پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

این پایان راه سواره نظام است ژنرال عزیز


این پایان راه سواره نظام است ژنرال عزیز
میلان کوندرا در «وصایای تحریف شده» می نویسد؛«هر مولف ارزشمندی، از سبک خوب سرپیچی می کند، و اصالت هنر او(و در نتیجه علت وجودی آن) در این سرپیچی نهفته است.»۱
آنچه کوندرا از آن به عنوان «سرپیچی از سبک خوب» سخن می گوید ریشه در سرپیچی بنیادین اثر هنری از شکل های کاذبی دارد که ایدئولوژی مسلط آنها را به عنوان «امر واقعی» و «طبیعی» نهادینه می کند. به همین دلیل گاه آن ادبیاتی که به دلیل بازنمایی واقعیت مورد تحسین قرار می گیرد، در بنیان صرفاً بازنمایاننده آن واقعیت کاذب است. این همان ادبیاتی است که گاه توسط همان نهادهای وابسته به ایدئولوژی مسلط تبلیغ می شود و به دلیل پیشاپیش نهادینه شدن آنچه این ادبیات تحت عنوان «بی طرفانه تنها به واقعیت نظر داشتن و گزارشگر واقعیت بودن» باز می نمایاند، در اعماق ذهن خوانندگان توسط همان ایدئولوژی مسلط، آثار نوشته شده با این الگو به آثار پرفروش بدل می شوند و اگر هم احیاناً این اتفاق به طور طبیعی رخ ندهد، قدرت مسلط با هدایت این قبیل آثار به کانال ها و شبکه های تجاری- تبلیغاتی کاذب، آنها را پرفروش می نمایاند. آثاری از این دست گاه با «بی طرف» نمایاندن خود و گاه حتی با مخالف خوانی های رقیق، نمایشی و کنترل شده و روایت های رسمی و محافظه کارانه از واقعیت، در نهایت به خدمت همین روایت ها درمی آیند و بین این آثار و واقعیت، گونه یی رابطه «اینهمانی» کاذب برقرار می شود که مبلغ نوعی یکسانی است که در نهایت اجتماع را به یک توده بی شکل تحت انقیاد قدرت بدل می کند.
این نوع از «اینهمانی » یا «بازنمایی واقعیت»، در نقطه مقابل هنر اصیلی قرار دارد که آدورنو، هدف آن را «دستیابی به امر غیراینهمان نهفته در بطن جدال علیه اجبار سرکوبگرانه برای یکی گردانی»۲ یعنی «اجباری که بر جهان بیرون حاکم است»۳ عنوان کرده و می نویسد؛«اثر هنری به شکرانه جدایی اش از واقعیت تجربی است که به وجودی از مرتبه برتر بدل می شود و طبق نیازهای خاص خودش میان کل و اجزای آن رابطه برقرار می کند. آثار هنری عکس برگردان ها یا نسخه بدل های زندگی تجربی اند، زیرا آنچه را در جهان بیرون از زندگی واقعی دریغ شده فراپیش آن می نهند. در این فرآیند آنها از شر شیوه سرکوبگرانه و خارجی- آزمونی تجربه کردن جهان خلاص می شوند»۴ به تعبیر آدورنو، ادبیات اصیل نه با وفاداری به واقعیت که با انحراف از آن به قصد افشای نقطه های کور و سرپوش نهاده واقعیت مشخص می شود و این انحراف، در انحراف و به قول کوندرا «سرپیچی از سبک خوب» متجلی می شود. به همین دلیل نویسندگان اصیل هر دوران نویسندگانی بوده اند که از مواضع و زوایای حاشیه یی، پرت و مطرود ادبیات و زبان رسمی و معیار و از نقاط کور و تاریک ذهن و زبان به جهان نگریسته اند. نویسندگانی که واقعیت کاذب نهادینه شده توسط قدرت را به بیرون مرزهای مجاز زبانی این واقعیت کشانده و با به شدت رساندن این واقعیت در زبانی که از حریم قدرت، طرد شده شکاف ها و حفره های واقعیت کاذب را آشکار کرده اند. یکی از این نویسندگان لویی فردینان سلین است.
