دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

هنربازیگری در ژانرکمدی


هنربازیگری در ژانرکمدی
«برای هر بازیگر، کمدی آزمون پرمخاطره‌یی است که خنده‌ی تماشاگران تأیید موفقیت اوست؛ تماشاگر باید به بازیگر بخندد، اگر خنده‌یی دریافت نشود قطعاً بازیگر شکست خورده است. بازیگر نمایش یا فیلم درام هرگز بازخورد را چنین سریع، بی‌واسطه و آنی دریافت نمی‌کند مگر آن‌که نمایش یا فیلم از مضمون سوزناکی برخوردار باشد. بیش‌تر مردم بر این باورند که خنداندن آسان است که نیست؛ حکایت آن بازیگرِ در بستر مرگ است که از او پرسیدند حالا چه احساسی دارد و او گفت که مردن سهل و کمدی سخت است»؛ این گفته‌ی کاری گرانت است که به قول دیوید تامسن، مورخ سینما و منتقد بسیار معتبر انگلیسی: «... او بهترین و ارزشمندترین بازیگر تاریخ سینما بود».
دو گونه، سینمای داستانگو را از ابتدای ابداع این رسانه شکل دادند؛ کمدی و وسترن (یا برعکس که تفاوتی هم نمی‌کند.
اولی با باغبان آبپاشی‌شده‌یِ لومیرها و دومی با سرقت بزرگ قطارِ ادوین اس. پورتر).
سینمای کمدی ناب را اگر «ماکس لندر»، «فتی آرباکل»، «باستر کیتون»، «چارلی چاپلین» و «هارولد لوید» تعالی بخشیدند، با زوج «استن لورل و الیور هاردی» در انعکاس ضعف‌ها و قابلیت‌های انسان به چنان درجه‌یی از کمال رسید که به قول ری برادبری، نویسنده‌ی گونه‌ی ادبی افسانه‌یی - علمی: «اگر موجودات ماورای زمینی برای شناخت روحیات و خلقیات زمینیان نمونه‌یی را بخواهند ببرند، فیلم‌های لورل و هاردی بهترین است و تقریباً آنارشی در وضعیت منطقی را برادران مارکس برای اولین بار به نمایش درآوردند». «کاری گرانت» هم چهره‌ی برتر آن نوع کمدی بود که «هوشمند» گفته می‌شود و پس از زوج کاترین هپبورن و اسپنسر تریسی، با دو فیلم «گل سرخ قاهره» و «روزهای رادیو»ی وودی آلن تداوم یافت (او که پیش از آنی هال همیشه شخصیت قربانی را ایفا می‌کرد و قربانی ماند، از آن به بعد در فیلم‌هایی که طی اواخر سده‌ی قبل و نیمه‌ی اول هزاره‌ی جدید ساخته حضور و لاغیری دارد). در این میان «پیتر سلرزِ» فقید هم بود که با «دکتر استرنج‌لاو»، «پلنگ صورتی» و «تیری در تاریکی» به کمدین جهانی تبدیل شد (گفته می‌شود کارآگاه کلوزو شخصیت ناپرورده‌یی بود که سلرز با قابلیت‌های انکارناپذیرش در ویژگی بخشیدن به شخصیت‌های کمیک، او را پروراند، به پختگی رساند و جاودان کرد). پرده‌ی کمدی ایتالیایی نیز (که با طبع و ذائقه‌ی ایرانی قرابت دارد) با وداع بازیگران شاخصش «آلبرتو سوردی»، «نینو مانفردی»، «ویتوریو گاسمان»، «مارچلو ماستریانی» و ... فرود آمد. این مروری بود با دور تند بر سینمای کمدی که خاطرات سینمایی یک یا دو نسل را شکل می‌دهد.
اکنون ظرافت و هوشمندی کمیک جزو عناصر تشکیل‌دهنده‌ی سینمای غالب شده که با بهره‌گیری حیرت‌بر‌انگیز از دستاوردهای تکنولوژیکی، هر تخیل ناممکنی را ممکن ساخته و سینمای قهرمان‌پرور، حادثه‌پرداز و ماجرایی را یکه‌تاز میدان کرده است. جیمز باند سرآغاز سینمای فنی بود که طنازی‌های کمیکِ شان کانری آن را شیرین می‌کرد (برای نمونه آغاز گلد فینگر پس از انفجار در کلبه‌ی ساحلی و نحوه‌یی که باند از مخمصه جان به در می‌بَرد و یا در تاندربال که کنار ساحل و زیر درخت تمدد اعصاب می‌کند و با شلیک زوبین غواصی، حریف را از پای درمی‌آورد و اصطلاح انگلیسی صاف به هدف را می‌گوید). اگر طنازی کانری درونی بود، جانشین او راجر مور آن را بیرونی کرد و این چاشنی چنان به مذاق فیلمسازان سینمای به اصطلاح اکشن خوش آمد که در تمام فیلم‌های این گونه‌ی فعلاً ترکتاز، طنز و کمیک ویژگی دو قطب ستیز شده است. ولی افسوس باقی است که دیگر نه از «بزرگ کردن بچه» نشانی است و نه از «دنده‌ی آدم»؛ آیا زوج کمیکی در سینمای معاصر سراغ داریم که بتواند خنده‌های «جعبه‌ی موسیقیِ» لورل و هاردی را زنده کند؟
در سلطان صاحبقرانِ علی حاتمی، سلطان که تاب حرفِ کار را ندارد صحبت از میل به سواری می‌کند و می‌گوید: «آخ ... کجا رفتند آن اسب‌هایی که مثل رخش و شبدیز بودند، این روزها خبری از آن اسب‌ها نیست» و امیرکبیر یادآور می‌شود: «قربان، آن اسب‌ها را سوارانی مثل رستم و نادر و لطفعلی‌خان زند سوار شدند و با خود بردند»؛ آیا این وصف حال سینمای کمدی در این عصر پر از درد و گلوله و خون نیست؟
حال که ختم مقال به سینمای ایران شد، باید از «مهران مدیری» هم گفت که طناز و هوشمند است؛ «مرد هزارچهره» دلیلی بر این مدعاست.

پرتو مهتدی
منبع : سوره مهر


همچنین مشاهده کنید