دوشنبه, ۱۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 3 June, 2024
مجله ویستا


هراس از دانایی همگانی


هراس از دانایی همگانی
دومینیک ولتون محقق و نظریه پرداز فرانسوی در کتاب «جهانی سازی دیگر» نوشته است «پس از پنجاه سال بی‌اعتنایی نخبگان به مساله ارتباطات، اکنون ارتباطات بازگشته و به عنوان مشکل محوری خودش را تحمیل می‌کند. مثلا، چگونه فرهنگ‌های متفاوت را به طرزی شایسته مخاطب قرار داد و با آنان باب گفت‌وگویی را باز کرد که احساس به رسمیت شناخته شدن و میل به پاسخ دادن را به آنان القا کند! در چه شرایطی کشورهای شمال اطلاعات و جهان‌بینی‌هایی را که از جای دیگر آمده‌اند (به واکنش‌هایی که خبرگزاری الجزیره به مناسبت جنگ افغانستان برانگیخته است نگاه کنید) خواهند پذیرفت؟ در نظم جهانی ارتباطات میان قرن بیستم و بیست و یکم یک گسیختگی واقعی وجود دارد. در قرن بیستم در رابطه فن با فرهنگ، برتری از آن فن بود، به طوری که با ظهور تلویزیون و سپس اینترنت، همگان «دهکده جهانی» را به عنوان یک واقعیت فرهنگی باور کردند.
سپس نوبت پیروزی اقتصاد فرا رسید که کم‌کم همه حوزه‌های فعالیت فرهنگی (فیلم، تلویزیون، موسیقی، انتشارات، مطبوعات و نرم افزارها) را جذب کرده‌اند، همه را بدون اعتنا به همه ملاحظات سیاسی و بدون آنکه کسی نگران خطراتی باشد که دموکراسی را تهدید می‌کنند. نتیجه: بیست سال ایدئولوژی غالب لیبرال. آغاز قرن بیست و یکم این واژگونی بنیادی را به خوبی آشکار می‌کند: حمله انتحاری ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۲ بر برج‌های تجارت جهانی نیویورک، مذاکرات سازمان تجارت جهانی، سقوط بورس نزدک، ورشکستگی شرکت‌های بزرگ ارتباطات، ویواندی یونیورسال و برتلسمان. بالاخره درباره ضایعات لیبرالیسم روی فرهنگ و ارتباطات آگاهی حاصل شد و پی بردند که هر دوی آنها در حوزه اقدام سیاسی قرار دارند. در وهله اول، درون کشورهای ثروتمند، به منظور حداقل نظم و احترام به تنوع فرهنگی. در وهله دوم، در گفت‌وگوی شمال ـ جنوب، به منظور متعادل‌سازی حجم اطلاعات در گردش، زیرا موضوع دیگر فقط تولید و پخش بیشتر اطلاعات نیست، بلکه باید افراد، اجتماعات و ملت‌ها آنها را بپذیرند. انسان‌ها از این سر تا آن سر دنیا به یک چیز علاقمند نیستند و از اطلاعات به یک شکل استفاده نمی‌کنند. فراوانی اطلاعات هیچ چیز را ساده نمی‌کند. همه چیز را پیچیده می‌کند.
جهانی‌سازی اطلاعات دنیا را خیلی کوچک اما خیلی خطرناک می‌کند. هر کس همه را می‌بیند، همه چیز را می‌داند و همچنین به آنچه که او را از دیگران جدا می‌کند آگاهی دارد، بدون آنکه هر آینه تمایلی به نزدیک شدن به دیگران داشته باشد. دیگری، دیروز متفاوت اما دور بود. امروز، او همچنان متفاوت است، اما همه جا حضور دارد: در تلویزیون اتاق نشیمن و همین طور در انتهای شبکه‌های اینترنت. بنابراین، برای فهمیدن یکدیگر، دست کم برای تحمل یکدیگر، به تلاش فوق‌العاده‌ای نیازمندیم. اما ارتباط جهانی یک فریب است. به آهستگی ولی مطمئن، میان فنون پیوسته رو به کمال و ارتباطات انسانی و اجتماعی که لزوما تصادفی تر است، فاصله بیشتر می‌شود. پس از سرمستی ده ساله اینترنت، صورت حساب سنگین است: آنهایی که فکر می‌کردند در پایانه شبکه‌ها انسان‌ها و جامعه‌ها بهتر ارتباط برقرار می‌کنند، امروز دلسرد شده اند. هیجان زندگی بازارها جایش را به یک ورشکستگی اقتصادی داده است. افراد شیوه‌های ارتباطی شان را کندتر از ابزارهای ارتباطی شان عوض می‌کنند.
