دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

سیمای یک انسان‌شناس


سیمای یک انسان‌شناس
کلود لوی‌استروس در بیست‌و‌هشتم نوامبر سال ۱۹۰۸ در بروکسل و از پدر و مادری فرانسوی زاده شد. وی رشته حقوق را در پاریس تا مقطع لیسانس ادامه داد و در سال ۱۹۳۱ نیز مدرک آموزش فلسفه را دریافت کرد. برای او دغدغه قوم‌شناسی در سال ۱۹۳۴ مطرح شد؛ یعنی درست زمانی‌که برای تدریس جامعه‌شناسی به سائو‌پائولو دعوت شده بود. به مدد این موقعیت بود که او در میان مردمان سرخ‌پوست نامبیکواراس، کدو ویس و برس زندگی کرد و تحقیقاتی موضوعی انجام داد. لوی‌استروس در سال ۱۹۴۱ در کشتی‌ای تجاری همراه آندره برتن راهی آمریکا شد. سپس در مدرسه آزاد تحصیلات عالی و مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی به تدریس مشغول شد و در همین برهه با ساخت زیربنایی زبان‌شناسی و مردم‌شناسی، به خصوص آرای رومن یاکوبسن (۱۹۸۲-۱۸۹۶) و فرانس بواس (۱۹۴۲-۱۸۵۸) آشنا شد. از سال ۱۹۴۵ تا آخر ۱۹۴۷ مشاور فرهنگی سفارت فرانسه در واشنگتن بود. در ۱۹۴۸ کتاب «زندگی خانوادگی و جامعه سرخ‌پوستان نامبیکواراس» را منتشر و از تز خود در باب ساختار مقدماتی خویشاوندی دفاع کرد. دو اثر اول اوست که او را به عنوان دکتری در ایالات متحده معرفی می‌کند.
او در ابتدا نایب‌رئیس موزه انسان‌شناسی بود، بعد از آن رئیس مطالعات علوم دینی در مدرسه تحصیلات عالی شد و کرسی سابق مارسل موس به نام «کرسی ادیان مشابه و مردمان بی‌نوشتار» را به عهده گرفت. پختگی او در این زمان با «مدارگان غمین» (۱۹۵۵) و مجموعه مقالاتی که نمایانگر برنامه‌ای علمی (مردم‌شناسی ساختاری) است، آشکار می‌شود. اثر لوی‌استروس نمادی از ورود مردم‌شناسی به حوزه علوم اجتماعی فرانسوی در سال‌های ۱۹۶۰ است و همچنین به جریان فکری ساختارگرایی نیز وارد شده است و به توضیح کارکرد جوهره انسانی، و تفسیر نظری تحقیقاتی بر ارتباط طبیعت و فرهنگ، خصوصا در نظام خویشاوندی و تالیفات اسطوره‌ای می‌پردازد. دیدگاه بدبینانه لوی‌استروس در خصوص انقلاب کنونی انسانی او را به عنوان یک مردم‌شناس فلسفی معرفی می‌کند و به نوعی میراث‌دار ژان ژاک روسو محسوب می‌شود. وی علاوه بر این برای آفرینش‌ها و مفاهیم زیبایی‌شناسانه جامعه خود و همچنین جوامعی که درباره‌شان تحقیق می‌کند، اهمیت بسیاری قائل است.
● سازمان اجتماعی و خویشاوندی
لوی استروس، مانند هر قوم‌شناس دیگری، به نگاشتن پژوهش درباره ملتی که در میان‌شان زیسته و درباره‌شان مطالعه داشته همت گماشته است، همچون قوم نامبیکواراس در فلات برزیل مرکزی؛ او داستان سکونت خود در مدارگان غمین را حکایت می‌کند. اما بلند‌پروازی وی بیش از اینهاست. لوی‌استروس می‌خواهد اثری جامعه‌شناختی- تطبیقی را با استفاده از «مقدمه‌ای بر یک نظریه عمومی نظام‌های خویشاوندی» ارائه دهد. از نظر وی، منع زنا با محارم است که امکان ایجاد کل جامعه را سبب می‌شود، در عین اینکه این مانع الگویی طبیعی و فرهنگی را آشکار می‌سازد. یک راه‌حل برای ارضای این مانع، الگوی طبیعی ازدواج است، که «گذری است از امر طبیعی هم‌خونی به امر فرهنگی آمیزش». ساختارهای ابتدایی خویشاوندی می‌توانند به وسیله تبادلات محدود تولید شوند که در آن زنان از یک گروه به مردانی از گروه دیگر انتقال داده می‌شوند، یا با تبادلاتی عمومی از گروه‌هایی جدید (‌زوج‌هایی جدید تشکیل دهند) به لطف تاثیرات فرهنگی قومی (که بر روی نظام‌های سرخ‌پوستی و چینی نیز عمل کرده)، مردم‌شناسی نشان می‌دهد که تبادلات همگانی (شده) اسلوب تبادلات هستند. لوی‌استروس، در اولین قدم بر دو شاخصه تاکید می‌کند: ابتدا تالیفی نظری و تحلیلی در حیطه خویشاوندی ارائه می‌دهد.
از طریق مبادله زنان در بین گروه‌هایی مشخص است که اجتماع و فضای انسانی ایجاد می‌شود. دومین حوزه تحقیقاتی بلند‌پروازانه‌تر است، زیرا روش جدیدی عرضه می‌کند، که از واج‌شناسی ساختاری و حتی روان‌شناسی، برای شرح مکانیسم‌های نمادین و نتایج اجتماعی بهره می‌گیرد. در حقیقت به کمک یک نظریه عمومی تبادلات و ارتباطات است که مردم‌شناسی ما را به سوی نشانه‌ها، زنان و مبادله آنها و اجازه‌ای مبنی بر آمیزش ساختاری، و به وجود آوردن ناآگاهانه ارتباطات اجتماعی، نظام دینی (اسطوره‌ای و آیینی)، اقتصادی و خانوادگی ترغیب می‌کند. لوی‌استروس سرشار از تجربه و آگاهی از مردم‌شناسی آمریکایی و آنگلو‌ساکسونی، این نظم را به فرانسه تعمیم می‌دهد، و چنین نتیجه می‌گیرد که «مردم‌شناسی، ستاره‌شناسیِ علوم اجتماعی است. این علم موظف است برای اشکالی بسیار متفاوت و با بررسی چنین نظمی در این وسعت و دوری معنایی کشف کند، اشکالی که به سرعت در برابر چشم نظاره‌گر، گرد هم می‌آیند». و در آخر، لوی‌استروس برای تمایزگذاری خود نام «مردم‌شناسی ساختاری» را بر می‌گزیند.
● جهان اسطوره‌ها
از جهتی، اسطوره‌شناسی‌ها تنها بررسی پیچیده و طولانی فرضیه «اندیشه وحشی» هستند، در حالی‌که «اسطوره‌ها بر اندیشه‌ای دلالت دارند که این اندیشه آنها را به وسیله دنیایی طرح‌ریزی کرده که خود ناپایدار است.» اسطوره‌ها هیچ‌گونه معنای ابتدایی را نمایان نمی‌کنند، نه در توطئه‌ها و نه در نماد‌گرایی. کار آنها درباره و در داخل طبیعت است و ارتباط آنها (اسطوره‌ها در میان خود می‌اندیشند) است که بدان‌ها فرصت شناخته شدن می‌دهد. روش استدلالی شامل سه مقطع است: یک اسطوره مشخص، دیگری اسطوره‌هایی در کنار یکدیگر و با شکل‌های متفاوت، و در نهایت تمامی اسطوره‌های ممکن که در آنها عقلانیت ساختاری و دوتایی اندیشه وحشی به لطف عملکرد تقابلی، همخوانی، متقارن، معکوس یا حتی برابر را ممکن می‌سازد. اولین وظیفه، نظم قوم‌شناسی است که توسط مشخصه‌های دسته‌بندی‌های تجربی‌ای (خام، پخته، گندیده، تازه، خیس، سوخته،... ) تشخیص بدهیم که تا بدین حد از لحاظ مفهومی موثرند.
مقایسه اصولی، کاربرد نشانه‌های منطقی- ریاضی (به شکل معادلات، تبدیل‌ها، هم‌ریختی‌ها‌یی که بر اساس آنها مردم‌شناسی توهم کمتری دارد) به اسطوره‌ها اجازه شناخته شدن می‌دهد و شامل چنین یا چنان فرضیه بخصوص هستند. شکی نیست که اسطوره‌ها چیزی جز ماشین‌هایی انتزاعی نیستند، آنها یک معنا تولید می‌کنند همچون: منشاء پخت غذاها، دلیل مناسک ازدواج، جایگاه آیینی این یا آن قسم. این معنا برای آنهایی که اسطوره‌ها را تولید می‌کنند یا تغییر می‌دهند، یا تخریب از جهتی، زنجیره‌ای ارجاعی از نشانه‌های اسطوره‌ای داشته و از سویی دیگر، به دانش و مهارت مردم‌شناسی می‌انجامند. تاثیرات اجتماعی و زیبایی‌شناسی اسطوره‌ها نیز قابل ملاحظه است. با وجود اینکه، چند هزار اسطوره این تالیف اطلاعات فراوان فرهنگی ارائه می‌کند و دنیایی هوشمندانه با اصالتی سازش‌ناپذیر به نمایش می‌گذارد، ما تنها می‌توانیم تصور این قوم و کیفیت مستندات قوم‌شناسی لوی‌استروس را ارج نهیم.
● سرانجام مردم‌شناسی
اثر لوی‌استروس هیچ توضیح کاربردی یا نهایی فرهنگ‌ها و نظام‌های اجتماعی را بر نمی‌تابد. علاوه بر این، به نظر می‌رسد مردم‌شناسی بیشتر در بین آرمان‌گرایی و نوعی ماتریالیسم زیست‌شناختی در نوسان است. جهان چیزی نیست جز متنی برای اندیشیدن و برای این اندیشه، قوانین ساختاری، قدمی بر تاریخ و آفرینش موقعیت می‌گذارند. مفاهیم بازتاب نیستند بلکه جبری‌اند. و به این دلیل است که مغز، با قوانین بیوشیمیایی و دوتایی عمل می‌کند. نتیجه انسانیت، تنها یادآوری است بر «تحلیل ساختاری» که نمی‌تواند در طبیعت آشکار شود چون مدل آن از قبل در اندیشه‌ها وجود دارد.
اگر اسطوره‌ها به شکل موضوع‌ها دگرگون شده‌اند، بیشتر بدین دلیل است که موضوع‌ها نیز خود اسطوره‌ای‌اند: «جهان، طبیعت و انسان، کاری نمی‌کنند جز اینکه به روش یک نظام اسطوره‌ای، منابع و منشأهای آمیزشی و ترکیبی خود را قبل از ظهور پیچیدگی و نابودی‌شان، به معرض نمایش می‌گذارند.» این ضد انسانیت از اشتباه به در آمده، خود را در اندیشه‌های نژاد پرستی باز می‌یابد، با شرط انسانیت، آزادی، در جنگ ضد‌نژادپرستی به فراموشی ویژگی‌ها و اجتماعات کوچک می‌انجامد. حفظ «عادات طولانی» ثمر‌بخش است، چرا که اجتماعاتی که در خصوص مردم‌شناسی مطالعه می‌کنند «شاید بهتر از اجتماعاتی که پیچیده‌ترند، جزئیات زندگی اجتماعی و شرایط مشخص آنها را آشکار می‌کنند. »
ترجمه: پریسا رشیدی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید