یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نقش شریعت در زندگی مسلمین


نقش شریعت در زندگی مسلمین
نویسنده درصدد بیان و اثبات جامعیت قلمرو شریعت اسلام و جاری بودن آن در همه ابعاد حیات بشری است. پس از بیان گونه های مختلف واكنش متفكران مسلمان به چالش های پس از دوران استعمار درباره شریعت، از دو دسته عمده نام می برد: از اصلاح گرانی چون محمد عبده، كه با گرایش به نوعی اصلاح، قلمرو جامع و وسیعی برای شریعت قائل شده اند و از مخالفان آن ها، كه قلمرو شریعت را محدود به امور و مسائل عبادی كرده اند. سپس، میان قلمرو و محتوای شریعت تمایز قائل شده و از قائلین به پروتستانتیزم اسلامی به عنوان كسانی كه از جمله قائلین به محدودیت شریعت اند نام برده و به نقد و بررسی ادله آن ها پرداخته و این سودای قلبی عده ای را، باطل و پوچ دانسته است. با اشاره به پروتستانتیزم مسیحی و زمینه های تاریخی و اعتقادی آن، منكر هرگونه وجه مشتركی میان این دو می شود. آن گاه به تفصیل وارد ادله كسانی می شود كه قائل به قلمرو محدود برای شریعت شده اند و به نقد و بررسی آن ها می پردازد. در پایان نیز، بر جامعیت شریعت اسلام و نیز ضرورت پرداختن به رشته های گوناگون و جدید غربی از وجه نظر اسلامی تأكید كرده و به علوم قدیم اسلامی و ارتباط تلاش ها و تحقیقات علمای قدیم با تحقیقات و تلاش های متفكران معاصر اسلامی اشاره می كند.
شریعت كاركردهای گوناگونی دارد كه در طول قرون مختلف این كاركردها تفاوت پیدا كرده است. گاه حتی در شرایط زمانی خاصی، شریعت نقش های مختلفی را در جوامع گوناگون اسلامی ایفا كرده است. شریعت در قرون وسطی و تا عصر مدرنیسم نه تنها متكفل بیان درستی و نادرستی مناسك عبادی بوده است، بلكه به عنوان آیین نامه كیفری، قانون تجاری و نوعی قانون بین المللی در میان كشورهای اسلامی به ایفای نقش پرداخته است. البته غالباً حاكمیت قوانین مدنی اسلام با قوانین دیگری همچون قوانین محاكم خلفا، امرا و سلاطین، به تحدی برخاسته است. علاوه بر «قُضات» كه بر مدار شریعت به قضاوت و رتق و فتق امور می پرداختند، خلفا وكلایی نیز داشتند كه با شریعت سر و كار داشتند و از طریق همین شریعت بود كه بسیاری از مجازات ها اعمال شده و مالیات ها وصول می شد.۲ با این همه، در نظر مردم، شریعت در همه این موارد بر سایر قوانین تقدم و اولویت داشت، و چنان چه والی، قانونی را تحمیل می كرد یا فرمانی را صادر می كرد، كه آشكارا در مخالفت با شریعت بود، با مخالفت علما و حامیان آن ها مواجه می شد. یكی دیگر از موارد اشتراك قلمرو را می توان میان عرف و شریعت یافت. شریعت در غالب موارد صریحاً «عُرف» را امضاء می كند و لذا یكی از مسائل مورد بحث در میان فقها، این است كه آیا باید زندگی متجدد و مدرن منطبق شود. برخی ارجاعاتی را كه به عرف شده است، مختص به همان عرف زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)دانست یا به طور عام، هرگونه عرف و رسومی را كه در جامعه رایج است دربرمی گیرد؟
● واكنش متفكران اسلامی به چالش های استعماری درباب شریعت
با افول حكومت خلفا و تجاوز قدرت های استعماری به سرزمین های اسلامی و متعاقب آن ظهور حكومت های ملی اسلامی، (muslims nation states)شریعت روز به روز محدودتر شد. واكنشی كه مسلمانان اصیل نسبت به این امر نشان دادند به چند صورت بود: برخی، چون محمد عبده، متكلم مصری (متوفای ۱۹۰۵ م) كه از آنان با عنوان تجددگراها (modernists)یاد می شد، اذعان كردند كه باید روش تفسیر و برداشت از شریعت را مورد تجدید نظر قرار داد تا با اقتضائات زندگی متجدد و مدرن منطبق شود. برخی دیگر بر آن بودند كه شریعت را با همان برداشت سنتی اما در بستر حكومت های ملی جدید پیاده كنند. اما هم سنتی ها و هم اصلاح طلبان در این امر اتفاق نظر داشتند كه نباید قوانین استعماری و غیردینی جایگزین شریعت اسلام گردد. اعتقاد راسخ به این كه شریعت اسلام ـ خواه در قالب جدید یا در همان ظاهر سنتی اش ـ می تواند و باید در جوامع جدید اسلامی پیاده شود، تنها ویژگیِ وحدت بخش جنبش اسلامی ای بود كه پس از دوران استعمار به پا شد و از حمایت رهبران دینی همچون «سیدجمال الدین اسدآبادی» (متوفای ۱۸۹۶ م)، «مولانا مودودی» (متوفای ۱۹۷۹ م) و «حسن البنا» و «سید قطب» برخوردار بود. از آن زمان به بعد، دعوت به پیاده كردن شریعت، برانگیزاننده و محرك جنبش احیاگرانه ای (vevivalist movement) گشت كه رسانه های غرب از آن به نحوی تحقیرآمیز به «جنبش بنیادگرا» (fundamentalist)تعبیر می كردند.۳
در مقابل احیاگران، كسانی هستند كه می گویند شریعت به غیر از حیطه اعمال عبادی، امری از رونق افتاده و منسوخ است كه كارآیی آن به سر رسیده است و سدّ راه «پیشرفت و توسعه» می باشد. این همان نگرشی است كه در تركیه و در زمان حكومت«كمال آتاتورك» (۱۹۸۳ ـ ۱۹۲۳) پیاده شد و البته از حمایت برخی مدعیان دفاع از اسلام نیز برخوردار گشت. مخالفان مسلمانِ احیاگری بر ابعاد شخصی و معنوی اسلام تأكید كرده و معتقد بودند كه تنها وظیفه درست شریعت در جامعه متجدد بیانِ (نحوه به جا آوردن) اعمال عبادی است. به اعتقادآن ها قانون بین المللی را باید در سازمان ملل وضع كرد; قوانین تجاری بایدتابع اقتضائات اقتصادبین المللی باشد;آیین نامه های جزایی بایدمنعكس كننده سلایق اخلاقیِ روشنگرِگروه هایی چونسازمان بین المللیِ اَمنِستی، (Amnesty international)تنظیم كنندگان اعلامیه های حقوق بشر، و یا حتی «انجمن آزادی های مدنی امریكا» (American Civil Liveraties union) باشد. سایر حیطه های قانون بیش تر مورد اختلاف است. مثلاً قوانین مربوط به خانواده (نظیر قانون طلاق، ازدواج و ...) یكی از شاخه هایی است كه استعمارگران بی میل نبودند كه آن را به فقه واگذارند و برخی از مخالفان مسلمان احیاگری نیز، مانعی نمی دیدند كه شریعت همچون گذشته بر قانون خانواده نیز حاكم باشد.