برای آنکه در ارتباطات «انقلابی» صورت گیرد لازم است در سه سطح گسیختگی ایجاد شود. امروز این گسیختگی در سطح فنی و اقتصادی وجود دارد، اما در بعد سوم که به مراتب مهم تر است، گسیختگی دیده نمی‌شود. فنون و شبکه‌های ارتباطی نه تنها تفاهم متقابل میان انسان‌ها را افزایش نمی‌دهند؛ بلکه تاثیر معکوس دارند. شاید در ادامه این روند به این نتیجه برسیم که جهانی سازی اطلاعات به جای نزدیک کردن دیدگاه‌ها، اغلب یک شتاب دهنده ناهمگرایی‌ها در تفسیر است. برای اینکه خیلی ساده ناهمگنی گیرنده‌ها را از یاد برده‌اند....گیرندگان پیام می‌تواند معنایی متفاوتی از پیام‌های اقتصادی را ایجاد کنند که دور از انتظار فرستنده اطلاعات باشد به گونه‌ای که مدت‌های طولانی روزنامه نگاران از طریق برجسته‌سازی اطلاعات، اطلاعات را به تبع آنچه که آن را درست و حقیقی می‌پنداشتند، می‌ساختند، بدون آنکه گیرندگان پیام را به حساب بیاورند. امروز دیگر چنین نیست؛ گیرنده پیام خودش را تحمیل می‌کند. چون زیان‌های اقتصادی و تا حدی اجتماعی جبران‌ناپذیرند. این یک پیشرفت است، اما تا به کجا می‌توان پیش رفت؟ در واقع اگر به حساب آوردن گیرنده پیام اجتناب‌ناپذیر است، آن‌قدر نیست که اطلاعات را به تبع آنچه که گیرنده پیام مایل است بشنود [یا بخواند] ساخت! در این صورت، آزادی اطلاع رسانی زیر سوال می‌رود؛ زیرا، بنا به تعریف، اطلاع‌رسانی در بیشتر موارد ابلاغ پیامی است که نظم موجود را به هم می‌ریزد. بنابراین پیام‌ها هر روز پرشمارتر و با سرعتی دائما فزاینده در گردش، جهان‌بینی را گسترش داده و افراد را مجبور می‌کنند شناخت‌هایشان را افزایش دهند و در اثر آن نظام‌های تفسیرشان را تغییر دهند. بدین ترتیب فرهنگ درونمایه‌ای می‌شود برای تفسیر دنیایی بیش از بیش دست یافتنی اما ناپایدار. بدین ترتیب به پرسش اصلی این کتاب می‌رسیم: به چه شرطی در بحبوحه جهانی شدن اقتصاد، صنایع کلان و صنایع ارتباطات، می‌توان همزیستی صلح آمیز فرهنگ‌ها را سازماندهی کرد؟ از دو حال خارج نیست، یا موفق می‌شویم به طرزی رضایت‌بخش ارتباطات، تحرک، هویت و فرهنگ را به هم متصل کنیم؛ یا اینکه پیچیدگی مشکل را دست کم می‌گیریم و آن وقت باید منتظر بازگشت چماق هویت باشیم. باید توجه کرد که هویت فرهنگی و اجتماعی ما امروز چند بعدی و متناقض است. تابوها و ممنوعیت‌ها هر چه بیشتر منسوخ می‌شوند، رفتارها بیشتر متحول شده و آشفتگی و ناآرامی استقرار می‌یابد. این طور نیست که سنت‌ها واقعا برگردند اما نوستالژی این ارزش‌ها مدرنیته‌ای را آبیاری می‌کند که پیروز شده است و رقیبی هم ندارد. امروز کی مدرن نیست؟
تحرک و هویت دو روی مدرنیته هستند. امروزه فرد به همان اندازه که در صدد تاکید هویتش است، می‌خواهد تحرک‌اش را نیز مدیریت کند. این پدیده در مورد ارتباطات نیز صدق می‌کند. هر اندازه ارتباطات، مبادله، کنش متقابل، یعنی تحرک بیشتر است، هم‌زمان نیاز به هویت بیشتر است. آنچه در سطح فردی درست است، در سطح اجتماعی و جامعه نیز درست است. منتها ادراک مفاهیم هویت همه جا یکسان نیست. شهروندان اروپایی و در عین حال دلبسته هویت ملی خود هستیم؛ هم در جستجوی برقراری روابط فردی هستیم، هم مدافع علایق خانوادگی و خویشاوندی؛ ضمن باز بودن به روی فرهنگ‌های دنیا به ریشه‌های فرهنگی منطقه‌ای یا ملی که جهانی سازی آنها را تهدید می‌کند، وفاداریم. به عبارت دیگر، جامعه‌های غربی برای انتخاب میان از یک طرف، شیفتگی برای باز بودن، سرعت، فرهنگ دیگران، پایان فشارهای اجتماعی، نوعی هرج و مرج فردی و از طرف دیگر، دلبستگی عمیق به سنت‌های تاریخی و نهادی، دچار سردرگمی است. خلاصه کلام، هویت فرهنگی ما و آرزوهای ارتباطاتی ما کثیر و متناقض هستند. برخلاف بعضی از گفتارها درباره جهانی سازی که «جهان وطنی»، «اختلاط نژادی» و سایر «اختلاط ها» را به عنوان شواهدی برای «پشت سرگذاشتن هویت‌ها » نام می‌برند، من فکر می‌کنم که برای جذب ضربه باز شدن به روی دنیا باید ریشه دار بود. حال می‌فهمیم که چرا ادراک جهانی‌سازی در کشورهای توسعه یافته غیر از ادراک جهانی سازی در سایر کشورها است: به این سبب که در کشورهای توسعه یافته فرآیند جهانی سازی هویت شان را تهدید نمی‌کند. اگر در غرب (شمال) رابطه، ارتباطات و تحرک همه جا حاضر است، دلیلش حضور یکپارچه هویت فرهنگی است؛ در حالی که در جنوب این وضعیت به ندرت مشاهده می‌شود.بدون شناخت نظری درباره مقیاس زمان و مکان، دو بعد اصلی هر فرهنگ، علاقمندی به برقراری ارتباط با دیگری وجود ندارد. مدرنیته عصر سرعت و عصر در نوردیدن مرزها بوده است.
یاد گرفتن گفت‌وگو با دیگری مجبور خواهد کرد که کندتر پیش برویم. کندی ملاقات جزیی از رابطه با دیگری است. انقلاب فنون اگر فاصله‌های فیزیکی را از میان برداشته است، در عوض دشواری فرا گذشتن از فاصله‌های فرهنگی را آشکار کرده است.
به سخن دیگر، اجبار همزیستی فرهنگی نوعی بازگشت تجربه زمان، ریشه‌ها، سنت و جغرافیا را به عنوان شرط ملاقات آسان می‌کند. وضعیت به گونه‌ای است که انگار الزام‌های همزیستی فرهنگی ما را مجبور می‌کند ارزش‌هایی را احیا کنیم که مدرنیته آنها را «متعلق به گذشته» معرفی کرده بود .در واقع چالش همزیستی فرهنگی پاسخ به اسطوره جامعه اطلاعاتی است. جامعه اطلاعاتی تاریخ را دفع می‌کرد؛ همزیستی فرهنگی آن را از نو داخل می‌کند. به عبارت دیگر، از میان رفتن فاصله‌های فیزیکی اهمیت فاصله‌های فرهنگی را آشکار می‌کند. بنابراین، مرحله سوم جهانی سازی [اطلاعات و فرهنگ] که تصور می‌شد دنیا را برای ما آشناتر و انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک‌تر کند، برخلاف انتظار ما را به تفاوت‌هایمان آگاه می‌کند. خاستگاه این گسیختگی کجاست؟ در این واقعیت که گیرندگان پیام در همان فضا ـ زمان فرستندگان پیام زندگی نمی‌کنند؛ و در این واقعیت که پیام‌هایی به طور عمده از شمال پخش می‌شود، گیرندگان اطلاعاتی را که بر مبنای مدل غربی ـ برای آنکه نگوییم آمریکایی ـ ساخته شده و احساسی از سلطه جویی فرهنگی القا می‌کند، رد می‌کنند. کافی است به واکنش مطبوعات کشورهای جنوب (ونه فقط کشورهای مسلمان) پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نگاه کنیم. در فرآیند جهانی سازی اطلاعات و ارتباطات موضوع چیست؟ خیلی ساده موضوع عبارت است از: برخورد ـ کم و بیش خشونت بار ـ فرهنگ‌ها و همسایه‌های دنیا. اینکه همه چیزـ یا تقریبا همه چیز را می‌بینیم، معنایش این نیست که بهتر می‌فهمیم. برعکس، به گوناگونی ارزش‌ها پی می‌بریم و همه آنچه را که از جنبه‌های دینی، سیاسی و فرهنگی، ما را از یکدیگر جدا می‌کند، دقیق تر می‌سنجیم. چنین بود که غرب، بامداد ۱۱ سپتامبر۲۰۰۲ از «خواب سنگین» اش بیدار شد و در منگی و گیجی پی برد که شماری از کشورها نه فقط ارزش‌های فرهنگ دموکراتیک را قبول ندارند بلکه این کشورها هر چه بیشتر در بازار جهانی اطلاعات رخنه می‌کنند، بر تفاوت‌هایشان و حتی بر دشمنی‌هایشان با غرب بیشتر تاکید می‌کنند. دنیا متناهی است اما گوناگونی دیدگاه‌ها درباره دنیا نامتناهی است.
