دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

جناح‌های قدرت در کرملین


جناح‌های قدرت در کرملین
یكی از مهمترین ویژگی‌های دوره‌ پس از شوروی، متنوع و گسترده ‌شدن دامنه‌ بازیگران و منافع آنها در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، امنیتی و اجتماعی است. این امر در دهه‌ ۷۰ (۹۰ م) باعث ایجاد نوعی هرج و مرج كثرت‌گرایانه و در دولت فعلی پوتین موجب شكل‌گیری فضایی بسیار پیچیده و مبتنی بر منافع گروهی و جناحی شده كه طی آن گروه‌ها و جناح‌های مختلف برای افزایش قدرت، كسب جایگاه بالاتر و حداكثرسازی نفوذ خود به روش‌های گوناگون اعم از تعامل، رقابت و تقابل اقدام می‌كنند.
بطور طبیعی جناح‌بندی‌ها و بازی‌های قدرت در دولت به عنوان منبع اصلی قدرت در سیستم سیاسی ریاست‌جمهوری روسیه نمود بیشتری دارد. این دسته‌بندی‌های سیاسی اغلب به شكل چانه‌زنی و رقابت‌ میان وزارتخانه‌ها، نهادها و ارگان‌های مختلف بروز می‌یابد و تأثیر مستقیم و حایز تأملی بر سیاست‌سازی‌‌های داخلی و خارجی دارد.
‌ رقابت طیف‌های قدرت در كرملین به نحوی است كه حتی برخی تحلیل‌گران با اشاره به ظهور ناگهانی پوتین در صحنه‌ سیاسی، عدم تعلق او به محفل داخلی یلتسین و طی سریع مراتب قدرت توسط او از هیچ‌كجا معتقدند گروه‌هایی در به قدرت رساندن او نقش ایفا كرده و در سال‌های ریاست‌جمهوری او نیز بر روند تصمیم‌سازی‌ها نفوذ مؤثر ایفا كرده‌ و می‌كنند. به همین واسطه آنها انتخابات اسفند ۱۳۷۸ (مارس ۲۰۰۰) را نه انتخاب رییس‌‌جمهور جدید، بلكه تاج‌گذاری پوتینِ انتخابی می‌دانند. به عقیده‌ تحلیل‌گران به ویژه در سال اول ریاست‌جمهوری پوتین طیف‌های مختلف در دولت او حضور داشتند و به اعمال تأثیر مؤثر بر روند‌ها برای تأمین منافع خود اقدام می‌كردند.
برخی از این طیف‌ها در حال حاضر نیز در دولت پوتین حضور دارند، اما به واسطه‌ تثبیت موقعیت پوتین، نفوذ آنها توسط او بسیار محدود و كنترل شده است. ‌ اولیگارش‌ها مهمترین جناح قدرت در ابتدای دولت پوتین وابستگان به خانواده‌ یلتسین و اولیگارش‌هایی بودند كه به عقیده‌ برخی تحلیل‌گران به عنوان بازماندگان دولت یلتسین، به رهبری الكساندر والوشین (رییس نهاد ریاست‌جمهوری یلتسین و پوتین تا سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳)) و باریس برزفسكی در به قدرت رساندن پوتین نقش اساسی ایفا كردند و در دور اول ریاست جمهوری او در دولت حضور و نفوذ مؤثر داشتند.
عمده‌ترین گروه‌های ذی‌نفوذ روسیه مراكز قدرت اقتصادی و رسانه‌ای این كشور هستند كه عموماً تحت عنوان اولیگارش‌ها از آنها یاد می‌شود. روسیه از ابتدای دهه‌ ۷۰ (۹۰ م) همگام با جریان اقتصاد بین‌الملل و با هدف ایجاد اقتصاد بازار آزاد خصوصی‌سازی‌ و آزادسازی گسترده در بخش‌های مختلف، اقتصاد این كشور را در دستوركار خود قرار داد. عمده‌ترین تمركز برنامه‌های خصوصی‌سازی در بخش گاز، نفت و فلزات بود. اصلاحات اقتصادی و طرح‌های خصوصی‌سازی دارای آنچنان نواقص بود كه راه را برای هرگونه سودجویی باز می‌گذاشت. شركت‌هایی كه وارد این بخش‌ شدند، به طور خیره‌كننده‌ و در مدت كوتاهی به ثروت‌های بسیار هنگفت دست یافتند. بر اساس برخی تحلیل‌ها، ۵۰ درصد اقتصاد روسیه در دهه‌ ۷۰ (۹۰ م) در اختیار ۷ بانكدار معروف این كشور بود.
خادُركفسكی طی مصاحبه‌ای در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷)، این فضا را اینگونه توصیف كرد؛ سیاست پرمنفعت‌ترین زمینه‌ اقتصادی در روسیه است. برخی تحلیل‌گران به واسطه‌ همین تحولات اقتصاد دهه‌ ۷۰ (۹۰ م) روسیه را سرمایه‌داری اولیگارشی می‌نامند. وابستگان به اولیگارش‌ها در دور اول ریاست‌جمهوری پوتین در دولت او حضور و نفوذ مؤثر داشتند. به عنوان مثال نهاد ریاست‌جمهوری پوتین در دور اول ریاست‌جمهوری او همچنان در كنترل دوست نزدیك برزفسكی یعنی والوشین بود، نخست‌وزیر او میخائیل كاسیانف و سرگئی شویگو (وزیر موقعیت‌های اضطراری) و نیكلای آكسِنِنكو (وزیر راه‌آهن) دو وزیر متنفذ او نیز روابط نزدیكی با خانواده‌ یلتسین از جمله برزفسكی و الكساندر ماموت داشتند.
برخی تحلیل‌گران با توجه به عملكرد و تأثیر مستقیم والوشین بر برخی تصمیمات مهم، او را عالیجناب خاكستری كرملین و واسطه‌ میان دولت پوتین و اولیگارش‌های دوره‌ یلتسین می‌دانستند. او در زمان ریاست خود بر نهاد ریاست‌جمهوری، بطور غیررسمی پس از رییس‌جمهور و حتی قبل از نخست‌وزیر دومین فرد مهم ساختار سیاسی روسیه بود و در ایجاد حزب اتّحاد روسیه و همچنین حزب روسیه‌ متحد نقش مهمی به عهده داشت.
قدرت و نفوذ او به حدی بود كه گورباچف او را یكی از سه نفری می‌دانست كه در به قدرت رساندن پوتین نقش اساسی ایفا كرده بودند. بسیاری استعفای والوشین و بازداشت خادُركفسكی را ناشی از قدرت‌یابی فزاینده‌ قدرت‌گرایان در ساختار سیاسی و دولت پوتین و شكست خانواده‌ یلتسین از آنها در مبارزه‌ قدرت می‌دانند و این شكست را پایان اعمال نفوذ این طیف بر سیاست‌گذاری‌ها و خاتمه‌ دوره‌ یلتسین ارزیابی می‌كنند.
به اعتقاد آنها استعفای والوشین در مهر ۱۳۸۲ (اكتبر ۲۰۰۳) مهمترین تحول در ساختار سیاسی روسیه از یلتسین تا پوتین، خاتمه‌ جنگ قدرت بین اولیگارش‌ها و قدرت‌گرایان با پیروزی سلاح (قدرت‌گرایان) بر پول (اولیگارش‌ها) بود.‌ قدرت‌گرایان طیف دوم و قدرتمند حاضر در دولت پوتین قدرت‌گرایان هستند. واژه‌ قدرت‌گرایان(‌Siloviki‌) برگرفته از عبارت روسی سیلوایا استروكتورا به معنای ساختارهای قدرت است كه در دوره‌ شوروی و روسیه‌ فعلی عمدتاً به وزارتخانه‌های كشور و دفاع و ادارات امنیتی اطلاق می‌شد و افراد فعال در این نهادها به عنوان قدرت‌گرایان شناخته می‌شوند.
اعضای این طیف پُست‌های مهمی را در ساختار سیاسی اعم از دولت، مجلسین، احزاب و مناطق در اختیار گرفته و در سطح گسترده‌ای در ساختارهای اقتصادی نفوذ كرده‌اند. برخی معتقدند با شكست اولیگارش‌های دوره‌ یلتسین از قدرت‌گرایان و ورود گسترده‌ این طیف به ساختارهای اقتصادی، طبقه‌ جدیدی تحت عنوان ‌اولیگارش‌های قدرت‌گرا شكل گرفته است. این افراد به اصول دموكراتیك اعتقادی ندارند و راه‌حل مشكلات را در ایجاد دولتی قدرتمند می‌دانند. قدرت‌یابی این طیف در دولت پوتین با ورود ویكتور ایوانف و ایگور سِچین به نهاد ریاست‌جمهوری آغاز و با تقویت نهادهای قدرت از جمله اداره‌ امنیت فدرال (اف اس ب) و اداره‌ اطلاعات خارجی (اس وی آر) جایگاه آنها هر چه بیشتر تحكیم و تثبیت شد.
اُلگا كریشتانوفسكایا، جامعه‌شناس معروف روسیه معتقد است؛ حدود ۲۵ درصد نخبگان حاكم در روسیه به این طیف اختصاص دارند. آنها ۳۴ درصد پُست‌های اصلیِ دولت و حدود ۱۸ درصد كرسی‌های مجلسین را در اختیار گرفته‌اند و بسیاری از معاونان و فرمانداران مناطق نیز به این طیف تعلق دارند. به اعتقاد او در دوره‌ پوتین حضور قدرت‌گرایان در ساختار سیاسی روسیه نسبت به دهه‌ ۶۰ (۸۰ م) افزایش دوازده برابری داشته، به این نحو كه در دوره‌ گورباچف این افراد تنها ۸/۴ درصد پُست‌های مهم دولتی را در اختیار داشتند، در حالیكه در دوره‌ پوتین با تمركز آنها در حلقه‌ داخلیِ او این رقم به ۳/۵۸ درصد رسیده است.
قدرت طلبان در دو گروه عمده بصورت فعال در سیاست داخلی و خارجی حضور و نفوذ دارند. ویكتور ایوانف، نیكلای پاتروشف (رییس اف اس ب)، سرگئی پوگاچف (بانك‌دار بزرگ روسیه) و سرگئی باگدانچیكف (رییس شركت نفتی روس‌نفت) به رهبری ایگور سچین (متنفذترین فرد این گروه) چهره‌های شاخص گروه اول و سیاست داخلی قدرت‌گرایان هستند. در گروه دوم و در حوزه‌ سیاست خارجی افرادی از جمله لبدوف (رییس اس وی آر)، پریخودكا (مشاور سیاست خارجی پوتین در نهاد ریاست‌جمهوری) و یوری بالیوفسكی (رییس ستاد مشترك ارتش) به رهبری سرگئی ایوانف (متنفذترین فرد این گروه) حضور دارند.
این گروه نسبت به گروه اول از انسجام كمتری برخوردار است و از پوتین و سرگئی ایوانف نیز تابعیت بیشتری دارد. به نظر می‌رسد پوتین بیشتر برای مقابله با نفوذ طیف اول به استفاده از قدرت‌گرایان در دولت خود متمایل شده است. سیاست خارجی قدرت‌گرایان سنتزی از نظریه‌ دژ روسیه و مثلث راهبردی متشكل از مسكو، پكن و دهلی (و در سطحی وسیع‌تر با برزیل) است.
این نظریه‌ به ویژه از اواخر دهه‌ ۷۰ (۹۰ م) و پس از جنگ یوگسلاوی و متأثر از نظریه‌ نظام چندقطبی پریماكف مورد توجه قدرت‌گرایان قرار گرفت. نكته‌ حائز توجه در این دو مفهوم (دژ روسیه با بار تدافعی ومثلث راهبردی با بار تهاجمی) روحیه‌ ضدغربی و به ویژه ضدامریكایی آنها است. تحلیل گران تحولات حادث شده در سیاست خارجی روسیه از سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۶) را ناشی از تغییر حناح‌بندی‌های دولت پوتین و تثبیت و تسلط جناح قدرت‌‌گرا در دولت او ارزیابی می‌كنند. طی این تحولات ویژگی‌هایی از سنتز سیاست خارجی قدرت‌گرایان با تقویت سمت شرقی و ركود سمت‌ غربی سیاست خارجی روسیه عملی شد. ‌ ‌ع‌ ایراس
منبع : روزنامه همبستگی