آدم های اپیزودها با شناسنامه هایشان حضور ندارند بلكه با بازآفرینی دقایقی از زندگی شان حضور دارند. حتی ملیحه كه پیوند دهنده هر سه اپیزود است كامل تر از باقی شخصیتها به ما معرفی نمی شود.
این انتخاب ثمینی گرچه وجه مشخصه اثر او می شود اما آفت اش برای اثری نمایشی كه زاده كنش و واكنش است، این می شود كه برخورد شخصیتهای متفاوت كه از جذابیتهای هر اثر نمایشی می تواند باشد، فرصت روی دادن نمی یابند. جذابیت و كاركرد این «برخورد» را می توان در اپیزود دوم به خوبی دریافت كه شاید موفق ترین اپیزود نمایش باشد.
و شاید دلیل موفقیت بیشترش را بتوان در «برخورد» تنش زای هرچندكوتاه دو شخصیت اصلی پیداكنیم. این «برخورد»ها در نمایش ها می تواند كاملاً بطئی و درونی باشد و تنها سایه خود را دركل اثر بگستراند. در دو اپیزود دیگر اما از این «برخورد» خبر جدی نیست. جای این «برخورد» اما ثمینی «شرایط نامساعد» را جایگزین می كند اما از آنجا كه روایتها كوتاه است ما تأثیر این شرایط نامساعد را در اپیزودهای بعدی درمی یابیم.
●از اجرایی صمیمی تا دنیایی انتزاعی
«بدون خداحافظی» در دو اپیزود اول درگیر یك فضای نزدیك به هم است. فضایی واقع گرا. مرندی در اجرا هم بنا به پیشنهادی كه متن می دهد فضاهایی صمیمی را خلق می كند. بازی هایی روان، طراحی صحنه ای واقع گرا. در این دو اپیزود خط پررنگ تری از قصه هم دیده می شود.در سوی دیگر این دو اپیزود اما اپیزود سوم قراردارد و میان اپیزودها كه تصاویری مستند و گاه انتزاعی است از حال و هوای افغانستان از نگاه كارگردان. تفاوت این دو پاره آنچنان مشهود است كه می توان درمرور نمایش با ۲ رویكرد متفاوت به نمایش نگاه كرد و در نهایت به این نتیجه رسید كه لحن و اجرای این اثر یك دست نیست. تنها كافی است بازی معصومه قاسمی پور در اپیزود دوم و سوم را با هم قیاس كنید و یا بازی نگار جواهریان در اپیزود اول را با نوال شریفی در اپیزود سوم.
هرچند می دانیم كه دانش بیشتر ما از افغانستان باعث می شد كه بدانیم جزئیات آنچه كه روی صحنه اجراشد، با واقعیت جاری در زندگی این همسایگان گمنام! چقدر تطابق دارد. ما همسایگان دور نزدیك.
آزاده سهرابی
منبع : روزنامه ایران