جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا


بررسی فرآیند انتقال در کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و CIS


بررسی فرآیند انتقال در کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و CIS
● چکیده
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رژیم‌های وابسته به بلوک شرق در اروپای‌شرقی، عصر جدیدی را فراروی کشورهای تازه استقلال‌یافتهٔ این منطقه از جهان و سایر کشورها قرار داد. دگرگونی به‌وجود آمده باعث بر هم زدن معادلات سیاسی و اقتصادی در فضای سیاسی و اقتصادی بین‌المللی گردید و متعاقباً آثار و عواقب ناشی از آن در تصمیم‌سازی‌های جهانی تأثیرات شگرفی بر جای گذاشته است که دخالت‌های بی‌حد و حصر ایالات متحده آمریکا در تنظیم متغیرها سیاسی و اقتصادی بسیاری از کشورها، از جمله پیامدهای آن به‌شمار می‌رود. بدیهی است که دگرگونی فضای سیاسی کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و جمهوری‌های تازه استقلال‌یافتهٔ شوری سابق، مستلزم مطالعات وسیع و همه‌سونگرانه‌ای است که باید در ابعاد مختلف مورد مداقه قرار گیرد. مأموریت این تحقیق، بررسی ”فرآیند انتقال“ این کشورهای در چهار وجه اجتماعی، سیاسی و روابط بین‌الملل، آموزشی و اقتصادی است. روش‌شناسی تحقیق دربرگیرندهٔ ”مشاهداتی“ است که مؤلف در دوران نه‌ماهه ”فرصت مطالعاتی“ از طرف دانشگاه تهران به تعدادی از کشورهای اروپای‌شرقی (مولداوی، اوکراین و بلغارستان) داشته است. نتایج مطالعه نشان می‌دهند که این کشورها تمایل شدیدی برای طی مسیر ”اشتغال“ دارند، هر چند با دشواری‌ها و تنگناهای معتنابهی از جمله فساد شدید اقتصادی و سرگردانی در پیدا کردن روشی مناسب برای پایه‌ریزی ارزش‌های ایجاد جوامع جدید روبه‌رو هستند.
● مقدمه
کشورهای سوسیالیست اروپای‌شرقی که شامل سرزمین‌های واقع در شرق آلمان و غرب منطقه ”اورال“ به‌انضمام روسیه می‌شوند، گذار اجتماعی، سیاسی، آموزشی و اقتصادی خود را به دوران پساکمونیستی از اواخر دههٔ ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع کردند. در این فرآیند، ارزش‌های مبتنی بر ”لیبرالیسم غربی“ به‌جای ارزش‌های مبتنی بر ”سوسیالیسم“ مدنظر نظریه‌پردازان و طراحان ”عصر جدید اروپای‌شرقی“ قرار گرفت. انهدام ارزش‌هائی که نشأت گرفته از مالکیت دولتی و جمع‌گرا بود و جاذبه و قدرت‌نمائی اصول حاکم بر نظام سرمایه‌داری و مالکیت فردی به‌جای آن، تظاهر عملی فزونی‌طلبی تاریخی اندیشه فردگرایانه در نهادهای اجتماعی، سیاسی، آموزشی و اقتصادی را تداعی می‌کند. هدف فرآیند انتقال در کشورهای مستقل مشترک‌المنافع ("Commonwealth of Independent States "CIS) و رژیم‌های رها شده از سلطه سوسیالیسم در اروپای‌شرقی و بالکان؛ افزایش بهره‌وری و استانداردهای زندگی این کشورها از طریق خصوصی‌سازی و نیروهای حاکم بر بازار آزاد بود. بنابراین سؤال مورد بررسی این مطالعه را می‌توان اینگونه طرح کرد: ”آیا فرآیند انتقال در کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و CIS به بهبود کیفی استانداردهای زندگی آنها منجر شده است یا نه؟“ روش‌شناسی تحقیق برای پاسخ به این سؤال عبارت است از مشاهدات عینی و مطالعات نظری مؤلف، به‌منظور بررسی فرآیند انتقال، کشورهای مورد مظالعه را به قرار زیر تقسیم می‌کنیم:
الف) کشورهای اروپای‌شرقی و بالکان
این دسته از کشورها عبارتند از:
۱) آلبانی
۲) بوسنی و هرزه‌گوبین
۳) بلغارستان
۴) کرواسی
۵) جمهوری چک
۶) استونی
۷) مجارستان
۸) لاتویا
۹) لیتوانی
۱۰) مقدونیه
۱۱) لهستان
۱۲) رومانی
۱۳) جمهوری اسلواکی
۱۴) اسلونی
۱۵) یوگسلاوی
ب) کشورهای مستقل مشترک‌المنافع (CIS)
این دسته از این کشورها عبارتند از:
۱) ارمنستان
۲) آذربایجان
۳) روسیه سفید (بلاروس)
۴) گرجستان
۵) قزاقستان
۶) قرقیزستان
۷) مولداوی
۸) فدراسیون روسیه
۹) تاجیکستان
۱۰) ترکمنستان
۱۱) اوکراین
۱۲) ازبکستان.
فرآیند انتقال در هر دو دسته این کشورها از جمیع جهات دارای نقاط افتراق و اشتراک است. این کشورها از نظر ساختار اقتصادی و دارای افتراق‌ها زیادی هستند و از ساختارهای جغرافیائی کاملاً متفاوتی برخوردارند، ضمن آنکه دارای ساختارهای جمعیتی ناهمگونی نیز هستند. جمعیت کشورهای گروه الف و گروه ب در ۲۰۰۴، حدود ۴۰۹ میلیون نفر گزارش شده است که سهم کشورهای گروه الف (با ۱۵ کشور) حدود ۱۳۳ میلیون نفر و جمعیت کشورهای CIS (با ۱۲ کشور) بیش از دو برابر گروه نخست یعنی حدود ۲۷۶ میلیون نفر برآورد می‌گردد. در میان کشورهای گروه الف، کشورهای جمهوری چک (۲/۱۰ میلیون)، مجارستان (۱۰ میلیون)، لهستان (۶/۳۸ میلیون)، رومانی (۳۵/۲۲ میلیون) و یوگسلاوی (۸/۱۰ میلیون) دارای جمعیتی بالای ده میلیون نفر و مابقی کشورهای گروه از جمعیت زیر ده میلیون نفر برخوردارند. از گروه ب، کشورهای روسیهٔ سفید (۳/۱۰ میلیون)، قزاقستان (۱۴/۱۵ میلیون)، روسیه (۱۴۴ ملیون)، اوکراین (۷/۴۷ میلیون) و ازبکستان (۴/۲۶ میلیون) دارای بیشترین جمعیت و مابقی کشورهای این گروه از جمعیت زیر ده میلیون نفر بهره‌مندند. مشاهدات عینی من از کشورهای مولداوی (۴۴/۴ میلیون نفر)، بلغارستان (۵/۷ میلیون نفر) و اوکراین صورت گرفت و در همین حال نیز با استادان و مدیران آموزشی و پژوهشی کشورهای مجارستان، رومانی، آلبانی، گرجستان، روسیه و روسیه سفید در تعامل علمی مستمر بودم.
همانطور که بیان شد فرآیند انتقال در دو دسته کشورهای یاد شده با عنایت به جمعیت و وسعت هر کدام دارای تشابهات و افتراق‌های کلی است. برای مثال، در حالی که کشورهای اروپای‌شرقی به‌طور نسبی توانسته‌اند زمین‌های کشاورزی را به بخش خصوصی واگذار کنند (در برخی از این کشورها بخش کشاورزی هنوز به‌صورت نظام اشتراکی اداره می‌شود)، اما این فرآیند در کشورهای CIS غربی (روسیه، روسیهٔ سفید و اوکراین) به‌جز مولداوی به‌سختی به‌سختی صورت می‌پذیرد. خصوصی‌سازی زمین‌های کشاورزی در دیر کشورهای CIS همچون گرجستان، ارمنستان و آذربایجان از موقعیت بهتری برخوردار است. خصوصی‌سازی زمین‌های کشاورزی در کشورهای بالکان تحت‌تأثیر کشمکش‌های قومی، بی‌ثباتی سیاسی و جنگ قرار گرفته است. در مجموع ملاحظه شده است که خصوصی‌سازی در کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و CIS ضمن آنکه دارای وجوه اشتراک و افتراق فراوانی است، اما به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران اقتصادی، روند خصوصی‌سازی در این کشورها به توزیع نامناسب درآمد و افزایش فاصله طبقاتی میان بخش‌های مختلف جوامع منجر شده است (Frydman et al ۱۹۹۹: ۱۱۵۳-۱۱۹۱). همانطور که ملاحظه می‌شود فرآیند انتقال (برای نمونه خصوصی‌سازی زمین‌های کشاورزی) دارای افتراق‌های فراوانی در کشورهای مزبور است. اما وجه تشابه آنها، عبارت است از استفاده از تکنولوژی کاربر و بسیار ابتدائی با بهره‌وری اندک و کارآئی نامناسب عوامل تولید (Giovarelli and Bledsoe ۲۰۰۰).
بنابراین مطالعه فرآیند انتقال در بخش‌های مختلف در هر یک از این کشورها دارای ویژگی‌ خاص و بعضاً منحصربه‌فرد است. در این تحقیق فرآیند انتقال در هر دو دسته این کشورها در بخش‌های مختلف مورد بررسی قرار می‌گیرد. اهمیت بررسی فرآیند انتقال از آن جهت ضروری است که بنا بر شواهدی تحولات به‌وجود آمده به ناهنجاری‌های وسیع در حوزه‌های متفاوت انجامیده است به‌طوری که در خوشبینانه‌ترین تخمین، بیش از یکصد میلیون نفر از جمعیت کشورهای مزبور با فقر مطلق روبه‌رو گردیده‌اند و بیشتر از این تعداد در حد معیشت و کمی بالاتر از خط فقر هستند (Beams ۱۹۹۹).
● بررسی فرآیند انتقال در حوزه‌های مختلف
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و رژیم‌های سیاسی طرفدار در بخش وسیعی از اروپای‌شرقی و حوزه بالکان، تحولات شگرفی را در این بخش از جهان که بیش از هفتاد سال در سیطره و سلطهٔ ایدئولوژی کمونیسم و نظام کمونیستی شوروی بود، دامن زد. تحولات مزبور دست‌آویز قابل استنادی برای سازمان‌های بین‌المللی که بخش عظیمی از مسئولیت و اختیارات جهانی را به دوش می‌کشند از یک طرف و کارشناسان مختلف در حوزه‌های علمی و آکادمیک از سوی دیگر قرار گرفت که با تتبع ذره‌بینی و وسواس‌گونه‌ای به بررسی همه‌جانبه یکی از بزرگترین و هیجان‌انگیزترین انقلاب‌های بخش مهمی از جامعهٔ جهانی در اواخر هزاره دوم میلادی پرداخته‌اند. کارشناسان رشد صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی بخش اعظمی از مطالعات خود را به بررسی موضوع یادشده اختصاص و به‌طور مستمر این تحولات را تحت نظارت دقیق خود قرار دادند (مثلاً نگاه کنید به مقالات و گزارش‌های بین ۱۹۸۶ و ۲۰۰۰). علاوه بر صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، ادبیات نسبتاً جدید سازمان‌های اقتصادی معتبری همچون فائو و مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد به بررسی زوایای مختلف آن پرداخته‌اند. این بررسی‌ها ضمن آنکه به موضوعات اقتصادی از جمله خصوصی‌سازی، بازار آزاد، تجارت آزاد و مسائلی از این قبیل می‌پردازند، مباحث اجتماعی و سیاسی متعددی همچون جوانان (Roberts ۱۹۹۹)، بحران‌های اجتماعی (Richter ۱۹۹۹)، گرسنگی و قحطی (Randall ۱۹۹۸)، بحران‌های سیاسی (Volkov ۱۹۹۸) و فساد (Stracansky ۲۰۰۴) را مدنظر قرار می‌دهند.
بررسی تحولات یاد شده مستلزم مطالعه‌ای دقیق در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، آموزش و اقتصادی است. آنچه در ادامه خواهد آمد مشاهدات عینی مؤلف به همراه مطالعات نظری است که اکثراً توسط کارشناسان و محققان کشورهای مورد مطالعه صورت گرفته است. نگارنده امیدوار است که سایر محققان، مطالعه حاضر را دستمایهٔ بررسی‌های جامع‌تر در حوزه‌های دیگر قرار دهند.
▪ فرآیند انتقال در روابط اجتماعی
فرآیند انتقال در روابط اجتماعی در حوزه‌های مختلفی قابل مطالعه هستند. یکی از نشانه‌ای بارز آن تساهل و تسامحی است که در تمامی زوایای رفتار اجتماعی این کشورها موج می‌زند. به‌طور قطع کسانی‌که از این منطقه دیدار کرده‌اند، با عبارت: ”نگران نباش. همه چیز درست می‌شود“ آشنائی دارند. ساده‌انگاری و بلکه بی‌تفاوتی مردم که بخشی از آن از دوران گذشته به یادگار مانده است، روابط مردم با یکدیگر را بی‌تفاوت و سرد ساخته است. رفتار سرد مردم رد کشورهای CIS به مراتب بیشتر از سایر کشورهای اروپای‌شرقی و بالکان است. نگرش ساده‌انگارانه مردم نسبت به آینده و مسائل دیگر قابل تأمل است.
ارزش‌های سوسیالیستی که اتحادیهٔ جماهیر شوروی در طول بیش از هفتاد سال آنها را در مراکز دانشگاهی کشورهای تحت سلطه، القاء و نهاد خانواده را موظف به رعایت و اجراء دقیق آنها کرده بود، پس از پیدایش نهضت ”گلاسنوست ـ Glasnost“ و ”پروستاریکا ـ Perestroika“ به رهری میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق، اکنون جای خود را به ارزش‌های لیبرالیستی غربی داده‌اند. رواج اندیشهٔ فردگرائی ”Individualism“ به‌جای تفکر جمع‌گرائی (Collectivism) در تمامی رفتارهای اجتماعی کشورهای آزاد شده از یوغ کمونیسم به چشم می‌خورد. در واقع، فرآیند انتقال در حوزه اقتصادی که مالکیت خصوصی را از طریق خصوصی‌سازی منابع و ابزار تولید میسر می‌سازد، اندیشه فردگرائی را در روابط اجتماعی قوت بخشیده است. تکبر، نخوت و خودبینی که از مظاهر بارز اندیشهٔ بورژوازی است، به‌تدریج در رفتار اجتماعی بسیاری از مردم این کشورها به‌ویژه جوانان و نسل جدید، رخنه کرده و موجب بحران شدیدی در این جوامع شده است.
طبق گزارش‌های نابع رسانه‌ای روسیه، جوانان به‌ویژه جوانان روسی با بحران‌های شدید اجتماعی مواجه هستند (Roberts ۱۹۹۹). تا ۱۹۹۴، ۲۱ درصد از نوجوانان و جوانان روسیه بین سنین ۱۵ تا ۱۹ سالگی دوران دبیرستان را به اتمام نرساندند و بسیاری از آنها معتاد به موادمخدر شدند. ”دانشگاه‌های این کشورها نیز وضعیت بهتری ندارند. بسیاری از دانشجویان با بی‌تفاوتی فراوان و تنها به خاطر گرفتن مدرک دانشگاهی در دانشگاه‌ها ثبت‌نام می‌کنند و با بی‌میلی شدید در کلاس‌های درس حاضر می‌شوند.براساس یک گزارش (نگاه کنید به: Roberts ۱۹۹۹) بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۷، نرخ زاد و ولد در کشور روسیه ۱۴ درصد افزایش پیدا کرد و همین امر بر تعداد جوانان این کشور در اوایل دههٔ ۲۰۰۰ افزود. همین گزارش می‌افزاید که ۷۵ درصد کسانی‌که در روسیه مبتلا به بیماری ایدز شده‌اند، به‌دلیل اعتیاد و استفاده از مواد مخدر بوده است. در همین حال، اعتیاد و مصرف بیش از حد مشروبات الکلی میان جوانان روسیه به یک بحران فراگیر اجتماعی تبدیل شده است. این مسئله را در دیگر کشورهای تازه استقلال‌یافتهٔ اروپای‌شرقی نیز می‌توان مشاهده کرد. استفاده از مشروبات الکلی توسط جوانان در معابر عمومی، خیابان‌ها و پارک‌ها در کشورهائی نظیر مولداوی و اوکراین از جمله مواردی است که نظر هر تازه‌واردی را به خود جلب می‌کند. در ۱۹۹۷، تعداد نوجوانان زیر هفده سال که به بیماری سفلیس مبتلا شدند، هفتاد برابر تعداد آنها در ۱۹۹۰ بوده است. در این میان، تعداد دختران ۱۵ تا ۱۷ سالهٔ مبتلا به این بیماری، دو برابر تعدادی است که برای زنان در مجموع گزارش شده است. از این‌رو، نرخ مرگ و میر میان نوجوانان و جوانان در روسیه و سایر کشورهای تازه استقلال‌یافته در حال افزایش است.
سرگردانی نسل جوان این کشورهای کاملاً مشهود است. بی‌احترامی نوجوانان به بزرگترها به‌دلیل نبود ارزش‌هائی است که پس از شروع فرآیند انتقال این جوامع، مورد بی‌اعتنائی مراکز فرهنگی و اجتماعی این کشورها قرار گرفته‌اند. در واقع نسل جوان نه به ارزش‌های پدران خود اعتنائی درد و نه اینکه ارزش‌های فرهنگی و اجتماعی جایگزینی را لمس کرده است. به‌عبارت دیگر، ایجاد خلاء ارزشی میان نسل جدید، آنها را در حوزه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی سرگردان کرده است. عده‌ای معتقدند که رشد اعتیاد و سایر بحران‌های روحی میان نسل جوان به واسطهٔ همین خلاء ارزشی است. جرم و جنایت در این کشورها در حال حاضر به یکی از معضلات شدید اجتماعی مبدل شده و امنیت اجتماعی و فردی افراد توسط تشکیلات سازمان یافته تبهکاری در معرض خطر قرار گرفته است. گزارش UNDP وضعیت جرم و جنایت در این کشورها را به این‌گونه منعکس کرده است: در استونی جنایات سازمان‌یافته (Organized crimes) از رشد چشمگیری برخوردار بوده است. در این کشور جنایات سابق خیابانی اکنون به شکل جنایت اقتصادی و فعالیت‌های غیرقانونی تجاری درآمده است. در قرقیزستان بازار جنایت در زمینه استخدام آدم‌کش‌های حرفه‌ای برای کشتن مسئولات دولتی و قانونگذاران فعال است. گزارش مشابه‌ای از جنایت در کشور تاجیکستان حاکی از آن است که آدم‌ربائی، استخدام آدم‌کش‌های حرفه‌ای برای کشتن شخصیت‌های سیاسی و بانفوذ، دزدی و جعل از جمله مواردی هستند که از ۱۹۹۶ به بعد توسط سازمان‌های جنائی حرفه‌ای به‌طور گسترده انجام شده است. سایر کشورهای اروپائی‌شرقی، بالکان و CIS نیز در وضعیتی مشابه قرار دارند (Beams ۱۹۹۹).
از طرفی دیگر ”فساد“ یکی از معضلات این کشورها در دوران انتقال است. از میان ۱۴۶ کشور مورد مطالعه، جمهوری چک، لهستان، لاتویا و اسلواکی در اروپای‌شرقی ر مقایسه با کشورهای غرب اروپا، از سطح فساد بسیار بالاتری برخوردارند. فساد در کشورهای CIS از جمله روسیه حتی نسبت به کشورهای اروپای‌شرقی در مقایسه با کشورهای غرب اروپا، از سطح فساد بسیار بالاتری برخوردارند. فساد در کشورهای CIS از جمله روسیه حتی نسبت به کشورهای اروپای‌شرقی بسیار بیشتر گزارش شده است. در این میان کشور مولداوی بالاترین سطح فساد در روابط اجتماعی و اقتصادی را به خود اختصاص داده است. در واقع فساد در کشورهای کمونیستی بخشی جداناشدنی از زندگی اجتماعی است و مردم برای دریافت خدمات بهتر اجتماعی در بخش‌های مختلف همچون بیمارستان، پلیس، مدرسه و دانشگاه، دادگاه، خدمات دولتی و حتی بازرگانان مجبور به پرداخت رشوه به صدور گوناگون هستند. در این مورد، دولت‌های این کشورها تا اکنون به مبارزهٔ جدی با این معضل اجتماعی نپرداخته‌اند. والری زورکین (Valery Zorkin) رئیس دادگاه قانون اساسی روسیه در مصاحبه‌ای گفته است که پرداخت رشوه یکی از معضلات اجتماعی روسیه به‌شمار می‌آید. کارشناسان معتقدند در این کشور سالانه بیش از ۱۰ میلیارد دلار رشوه دست به دست می‌شود (Stracansky ۲۰۰۴).
کارشناسان امیدوارند که فرآیند انتقال بتواند معضلات یاد شده را که پس از استقلال این کشورها تشدید شده است، کاهش دهد. البته باید توجه داشت که به‌دلیل مهاجرت وسیع مردم از روستاها به شهرها و گسترش شهرهای بزرگ، فعالیت‌های مولد اجتماعی که سابقاً بخش بزرگی از آنها در روستاها صورت می‌گرفت، اکنون کمتر انجام می‌شود و همین امر بحران‌ها و معضلات اجتماعی این کشورها را افزایش داده است.
▪ فرآیند انتقال در سیاست و روابط بین‌الملل
تعداد زیادی از کشورهای CIS از جمله اوکراین، آذربایجان، قرقیزستان، گرجستان، ارمنستان و ترکمنستان تلاش می‌کنند تا وابستگی سیاسی خود به روسیه را کاهش دهند و در عوض، به دنیای غرب بپیوندند. انقلاب صورتی در اوکراین در اوایل ۲۰۰۵ و قبل از آن انقلاب روز در گرجستان که به انزوای بیشتر احزاب کمونیست طرفدار روسیه و روی کار آمدن احزاب دموکرات طرفدار غرب انجامید و تحولات سیاسی در اکثر کشورهای CIS نشان از فرآیند انتقالی است که در این کشورها پدید آمده است. با این حال بلاروس هنوز وابستگی سیاسی شدیدی به روسیه دارد و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس مولداوی از حزب کمونیست این کشور انتخاب شده‌اند و به‌دلیل نظام پارلمانی در این کشور، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر آن هنوز کمونیست هستند، اما از ۲۰۰۲ به این طرف، گرایش‌های لیبرالیستی متمایل به اروپای‌غربی در این کشورها فراگیر شده است، به‌ویژه در مولداوی که حزب کمونیست آن کشور در انتخابات سال ۲۰۰۵، بخش قابل توجهی از کرسی‌های پارلمان را به احزاب غیرکموینست واگذار کرد. کشورهای اروپای‌شرقی و بالکان از وضعیتی به مراتب بهتر برخوردارند. انتخابات اخیر در رومانی که رئیس‌جمهور کاملاً طرفدار غرب را به قدرت رساند و پیوستن بسیاری از این کشورها به اتحادیهٔ اروپا، نشان‌دهندهٔ پیدایش فرآیند انتقال گسترده و سریع این کشورها در نظام بین‌الملل است.
تجدید ساختار نهادهای سیاسی و نیروی پلیس از دیگر اقداماتی است که این کشورها در فرآیند انتقال در دستور کار خود قرار داده‌اند. نهادهای سیاسی جدید از جمله تأسیس احزاب غیرکمونیست با نام‌های مختلف در بیشتر این کشورها، مبارزهای علنی و جدی را با بقایای به‌جا مانده از تفکر سیاسی گذاشته شروع کرده‌اند. احزاب جدید در فرآیند انتخابات مردمی، از حمایت‌های شدید داخلی و خارجی برخوردار هستند و کرسی‌های زیادی را در پارلمان کسب کرده‌اند. انتخابات ۲۰۰۵ در مولداوی، اوکراین و رومانی که به‌طور نسبی به پیروزی احزاب غیرکمونیست انجامید، نمونه بارز این مدعا است. از طرفی دیگر، مشاهدات اخیر نشان می‌دهند که کارشناسان و مستشاران انگلیسی و آمریکائی سرگرم سازمان‌دهی جدد نیروی انتظامی و پلیس در این کشورها هستند. اعزام مرتب کارشناسان نظامی غربی و برگزاری دوره‌های پیوسته نظامی در این کشورها رو به افزایش است. بنابراین باید انتظار داشت که طی سال‌های آتی، تحولی بنیادی در تفکر و ساختار نیروهای نظامی و انتظامی در این کشورها که مسئول دفاع و برقراری امنیت هستند، پدیدار شود.
یکی از نکات حائزاهمیت در فضای سیاسی این کشورها، علاقهٔ شدید آنها به پیوستن به اتحادیه اروپا است. تاکنون بسیاری از کشورهای اروپای‌شرقی و بالکان به عضویت اتحادیهٔ اروپا درآمده‌اند، و بقیه آنها از جمله کشورهای CIS به قرارداد شینگن و موافقتنامه مشارکت و همکاری ("Partnership Agreement and Cooperation "PAC) که از پیمان‌های اتحادیه اروپا می‌باشند، پیوسته‌اند که این امر حرکت عوامل تولید بین این کشورها و اتحادیه اروپا را آسان و هموار ساخته است. این کشورها امیدوارند ترتیبات تجاری میان آنها و اتحادیه اروپا با محدودیت‌های کمتری روبه‌رو شوند. علاوه بر مسئولان حکومتی، مردم این کشورها ضمن دوری جستن از روسیه، علاقه و تمایل فراوانی به ادغام در اتحادیهٔ اروپا از خود نشان می‌دهند. چنین تمایلی در سطوح دانشگاهی و روشنفکری بیشتر به چشم می‌خورد.
مشاهدات نشان می‌دهند که در این کشورها، گسترش روابط سیاسی با تمامی کشورها به‌ویژه کشورهائی که از لحاظ اقتصادی، موقعیت خوبی در فضای بین‌الملل دارند، از جمله ایالات متحدهٔ آمریکا، چین و ژاپن در اولویت قرار دارد. همین امر باعث گردیده است که روابط اقتصادی اروپای‌شرقی، بالکان و CIS با کشورهای چین، ژاپن و ایالات متحده در حال افزایش و گسترش باشد. به‌علاوه عضویت این کشورها در اکثر نهادهای معتبر جهانی، افق ادغام سیاسی - اقتصادی آنها را در جامعهٔ بین‌الملل روشن و امیدوارکننده ساخته است.
علاوه بر جنبه‌های مثبت، فرآیند انتقال سیاسی در این کشورها دارای جنبه‌های دیگری نیز هست. نخست آنکه بحران‌های سیاسی در روسیه و مناطق وابسته به آن از جمله چچن، هنوز به‌راحتی قابل سرایت به بسیاری از این کشورها می‌باشد. کشتار صدها کودک در اواخر ۲۰۰۴ در واقعهٔ گروگان‌گیری یک مدرسه توسط جدائی‌طلبان چچن، تأثیرات سیاسی و اقتصادی چندی بر کشورهای همجوار باقی گذاشت به‌علاوه روسیه هنوز مناطق قابل‌ملاحظه‌ای از کشورهای تازه استقلال‌یافته از جمله بلاروس، مولداوی، اوکراین و ... را در کنترل نظامی و سیاسی خود دارد. جدائی‌طلبان مولداوی که حاشیه شرقی این کشور در مرز اوکراین تحت‌عنوان ترانس نیستریا (Transnistria) در تحت کنترل خود دارند، با برخورداری از ارتش روسیه و تحت نفوذ مستقیم این کشور، دارای مجلس، رئیس‌جمهور، پرچم و قوانین جداگانه‌ای هستند، ضمن آنکه هنوز سازمان ملل متحد و هیچ کشوری آنها را به رسمیت شناخته است. جالب توجه است که یکی از بزرگترین و باارزش‌ترین کارخانه‌های تولید انواع آهن و قطعات وابسته به آن در منطقه، در همین بخش از خاک مولداوی قرار دارد و معمولاً دخالت‌های اوکراین و روسیه در مولداوی از طریق همین منطقه صورت می‌گیرد.
روسیه هنوز به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در انتخابات و فرآیند سیاسی بسیاری از کشورهای CIS دخالت دارد، به‌طوری که رئیس‌جمهور بلاروس منتخب روسیه است و تقلب انتخاباتی در اوکراین در ۲۰۰۵ که به انتخابات مجدد در این کشور کشیده شد، با دخالت روسیه صورت گرفت. اعتقاد عمومی در این کشورها بر این است که مسمومیت پوستی رئیس‌جمهور فعلی اوکراین که او را تا مرز هلاکت کشاند، با دستور کرملین صورت گرفته بود. بنابراین فرآیند انتقال سیاسی در این کشورها ضمن آنکه با سرعت مسیر خود را طی می‌کند، اما گهگاه با دخالت‌های روسیه و عوامل تحت‌نفوذ آن، حرکتش کُند می‌شود. از طرف دیگر، دخالت‌های آشکار و نهان ایالات متحدهٔ آمریکا در این کشورها، صحنه رقابت وسیعی را با کشور روسیه به‌وجود آورده است. روی کار آمدن دولت جدید اوکراین که تمایل شدیدی به سیاست‌های غرب درد و فرار رئیس‌جمهوری قزاقستان و انتخابات زودهنگام در این کشور، همگی خبر از دخالت‌های آمریکا در این منطقه دارد. کمک‌های مالی فراوان مستقیم و غیرمستقیم آمریکا از طریق سازمان‌های غیردولتی به این کشورها، گرایش روزافزون این کشورها به غرب را موجب شده است.
▪ فرآیند انتقال در نظام آموزشی
اتحاد جماهیر شوروی سابق با در اختیار داشتن یک نظام آموزشی متمرکز و متفاوت از نظام آموزشی غربی (اروپائی - آمریکائی)، توانسته بود در ابعاد مختلف همچون ریاضیات، پزشکی، هوا - فضا، فیزیک و بسیاری از شاخه‌های علوم سخت، پیشرفت‌های قابل توجهی به‌دست آورد، ضمن آنکه در شاخه‌های مربوط به علوم اجتماعی و علوم انسانی به شدت تحت‌تأثیر اندیشه مارکسیسم - لنینیسم قرار داشت. جنبش گلاسنوست در کشورهای تازه استقلال‌یافته، انتقال در کل نظام آموزشی را همچون مظاهر دیگر، ضروری ساخت. این کشورها بدون اطلاع دقیق و شناخت درست از نظام آموزشی غرب، تلاشی فراوان در تقلید کردن آن دارند. بنابراین، مشاهده می‌کنیم که نسل جوان دانشگاهی بدون اعتقاد به نظام آموزشی پدران خود، از نظام غربی نیز بی‌بهره مانده است، ضمن آنکه تفکر ”مدرک‌گرائی“ در تمامی این کشورها برای دست یافتن به جایگاه بهتر اجتماعی و شغل مناسب، عامل اصلی ورود اکثر جوانان این کشورها به دانشگاه است.به‌طور خلاصه ابعاد فرآیند انتقال نظام آموزشی در این کشورها را به این ترتیب می‌توان برشمرد:
الف) تقلید نظام آموزشی اروپائی به‌علت عدم انطباق ساختارهای آموزشی اغلب این کشورها با ساختارهای آموزشی اروپائی ناموفق بوده است. همان‌طور که می‌دانیم در ۱۹۹۹ وزیران آموزش ۲۹ کشور اروپائی در دانشگاه بولونی در ایتالیا بیانیه‌ای را امضاء کردند که بعداً فرآیند بولونی (Bologna Process) نامیده شد. براساس این فرآیند کیفیت تحصیلات و استانداردهای مدارج دانشگاهی در سراسر دانشگاه‌های اروپا باید به شکلی یکنواخت درآید. این فرآیند ضمن کوتاه کردن دوره‌های کارشناسی (حداکثر سه سال) و کارشناسی ارشد (حداکثر دو سال)، ”نظام واحدی“ را برای آموزش در دانشگاه‌ها توصیه می‌کند. اما ساختارهای آموزشی در اغلب ای کشورها نه تنها هنوز عملاً نتوانسته‌اند خود را با چنین نظامی تطبیق دهد بلکه، برداشت‌های نادرست از ”نظام واحدی“ نیز نظام آموزشی این کشورها به‌ویژه کشورهای CIS را با کلافی سردرگم مواجه کرده است.
ب) نهادهای آموزشی و تحقیقاتی از سراسر دنیا در حال حاضر با دانشگاه‌های این کشورها در ارتباط هستند و به امر تبادل استاد و دانشجو و برقراری دوره‌های خاص دانشگاهی، مبادرت می‌ورزند. بسیاری از سازمان‌های غیردولتی با اعزام اساتید مجرب به دانشگاه‌های این کشورها، به دنبال تسریع فرآیند انتقال در نظام آموزشی آنها هستند که همین امر سبب شده است که منابع مالی قابل توجهی در اختیار این کشورها که اکثراً با مشکل عظیم تنگناهای بودجه تحقیقاتی روبه‌رو هستند، قرار گیرد. اما از یک طرف به‌دلیل ابلاغ قوانین و دستورالعمل‌های آموزشی از سوی دولت که هنوز از ساختارهای پیشین متأثر است، و از طرف دیگر وجود فساد شدید در نظام آموزشی این کشورها، هنوز تحولی اساسی در بدنه تحصیلات عالی صورت نگرفته است. در این مورد، مقاومت استادان قدیمی در برابر فرآیند تغییرات عامل مهمی در ایجاد سردرگمی نظام آموزشی این کشورها بوده است. می‌گویند بسیاری از مسئولان دولتی که در زمینهٔ نظام آموزشی این کشورها تصمیم‌گیری می‌کنند، اصولاً فاقد مدارک معتبر دانشگاهی هستند.
ج) یکی از نکات برجستهٔ نظام آموزشی در این کشورها، اهمیت دادن به بُعد پژوهش است. ولی ”رعایت امانت“ در مطالب برگرفته از تحقیقات سایرین آن چنان در نظر گرفته نمی‌شود و بسیاری از دانشجویان با کپی‌برداری، تحقیقات خود را انجام می‌دهند، اما گرایش شدید مراکز دانشگاهی به پژوهش و اصرار ارباب دانش در این کشورها بر گسترش آن، موجب شده است که آنها نه تنها بتوانند با مراکز و نشریات معتبر بین‌المللی روابط خوبی برقرار کنند و از طریق آنها، حاصل تحقیقات خود را منتشر کنند بلکه بتوانند بنیه‌های پژوهشی خود را نیز در مقایسه با وجه آموزشی بیشتر تقویت کنند. انتشار مجلات علمی که بعضاً با برخی از نشریات معتبر علمی بین‌المللی مرتبط هستند، از ویژگی‌های نظام پژوهشی در این کشورها است. البته باید افزود که نبود ارتباط بین مراکز پژوهشی و مراکز صنعتی و در بسیاری اوقات فقدان منابع و اعتبارات مالی برای انجام پژوهش‌های مورد نیاز جامعه، آینده نظام پژوهشی این کشورها را به خطر انداخته است.
▪ فرآیند انتقال در سیستم اقتصادی
همانطور که می‌دانیم یکی از دلایل بسیار مهم فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مشکلات و معضلات شدید اقتصادی بود و اکثر کشورهای بلوک شرق، با مشکلاتی مشابه دست به گریبان بودند. فرآیند انتقال در سیستم اقتصادی این کشورها از ابعاد مختلفی قابل بررسی است. در این بخش اختصاراً به برخی از آنها می‌پردازیم.
الف) توزیع نابرابر درآمد و گسترش فقر
یکی از مظاهر انتقال در کشورهای اروپای‌شرقی و CIS، کاهش درآمد اکثریت مردم، توزیع نابرابر درآمد میان اقشار مختلف جامعه، کاهش قدرت خرید و گسترش فقر است. قبل از فرآیند اصلاحات اقتصادی، توزیع درآمد در این کشورها به‌طور نسبی یکنواخت بود. طی فرآیند انتقال، اختلافات درآمدی میان اقشار مختلف جامعه پدیدار و همین امر منجر به نابرابری توزیع درآمد شد. در نتیجه، ترکیبی از کاهش میانگین درآمدی و افزایش نابرابری، به فقر درآمدی این جوامع منجر شد. در نتیجه، ترکیبی از کاهش میانگین درآمدی و افزایش نابرابری، به فقر درآمدی این جوامع منجر گشت. با عنایت به اطلاعات آماری ۱۹۹۰ که خط درآمدی (قدرت برابری خرید) را چهار دلار در روز ثبت کرده است، تخمین‌های UNDP در سال‌های اولیه انتقال نشان می‌دهند که فقر در کشورهای اروپای‌شرقی و CIS از چهار درصد کل جمعیت این کشورها در ۱۹۸۸ (۶/۱۳ میلیون نفر) به ۳۳ درصد در ۱۹۹۴ (۲/۱۱۹ میلیون نفر) افزایش یافته است. به‌عبارت دیگر، قبل از انتقال به اقتصاد بازار، فقر مردم موضوعی نامعلوم بود چرا که همه مردم دارای شغل و بنابراین درآمدی برای امرار معاش بودند و از نظام خدمات اجتماعی گسترش‌یافته‌ای که سالمندان، بیماران و از کارافتادگان را تحت پوشش قرار می‌داد، بهره‌مند بودند. اما در فرآیند انتقال، نظام حمایتی ضعیف شد، بیکاری افزایش یافت و دستمزدهای واقعی و مصف مردم به شدت کاهش و نتیجتاً فقر گسترش پیدا کرد.
برای مثال، بین ۱۹۹۰ و ۱۹۹۶، در کشور مولداوی مصرف سرانه گوشت ۵۷ درصد، شیر و محصولات لبنی ۴۸ درصد و شکر ۶۰ درصد کاهش یافت. شایان‌ذکر است در حالی که دو کشور لهستان و اسلونی در میان مجموع تمامی کشورهای مورد مطالعه، تنها کشورهائی هستند که با افزایش تولید ناخالص داخلی روبه‌رو شدند، اما مشاهدات نشان می‌دهند که ۶۰ درصد کودکان این دو کشور با سوءتغذیه مواجه هستند و ۱۰ درصد آنها دچار سوءتغذیه دائمی می‌باشند. تغذیه ضعیف و نامناسب یکی از مشکلات اساسی کشورهای بلاروس، فدراسیون روسیه و اوکراین محسوب می‌شود. مثلاً در روسیه توقف رشد کودکان زیر دو سال به‌دلیل کمبود پروتئین و کالری، از ۴/۹ درصد در ۱۹۹۲ به ۲/۱۵ درصد در ۱۹۹۴ افزایش یافت. کمبود آهن نیز شایع‌ترین مشکل تغذیه در کل منطقه به حساب می‌آید. گزارش UNDP می‌افزای که از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۴، تعداد زنان باردار مبتلا به بیماری کم‌خونی، به سه برابر افزایش یافت. در اوکراین، درصد زنان باردار مبتلا به این بیماری از ۱۱ درصد، در ۱۹۹۰ به حدود ۳۴ درصد در ۱۹۹۵ رسید. در ازبکستان در ۱۹۹۴، ۶۵ درصد تمامی زنان میان ۱۵ و ۵۰ سال، ۵۰ درصد کودکان کودکستانی، ۸۲ درصد خردسالان و ۷۵ درصد نوزادان از این بیماری رنج می‌بردند (Beams ۱۹۹۹).
فدراسیون بین‌المللی صلیب سرخ و جمعیت هلال‌احمر در گزارش ۱۹۹۸-۱۹۹۹ خود درخواست مبلغ ۲۵ میلیون دلار کمک فوری به کشورهای روسیه، بلاروس، مولداوی و اوکراین به‌منظور بازی رساندن به خانواده‌های پرفرزند، یتیمان، مستمری‌بگیران، از کارافتادگان و بی‌خانه‌مان‌ها کرده بود. به‌طور کلی، هفتاد و سه میلیون نفر از جمعیت کشورهای اروپای‌شرقی و CIS زیر خط فقر زندگی می‌کنند. شایان ذکر است که گروه‌های یاده شده تنها آسیب‌دیدگان انتقال نیستند، بلکه بسیاری از معلمان، معدنچیان، پزشکان و اساتید دانشگاه‌ها و تمامی گروه‌های اجتماعی که قبل از انتقال با فقر دست به گریبان نبودند، اکنون در زمرهٔ فقرا محسوب می‌شوند و برای فرار از وضعیت ناهنجار به‌وجود آمده مجبور به کار در چندین نوبت مختلف یا انجام کارهای فاسد اقتصادی هستند. یکی از مطالعات میدانی، وضعیت اقتصادی در تعدادی از این کشورها را این‌گونه ترسیم می‌کند:
۴ میلیون یا ۴۰ درصد از جمعیت کشور بلاروس در فقر مطلق به‌سر می‌برند. درآمد ماهیانهٔ بسیاری دیگر از مردم این کشور، کمتر از حد معیشت و پائین‌تر از ۳۰ دلار گزارش شده است. در کشور مولداوی که فقیرترین کشور اروپای‌شرقی محسوب می‌شود، تقریباً ۸۰ درصد جمعیت زیر خط فقر زندگی می‌کنند. فحشا و فسادهای گستردهٔ اقتصادی در این کشور به وضوح قابل رؤیت است. در کشور روسیه در حالی‌که نزدیک به ۷۰ درصد از موادغذائی جامعه وارداتی است. هنوز خرید تمامی موادغذائی ضروری از سوی بخش عظیمی از مردم این کشور، دشوار می‌باشد. افزایش بدهی‌های اوکراین به روسیه از بابت خرید نفت و گاز و کاهش شدید درآمد و قدرت خرید مردم در این کشور، ناهنجاری‌های وسیع اجتماعی را دامن زده است. تخصیص منابع بودجه‌ای به مصارف تأمین اجتماعی در این کشورها بسیار اندک است به‌طوری که تنها ۳۰ درصد از منابع رسمی اختصاص یافته به خدمات رفاهی، از طریق بودجهٔ دولت تأمین می‌شود (Randall ۱۹۹۸).
ب) افزایش نرخ مرگ و میر
یکی از تأثیرات بارز و محسوس فرآیند انتقال در کشورهای اروپای‌شرقی و CIS افزایش نرخ مرگ و میر است که با توجه به مباحث مطروحه در بند الف این بخش کاملاً قابل پیش‌بینی می‌باشد. بیشترین افزایش نرخ مرگ ومیر میان افراد میان سال و نوجوانان مشاهده شده است. برای مثال، طی سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۸۵ متوسطِ طول عمر مردان روسی، بیش از چهار سال کاهش یافت و به ۵۸ سال رسید. نرخ زاد و ولد نیز در اکثر کشورهای در حال انتقال کاهش یافته است و آنها با کاهش جمعیت روبه‌رو شده‌اند. به‌علاوه گزارش UNDP از کاهش نسبت مردان در ترکیب جمعیتی خبر می‌دهد.
این گزارش خاطرنشان می‌سازد که در روسیه ۹/۵ میلیون و در اوکراین ۶/۲ میلیون و به‌طور کلی در کشورهای ۹CIS میلیون و برای کل منطقه در مجموع ۷/۹ میلیون مرد کمتر در ترکیب جمعیتی حضور دارند. طبیعتاً شیوع و ادامهٔ چنین روندی می‌تواند فعالیت‌های تولیدی و اقتصادی در بخش خدمات، بازرگانی و تولیدی در این کشورها را معمولاً زنان انجام می‌دهند. این موضوع در حوزهٔ خدمات شهری و بازارهای خرید و فروش کالا بیشتر قابل رؤیت است (UNDP ۱۹۹۹).
ج) کاهش نرخ تولید
طبق گزارش صندوق بین‌المللی پول، تولید در اکثر کشورهای در حال انتقال کاهش یافته و این کاهش بین ۱۹۸۹ و ۱۹۹۸ در مجموع معادل ۸/۴۱ بوده است. در این میان تولید در کشورهای حوزهٔ بالتیک با کاهشی معادل ۳/۴۳ درصد، کشورهای اروپای‌مرکزی و شرقی با کاهشی معادل ۲۸ درصد و در بقیه کشورهای اتحاد شوروی سابق (کشورهای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی) با کاهشی معادل ۴/۵۴ درصد روبه‌رو بوده است. در میان کشورهای اروپای‌شرقی و مرکزی، لهستان (۶/۱۳ درصد)، جمهوری چک (۴/۱۵ درصد) و مجارستان (۱/۱۸ درصد) کمترین و مقدونیه (۶/۴۶ درصد)، آلبانی (۹/۳۹ درصد)، کرواسی (۷/۳۷ درصد) و بلغارستان (۸/۳۶ درصد) بیشتری کاهش تولید را داشتند. کاهش تولید در کشورهای جدا شده از شوروی سابق به مراتب بیشتر بوده است. در این میان ازبکستان (۴/۱۴ درصد) کمترین نرخ کاهش تولید و گرجستان (۶/۷۴ درصد)، تاجیکستان (۷۴ درصد)، مولداوی (۳/۶۶ درصد)، ارمنستان (۱/۵۶ درصد)، اوکراین (۸/۶۳ درصد) و آذربایجان (۱/۶۳ درصد)، و قرقیزستان، لتونی و ترکمنستان همگی (بالای پنجاه درصد)، بالاترین نرخ کاهش تولید را داشته‌اند (IMF ۱۹۹۹-۲۰۰۰).
به اعتقاد مؤلف و بسیاری از تحلیلگران اقتصادی (نگاه کنید به: Hare et at ۲۰۰۰)، کاهش تولید علاوه بر توزیع نابرابر درآمد و گسترش فقر، و افزایش نرخ مرگ و میر، به‌دلیل سرعت آزادسازی اقتصادی و انتقال سریع و یکباره به اقتصاد بازار بوده است. تغییرات سریع در ساختارهای سنتی و عقب‌افتادهٔ تولیدی با تکنولوژی قدیمی و بهره‌وری پائین از یک طرف کارآئی اندک عوامل تولید از جمله نیروی کار و سهم بسیار بالای دولت در فعالیت‌های اقتصادی و همچنین انزوای کشورهای مزبور از بازارهای جهانی از طرف دیگر، کاهش شدید تولید در این کشورها را موجب شده است. بنابراین عدم تطابق سرعت تغییرات ساختارهای تولیدی و اقتصادی با تکنولوژی تولید، بهره‌وری عوامل تولید و کارآئی مدیریت اقتصادی در سطح کلان و خرد و وابستگی تجاری و اقتصادی این کشورها به اتحاد جماهیر شوروی سابق، به کاهش شدید نرخ تولید در اکثر کشورهای در حال انتقال منجر گردید. بدیهی است اختلاف در درجه و شدت کاهش نرخ تولید میان کشورها، بستگی تام به برخورداری هرکدام از این کشورها به عوامل یاد شده دارد. به‌علاوه، درجه تطابق اقتصادی و تجاری کشورهای در حال انتقال با ساختارهای بین‌المللی و بازارهای جهانی در تغییرات نرخ تولید آنها تأثیرگذار بوده است. نهایتاً می‌توان گفت که چگونگی کنترل و دخالت دولت در فعالیت‌های اقتصادی پس از فرآیند انتقال از یک طرف و نحوه واگذاری و خصوصی‌سازی اقتصادی در این کشورها از طرف دیگر، نقش مهمی را در روند حرکت تولید و تغییرات نرخ آن ایفاء کرده است.د) فعالیت‌های تجاری
کشورهای تازه‌استقلال‌یافته جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی قبل از استقلال، از رویه‌های تولید و تجاری گوناگونی بهره‌مند بودند. برخی از آنها همچون اوکراین، روسیه و بلاروس از ساختار صنعتی برخوردار بودند و به تجارت محصولات کارخانه‌ای همت می‌گماردند. تعداد دیگری از آنها همچون قزاقستان، ترکمنستان، آذربایجان و ازمنستان که در آسیای‌مرکزی قرار دارند، به تولید و تجارت محصولات کشاورزی اهتمام می‌ورزیدند. کشورهای دیگری مثل مولداوی و ازبکستان در حالی‌که از توان بالقوهٔ بالای کشاورزی برخوردار بودند، اما به‌دلیل پائین بودن بهره‌وری تکنولوژی تولید، نتوانستند حضور مؤثری در عرصه تولید و تجارت داشته باشند. وویل پول رایج و مورد معامله در تمامی کشورهای مزبور بود و از قابلیت تبدیل نیز برخوردار نبود.
پس از استقلال، در حالی‌که اکثر کشورها از پول ملی منحصر به خود برخوردار گشتند و مرسوم گردید. حمایت‌های تعرفه‌ای و غیرتعرفه‌ای در این کشورها دارای افتراق‌های فراوانی است که همین امر ترکیب تجارت میان آنها را کاملاً متفاوت ساخته است. اگرچه کشورهائی همچون مولداوی و گرجستان آزادسازی تجاری را در سرلوحهٔ برنامه‌های اقتصادی خود قرار داده‌اند، ولی بلاروس و ازبکستان تلاش چندانی در حذف محدودیت‌های تجاری به‌عمل نیاورده‌اند و روسیه و اوکراین نیز در ابتدای این مسیر قرار دارند. به هر حال، کنترل دولت در فعالیت‌های اقتصادی و تجاری تمامی این کشورها هنوز پابرجا است.
مطالعات آماری نشان می‌دهند که روند تجارت میان کشورهای CIS، اروپای‌شرقی و بالکا کاملاً تغییر یافته است. این کشورها برخلاف دوران قبل از استقلال، تمایل کمتری به تجارت با یکدیگر دارند و اکثر آنها به‌خصوص کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و برخی از کشورهای CIS همچون مولداوی، گرجستان، ارمنستان، آذربایجان و قرقیزستان علاقهٔ وافری به تجارت با اروپای‌غربی و دنیای خارج از معاهدات کشورهای مشترک‌المنافع دارند. مشاهدات خاطرنشان می‌سازند که سهم تجارت کشورهای مزبور با کشورهای اتحاد شوروی سابق در حال کاهش است هر چند بسیاری از این کشورها - به‌خصوص کشورهای CIS از جمله کشور مولداوی - هنوز از لحاظ انرژی و مواد اولیه وابستگی فراوانی به روسیه و برخی از کشورهای مشترک‌المنافع دارند. بالاترین حجم واردات و صادرات از اتحاد شوروی سابق در سال ۲۰۰۰ به کشور استونی و پس از آن لیتوانی و بلاروس و پائین‌ترین به قرقیزستان و پس از آن به مولداوی، آذربایجان و ارمنستان اختصاص داشته است. به‌عبارت دیگر سهم تجارت این کشورها با کشورهای غیر از اتحاد شوروی سابق، با توجه به وابستگی تجاری‌شان به کشورهای عضو جامعهٔ مشترک‌المنافع می‌تواند تعریف شود. با این همه، حجم تجارت در اکثر این کشورها تا سال ۲۰۰۰ همراه با نوسانات فراوانی بوده است. در مجموع می‌توان گفت که حجم تجارت (صادرات و واردات) کشورهای اتحاد شوروی سابق با سایر کشورهای جهان به‌جز خودشان که در ۱۹۹۱ به ترتیب ۱/۲۰ درصد و ۲/۲۲ درصد بود، در ۱۹۹۸ به ترتیب به ۹/۶۴ درصد و ۸/۶۳ درصد افزایش پیدا کرد. کشورهائی نظیر ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، قرثیزستان، مولداوی و روسیه نقش فراوانی در افزایش این ارقام داشتند (IMF ۱۹۹۵-۲۰۰۱).
هـ) سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی
یکی از دغدغه‌های بسیار اساسی کشورهائی که دارای اقتصاد در حال گذار هستند از جمله کشورهای CIS، بالکان و اروپای‌شرقی نیاز به منابع کافی برای سرمایه‌گذاری در سطوح مختلف است. در اوایل دههٔ ۲۰۰۰، این کشورها توفیقی نسبی در جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی داشتند. بیشترین نسبت سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به تولید ناخالص داخلی در این دوره متعلق به آذربایجان (۲/۱۶ درصد) و قزاقستان (۸/۵ درصد) و کمترین نسبت متعلق به ازبکستان (۵/۰ درصد) و روسیه (۸/۰ درصد) بوده است. این نسبت برای مابقی کشورها زیر ۵ درصد گزارش شده است.
در مجموع نسبت سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به تولید ناخالص داخلی برای کشورهای اروپای‌شرقی (میانگین ۵/۵ درصد) و بالتیک (میانگین ۴۶/۴ درصد) بیشتر از کشورهای CIS (میانگین ۵۵/۳ درصد) بوده است.
بنابراین به‌نظر می‌رسد که قوانین سرمایه‌گذاری خارجی در کشورهای CIS هنوز با محدودیت‌هائی روبه‌رو است ولی در طول سالیان گذشته بسیاری از این کشورها نظیر قزاقستان، آذربایجان، استونی، لیتوانی، ترکمنستان و مولداوی به‌منظور جذب سرمایه خارجی تلاش‌های فراوانی را در جهت آزادسازی و رفع موانع و محدودیت‌های سرمایه‌گذاری خارجی، عضویت در سازمان‌های اقتصادی بین‌المللی همچون سازمان تجارت جهانی و کاهش قابل ملاحظهٔ نرخ‌های تعرفه‌ای به‌عمل آورده‌اند. با این حال باید به این نکته توجه کرد که نسبت سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به تولید ناخالص داخلی در کشورهای در حال گذر اقتصادی به مراتب بالاتر از بسیاری از کشورهای در حال توسعه است.
● نتیجه‌گیری
در این پژوهش فرآیند انتقال در کشورهای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی سابق، بالکان و اروپای‌شرقی از چهار منظر مورد مداقه قرار گرفته‌اند که عبارتند از: فرآیند انتقال در روابط اجتماعی، فرآیند انتقال در سیاست و روابط بین‌الملل؛ فرآیند انتقال در نظام آموزشی و فرآیند انتقال در نظام اقتصادی.
در بخش فرآیند انتقال در روابط اجتماعی ملاحظه شد که این کشورها با بحران‌های شدید اجتماعی روبه‌رو گردیده‌اند. خلاء ارزش‌های اجتماعی در کنار بحران‌های اجتماعی که تبدیل به بحران‌های روحی شده است، میان نسل جوان این کشورها از گستردگی بیشتری برخوردار است به‌گونه‌ای که اعتیاد به سیگار، موادمخدر و مشروبات الکلی و متعاقب آن ابتلاء به بیماری‌های آمیزشی همچون سفلیس و ایدز از یک طرف در خودکشی از طرف دیگر، میان جوانان به‌طور افسارگسیخته‌ای در حال افزایش است پیدائی سازمان‌های جنائی حرفه‌ای و شیوع جنایت‌های خیابانی، اقتصادی و فعالیت‌های مافیائی اقتصادی از پی‌آمدهای بحران‌های اجتماعی است که بسیاری از این کشورها با آن دست به گریبانند.
در بخش فرآیند انتقال در سیاست و روابط بین‌الملل مشاهده می‌کنیم که بسیاری از این کشورها و به‌ویژه کشورهای CIS تلاش فراوانی در جهت کاهش وابستگی سیاسی (و اقتصادی) از روسیه به‌عمل می‌آورند که وقوع انقلاب‌ها و خیزش‌های مردمی و در انزوا قرار دادن احزاب کمونیستی در این کشورها، از آثار آن به‌شمار می‌رود. همچنین حس جدائی‌طلبی و استقلال میان تعدادی از گروه‌ها و مناطق برخی از این کشورها در حال نضج گرفتن است. کشورهای اروپائی‌شرقی و بالکان با ادغام در نهادها و سازمان‌های اتحادیه اروپا، انگیزه فراوانی را برای کشورهای CIS در جهت تغییر جهت به سوی غرب اروپا به‌وجود آورده‌اند.
در بخش فرآیند انتقال در نظام آموزشی می‌بینیم که کشورهای مزبور اصرار فراوانی برای تقلید از نظام آموزشی اروپای‌غربی دارند، اما متأسفانه نسخه‌برداری آنها به‌صورت ناقص انجام می‌گیرد. به همین دلیل نظام آموزشی این کشورها در حال حاضر با آشفتگی فراوانی روبه‌رو است. ارتباط نظام‌مند مراکز دانشگاهی و آموزشی این کشورها با نهادهای مشابه بین‌المللی، ورود فنون جدید آموزشی از جمله تبادل استاد، کتب و نشریات علمی و طرح دروس به روز شده را امکان‌پذیر ساخته است. یکی از نکات برجسته در این کشورها، اعتنا به امر پژوهش علی‌رغم تنگناهای مالی است؛ هر چند نسخه‌بردرای از تحقیقات دیگران به‌طور گسترده‌ای در میان پژوهشگران رایج می‌باشد که این امر از نقاط ضعف نظام پژوهشی در این منطقه به‌شمار می‌رود.
سرانجام در بخش فرآیند انتقال در نظام اقتصادی مشاهده می‌کنیم که پس از شروع فرآیند انتقال، توزیع درآمد نابرابرتر شده، قدرت خرید مردم کاهش یافته، دستمزدها همچنان پائین مانده و فقر افزایش یافته است. عدم دسترسی مردم به نظام‌های تأمین اجتماعی که در دوران قبل از انتقال برای همه مهیا بود، در کنار سایر عوامل، نرخ مرگ و میر را در این جوامع افزایش داده است. به‌علاوه کاهش تعداد مردان در ترکیب جمعیتی این کشورها، نرخ تولید را که به سبب سرعت بالای آزادسازی اقتصادی و انتقال سریع به اقتصاد بازار، کاهش داده بود، با مخاطرات بیشتری همراه کرده است.
مطالعات نشان می‌دهند که اغلب فعالیت‌های تجاری که قبلاً میان خود این کشورها انجام می‌شدند اکنون به بیرون از این منطقه گرایش یافته‌اند، هر چند که وابستگی تعدادی از این کشورها به انرژی و مواد اولیه به همدیگر و به‌خصوص به روسیه، هنوز پابرجا است. نهایتاً، این کشورها برای افزایش تولید از طریق سرمایه‌گذاری نیاز فراوانی به منابع خارجی دارند که توفیق نسبی آنها در جذب سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی قابل اعتنا است. هر چند که به‌دلیل تنگناهای اقتصادی و قوانین سخت سرمایه‌گذاری، نسبت سرمایه‌‌‌گذاری مستقیم خارجی به تولید ناخالص داخلی در کشورهای CIS در مقایسه با کشورهای اروپای‌شرقی و بالکان از سطح پائین‌تری برخوردار است، اما در مجموع می‌توان گفت که این نسبت در مقایسه با سایر کشورهای در حال توسعه هنوز از سطح بالاتری برخوردار است.
در مجموع مطالعات این بررسی نشان داده است که پاسخ به سؤال اولیهٔ این مبحث تحت عنوان: ”آیا فرآیند انتقال در کشورهای اروپای‌شرقی، بالکان و CIS به بهبود کیفی استانداردهای زندگی آنها منجر شده است یا نه؟“، چندان امیدوارکننده نیست، هر چند که این کشورها از زیر یوغ کمونیسم، استبداد و سلطه خارج شده‌اند و با آزادی به‌دست آمده از آنچه که فعلاً در اختیار دارند، راضی هستند، اما استانداردهای زندگی در این کشورها هنوز تا سطح مطلوب فاصله بسیار زیادی دارد. مردم این کشورها امیدوارند که این دوران ”گذر“ به زودی سپری شود و آنها بتوانند همپای سایر ملت‌ها در اروپای‌غربی از اقتصاد پشیرفته‌ای برخوردار گردند. رقابت روسیه با اروپای‌غربی و آمریکا در تعیین تکلیف نهائی این کشورها تأثیرگذار خواهد بود.
علیرضا رحیمی بروجردی (دانشیار دانشکده اقتصاد، دانشگاه تهران)
منابع:
Beams, N. (۱۹۹۹). "The Free Market&#۰۳۹;s Social Catastrophe", UN Report, ۵ August.
Frydman, R.,C. Gray, M.Hessel and A. Rapaczynski (۱۹۹۹). "When Does Privatization Work? The Impact of Private Ownership on Corporate Performance in Transition Economies", The Quarterly Journal of Economics, ۱۱۴ (۴): ۱۱۵۳-۱۱۹۱.
Giovarelli, R. and David Bledsoe (۲۰۰۱). Land Reform in Eastern Europe: Western CIS, (Transcaucuses, Balkans, and EU Accession Countries, (Italy: FAO.
Hare, P.et al (۲۰۰۰). "Supply Responses in the Economies of the Former Soviet Union,
Centre for Economic Reform and Transformation, Herriot Waht oniversity.
(IMF (۱۹۸۶-۲۰۰۰). Economic Reports (Washington DC:IMF
(Economic Surveys (Washington DC:IMF. ـــــــــــــــــــــ
Staff Papers (Washington DC:IMF. ــــــــــــــــــــ
(working Papers (Washington DC:IMF. ــــــــــــــــــــــ
Randall, K. (۱۹۹۸). &#۰۳۹;Warnings of famine and Starvation in the Fromes Soviet Union&#۰۳۹; (http://wsw.com)
Richter, P. (۱۹۹۹). &#۰۳۹;Eight Years after Capitalist Reforms: A Social Crisis in Russia Without Parallel&#۰۳۹;, Un Report, ۲ February.
Roberts, L. (۱۹۹۹). &#۰۳۹;A Sharp Deterioration in the Conditions Facing Russia Youth&#۰۳۹; (http://wsw.com).
Stracansky, P. (۲۰۰۴).&#۰۳۹; Corruption in Eastern Europe: Communism Leaves a Long Hangover&#۰۳۹; (http://www.ips.org).
UNDP (۱۹۹۹). &#۰۳۹;Russia Descends in to Economic and Political Chaos&#۰۳۹;, UN Report, ۴ September.
(World Bank (۱۹۸۶-۲۰۰۰). Reports (Washington DC: World Bank
منبع : فصلنامه اقتصاد سیاسی