یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بهشت به روایت حوا


بهشت به روایت حوا
● ماه سربی
▪ ماهزاده امیری
▪ نشر گل آذین
▪ چاپ اول-۱۳۸۶
▪ تعداد؛ ۱۱۰۰ نسخه
ماه سربی نوشته ماهزاده امیری (۱۳۸۶، تهران، نشر گل آذین) را نه فقط باید خواند بلکه باید گوش داد. گوش دادن به صداهایی که فقط نجوا نیستند. اینها صداهایی هستند ضمناً خشماگین و ملتهب؛ صداهایی جنون آسا، آکنده از میل به شکستن مرزها، صداهای بکر طبیعت؛ طبیعتی که سنت، جامعه، اقتدار پدری، خانواده و ایل و تبار، تاکنون مانع به صدا درآمدن آنها بوده است. ماه سربی کتابی است ملتهب؛ کتابی است که وقتی به دست می گیری دستانت را می سوزاند.
در این مجموعه داستان چند آدم هستند که می توان به منزله مظاهر طبیعت در نظرشان گرفت. آدم هایی که باید از بقیه جدایشان کرد، که باید به بندشان کشید و خاموش شان کرد. علاوه براین، جداسازی خود می تواند نشانی باشد از این امر که جامعه نمی تواند نیکی را تحمل کند و اصولاً نیکی امری غیراجتماعی است. نیکی حالتی طبیعی است که جامعه آن را تباه می کند؛ مضمونی که روسو را به یادمان می آورد. یکی از اینها راوی داستان دختر ماه است؛ دختری برخوردار از نیرویی مرموز؛ موجودی ماه زده. دختری که می تواند پیش بینی کند. او را از بقیه خانواده جدا می کنند. در ته حیاط خانه اتاقکی برایش می سازند. عمه شوکت داستان آناهید اپرناک هم دارای همین سرنوشت است؛ او خودش محصول مستی پدربزرگ است.
خانواده عمه شوکت را به راحتی نمی پذیرند. توی دره آلونکی برایش می سازند. عمه شوکت شیون است و نفرین و فریادهای شبانه. به گونه یی که اهالی عریضه می نویسند و عمه را راهی تیمارستان می کنند. دخترش آناهید هم به خودش رفته است. او مارمولک و ملخ جمع می کند و همچون اسب ها شیهه می کشد و پا به زمین می کوباند. خاله سوری ً داستان سایه های سربی هم از گونه همین موجودات مهار ناپذیر است که عملکردش را با یک پنج ریالی پاداش می دهند. در داستان چکامه یی برای ناری، ناری با معشوقش می گریزد و بعد که به خانه بازش می گردانند به تختی می بندندش و به قتلش می رسانند. در داستان بغلم کن، شاهد حضور پدری هستیم که بیست سال از غیبت اش گذشته است، در برابر دخترش که حالا بزرگ شده است. زن هنوز هم نمی تواند ماهیت حساسیت خود را به پدر دریابد. دختر به زنانی که پدر با آنها سروکار دارد حساس است و.... داستان ارد با بهشت هم بیان اسطوره آفرینش است.
راوی در واقع داستانش را رو به یک خلأ روایت می کند، نه به یک شنونده واقعی همچون خودش. عنصر تعیین کننده این داستان، اتمسفر آن است. فضا سازی آغاز داستان خلقت، تصویر طبیعت بکر و دست نخورده، تصویر مه و ناله مرغ و نور ماه، این فضا را چنان مجسم می کند که خواننده حس می کند گویی اشیا تازه دارند تکوین پیدا می کنند و هنوز خداوند بر آنها نامی نگذاشته است. از این جاست که راوی داستان، به جای آنکه آدم باشد می تواند حوا باشد؛ حوایی که تاکنون داستان خود را نگفته بوده است. در داستان مه که بیاید، زن ، در گردش های ممنوع شبانه اش، عادت دارد بدود و این دویدن که تداعی گر گریز است و خواست پیوستن، تنها مجال زن است تا خود را بیابد. در سرباز کیانی، جنگ در تقابل با عشقی ساده و جوانانه قرار می گیرد؛ عشقی نوشکفته همچون خود دخترک داستان. تقابل ها به طور ضمنی بیان می شوند و این امر بیشتر بر معصومیت دختر و سرباز کیانی انگشت تاکید می گذارد. در ما خاطره ایم نیز عشق را ناکام می بینیم و ماجرایی که در نهایت به هلاک پسرکی آرمانخواه می انجامد و به حضور دختر در گورستان و سرگشتگی او در میان رعد و باران. عصیان و سرکشی و تمرد، در دو داستان شاخص این مجموعه به شکلی دیگر درمی آید. در داستان دوست قدیمی، ایران در انتظار «مهمانان» خود است و از دوستش ژاله هم دعوت می کند به این مهمانی بیاید. به اعتقاد او الان «دیگر دوره سبیل پرپشتای عینکی تمام شده». فقر فشار آور است و پایبندی به یک آرمان رفته و دسترس ناپذیر، بلاهت. ایران فقرستایی دوره آرمانی جوانی اش را با تنعمی مقایسه می کند که روابط جدید در دوران جدید برایش فراهم آورده است و از ژاله هم می خواهد دودلی اش را کنار بگذارد و به او بپیوندد. ژاله با اینکه چون ایران دیگر اعتقادی به گذشته ندارد اما پیشنهاد ایران را نمی پذیرد و آپارتمان او را ترک می کند.
در داستان کلاه، زنی را می بینیم که تنهایی را برگزیده است تا آزاد باشد. اما عزلت را این بار نه جامعه، بلکه خود فرد به خود تحمیل می کند. زیرا زیستن در جامعه و آزاد بودن و نیک ماندن با هم سازگار نیستند. در این داستان، افعال، بیشتر به صورت سلبی بیان می شوند؛ نمی آورد، نمی کند، نمی کشد. می دانیم که داستان معمولاً بیان انجام کنشی است. داستان کلاه بیان بی کنشی ناشی از نوعی جان به لب رسیدن است. حالا دیگر هیچ چیز برای زن داستان مهم نیست. او حتی تنهایی اش را در معرض نگاه فضول و ریاکارانه و عوامانه ربابه خانم قرار می دهد و دیگر هیچ چیز را کتمان نمی کند.
داستان های این مجموعه، یکسره بر اساس تضاد میان میل و عنصرسرکوب شکل گرفته اند و نویسنده آگاهانه آن را پرورانده است. هنگام خواندن این مجموعه شاید حس کنیم این داستان ها بر بستر گفتمان فمینیستی شکل گرفته اند. فمینیسمی که علاوه بر این، در تقابل با شیوه مرسوم به اشکال دیگر ً بودن و زیستن روی کرده است و خواست ها و امیال تازه یی را مطرح کرده است که گاه به صور دیگر و متضاد با آن فمینیسم اولیه درمی آید؛ از قبیل کیش پرستش طبیعت و غنیمت شمردن دم که باز واکنشی است به خوار شماری امر نفسانی. این تاثیر را نمی شود انکار کرد. اما به نظر می رسد امیری سرکوب میل را فقط در فعل مردانه ندیده است. دیگر اینکه کاراکترهای او بنده چشم و گوش بسته غرایز خود نیستند. این کاراکترها دارای آرمان های اجتماعی اند. آنها در جست وجوی ابتدایی ترین خواست زندگی خود هستند؛ حق زندگی کردن به خواست خود و حق دوست داشتن و خواستن همین ابتدایی ترین چیز است که سرنوشت های دردناک زنان داستان های امیری را رقم زده است. این زنان آنقدر شکنجه دیده اند، آنقدر سختی کشیده و آنقدر تحقیر شده و لطمه دیده اند که نویسنده نمی تواند جز خوبی در آنها، چیزی ببیند. این رسوبات روسویی و رمانتیک، تا حدی مانع از آن شده است که نویسنده فاصله زیباشناختی لازم را در مورد شخصیت هایش حفظ کند و به رغم ظرافت کاری های تکنیکی استادانه باز نمی توان ندید که او زنان طبیعی داستان اش را می ستاید و آنها را بر بقیه شخصیت ها ترجیح می دهد.
شاپور بهیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید