شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


اقتصاد را خصوصی می خواستیم


اقتصاد را خصوصی می خواستیم
بازاریانی که روزگاری خود را سرگرم مبارزه دیده بودند، پس از تاسیس حزب جمهوری اسلامی ایامی جدید را تجربه کردند چرا که گروهی از آنان نه به حجره های سنتی که این بار به میدان سیاست ورزی قدم گذاشتند. هرچند عده یی از بازاریان زمزمه اعتراض به دولت سر دادند ولی عده یی که باقی ماندند، راه گریز را در یاری حزبی دیدند که تازه تاسیس به شمار می آمد و خود بنیانی جدید داشت. حزب جمهوری اسلامی تجربه نخست سیاست ورزان اقتصادپیشه نبود ولی تازه ترین آزمون آنان به شمار می آمد. تاسیس حزب نیز مقارن شد با دورانی نوین که بازاریان سابق آن را چنین تفسیر می کنند؛ «پس از پیروزی انقلاب پنج نفر از روحانیون برجسته حزب را تاسیس کردند و افراد متدین به عضویت آن درآمدند. من هم به عنوان یکی از اعضای حزب به آنها پیوستم.» محمدرضا اعتمادیان اکنون ردای سیاست ورزی را به تن کرده و دیگر یک پا در بازار و یک پا در دولت ندارد. او سال ها مشاور امور اصناف و بازرگانان دو رئیس دولت بوده است. اصلاحات را با محمد خاتمی تجربه کرده و اصولگرایی را نیز خیلی پیش تر از احمدی نژاد آموخته است.
اعتمادیان نیز بسان بسیاری دیگر از پیرمردان بازاری روزگاری در حزب جمهوری اسلامی به تجربه تحزب پرداخت و زمانی دیگر با حضور در میان موتلفه اسلامی آموخته های سیاسی خود را تکمیل کرد. او از روزگار تاسیس حزب جمهوری اسلامی چنین خاطراتی را بیان می کند؛ «با توجه به شور و شوقی که در میان مردم وجود داشت و اعتباری که موسسان حزب داشتند، کمک کردن به آنها مشکل نبود.» حضور بازاریان در حزب جمهوری اسلامی چندان هم بی کاربرد نبود چرا که کمک های بسیاری نیز به دفتر حزب روانه می شد؛ «از نقاط مختلفی برای حزب و روزنامه کمک می گرفتیم و جلسات مختلفی نیز به این منظور تشکیل می شد.» خاطرات پیرمرد بازاری سابق مملو از دیدارهایی است که اکنون آنها را به معنای همراهی بازاریان و حزب جمهوری اسلامی تفسیر می کند.
بازاریان آمده بودند تا اهداف جدید خویش را در قالب همراهی با نهادی مدرن محقق کنند. آنان ایامی برای دستیابی به خواسته های خود یکسره راه لابی گری را پیش می گرفتند و در حزبی جدید فعالیت می کردند؛«از جمله جلساتی در منزل مقام معظم رهبری برگزار کردیم و در آن از افراد بازاری حاضر در جلسه دعوت کردیم برای خرید دستگاه های چاپ روزنامه کمک کنند. همچنین در آن جلسه مقام معظم رهبری آقای مهندس موسوی را به عنوان کارمند روزنامه به حاضران معرفی کردند. در حالی که در آن جمع کسی ایشان را نمی شناخت.» مرد ناشناس جلسات شب گاهی چندی بعد به اصلی ترین چهره سیاست ایران بدل شد که اتفاقاً سازگاری چندانی نیز با خواسته های بازاریان نداشت. میرحسین موسوی را گروهی شاخص مبارزه با بازاریان قلمداد می کنند. اقتصادپیشگان مبارز تمایل چندانی به همراهی موسوی نداشتند، هرچند پایان عصر موسوی با اتمام دوران بازار نیز همزمان شد اما روایت های اقتصادی هنگامی که خواسته های سیاسی پیش کشیده شد، شکلی جدید به خود گرفته بود. اعتمادیان از اصلی ترین اتفاق پیش روی حزب چنین روایتی را ارائه می دهد؛ «اولین مساله یی که پس از تاسیس حزب پیش رو بود، انتخابات ریاست جمهوری بود.
بعد از بررسی هایی که از جانب حزب به عمل آمد، آقای جلال الدین فارسی مناسب تر از دیگران تشخیص داده شد. البته در آن زمان من در مسافرت خارج از کشور به سر می بردم و هنگامی که برگشتم از این مساله آگاه شدم. بعدها در مورد آقای فارسی، گفته شد که پدر یا پدربزرگ ایشان متولد هرات است و چون اکنون هرات جزء ایران نیست، پس ایرانی الاصل به حساب نمی آید و به این صورت او را کنار گذاشتند و چون دیگر فرصتی نبود تا حزب شخص دیگری را تایید و معرفی کند، بنابراین بعضی ها بنی صدر را تایید کردند. بنی صدر فرزند یک عالم روحانی شناخته شده و متدین بود و خود او هم چهره خاصی داشت. او هنگام حضور امام در پاریس با موضع گیری هایی که داشت عده بسیاری را منحرف کرد و اجازه نداد چهره واقعی اش شناخته شود. من به علت شناخت او برای کسب اطلاعات بیشتر و بهتر خدمت آیت الله یزدی در قم رسیدم. ایشان به کتاب اقتصاد توحیدی که بنی صدر به تالیف آن افتخار می کرد، اشاره کرده و گفتند با مطالعه این کتاب متوجه می شویم این آقا نه از اسلام چیزی می داند و نه از اقتصاد اسلامی حالا دیگر خود شما می دانید.» اقتصادپیشگان در جست و جوی فردی بودند که همزمان اقتصاد اسلامی را با اقتصاد بازار گره بزند.
آنان در پناه تئوری های اقتصاد اسلامی راه های جدیدی را برای گریز از بحران های عصر انقلاب یافته بودند ولی شاید بنی صدر چندان با خواسته های آنان همراه نبود؛ «حزب جمهوری اسلامی به رغم تمایل جامعه روحانیت به بنی صدر از نامزدی دکتر حسن حبیبی در انتخابات ریاست جمهوری پشتیبانی کرد و به او رای داد، ولی بنی صدر در انتخابات با ۱۰ میلیون و صد هزار رای به پیروزی رسید. او با تبلیغات و سخنرانی هایش، جوانان را به سوی خود جذب کرد و بلافاصله بعد از پیروزی خود نسبت به روحانیونی که از او پشتیبانی کرده بودند، برخوردهای ناشایستی انجام داد. او سلامتیان را یک فرد باسواد و شهید رجایی را فردی بی سواد معرفی کرد، در حالی که مدرک تحصیلی شهید رجایی فوق لیسانس و مدرک تحصیلی سلامتیان لیسانس بود و با توجه به تبلیغاتی که بنی صدر در این رابطه انجام داده بود بعضی افراد می گفتند درست است که آقای رجایی آدم خوبی است ولی نخست وزیر باید کسی باشد که حداقل دیپلم داشته باشد. » چرخش روزگار اما اجازه نداد بازاریان همچنان در حزب جمهوری اسلامی باقی بمانند. آنان که در جلسات شبانه خود با مرحوم بهشتی مخالفت های مداوم شان را به گوش او می رساندند، پس از تعطیلی حزب نیز به سرعت راه گذشته خویش را پیش گرفتند؛ «با تاسیس حزب، جمعیت موتلفه اسلامی به عنوان شاخه یی از حزب درآمده بود ولی پس از تعطیلی آن دوستانی مانند آقای عسگراولادی خدمت امام رسیدند و گفتند با توجه با اینکه در دوران فعالیت حزب جمهوری اسلامی جمعیت موتلفه تعطیل بوده، آیا پس از تعطیلی حزب به جمعیت اجازه فعالیت می دهند یا نه، امام فرمودند که اشکالی ندارد.
پس از آن گروهی ۳۰ نفره دور هم جمع شدند و باز هم فعالیت های موتلفه اسلامی آغاز شد.» انحلال حزب جمهوری اسلامی برای بازاریان نیز خوش یمن بود چراکه آنان دیگر به صورت مستقیم خواسته های خود را از طریق مذاکرات مداوم با موتلفه اسلامی به حاکمیت انتقال می دادند؛« ما می گوییم دولت نباید در عرصه های تجارت و صنعت، واردات و صادرات فعال باشد. دولت باید به جای مداخله در کار اجرا به برنامه ریزی بپردازد.» بازاریان مسلمان پس از پایان داستان های حزب جمهوری اسلامی یکسره به دولت روانه شدند و گروهی نیز در بدنه موتلفه اسلامی قرار گرفتند. آنان عصر لابی گری را آغاز کرده بودند و چندان در کار گوشه نشینی نبودند. اگر روزگاری عده یی نگران دولتداری بودند، اکنون بازاریان در این پندار روزگار می گذراندند که چگونه باید برای ادامه حیات اقتصادی خود با دولت های متفاوت همراهی کنند. شاید حضور موتلفه اسلامی در چنین شرایطی برای آنان جذاب بود. موتلفه را گروهی از پیران بازار راهبری می کردند که در کنار روحانیت جدال دولت و بازار را شکل می دادند. بازاریان اگر روزگاری در افسوس حکومت اسلامی بودند، دهه ۶۰ را در حسرت ایام کامروایی سپری کردند، هرچند عصر پس از حزب جمهوری اسلامی نیز برای آنان جذابیت های بسیاری داشت.
بهراد مهرجو
منبع : روزنامه اعتماد