یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شروع از نقطه پایان (جوانان، عجله و شکست)


شروع از نقطه پایان (جوانان، عجله و شکست)
مدتها بود برای قبولی در كنكور درس می خواند. از خواب شبش زده بودو از تمام تفریح ها و گردشها گذشته بود. بیشتر از هر چیز دیگر به تك تك جملات كتابهای مختلف درسی اش فكر می كرد. به یاد نمی آورد آخرین فیلمی كه دیده چه بوده. شبها، در خواب، راهروهای پرپیچ و خم دانشگاه را می دید كه سرخوشانه در آن قدم می زند. اما چند لحظه بعد تنها واقعیت بود كه با او همراه می شد. نه راهرویی بود و نه سرخوشی. روزهای انتظار نتایج، وضع بدتر هم شد. این بار كابوسها رهایش نمی كرد. وقتی نتیجه ها را اعلام كردند و نام او در فهرست پذیرفته شده ها نبود، نزدیك بود سكته كند! باورش نمی شد تمام زحمات یك ساله اش از بین رفته. از حال رفت و تنها به زور سرم بود كه توانست به خانه برگردد. او اولین شكست زندگی اش را تجربه می كرد.
همیشه پدرها و مادرها جوانان را به «عجول بودن» متهم كرده اند. بسیاری از والدین معتقدند فرزندانشان در بعضی كارها بدون فكر عمل می كنند و وقتی در آن عمل موفق نمی شدند، دچار هزار نوع مشكل روحی و روانی می شوند. اگرچه اغلب این بزرگترها فراموش كرده اند كه با تفاوت سنی بیست ساله وتجربه زندگی، آنها را از جوانها جدا می كند. اما این مورد هم باعث نمی شود كه شكستها در زندگی باعث ناامیدی مطلق بشوند. كیومرث لولایی، دانشجوی معماری است. او دوسال پشت كنكور مانده، دوسال هم سربازی رفته و وقتی كارگر مغازه ای در رشت بوده، در دانشگاه پذیرفته شده: «راستش وقتی هجده سالم بود و دانشگاه قبول نشدم، فكر می كردم دنیا به آخر رسیده. وقتی به سربازی رفتم، دیدم خیلی ها اصلاً به درس و دانشگاه فكر نمی كنند. اما برای آینده شان و زندگی بعد از خدمت برنامه دارند و مرتب درباره كار حرف می زنند. همان موقع فهمیدم می توانم از نو شروع كنم.»مریم جواهری، بیست و پنج ساله است:
«من آدمی بودم كه سریع تصمیم می گرفتم و سریع هم آن را عملی می كردم. اصلاً هم به آخر و عاقبت كار فكر نمی كردم. برای همین بعد از اینكه دیپلم گرفتم، با اینكه از مدتها پیش نقاشی می كشیدم، سراغ كارهای آزمایشگاهی رفتم. اما خیلی زود از كار بی كار شدم!
روزهای اول خیلی سخت بود. چون اولین بار كه در زندگی ام نمی توانستم كار دلخواهم را انجام بدهم. پدر و مادرم هم معتقد بودند خودم باید راهم را پیدا كنم. چند ماه بیكاری، باعث افسردگی ام شده بود. اما فكر كردم این ایام كه در خانه هستم، بهترین زمان برای اجرای ایده هایم است. دوباره شروع به نقاشی كردم. بعد از دوماه حالم خوب شده بود.»
● زیر آسمان آبی
شكست و پیروزی در زندگی هیچ وقت محدود به سن خاصی نیست. بسیاری از جامعه شناسها معتقدند جوانها به خاطر بی تجربگی ریسك پذیرتر از بقیه هستند و حاضرند دست به كارهای خطرناك بزنند. اما والدین، آنقدر در زندگی غرق شده اند كه در برابر هر چیزی محافظه كار شده اند و دوست ندارند اشتباه كنند، برای همین هم اتفاقهای مهم در زندگی، همیشه به سنین بیست تا سی و پنج سال برمی گردد. جوانهایی كه در سراسر دنیا بی توجه به خطرها و سختی ها برای رسیدن به هدفشان تلاش می كنند و از هیچ چیز نمی ترسند. هدفی كه گاه دانشگاه است، گاه كار و بعضی اوقات هم شكست كسی یا چیزی. اگرچه بعضی از این شتابها برای كسب نتیجه، باعث دلگیری و افسردگی می شود. در ژاپن یك اتفاق كوچك كه با روحیه شخص سازگار نباشد باعث خودكشی او می شود. براساس آمار حدود سی درصد جوانها در آن كشور انگیزه خودكشی دارند. در آمریكا هم ناتوانی در تبدیل شدن به ابرمردها، ایده ای كه رسانه ها مدام از جوانهایشان می خواهند، باعث افسردگی و گوشه نشینی آنها شده. همانطور كه در آفریقا، بخشی از جوانان از دنیا قطع امید كرده اند و در زندگی پوچ خود، به جنگهای قومی دست می زنند تا وضعیت زندگی بهتری پیدا كنند.
● یك ماجرای واقعی
ناپلئون بناپارت هیچ وقت درباره شكست هایش حرف نمی زد. او شبها تمام اتفاقات جنگها را می نوشت و نكاتی كه باعث شكستها می شد را یادداشت می كرد و در تمام نبردها، یادداشت هایش همراهش بود. هر بار كه در جنگی دچار مشكل می شد، آن دفتر را ورق می زد و ایده ای از دل آن نوشته ها بیرون می كشید. برای همین همیشه می گفت: «شكست، پل پیروزی است.»
● دنیای واقعی
دوره ما، دوره سرعت واطلاعات است. به راحتی می توان درباره هر اتفاقی، اطلاعات فراوانی به دست آورد و تمام جوانب را سنجید. دیگر عجله و شتاب برای هدف كوركورانه نیست. می شود، انتخاب درست تری داشت و با اعتماد به نفس جلو رفت. بخصوص كه هنوز خطرپذیری ها كم نشده. هیچ شكستی هم دائمی نیست. شاید باید از نو شروع كرد. از همان جایی كه متوقف شده ایم. همان پله اول.
پژمان صفا
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید