جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

میزاک را باید چند سال بعد دریافت؟


میزاک را باید چند سال بعد دریافت؟
تولد، زندگی و مرگ مفاهیمی هستند که دستمایه همه فعالیت های فلسفی، علمی و هنری بشر بوده و خواهند بود اما چگونگی پرداختن به این موضوعات است که دکارت، داروین، شکسپیر، ون گوک، موزارت، اورسون ولز و... را از سایرین متفاوت می کند و آثار آنان خود بیانگر اندیشه شان نیز هست و از آنجا که دغدغه کارگردان محترم «می زاک» نیز فلسفیدن است بی تردید چنین است و زعم سازندگان می زاک نیز همه دغدغه های فلسفی و معنوی بشر متمدن در این فیلم گنجانده شده است و راه برون رفت از آنها نیز. تهیه کننده محترم نیز«نگران» است!
«نگران صلح و دوستی، نگران گرسنگان، نگران کودکان مثله شده، نگران بی پناهان و یتیم شدگان جهان و البته هزار نگرانی دیگر که این نگرانی ها و فلسفیدن ها خواستگاهشان زایش است که با این تباهی و فسادی که جنین آن را نظاره می کند چگونه حاضر به ترک رحم شود؟
فیلمساز از ابتدا امیدوار است (همچنان که تاگور با چنین مضمونی می گوید تولد هر کودک در جهان نشان از این دارد که خداوند هنوز از انسان نا امید نشده است) و می کوشد که همه تباهی ها را بزداید تا انسان دیگری به امید جهانی عاری از زشتی پا به عرصه گذارد. اما در اینجاست که اهمیت چرایی جای خود را به چگونگی می دهد و فیلمساز و فیلسوف متمایز می شود و پرسش ها آغاز.
آیا هستی و زایش که اساس داستان فیلم است در گرو ازدواج همه فن حریفی مرده شور با دختری بخت گذشته است!؟ یا داغ کردن دست مرغ دزد، شاید به گمان اینکه شتر دزد نشود، یا پیر زنی که برای اصلاح جهان توصیه می کند لباس نو بپوشیم و خانه تکانی کنیم، و جایگاه معلم در اصلاح جهان، که ظاهراً کم اثرترین فرد معلم است!!
آری فیلمسازی که بین قیاس و استقراء معلق است می کوشد فلسفه خود از در فیلمی معناگر و البته سوررئال به مخاطب خود منتقل نماید. اما سؤال مهم این است: آیا ساختار فیلم به گونه ای هست که «نگرانی های» تهیه کننده و «فلسفیدن» کارگردان را پاسخگو باشد؟
ریتم کند فیلم با دیالوگ های پیش پا افتاده و سرگردانی که در هیچکدام از معنا و فلسفه خبری نیست البته به جز مونولوگ های پیرمراد که مانیفست کارگردان محترم را مثل معلم های دوران دبیرستان به مخاطب خود توصیه، نه تلقین، می کند.
پلان های بلندی که اگر فیلمبرداری نیز مانند سایر پارامترها بود (شاید هم تفاوت در دکوپاژ) قطعاً فرصت مناسبی برای چرت تا شروع پلان بعد است.
موسیقی فیلم نیز به جای زایش از انقراض خبر می دهد؛ صدایی شبیه به زوزه خیالی دایناسورها که سال ها پیش منقرض شده اند که البته شاید آهنگساز یا کارگردان محترم زنگ خطر انقراض نسل بشر را به صدا در می آورند چرا که جنین حاضر به حضور نیست!! و سرنوشت منقرض شدگان در انتظار بشر نیز هست.
البته شاید شیوه پردازش فیلم به دلیل عمر کوتاه سینما است چرا که کارگردان محترم سینما را در قیاس با جهان و همین دایناسورهای منقرض، جنینی می داند که هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته است و به همین دلیل نه راه رفتن می داند نه حرف زدن و نه...
اگر خوشبینانه تر نظاره کنیم شاید فیلم و فلسفه جاری در آن چند لایه داشته و به قول فیلمساز سی سال بعد درک خواهد شد (البته نظر کارگردان در مورد فیلم های قبلی اوست) اما این نسل چه گناهی کرده فیلم متعلق به نسل های آینده را ببیند و هیچ در نیاید.

حبیب خراسانی
منبع : روزنامه کیهان