● تمایز میان قلمرو و محتوای شریعت
صرف نظر از این كه نسبت به مسائل فوق، چه موضعی داشته باشیم، نمی توان منكر شد كه این مسائل بحث انگیزترین مسائل جوامع اسلامی معاصر می باشد. از این بحث می توان كاركرد جدیدی را برای شریعت به دست آورد. زیرا شاید امروز بیش از هر زمان دیگری، تلقی ما از خویشتن به عنوان یك مسلمان و این كه مراد از مسلمان بودن چیست، كاملاً با فهم و تلقی ما از شریعت در هم تنیده شده است. در اسلام این شریعت است كه جایگاه انسان و مسؤولیت های وی را نسبت به خدا و سایر انسان ها، مشخص می سازد، نه كلام به ما هو كلام. در این خصوص دو مسأله اساسی مورد بحث است كه یكی مربوط به قلمرو و دیگری
مربوط به محتوای شریعت اسلام است. مسأله قلمرو، در ارتباط با حوزه هایی است كه شریعت بر آن ها حاكمیت دارد. آیا باید شریعت را به ابعادِ شخصیِ اعمال عبادی تنزل داد یا این كه باید آن را قانونی رسمی دانست كه بر روابط بازرگانی و بین المللی نظام و تشكیلات قضایی جنایی هم حاكم است؟ پرسشی كه درباره محتوای شریعت مطرح است این است كه در واقع چه چیزهایی مورد توصیه شریعت است. آیا باید شریعتی را كه فقهای قدیم ارائه كرده اند به پیروی از فرامین خداوند نزدیك تر دانست یا تفسیری را كه مصلحان معاصر از شریعت ارائه می دهند؟
غالباً مسأله قلمرو با مسأله محتوای شریعت خلط می شود. زیرا گاه تفسیری كه اصلاح گرایان از محتوای شریعت ارائه می دهند، تفاوت چندانی با قانون سكولار (غیردینی) مورد قبول این عصر، ندارد. آن ها در عین این كه اذعان می كنند كه نیاز به اجرای شریعت هست، قرائتشان از شریعت به قوانین مدنی اروپا نزدیك تر است، تا آنچه كه فقها از شریعت ارائه می دهند. با داشتن چنین دركی از شریعت، تفاوت میان اجرای شریعت دست كاری شده و جایگزین كردن آن با قوانین مدنی، صرفاً نظری خواهد بود. و البته واضح است كه نباید همه طرح هایی را كه برای اصلاح فقه ارائه می شود، به عنوان تلاش هایی كه صرفاً با ظاهر و جامه ای مبدّل و به قصد جایگزین ساختن قوانین اروپایی به جای شریعت صورت می گیرد، ردّ كرد. بر فقه سنتی انتقاداتی وارد است كه حتی از سوی علمایی هم كه به روش سنتی تحصیل كردند،مطرح می شود. مثلاًشهید محمدباقر صدر(رحمه الله) در اصول فقه دست به ابداعاتی زده است كه در میان فقهای معاصر شیعه كاملاً تأثیرگذار است، اما به هیچ وجه با سلایق اروپایی سازگاری ندارد. امام خمینی(رحمه الله) نیز در فقه اصلاحاتی را ایجاد كرده است كه مشهورترین آن ها در خصوص حكومت اسلامی است.
طبقه بندیِ رایج متفكران اسلامی به «اصول گرا»، «تجددگرا» و گاه به «سنت گرا» مایه اشتباه است. یكی از مفیدترین رهیافت ها در طبقه بندی متفكران، این است كه ببینیم اولاً موضع آن متفكر درباب قلمرو شریعت چیست و ثانیاً در همان قلمروی كه شریعت را در آن به رسمیت شناخته است، از چه نوع اصلاحی و تا چه حدّی، جانبداری می كند. مثلاً زمانی در ایران تشكیلاتی به نام «انجمن حجتیه» بود كه با شدت وحدّت از به جاآوردن مناسك سنتی عبادی حمایت و جانبداری می كردند ولی از دخالت در امور سیاسی تا زمان ظهور امام زمان (عج) پرهیز می كردند. این گروه، در عصر حاضر، كه عصر غیبت كبرای امام حاضر(علیه السلام)می باشد، قلمرو بسیار محدودی برای شریعت قائل هستند، اما در چارچوب و منظری كه آن ها به قلمرو شریعت دارند، اعمال و مناسك عبادی هیچ گونه نیازی به اصلاح ندارد.. برخی از روشنفكران مسلمان معاصر نیز شبیه همین موضع را اتخاد كرده اند و در سیاست از مدل غربیِ آزاداندیشی (liberalism)ولی در مناسك عبادی ازهمان رویه واعمال سنتی جانبداری می كنند. كسانی كه خواسته اند در بستر اسلام نیز حركت و جنبشی نظیر «شورش و انقلاب پروتستانتی» (Protestant Rovolt)ببینند، به ترویج و تقویت چنین جنبش های سیاسی، به عنوان راه گشای «اسلام پروتستانی» و قابل مقایسه با سكولاریسم كه بر سراسر غرب حاكم است، پرداخته اند. در طیف دیگر، كسانی چون دكتر شریعتی قرار دارند كه از قلمروی وسیع برای اسلام جانبداری می كنند، اما تفسیری كه آن ها از اسلام ارائه می دهند بسیار متفاوت از برداشت و تفسیر علمایی است كه در حوزه های علمیه تحصیل كرده اند. شریعتی قلمرو جامعی را برای شریعت قائل است، اما آن را بر طبق همان ایدئولوژی اصلاح بقا می نهد كه وی به خاطر آن معروف شد. چنانچه، بر فرض، چنین اصلاح ایدئولوژیكی ای به وقوع می پیوست، عواقب نگران كننده ای در پی داشت، زیرا شریعتی نه نسبت به رهیافت ها و برداشت های سنتی از فقه، دل خوشی داشت و نه نسبت به صورت بندی ها و رهیافت هایی كه در كتبی چون «مفاتیح الجنان» دیده می شود. با مراجعه به دیدگاه های «مودودی» می بینیم وی نیز قلمرو جامعی برای شریعت قائل بود، هر چند آن را به نحوی تفسیر می كرد كه با اقتضائات و ضرورت های حكومت های ملی مدرن سازگار شده و حتی الامكان سرمشق آن، مدینه پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) باشد.● ردّ پروتستانتیزم اسلامی
قائلین به پروتستانتیزم اسلامی یكی از عمده ترین گروه ها و افرادی هستند كه بر محدود بودن قلمرو شریعت اسلام تأكید می كنند. این گروه با مقایسه اسلام و مسیحیت قائل به پروتستانتیزم اسلامی و محدود بودن قلمرو شریعت شده اند. اما پوچی پروتستانتیزم اسلامی وقتی روشن تر می شود كه ماهیت «نهضت اصلاح دینی پروتستانتی» (Protestant Reformation) در مسیحیت و تفاوت های موجود میان مسیحیت و اسلام را در نظر آوریم. اعتراض پروتستان های مسیحی بر این امر بود كه كلیسا مدعی بود تنها وسیله به سوی خدا كلیسا است، چرا كه فقط كشیشان كلیسا می توانند «آیین های مذهبیِ مخصوص مسیحیان» (Sacrements) را به جا آورند، آیین هایی كه به عقیده مسیحیان موجب جلب وكسب لطف خداوند (grace)می شوند. پروتستان ها بر عكس كلیسا گفتند روح القدس كه غالباً در حالات وجدآور متجلی می شود می تواند هر كسی را سرشار و لبریز از لطف خدا كند. آن ها همچنین بر ارتباط مستقیم و بیواسطه فرد
با خداوند حتی به وسیله متون مقدسی كه به زبان بومی ترجمه شده اند، تأكید می كردند. «لوتر» در مخالفت با تأكید كلیسای كاتولیك بر «آیین های مذهبی مخصوص مسیحیان» اعلام كرد كه تنها با ایمان است كه می توان به نجات دست یافت. اما در اسلام وضعیت كاملاً متفاوت است.علمای اسلام كشیش نیستند; حجیت و اعتبار آن ها ناشی از اذن داشتن آن ها در به جا آوردن آیین های مذهبی نیست بلكه ناشی از علم و معرفتی است كه نسبت به شریعت دارند. در اسلام لطف و رحمت خدا; صرفاً از شركت در آیین ها و شعائر مذهبی به دست نمی آید، بلكه با تسلیم كامل به خدا در ایمان و عمل ـ كه در قرآن مكرراً توأمان آمده اند ـ به دست می آید:
به نام خداوند بخشنده مهربان، سوگند به عصر، كه یقیناً انسان ها در زیان اند، جز آنان كه ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهند و یكدیگر را به حق سفارش كنند و یكدیگر رابه صبر توصیه كنند. (سوره عصر)
بنابراین، عواملی كه موجب اعتراض مسیحیان و ظهور پروتستانتیزم مسیحی شد و در عصر نهضت اصلاح دینی در مسیحیت وجود داشت، در اسلام وجود ندارد. در واقع پروتستان های مسیحی با این استدلال كه می توان لطف و رحمت خدا را كه از ره آورد آیین های مذهبی به دست می آید، با ارتباط بیواسطه و مستقیم با خداوند و بدون هیچ گونه نیازی به واسطه شدن كشیشان به دست آورد، حجیت و اعتبار كلیسا را زیر سؤال بردند. اما در اسلام به جا آوردن شعائر دینی، هیچ گونه نیازی به كشیش ندارد. در اسلام مسلمانان، نمازهای پنجگانه، روزه ماه مبارك رمضان، حج، زكات، و شهادتین را بدون نیاز به روحانیِ خاصی به جا می آورند. وظیفه علما در این امور بیان و مشخص كردن احكام شریعت، یعنی تبیین نحوه به جا آوردن نمازها، حج و غیره می باشد. بنابراین، كسانی كه سودای پروتستانتیزم اسلامی را در سر می پرورانند، نمی توانند به همان دلایلی متوسل شوند كه در شورش پروتستانی غرب مطرح بود. آن ها نمی توانند بگویند كه برای ارتباط بیواسطه و مستقیم با خداوند یا برای به جا آوردن آیین های مذهبی، نیازی به علما نیست. زیرا اسلام بیش تر به احكام عملی، اعم از فردی و اجتماعی توجه دارد، تا به شعائر و مراسم عبادی، گذشته از آن چنان كه پیش تر گفتیم در اسلام، به جا آوردن شعائر و مراسم عبادی هیچ گونه نیازی به علما ندارد.
پروتستان های مسیحی به، «واسطه بودن كشیش ها» در درك لطف و رحمت خدا اعتراض كردند. از نظر آن ها می توان لطف و رحمت خدا و حالات وجدآور را بدون واسطه و صرفاً با ایجاد این امكان كه جان و روح آدمی لبریز و سرشار از روح القدس شود، به دست آورد. نظیر این امر در اسلام وجود ندارد تا قائلین به پروتستانتیزم اسلامی بدان تمسك نمایند. در واقع، در اسلام كاملاً بر عكس است; یعنی از نظر اسلام مواجهه با خدا و درك رحمت لایزال او هیچ گونه نیازی به «واسطه» ندارد. اما بعدها صوفیان مسلمان برای اتحاد با خدا و محبوب خود، سلسله مراتب و آداب خاصی را وضع كردند و با گرایش شدید به مرشد و تأكید بر نیاز به آن در سیر و سلوك،نوعی واسطه را پذیرفتند، و چنان كه می بینیم این امر و حادثه كاملاً برعكس اتفاقی است كه در مسیحیت رخ داد، و از همین روست كه ارنست گلنراز از این شیوه صوفیان مسلمان، با تعبیر «نهضت اصلاح قهقرایی» (reformationin revers) یاد می كند.۴ البته می توان بدین لحاظ، نوعی پروتستانتیزم اسلامی را در مقابل«تصوف»یافتوشایدبتوان اعتراضاتی را كه محمد اقبال بر «پیر پرستی» (Pirworship)در شبه قاره هند دارد، بر اعتراضات پروتستان ها بر «پاپ پرستی» (پاپیزم) (Papism) مقایسه كرد، اما این امر هیچ گونه ربطی به دین داریِ معمول و عادی اسلامی و محوریت آن بر شریعت ندارد.
پروتستانتیزم مسیحی و اسلامی صرفاً در این نكته نظیر هم اند كه هر دو به قصد گسترده دانستن و وسیع كردن قلمرو امور سكولار و غیردینی، قلمرو و امور مقدس را محدود می كنند. از این رو، می توان پرسید كه چرا این امر در پروتستانتیزم مسیحی رخ داد و آیا وقوع نظیر آن در محیط و بستر اسلامی نیز مطلوب خواهد بود. ظهور سكولاریزم پس از نهضت اصلاح دینیِ پروتستانی دو دلیل عمده دارد كه یكی نظری و دیگری عملی است. دلیل نظری همان تأكید بر ایمان به عنوان امری مقابل عمل است كه پیش تر بدان اشارت رفت. به همان نحو كه دین مسیحی روز به روز شخصی تر و فردی تر می شد، امور عام و غیرشخصی از حیطه دین خارج شده و غیردینی می شد. اما در اسلام چنین شكافی بین امور فردی و جمعی رخ نداده است، زیرا تأكید بر ایمان هرگز به عنوان امری مقابل عمل نیست، بلكه ایمان تلاش مضاعفی محسوب می شودكه فردبا داشتن آن با انجام اعمالی كه افزون بر وظیفه اولیه او و از ناحیه خود شریعت تعیین شده است، فراتر از اقتضائات و خواسته های شریعت می رود. خلاصه آن كه، به هیچ وجه نمی توان با بزرگ و مهم جلوه دادن ایمان، اهمیت شریعت را نادیده گرفت. دلیل عملی پیدایش سكولاریزم افزایش رو به افزون فرقه های گوناگون پروتستان بود. از یك سو، قدرت كلیسای كاتولیك رو به كاهش می نهاد. و از سوی دیگر، هیچ فرقه پروتستانی واحدی وجود نداشت كه جایگزین كاتولیك شود. هر چند در سطح محلی و نه به صورت شایع و فراگیر، برخی فرقه ها، نظیر فرقه كالوینی (calvin)در بخش اعظم سوئد و فرقه انگلیكن (Anglican) در انگلیس، قدرت سیاسی را به دست آوردند اما قدرت و سلطه این فرقه ها به حدی نبود كه جایگزین كاتولیك
محسوب شوند. نتیجه مستقیم این خلأ قدرت، جنگ دینی بود و مسیحیان مذهبی بعد از نهضت اصلاح دینی عمدتاً به پذیرش سكولاریزم لیبرال، به عنوان راهی برای پرهیز از جنگ های مداوم، روی آوردند. این دلیل نیز هیچ گونه نظیر و شاهدی در اسلام ندارد و علت آن هم چیزی جزمحوریت شریعت نیست. اساساً علت وقوع جنگ ها و نزاع ها در میان مسلمین آن بود كه آن ها بر سر این كه چه كسی باید متولی اجرای شریعت باشد، اختلاف نظر داشتند. ولی اختلاف در مورد این كه چه شریعتی باید اجرا شود نسبتاً جزئی بود. اساساً تصور محدود بودن قلمرو شریعت تا پیش از آن كه انگلیس كوشید تا در سرزمین های اسلامی، كه تحت سلطه پادشاهی آن ها بود، قانون سلطنتی را به جای شریعت و قوانین الهی قرار دهد، محال بود. به هر روی، نه دلایل نظری و نه دلایل عملیِ پیدایش سكولاریزم لیبرال هرگز در مورد اسلام كارآیی ندارد، نه در ایران و نه در الجزایر یا سودان و یا هر كشور اسلامی دیگری.
استدلال دیگر قائلین به پروتستانتیزم اسلامی در چالش مستقیم با شیوه تحصیل «علما» است. ادعا شده كه از آن جا كه علما به تحصیل علوم جدیدی نظیر فیزیك و جامعه شناسی نوین نپرداخته اند، صلاحیت فتوا دادن در حیطه های تخصصی ای نظیر سیاست، اقتصاد یا حكومت را ندارند. اما باز باید گفت: مقدمات این استدلال برای نتیجه مطلوب، كافی نیست. این امر كه «عالم» دینی در مورد اقتصاد جدید تحصیلاتی ندارد، به هیچ وجه از قدر و ارزش این فتوای وی كه «ربا حرام است» نمی كاهد. البته از سوی دیگر، مسائلی نظیر این كه آیا نظام بانكی رایج در كشور خاصی آلوده به «رباست» یا خیر و یا این كه اساساً چه نوع نزول و بهره ای رباست و مسائلی از این دست، نیازمند آشنایی با اقتصاد جدید است. اما این امر هیچ خدشه ای به موقعیت فقیه وارد نمی سازد. در واقع، این وضع بیش تر شبیه به وضعیت شیمیدانی است كه می داند انفجار خاصی، معلول تركیب دو ماده شیمیایی است. اگر او نداند كه در درون دو جعبه مختلف چه نوع مواد شیمیایی ای وجود دارد، نمی تواند مشخص كند كه آیا می توان آن ها را بدون خطر، تركیب كرد یا خیر. اما این امر بدان معنا نیست كه او نسبت به این نظریه خاص شیمیایی هیچ گونه علمی ندارد; بلكه بدان معناست كه به كار بردن یك نظریه شیمی در مورد خاصی ممكن است نیازمند مشورت با كسانی باشد كه از شرایط ویژه حاكم بر آن مورد آگاهند. به همین ترتیب كسانی كه در صدد اجرای شریعت در جوامع متجدد اسلامی اند، بر تخصص كسانی تكیه می كنند كه در رشته ها و زمینه های مختلفی كه شریعت در آن ها به كار برده می شود، تحصیل كرده اند و غالباً كارشناسان تحصیل كرده در غرب را در موقعیت های بالای اداری كه مثلاً مربوط به بانكداری و بازرگانی است، منصوب می كنند تا از تخصص آن ها بهره برند. آنچه در اجرای موفقیت آمیز شریعت مورد نیاز است، همیاری درست میان كارشناسان و علما است. در این مورد، خطر آن نیست كه ولو به احتمال بسیار كمی جوامع مدرن به همان كارها و اعمال قرون وسطی بازگردند (آن گونه كه نویسندگان غربی پنداشته و قائلین به پروتستانتیزم اسلامی به تبع آن ها ادعا می كنند)، بلكه خطر آنجاست كه به خاطر ملاحظه و احترام به عقاید و نظرات تكنوكرات ها، از سعی و تلاش واقعی جهت اجرای شریعت دست بشوییم.استدلال دیگر قائلین به پروتستانتیزم اسلامی، كه از عمق بیش تری برخوردار است، آن است كه می گویند: همه علوم و معرفت ها از ارتباطی درونی و متقابل برخوردارند و عدم آشنایی علما با علوم روز موجب تحریف و كج فهمی در شناخت خود فقه می شود. اما مشكل این استدلال این جاست كه طرفداران آن، به همه لوازم این مدعای خود واقف نیستند، زیرا اگر واقعاً همه علوم از ارتباطی درونی و متقابل برخوردار باشند، در این صورت، می توان علم دانشمندان علوم اجتماعی را هم بدان جهت كه با علوم سنتی اسلامی آشنا نیستند، زیر سؤال برد.۵ و در واقع شماری از متفكران مسلمان خواهان اسلامی كردن علومی هستند كه به نظرشان با كفر فاسد و آلوده شده اند. آموزه كلیت گرایی معرفتی (holism) مبنی بر این كه همه شاخه های علمی و معرفتی ارتباط درونی و متقابل دارند، عملاً با دیدگاه كسانی كه شریعت را به مناسك عبادی محدود می كنند سازگار نیست; زیرا اگر همه اشكال علم و معرفت در واقع با یكدیگر ارتباط درونی و متقابل داشته باشند، در این صورت این كه علم علما را صرفاً مربوط به تفاصیل و جزئیات عبادی دانسته و در سایر قلمروها رد كنیم، هیچ پایه و اساسی نخواهد داشت.
● استدلال قائلین به محدود بودن قلمرو شریعت
كسانی كه برای شریعت قلمرو محدودی قائلند، دلایلی دارند. برخی نظیر انجمن حجتیه با توسل به دلایل كلامی استدلال می كنند كه در عصر غیبت كبری، شریعت اسلام نمی تواند قلمرو وسیعی داشته باشد. كانون توجه و وجهه همّت امام خمینی در بسیاری از آثاری كه در مورد حكومت اسلامی دارد، در ردّ چنین استدلال هایی است. دكتر شریعتی نیز با شدت تمام، علیه این نحوه انزوا و عدم دخالت در سیاست و امور اجتماعی، كه وی آن را مشخصه بارز مرجئه می داند، موضع گیری می كند، مرجئه دسته ای از مسلمانان نخستین بودند كه واكنش شان نسبت به مشكلات ومسائلی كه پس ازرحلت پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) گریبانگیر جامعه مسلمین شد، آن بود كه در مساجد عزلت گزیده و به نماز و راز و نیاز با خدا مشغول باشند.
۱ـ پَست بودن امور سیاسی
برخی از صوفیان دروغین (: متصوفه) ادعا می كنند كه مسائل و امور سیاسی پست و حقیرند و آن كسی كه قدم در سیر و سلوك معنوی می گذارد باید از سیاست دوری كند. در پاسخ باید گفت: اولاً این سخن، نوعی تحریف و یا كج فهمیِ سیر و سلوك معنوی اسلام است، خواه آن را تصوف بدانیم یا عرفان. سالك، یعنی كسی كه قدم در سیر و سلوك می گذارد، نباید از سیاست به ما هو سیاست دوری گزیند، بلكه باید از نیرنگ و فسادی كه امروزه بسیاری از عرصه های سیاسی را آلوده كرده است، پرهیز كند. و نیز سالك نباید از مدعیاتی كه مربوط به شأن و منزلت معنوی است جهت پیش برد و دفاع از آمال سیاسی خود سود جوید. وظایف حكومت نیز همانند تدبیر منزل و سایر امور در قلمرو شریعت قرار می گیرند، اما قلمرو عرفان سیر و سلوك معنوی است و نباید به وسیله عرفان از مدعیات سیاسی دفاع كرد. همان طور كه عارف نیز نمی تواند از مدعیاتی كه در ارتباط با عناصر و ابعاد ظاهری اسلام دارد بر اساس عرفان دفاع كند. (البته اگر عارف بر حسب اتفاق، فقیه نیز باشد، ممكن است همانند سایر فقها مباحث فقهی هم داشته باشد; اما این كار بر اساس تخصص وی در فقه خوانده بود نه بر اساس تخصصش در عرفان. در واقع طبق نظر بزرگ ترین عرفا، و صوفیان، در عرفان، پای بندی به شریعت همواره معیار بی چون و چرایی بوده است، چنان كه شعار آن ها این است كه «هیچ طریقتی بدون شریعت وجود ندارد.» نباید عالی در خدمت دانی قرار گیرد. بلكه باید همه ابعاد زندگی ـ هر قدر هم كه این جهانی باشند ـ از طریق آن كه در خدمت خدا قرار گیرند، تقدّس یابند. و مادام كه قلمرو شریعت را وسیع ندانیم زمینه و بستر تقدس عمیق تر و بیش تر بخشیدن به زندگی، كه صوفی درصدد آن است، به دست نخواهد آمد. ثانیاً حتی اگر ـ به هر دلیلی ـ كسی وارد شدن و دخالت در امور سیاسی را مناسب نداند، این بدان معنا نیست كه شریعت هیچ ارتباطی با امور سیاسی ندارد; به صرف این كه كسی نخواهد قصّاب شود نمی تواند نتیجه گرفت كه شریعت هیچ ارتباطی با این شغل ندارد. این كه شریعت ارتباطی با سیاست دارد یا نه، مسأله ای فقهی است و تشخیص چنین مسائلی به دست فقها ـ كه تخصصشان در فقه است ـ می باشد.
۲ـ اختلاف درباره تفسیر و برداشت از شریعت
استدلال دیگر قائلین به محدود بودن قلمرو شریعت، با پیش كشیدن اختلاف نظر درباره شریعت آغاز می شود: از آن جا كه هیچ گونه توافق عامی درباره تفسیر درست شریعت وجود ندارد، بنابراین باید قوانین را مجلسی كه با انتخاب مردم به وجود آمده است، وضع كنند. اما باید گفت این نتیجه، از مقدمه این استدلال به دست نمی آید. این استدلال به منزله آن است كه كسی بگوید از آن جا كه هیچ گونه توافق عامی درباره قوانین فیزیك وجود ندارد، باید این قوانین را با آراء مردم وضع كرد. به همان نحو كه نمی توان قوانین فیزیك را وضع و قرارداد كرد، قوانین خدا نیز قابل وضع و قرارداد نیستند. اختلاف در محتوای شریعت را باید همانند اختلافاتی كه در قوانین فیزیك وجود دارد، با تحقیقو بررسی حل كرد. البته روش تحقیق در این دو متفاوت است: تحقیق در قوانین فیزیك مستلزم استفاده از شواهد و قرائن تجربی است، اما تحقیق در قوانین اسلام (شریعت) مستلزم استفاده از شواهد تاریخی و مربوط به متن است و همین امر است كه پایه گذار علم و تحقیقی می شود كه علمای اسلام به آن روی می آورند. متأسفانه امروزه حتی در جهان اسلام شمار زیادی هستند كه چنان شیفته دانش غربی شده اند كه می پندارند این دانش بر پایه محكمِ شواهد تجربی، كه كاملاً مستقل از اندیشه فلسفی است، بنا نهاده شده است. اما باید گفت از زمان افول پوزیتویسم یكی از اتفاق نظرهای كم نظیر در فلسفه علم، این واقعیت است كه شواهد تجربی معیار كافی ای برای ارزیابی مدعیات نظریِ رقیب نیست. با این حال، لازمه اختلاف نظر در علوم، آن نیست كه نظرات مختلف از اعتبار یكسانی برخوردار باشند، زیرا هر چند اختلاف نظرهای موجود در میان فیزیكدانان نظریه پرداز مطمئناً بیش از اختلاف نظرهایی است كه در میان مجتهدین وجود دارد، اما به هر حال در هر دو مورد لازمه رفع اختلاف نظرها، تحقیق، تحلیل و استدلال نقادانه درباره میزان اهمیت یافته های مختلف و نیز میزان قوت و ضعف تبیین ها و استنباط های گوناگون می باشد و منظور ما از مجتهد دقیقاً همان كسی است كه در این نحوه استدلال و تحقیقات درباره شریعت وارد شده و به بررسی بپردازند.۳ـ دلیل هرمنوتیكی
اما گاه در این مورد به ادعاهایی توسل می شودكه درسنت های مختلف هرمنوتیك غربی و نظریه ادبی مطرح می باشند، تا بدین وسیله نتیجه گرفته شود كه هر متنی تفسیرهای گوناگونی می پذیرد.و بر همین اساس استدلال شده است كه قرائتی كه علما از قرآن و احادیث دارندصرفاً یكی از شیوه های برخورد با «متن» است و از همین رو، همین متن می تواند برای دیگران و با شیوه های دیگر، معانی دیگری داشته باشد. این امر چندان مورد اختلاف نیست; آنچه بحث انگیز است این است كه از آن نتیجه گرفته اند كه قرائت های مختلف از اعتبار یكسانی برخوردارند و لذا باید رهیافتی دموكراتیك نسبت به فهم مقدس اتخاذ شود. اما این نتیجه گیری نامعقول و بی پایه و اساس است. آیا باید در مورد معنای عبارت های مورد اختلاف، رأی گیری كنیم؟! به هر حال، این امر كه می توان معانی گوناگونی از متون مقدس دریافت كرد، چیزی نیست كه از نظریه پردازان ادبی غرب گرفته شود، زیرا یكی از بارزترین ویژگی های سنت اسلامی، روشی است كه در آن برای متون اسلامی سطوح مختلفی از معانی، مسلّم گرفته شده است. این كه می توان متون مقدس را به شیوه های مختلف تفسیر كرد بدان معنا نیست كه این متون نتوانند ـ به عنوان پایه و اساس محكمی برای نظام جامع شریعت ـ در خدمت آن قرار گیرند.
۴ـ برخورداری از نعمت عقل
یكی از دلایلی كه بارها برای محدود كردن قلمرو شریعت آورده شده است، دلیل عقلی است و آن این كه خداوند بشر را برخوردار از موهبت عقل كرده است تا خود او بتواند از عهده حلّ مشكلات زندگی اش برآید، و چنانچه بخواهیم راه حلّ همه مشكلات و مسائل زندگی را در احكام دینی جستوجو كنیم، این كار خود نقض غرض و اراده خدا خواهد بود. در پاسخ باید گفت: اگر بگوییم كه خداوند در قالب شریعتی كه به واسطه پیامبرانش نازل كرده است، به راهنمایی و ارشاد عقل پرداخته است، هرگز از قدر و منزلت عقل چیزی كاسته نمی شود. پذیرش یا تسلیم شدن در برابر هدایت الهی در قالب یك شریعت مقدس هرگز از نیازمندی ما در به كار بردن عقل، نمی كاهد. اسلام را نباید راه حلّ سطحی همه مسائل و مشكلات زندگی دانست; بلكه باید آن را یك جهت دهنده و ارشادكننده نسبت به این مسائل محسوب كرد، جهت دهنده ای كه خواهان تلاش برای زیستن مطابق با اراده خداوند است، و البته مسائل علمی و فكری خاص خود را نیز مطرح می كند.
درك شریعت الهی و نحوه اجرای آن همچنان مستلزم به كارگیری عقل است، اما عقلی كه در اسلام ممدوح است صرف قوه ابزاری ای نیست كه هیوم و پیروان وی در فلسفه غرب از آن بحث می كنند، بلكه قوه ای است كه با نور الهی روشن و هدایت شده است و با همان طبیعت و ماهیت خدادادیش به ارزیابی این سنت ها پرداخته و یكی از آن ها را ترجیح دهد.
باری، باید مسأله قلمرو و محتوا را از یكدیگر متمایز كرد. شاید بتوان برای ضرورت ایجاد اصلاحات در اجرای شریعت، بر این اساس استدلال كرد كه در این رابطه اطلاعات و علومی فراهم آمده است كه به هنگام فتوا دادن باید ملحوظ شوند، اما این كار باید در چارچوب روند كلی اندیشه احیاگرانه اسلامی باقی بماند و نباید در درون اندیشه های انحرافی ای در غلتید كه منكر حاكمیت شریعت در زمینه های گوناگون و بسیار مهم حیات اسلامی است.
● ادله جامع دانستن قلمرو شریعت
صرف نظر از مشكلاتی كه در اجرای شریعت در بستر زندگی مدرن وجود دارد، جامع دانستن قلمرو شریعت امری ضروری است. یكی از دلایل این امر مربوط به ماهیت خود اسلام است. تقوا اقتضا می كند كه ما برای ترقی اسلام و ایمان خود هر چه بیش تر و به نحوی كامل تر خود را در اطاعت خدا درآوریم. دقیقاً به خاطر همین نحوه درك از تقواست كه مسلمانان همواره و به نحوی جدی به فرامین الهی یعنی شریعت اسلام علاقمند و مقید بوده اند. یك مسلمان به هر اندازه كه متقی تر باشد بیش تر تلاش می كند كه همه ابعاد زندگی اش را تابع اراده الهی قرار دهد. كسانی كه جامعیت شریعت را به تمسخر می گیرند، چنین اشكال می كنند كه اموری چون ورزش اسلامی، مهندسی اسلامی، ریاضی اسلامی و نظایر آن وجود ندارند. اما حتی در مواردی كه شریعت آزادی اندیشه و عمل را تجویز كرده است، این آزادی آزادی خودمختارانه، یعنی استقلال و آزادی ای كه در آن نفس انسان حاكم باشد، نیست. بلكه آزادی جهت دار و هدایت شده است; آزادی ای كه انسان از طریق آن راه خود را به سوی پرتو هدایت الهی پیدا می كند. این آزادی از طریق قیود و الزامات رهایی بخش شریعت به دست می آید. مثلاً شریعت اقتضا می كند كه با آداب اسلامی یعنی به نحوی عادلانه و بدون شرط بندی و قمار به ورزش بپردازیم. مهندسی و ریاضیات نیز در شریعت اسلام، افعالی مباح محسوب می شوند، اما همه این كارها و كارهایی نظیر آن ها را باید مطابق با شریعت و با پیروی از آن و بدون هیچ گونه پیمان شكنی یا غصب حقوق دیگران انجام داد.
یكی از موجبات عمده سردرگمی و اشتباه در این زمینه، همان برچسب «اسلامی» است، غالباً منظور از «علوم اسلامی» علومی است كه در بستر فرهنگ های قدیم اسلامی پایه ریزی و توسعه یافته اند. اما واژه «غیراسلامی» برای اشاره به علومی است كه با شریعت در تغایرند. و این خود، منجر به این سوء برداشت می شود كه از نظر شریعت اسلام، علومی كه رشد و توسعه آن ها در غرب بوده است دارای اشكال و ایرادند. از همین رو، دانشجویان این علوم جدید مجذوب دیدگاهی می شوند كه می گوید رشته های علمی آن ها، كه رشته هایی جدید و غربی اند، بیرون از قلمرو شریعت بود و در آن نمی گنجند و شریعت را باید محدود به مسائل و امور عبادی كرد. متأسفانه این سردرگمی و اشتباه وقتی افزون می شود كه ببینیم كسانی كه داعیه دفاع از ویژگی اسلامی بودن علوم سنتی را دارند چنین تبلیغ می كنند كه فقط همین علوم سنتی اند كه منطبق و سازگار با شریعت اسلام می باشند.
شاید بتوان یكی از راه های خروج از این اشتباه را تمایز میان اسلام، ایمان و احسان دانست. هر مسلمانی باید در همه كارها و تحقیقاتش این سه چیز را مدنظر داشته باشد. حداقل كاری كه هر مسلمان می تواند انجام دهد این است كه همواره به شریعت توجه كرده و مراقب باشد فعالیت هایش در تغایر با شریعت نباشد. اما علاوه بر آن، باید مؤمن هم باشد و تلاش كند تا اعمالش نشانه و مظهر ایمانش باشد و با عمل كردن به ایمان خود و به تعبیری با عملی كردن ایمان خود، «محسن »گردد. مسلمانان متقدم با چنین تلاش هایی مایه پایه ریزی و گسترش علوم به اصطلاح «اسلامی» گشته اند و از همین رو، این علوم در قالب یك جهان بینیِ شامل و جامع ادغام و تركیب شده اند و در این جهان بینیِ علم شامل و جامع، علوم طبیعی، ریاضیات، ادبیات، دین و فلسفه، همه و همه، با یكدیگر هماهنگ و سازگار شده اند و می توان نظام منتج از این ادغام و تركیب را سرمشق و الگو قرار داد. اما نه بدان معنا كه این نظام حجیت و اعتباری دائمی داشته باشد، تا چه رسد به این كه بگوییم هر چیزی كه مخالف آن بود، در تغایر با اسلام است. امروزه نیاز مبرمی به پرداختن به رشته های گوناگونی چون سیاست، فیزیك و ... حس می شود، كه همه ابعاد و جنبه های این علوم، با علومی كه علمای بزرگ اسلام در اعصار قدیم با آن ها مأنوس بودند، كاملاً بیگانه است. اما این، بدان معنا نیست كه چنین فعالیت ها و علوم جدیدی در تغایر با شریعت اسلام اند، و نیز بدان معنا نیست كه شریعت هیچ گونه حاكمیتی بر این فعالیت ها و علوم نداشته و این علوم خارج از قلمرو شریعت اند، و حتی بدان معنا نیست كه آثار علمی علمای نخستین اسلام، هیچ گونه ارتباطی با مسائل امروزین ندارد، زیرا این علمای قدیم با تلاش پی گیر خود ایمان خود را به منصه ظهور رسانده اند و متفكران مسلمان معاصر نیز باید همانند علمای قدیم مشتاق باشند كه ایمان خود را در همه فعالیت های خود به منصه ظهور برسانند تا كارها و تحقیقات خود را خوب، درست، زیبا و در یك كلمه «أحسن» كنند.
نویسنده: محمد لگنهاوسن
پی نوشت ها
۱ـ نام مقاله Islamic Law and Muslim Life
منبع:
Contemporary Topics of Islamic Thought, Muhammad Legenhausen, (Tehran: Alhoda) P. ۱۰۵ - ۱۱۶.
۲- see annemarie Schimmel, Deciphering the Signs of God (Albany: Suny Prees. ۱۹۹۴) P. ۲۰۷ - ۲۰۸).
۳ـ واژه «احیاگر، احیاگرانه» را جامعه شناس ایرانی كه اثر وی درباب اسلام و مدرنیسم در نیویورك نوشته شده پیشنهاد شده است.
۴- Ernest, "Doctor and Saint." in Nikkie Keddie, ed, Scholars Saints an Sufis, (Berkely: University of California Prees, ۱۹۷۲), P. ۳۰۷ - ۳۲۶.
۵ـ این استدلال را مدیون دكتر سعید زیباكلام، عضو هیئت علمی پژوهشكده تاریخ و فلسفه علم در مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، هستم.
مترجم: منصورنصیری
منبع:فصلنامه معرفت ، شماره ۳۹
منبع : خبرگزاری فارس