نویسنده یی که در جنگ جهانی اول مجروح شد و مدال افتخار گرفت و ۱۷ سال بعد «سفر به انتهای شب» اش نه ستایش جنگ به پاس مدالی که از آن عایدش شده بود که روایت جنگ از منظر تکه های تن معیوبش بود و طنز ماجرا اینجا است که سال ها بعد یعنی زمانی که سلین بعد از جنگ جهانی دوم به دلیل همکاری با گشتاپو علیه یهودیان در دانمارک زندانی بود، نه موقعیت او به عنوان یک نویسنده که همان تن معیوب مدال گرفته اش در جنگ جهانی اول باعث بخشوده شدنش توسط دولت فرانسه و جواز بازگشتش به آن کشور شد. تاکید دولت فرانسه بر دلاوری های سلین در جنگ اول از یک سو مصداق بارز مشروعیت بخشیدن ایدئولوژی مسلط است به آنچه موافق منافع این ایدئولوژی است و از سوی دیگر مصداق بارز طرد آن چیزی است که هسته مقاومت در برابر ایدئولوژی مسلط و از درون متلاشی کردنش را شکل می دهد. یعنی طرد ادبیات سلین و نادیده گرفتن آن و صحه گذاشتن بر سوابقش در جنگ. چیزی که نفی آن در رمان های سلین چنان شدت یافت که از زبان پرتنش آثارش بیرون زد و در جنگ دوم همین مخالف خوانی شدید با جنگ، از شکل تشدیدشده محافظه کاری تا حد همکاری با گشتاپو و یهودی ستیزی شدید سردرآورد. این دو قطب شدیداً متضاد سلین را نمی توان از یکدیگر جدا کرد و خلاقیت ادبی اش را به یکی از این قطب ها و جزوه های ضدیهود ش را در قطب دیگر قرار داد.
چنین تفکیکی بدون شک شکلی دیگر از همان انتخاب ایدئولوژیک دولتی است که با صحه گذاشتن بر سلین جنگجو، به طرزی غیرمستقیم و ریاکارانه سلین نویسنده را نفی کرد. ادبیات سلین نه حاصل یکی از این قطب های متضاد که حاصل برخورد دیالکتیکی این قطب ها و تشدید این تضاد تا سرحد ویرانی و متلاشی شدن هرگونه یکپارچگی متظاهرانه است. ادبیات سلین شکل این ویرانی است. ویرانی هرگونه یکسان سازی و یکپارچگی خیالی که قدرت در هر دوره یی آن را به شکلی بازتولید و نهادینه می کند.
سلین در بخشی از رمان «دسته دلقک ها» با آوردن جملات برانگیزاننده یک فرمانده جنگ خطاب به سربازها، شکلی از این انسجام خیالی و قواعد زبانی آن را به نمایش می گذارد؛ آنجا که فرمانده می گوید؛«سعی کنید سرباز شجاع چابکی باشید،... خیلی تکه تکه هاتان را نگاه نکنید، برازنده یک مرد نیست.»۵
لزوم انسجام با این جملات برانگیزاننده، تشدید می شود و ادبیات سلین، تشدید این تشدید، از ریخت انداختن و درنهایت متلاشی کردن آن از درون است و به جا نگذاشتن هیچ مرکز ثقل و نقطه اتکایی برای شکل گرفتن انسجام موردنظر قدرت پیرامون. در رمان «معرکه» تکرار مدام و توام با اغراق های جنون آمیز و هذیانی رم کردن و فرار اسب های سواره نظام و پخش شدن شان در سربازخانه، به منزله تکان های بنیان کنی است که هرگونه نظم تثبیت شده یی را جاکن می کنند. سلین در این رمان وضعیت پادگان سواره نظامی را روایت می کند که همه اسب هایش رم کرده اند؛«اسبا دست به دست هم داده بودن تا یه جنجال حسابی را بندازن... دو تا اسب پیر که افسار پاره کردن، بدجور نفس نفس می زنن، حمله ور میشن، آخورو تیکه تیکه می کنن، پا می کوبن زمین، چهار نعل می دون و همه چی رو داغون می کنن... درست بالا سر ما می خورن به هم دست و پاشون می پیچه تو هم، پخش زمین میشن... می افتن تو گودال ما، همه خیس، موندیم زیر بهمن... از زیر آوار سینه خیز میام این ور، مثل موشای صحرایی از یه تونل تنگ و باریک رد میشیم و با ترس و وحشت از اونجا می زنیم بیرون...
تازه اون بیرون می فهمیم چه خبره، اصطبل شده خرابه... حیوونا از شلاقای ناجوری که خوردن به خودشون می پیچن، رعد و برقم امون نمیده... اسبا یالای همدیگه رو می کنن، یالا با تیکه های گوشت تازه از ریشه درمیان. خون میاد، گل می پاشه.»۶
اصطبل، در این رمان یکی از کانون های اصلی فروپاشی و ویرانی و جاکن شدن است.
در «معرکه» وضعیت طبیعی سرباز سواره نظام و اسب به وضعیتی وارونه بدل می شود. اوج این وارونگی آنجا است که کل جوخه سواره نظام به اصطبل اسب ها پناه می برند و زیر آوار کثافت و مدفوع اسب، درهم فشرده و دفن می شوند؛«... داشتم خفه می شدم. ته گودال تکیه داده بودم، زیر یه کپه گوشت که نمی تونستن جم بخورن. تو هم چپیده بودن، بدن شون زیر فشار خشک شده بود و درد می کرد، پالتوهاشون از فرط رطوبت بخار می داد، بین اون همه غلاف شمشیر و قنداق تفنگ و خرت و پرتای دیگه زجر می کشیدن.»۷
فشرده شدن تدریجی سربازها زیر آوار، رفته رفته آنها را به توده یی بی شکل و تکه هایی چسبیده و گره خورده به هم تبدیل می کند که این خود هجوی است از آن انسجام، یکپارچگی و اتحاد در وضعیت اضطراری که آن فرمانده رمان «دسته دلقک ها» با تاکید بر نگاه نکردن به تکه های جدا از هم غیرمستقیم لزوم آن را یادآور می شد.
در «معرکه» گاه وارونگی اسب و سواره نظام با تصویرهای صریح تری تشدید می شود؛«حس می کنم یکی هلم میده، آهان، اسب، موقع شبیخون زدن کفری میشه، مثل سیل از حصار میاد پایین... اسبا مثل بز پایین و بالا می پرن... از اون زیر همه چی برعکس تو بغل آدمه، شکم حیوون جلو دیدو گرفته.»۸ و گاه مرز آدم و اسب غیرقابل تشخیص می شود و اسب و سوار، به هیئت «سنتور» (نیمی اسب و نیمی انسان) درمی آیند؛ «روی اون اسب بدترکیبش هیچ سنگینی نداره. آدم فکر می کنه با یه خیز می افته پایین. ولی برعکس حسابی چسبیده سرجاش، انگار رون پاشو جوش دادن به یراق. یه سنتور واقعی.»۹
سلین در «معرکه» نیز مثل رمان های دیگرش - و این بار البته در شکلی موجزتر و فشرده تر - با کشاندن واقعیت کاذب و خیالی به درون حفره ها و نقطه های کور همین واقعیت و آ وار کردن انبوه واژگان مساله دار - به تعبیر برسازندگان آن واقعیت خیالی - بر سر و روی این واقعیت، در نهایت همان شکلی از واقعیت را ارائه می دهد که در گفت وگویی آن را به خم کردن ترکه برای صاف نشان دادنش در آب تشبیه کرده است؛ «اگر ترکه یی بگیری دستت و بخواهی در آب، صاف نشانش دهی، باید اول آن را خم کنی، چون بنا بر قانون انکسار نور، چوب صاف در آب، شکسته به نظر می رسد. پس باید اول آن را بشکنی بعد در آب فروکنی. درستش همین است. این همان کاری است که نویسنده صاحب سبک انجام می دهد.»۱۰
● آنچه «سلین» در معرکه با دستور زبان قانون شکنانه اش
- دستور زبانی که با اصطلاحات و ترکیباتش کاملاً بیرون از دایره اصطلاحات و ترکیبات زبان مسلط قرار می گیرد و خصلتی خودآیین می یابد- تصویر می کند، «حیات برهنه»یی است که به تعبیر «آگامبن» با حفظ «وضعیت اضطراری»، تولید و بدل کردن آن به قاعده، «به شکل مسلط حیات در همه جا بدل شده است».۱۱ حیاتی که همه شکل های خود را از دست داده و به توده یی بدون شکل تبدیل شده، مثل وضعیت نهایی سربازان سواره نظام وقتی «ته تورفتگی» اصطبل تنگ هم چپیده اند و رگبار کثافت و یراق و مهمیز و شمشیر و کلاه و عربده و فحش رکیک بر سرشان فرو می بارد و آنها را به هم می چسباند و به حجمی درهم فشرده بدل می کند.
علی شروقی
عنوان مطلب برگرفته از جمله یی در متن رمان است.
پی نوشت ها؛
۱- میلان کوندرا، وصایای تحریف شده، ترجمه کاوه باسمنجی، ص ۹۸
۲و۳و۴- زیبایی شناسی انتقادی، ترجمه امید مهرگان،
ص ۹۱
۵- دسته دلقک ها، ترجمه مهدی سحابی، ص ۱۴۸
۶- معرکه، ص ۶۹
۷- همان، ص ۵۹
۸- همان، ص ۱۰۱
۹- همان، ص ۱۰۲
۱۰- همان، مقدمه، ص ۹
۱۱- جورجو آگامبن، وسایل بی هدف، ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی، صص ۱۹ - ۱۸
منبع : روزنامه اعتماد