چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


در حسرت حرکت


در حسرت حرکت
۱- وقتی مردم این روزگار از غذاهای زمان سوز سنتی دست می شویند دیگر وضعیت هنرها روشن است.
عمر فیلم های چندساعته و رمان های چندجلدی به سر آمده و دوره، دوره فیلم كوتاه و داستان كوتاه است! هرچه كوتاه تر بهتر!
در قالب چنین نگرشی می توان برای نمایش كوتاه نیز فلسفه ضرورت در دنیای امروز تراشید و آن را تا رتبه «نمایش آینده» ارتقا داد.
از این حیث نمایش «درام های زندگی» با نویسندگی و كارگردانی «بابك محمدی» كه شامل ۲۰ كمدی ۲ تا ۵ دقیقه ای و هریك به لحاظ فرم و محتوا كاملاً مستقل از دیگری بود، فرمتی امروزین داشت.
۲- «درام های زندگی» كه ۳۰ شب در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه بود در نمایی كلی موضوعاتی نظیر نژادپرستی، توریسم، سالخوردگان، علاقه به حیوانات، مسائل زنان و روزمرگی هایی را كه مردم این روزگار بدان دچارند دستمایه قرار داده بود و در این میان اما كاملاً محرز بود كه تأكید و انگشت اشاره «بابك محمدی» به سوی «نژادپرستی» ست؛ تا آنجا كه در شش نمایش خط اصلی داستان وجهی از وجوه نژادپرستی را شكل می داد و در پنج نمایش دیگر هم هرچند خط اصلی روایت، موضوع دیگری بود اما به طور كاملاً محسوس نویسنده رگه هایی از آن را در دیالوگ ها گنجانده تا سوژه مورد علاقه وی در طول نمایش به تماشاچی چشمك بزند.
دقیقاً از نمایش دوم «زیرسیگاری كاكاسیاه» تأكید بابك محمدی بر نژادپرستی آغاز می شود و در «شلوارهای ورزشی بچه های خارجی سوراخند» به نقطه اوجش می رسد و تا نمایش پایانی «در قطار مسافربری» ادامه می یابد.
هر ۲۰ نمایش «درام های زندگی» آغشته به طنز انتقادی نگاهی نمكین است كه از جهان بینی خاص نویسنده نشأت می گیرد. اما نكته اینجاست كه حداقل ۱۲ نمایش این اثر تاریخ مصرف خود را از دست داده اند. شاید در روزگار نگارش این ۱۲ متن طعمی تازه داشتند اما همان اردیبهشت ۸۳ كه این متون در كتابی به نام «مادام پی پی و چند نمایش دیگر» توسط ارشاد اسلامی مازندران منتشر شدند هم طعمشان از دهان افتاده بود، لذا به حق برخی منتقدین عقیده داشتند این ۱۲ نمایش تا حد یك جوك SMS بی مزه و یا آیتم های یخ تلویزیونی نزول كرده بودند كه هم توی ذوق تماشاچی می خورد و هم كلی انرژی از بازیگران و گروه می گرفت. برای هریك از آن آیتم های چند دقیقه ای اتفاقاً گریم مفصل، تعویض لباس و البته تغییر دكور به طور مداوم باید انجام می شد كه به حتم هم ریتم كل اثر را دچار كندی می نمود، هم انرژی بازیگران را برای اجرای چند نمایش درخور توجه می گرفت.
اگر فاصله زمانی كوتاهتری میان نگارش و اجرای این ۱۲ نمایش وجود می داشت و یا كارگردان حداقل قالب روایی و فرمی متفاوت برای بیان آنها برمی گزید شاید كار منتقدین برای قضاوت این قدر آسان نمی شد.
اما نكته مثبت نمایش ها این بود كه به رغم مشخص بودن محیط جغرافیایی كه داستانها در آنها اتفاق می افتاد، انتخاب موضوع فرامنطقه ای بود و روزمرگی هایی كه دیگر مرز جغرافیایی نمی شناسند و انسانها فارغ از لهجه و زبان به آنها دچارند در «درام های زندگی» به روی صحنه رفت.
۳- هشت نمایش این اثر دست كم در حیطه نویسندگی از نگاهی خلاق و روانشناسانه حكایت می كند كه طنز منتقدانه را حتی لابه لای درهم تنیدگی های زندگی پیدا كرده بود.
«كجا میشه تو وین یك شوهر دكتر پیدا كرد؟» كه نخستین و طولانی ترین نمایش این مجموعه نمایش بود با آنالیز یك زندگی «بورژوآ» از فلسفه كتك خوردن زنان متمول پرده برمی دارد. در یك خیاط خانه، بانویی ثروتمند از راز پولدار بودن خود و دو دخترش با خیاطش می گوید و در واقع رفتارهای حسابگرانه و معامله محور قشر خاصی از بورژواها را عیان می كند. او افشا می كند كه آگاهانه شوهران ثروتمند را برای خود و دخترانش برگزیده بی آن كه اخلاق آنها برایش مهم بوده باشد تا به ازای كتك خوردن و هر كبودی روی بدن هدیه ای گرانبها دریافت كند و زندگی مرفه برای خویش دست و پا نماید.
بابك محمدی در زندگی خصوصی اش شیفته «اسب» است. به همین سبب سالهاست باشگاه سواركاری شهرك سینمایی را اداره می كند و باز به همین دلیل سال گذشته فیلم تلویزیونی «اسب» را برای شبكه سوم سیما ساخت. این نكته را اشاره كردم تا بنویسم یكی از بهترین نمایش های این اثر «باشگاه سواری» ست كه در آن یك اصطبل دار بر اساس شناختی كه از اسب و پرورش آن دارد به كارگرش رفتار با همسرش را آموزش می دهد! شناخت كامل نویسنده از موضوع، انتخاب دیالوگ هایی كه مختص آدم هایی كه در این فضا كار می كنند و مقایسه و مواجهه تطبیقی پرورش زن و اسب یك درام طنازانه (البته در حد كلام) را شكل می دهد.
«ژاپنی ها خط ریش ندارند» دغدغه های یك سلمانی را موشكافانه به تصویر می كشد. نگاه نافذ نویسنده و دقت قابل توجه او به تعامل همه سلمانی ها با آینه (وسیله كارشان) تحسین برانگیز است: «ولی بدبختی ما سلمانی ها چیز دیگری است. مردم عادی روزی یك بار خودشان را در آینه می بینند و بعدش میرن سر كار و تا روز بعد قیافه شان رو از یاد می برن. ولی من بیچاره كه تمام عمر جلوی آینه ایستاده ام، لحظه به لحظه شاهد اینم كه چطور دارم پیر می شوم. من شاهد ریزش تك تك موهایم توی همین آینه بودم... شنیده ام ژاپنی ها یك آینه ای ساخته اند كه مشتری تویش پیداست ولی استاد سلمانی دیده نمی شه. این مشكل من یكی نیست. همه سلمانی های عالم این مشكل را دارند. خیلی وقت ها عكس جوانی هایشان را طوری به دیوار آویزان می كنند كه عكس بیفتد توی آینه. ولی این هم فایده ای نداره. من چند بار این كار را كردم بعد نمی دانستم خودم كدام یكی هستم. غم آدم بیشتر هم می شه».
«زیرسیگاری كاكاسیاه، هندی كه توریست نمی شه، شلوارهای ورزشی بچه های خارجی سوراخند، رستوران چینی ها و فرانس» نیز جمع نمایش های درخور توجه «درام های زندگی» را كامل می كند.
۴- «درام های زندگی» از عنصر حركت و نیز فرم خلاقانه بی بهره بود. اگر از دو نمایش «شلوار ورزشی بچه های خارجی سوراخند» و «فرانس» بگذریم، تقریباً در تمامی ۱۸ نمایش دیگر بازیگران روبه روی هم ایستاده یا نشسته اند و در محدوده نور موضعی، دیالوگ ها را رد و بدل می كنند. كارگردان جز ادای درست دیالوگ ها و بهره گیری از تغییر لحن و لهجه بازیگران به كل از به كارگیری میزانسن، فرم های نورپردازی، افكت ها، صداهای خارجی صحنه و... غافل مانده بود.
اگر نوآوری های بازیگران حرفه ای نبود جز دو نمایش یادشده همه ۱۸ نمایش دیگر به یك رادیویی محض افت می كرد كه البته در بسیاری از آنها این اتفاق افتاده است.
«شلوارهای ورزشی...» در قالب یك بازی تنیس بین پدر و پسر رخ می دهد كه به سبب همین بازی پرتحرك، انرژی و اكت قابل ملاحظه ای در میان آیتم های ساكن به تماشاچی منتقل می شود. كاركرد این بازی و رفتار مستبدگونه پدر با پسرش در شكل گیری شخصیت نژادپرستانه او بسیار خوب از آب درآمده است.
«فرانس» مثل سایر آیتم ها با سه بازیگر ساكن و رد و بدل كردن دیالوگ ها در لكه نور آغاز می شود اما ناگهان در دقایق پایانی حضور مبهوت كننده «مریم سعادت» در نقش كودكی خردسال و فرفره به دست كه شاد و شنگول همراه با كارناوال مادران حامله و بچه دار سیاهپوست از جلوی سن می گذرد لحظه ای ناب را خلق می كند كه تماشاچی را به این فكر وامی دارد كه چرا كارگردان در نمایشی كردن بقیه آیتم ها تلاشی نكرده است.وجود ۱۲ نمایش كه به لحاظ مضمون نیز حرفی برای گفتن نداشتند و گاه پشت سر هم قرار گرفته بودند كل اثر را از ریتم موضوعی انداخته و جذابیت كمیك بودن سوژه ها نیز در پایان اثر ۱۰۰ دقیقه ای به حداقل رسید.
۵- در فاصله ۲۰ نمایش كوتاه و تاریك شدن صحنه جهت تغییر دكور برای نمایش بعدی، قطعه آهنگ دلنشینی با پیانو اجرا می شد كه «كوروش وفائیان» آنها را می نواخت. او فی البداهه در فواصل اجراها و تا آماده شدن صحنه بعد قطعه ای را اجرا می كرد كه اتفاقاً به لحاظ نحوه اجرا استادانه بود اما همچنان كه قید شد همیشه فی البداهه و هر شب متفاوت با شب دیگر بود. در حالی كه در صورت توجه كارگردان با تخمین فواصل زمانی بین صحنه ها و محتوای نمایش بعدی این امكان وجود داشت تا قطعات پیانو ثابت و هدفمندی اجرا گردد كه به انتقال مفهوم نمایش ها نیز كمك كند.
۶- «درام های زندگی» به نسبت «حرفه ای ها یك كمدی غمگین» و حتی «مادام پی پی» برای بابك محمدی یك قدم به جلو نبود اما راستش این شاید فقط در كشور ما باشد كه از هنرمندان انتظار روند صعودی دارند. عرصه آزمون و خطا و خلق یك اثر ماندگار هنری دو لاین یك خیابان هستند كه دوربرگردان هم دارد!
حسین عبدالهاشم پور
منبع : روزنامه همشهری