پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

قصه نان


قصه نان
در کوچه‌های شهر سلامت گشتیم و گشتیم تا به دکان آقا شتره رسیدیم. آقا شتره نانوایی می‌کرد. با ما بیایید تا قصه نان را بشنویم.
شتره وقتی که دید نمدمالی نون نداره
پیر شده واسه نمدمالی، دیگه جون نداره

کوله بار سفر و بست و اومد به شهر ما
سرکشید دنبال کار به هر طرف، به هر کجا

وقتی دید که کار نونوایی نونش فراوونه
همه کس فایده خوردن نانو می‌دونه

رفت شاطر شد و دکان نانوایی خرید
شتر و از اون به بعد هیچ کسی هیچ جایی ندید

«آقا، نون میل ندارین؟» به هر کی رد می‌شد می‌گفت
جوش شیرین نمی‌زد به آرد نونی که می‌پخت

پز می‌داد به مشتری: «غنی شدس آرد نونم»
آخه من فایده غنی شدن رو می‌دونم

نونی که آهن و روی داشته باشه مثل دواست
کم خونی، کوتاه قدی با این دوا پاش رو هواست
منبع : روزنامه سلامت