خاستگاه این گوناگونی اطلاعات است که فاصله‌ها را مشخص‌تر، عدم تفاهم‌ها و کینه‌ها میان شمال و جنوب را عمیق‌تر و سرخوردگی‌ها را حادتر می‌کند. مساله فرهنگی از کنترل نخبگان خارج است؛ فرهنگ به نوعی مردمی و اجتماعی می‌شود و می‌تواند به یک داو سیاسی مبدل شود. فرهنگ دیگر فقط وابسته به سرزمین‌ها نیست، می‌تواند به صورت شبکه‌ها به گروه‌های خاص تعلق داشته باشد، یا اینکه به عنوان یک عامل سیاسی عمل کند. فرهنگ متحرک‌تر شده و به کنشگران اقتصادی، دینی و اجتماعی وابسته است. همه همزیستی دارند و همه سریع‌تر جابه‌جا می‌شوند. در وضع جدید، معنا و داوهای فرهنگ بی تردید گسترش می‌یابد. همه آنچه که به ادراکی و به تفسیری از دنیا معنا می‌دهد و میان عده‌ای مشترک است، می‌تواند به یک واقعیت فرهنگی مبدل شود. هر داو فرهنگی می‌تواند به یک داو اقتصادی تبدیل شود...... ظهور زوج فرهنگ ـ ارتباطات به عنوان داو جدید سیاسی ـ اقتصادی خیلی سریع سر برآورده و همه را غافل‌گیر کرده است. به همین سبب تولید شناخت‌ها، برانگیختن اندیشه‌ها و مناظره‌ها ضروری است. به منظور خارج شدن از برخی استدلال‌های «درست از لحاظ سیاسی»، ابتدا باید بر سر معانی کلمات توافق کرد. هویت فرهنگی جمعی یک «مانده» از گذشته نیست. ارتباطات به فنون و به اقتصاد تقلیل نمی‌یابد.
همزیستی فرهنگی یک داو سیاسی بین‌المللی است که ساماندهی آن دست‌کم به اندازه چند فرهنگ گرایی درون دولت ـ ملت‌ها فوریت دارد؛ جهان وطن باوری یک واقعیت تاریخی عمده است؛ اما نمی‌تواند، جز برای اقلیتی ممتاز، آرمانی روزمره معرفی شود.... طرفداران جهان گرایی از جهانی سازی اول الهام گرفته‌اند که سازمان ملل متحد و جامعه بین‌المللی را سازمان می‌دهد. با این همه ولتون هشدار می‌دهد که مدافعان جهان فرهنگی جهانی شدن باید از دو خطر پرهیز کنند: خطر غفلت از اهمیت فزاینده پدیده‌های فرهنگی در سیاست و این تصور که سیاست در سطح جهانی می‌تواند بدون التفاوت به مثلث هویت، فرهنگ و ارتباطات قوام پیدا کند. دوم، خطر ملاحظه اینکه اهمیت دادن زیاد به مساله فرهنگ راه را برای فرقه گرایی هموار می‌کند. در واقع باید این حوزه جدید تفکر نظری را گشود. جهان‌گرایی را با معیار جفت فرهنگ ـ ارتباطات سامان داد.
مجید یوسفی
کتاب: جهانی سازی دیگر
نویسنده: دومینیک ولتون
ترجمه: عبدالحسین نیک گهر
نشر: فرهنگ
معاصرچاپ: ۱۳۸۷
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد