یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


چرا و چگونه یک معمار ایرانی کم می آورد؟!


چرا و چگونه یک معمار ایرانی کم می آورد؟!
لطفا تشریف ببرید به کافی شاپ، فارسی اش چی میشه؟ قهوه خونه ی باغ فردوس. معماری خوب و دلبازی داره. خوهید دید. اما توش که میری یک طوری دلت مضطرب میشه. آروم نمی گیره. یک چیزی جا می افته.
سقف مربع مستطسل روی چهار تا پایه ی گرد اجازه داده دور تا دور این فضا با شیشه و جدا از اسکلت آهنی بسته بشه. شیشه ها هم بدون قاب عمودی، با چسب آکواریوم بهم چسبونده شدن. بنابراین، دید از هر دو جهت بسیار کامل و شفاف. مثل بورس.
مثل بانک. مثل دم و ستگاه. مثل اخلاق آدمهاش. کف از روی زمین با چند پله بلند شده، فضای داخلی از سه طرف کاملا شیشه ای و از یکطرف پیشخوان که آن هم یک پله بالاتر میرود پیشخوان از تخته های پهن افقی و جدااز هم.
سقف هم از تخته های پهن و جدا از هم از ورودی به پیشخوان. رنگ تخته ها روشن به میانه، قهوه ای. تا اینجایش خوبست و میشه گفت اقتباس خوبیست.
که جای شکر دارد. اما از همین جا به بعد معمار کم می آورد. او کیست مهم نیست و دنبالش هم نباشیم. به خود مطلب توجه کنیم. شاید معمار دوست جون جونیمون بود و شرکنده شویم. شاید رقیبی باشه که از نقد کردنش کیف کنیم و چاشنی اش رو زیاد کنیم.
اینجا رو حسابی کم میآره و نتیجه ی این فضا چیز معلق میمونه. ازش کیف نمی کنی. جذبت میکنه ولی دچار بلا تکلیفی میشی. که بعد که به سطح منطق و استدلال معمارانه میرسه آزار دهنده میشه و حتی میتونی بگی اگر این کار رو نمی کرد و هر کار دیگه ای میکرد اما تمامش میکرد بهتر از این بود که تو رو وسط زمین و هوا ول کنه.
اول این که رنگ کف بسیار دلگیر و بی هیچی هست. با این معماری مثلا مدرن می بایست تا آخرش میرفت. رنگ کف بجای یک تقریبا قهوه ای رنگ و رو رفته ای که به نظر خاک گرفته و از چوب ها کمرنگ تر ولی توی همون خانواده هست باید رنگی میشد قوی و از خانواده ای دیگر که تخته چوب ها رو برجسته میکرد.
مثلا یک رنگ آبی میانه به لاجوردی. آن وقت این چهار ستونی که به رنگ سبز تیره ای که به خاکستری میزنه رو به رنگ گوجه فرنگی، عنابی در می آورد. شیشه ها: قاب عمودی که نداره لازم بود که قاب افقی هم ناشته باشه. کف به شیشه میخورد و نه به یک عنصر سوم یا چهارم. چون که بین کف و قاب شیشه یک نوار سنگ ریزه هم وجود داره.
نه. چندان کمکی به خوش آیند شدن فضا و ترکیب اجزا و عناصرش نمیکنه. کف می بایست مستقیم، با ریگ یا بدون ریگ، به شیشه میخورد. و سقف چوبی هم بدون دیده شدن قاب پنجره مستقیم به شیشه میخورد. اگر هدف آوردن بیرون به درون هست می بایست اینطور و بدون واسطه انجام می گرفت. اما دست آرشیتکت لرزید.
نه رنگش را دید و تصور کرد و نه توانست کاملا بدون واسطه فضا ها را در هم ترکیب کنه. فقط یک ریزه کاریه اما به همین ریزه کاری هاست که آدم دل میده و دل میگیرهو زیبایی در همین ریزه کاری هاست. در همین تناسب هاست. راستی، سر شیب سقف هم توی سینام هم توی پیکده مشکل داشتم.
تمام شیب سقفهای خانه های نو ی شمال شیبی سوله ایست و معماران از آن به شدت دفاع میکنن. خوب. به شیب سقف موزه ی سینمای همین باغ فروس نگاه کنید و شیبش را در بیاورید.
نزدیک به ۳۶ تا ۴۰ در صد میشود. نه ۲۵ در صد. به شیب سد های خاکی با مغز رسی هم نگاهی بیندازید. لطفا.
فرخ باور
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی آرونا