دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به آثار طراحی داود شهیدی


نگاهی به آثار طراحی داود شهیدی
در بررسی بوطیقای ذهن داود شهیدی ۳عامل متافیزیك، پارادوكس و ابهام مورد توجه قرار گرفته اند كه می خوانید:
بوطیقا یا Potics ریشه یونانی دارد و به طور مشخص به معنای «ساختن» To make است؛ ساختن فضا، ساختن معماری، ساختن موسیقی، ساختن شعر، ... بیشتر مردم آن را فقط با شعر مرتبط می دانند و خیلی ها در فهم معنای بوطیقا در آشفتگی اند.(۱)
واقعیت آن است كه واژه «بوطیقا» یا پوئه تیكس در حوزه معنا شناسی معنای متعددی را شامل می شود، با این حال می توان با توافق بر سر چنین تعریفی به آشفتگی موجود در فهم معنای بوطیقا پایان داد: «بوطیقا یعنی «ساختن» اثر هنری از دریچه زیبا شناسانه»، به عبارت دیگر، بوطیقا به ساختن هنر از طریق اندیشیدن و ژرف اندیشیدن به آنچه «مطلوب» است، مربوط می شود.
در بررسی بوطیقای ذهن هنرمندی خلاق كه پی درپی از غار تاریك ذهن اش هیكل ها و اوهامی حیرت زده و شگفت استخراج می كند، ناگزیریم از میان مفاهیمی چون «واقعی»، «غیر واقعی»، «تصور» و «تخیل» عبور كنیم. با این تفاوت كه او پیش از این در مكاشفه ای رؤیایی از این مفاهیم گذر كرده و ما تنها با مشاهده بقایای مكالمات او با سطح سفید كاغذ نشانه هایی از مكاشفات او را دریافت می كنیم.
آثار داود شهیدی از تجمع امر «واقعی»، «غیر واقعی»، «تصور» و «تخیل» پدید می آیند؛ اما آنچه كه این آثار را در مرتبه عالی هنر و خلاقیت قرار می دهد تبادل خلاق میان «داود شهیدی» و سفیدی كاغذی است كه حریصانه به وسیله چشمان گرسنه او جادو شده و با حركت دستان ماهرش به نوعی باروری می رسد كه ابعاد ذهنی غریب را مرئی می سازد. ذهنی كه این نوشتار سعی در بررسی بوطیقای آن دارد. «واقعیت» و «خیال» در آثار شهیدی مقولاتی متضاد نیستند، بلكه بیش از متضاد بودن مكمل یكدیگرند. او در حالی كه از یك اتاق واقعی و یك میز واقعی و یك قلم واقعی استفاده می كند، اما نتایج خیالی و گاه غیر واقعی به دست می آورد.
در كارخانه رؤیاسازی او، مواد ومصالحی از جنس «واقعیت» با هم تركیب می شوند تا چیز دیگری از جنس «خیال» را فراهم سازند. داود شهیدی گاه از ماتریال «واقعیت» به «وهم» می رسد و گاه به «رؤیا».
او همان قدر كه محكم بر روی زمین ایستاده، به همان اندازه سر درآسمان ها دارد. بیان این نكته شاید ساده باشد، اما رسیدن به چنین منزلگاهی مستلزم كوششی مؤمنانه و كاری سترگ است. بویژه اگر كوشش و جوشش خلاقانه در آوردگاهی به نام «پارادوكس» خود را متجلی سازد.
درك پارادوكس نهفته در آثار شهیدی مستلزم ادراكی قوی است، بخصوص كه هاله ای از طنز در پس و پشت آثارش مانند «هوا» یا «اتمسفر» همواره حضور داشته باشد.
داود شهیدی با شروعی زمینی كار را آغاز می كند، بنابراین منطقی غیر زمینی بی درنگ عنان كار را از او می رباید. با این حال هرگز نمی توان رگه هایی از یك امر آسمانی را به وضوح در آثار او مشاهده كرد؛ اگر چنین امری در كار باشد، به طور یقین از طریق احساساتی فراتر از مكانیزم «دیدن» قابل دریافت است. پارادوكس در آثار شهیدی در چنین سطحی خود نمایی می كند.
اینچنین است كه حضور همزمان و توأمان مضامین متضاد، گاه جلوه ای از «بی معنایی» به آثار او می بخشد. «بی معنایی» از نوعی كه ذهن زمینی و محدود آدمیزاد به ناگاه خود را در مقابل امری ناشناخته و فرا زمینی ببیند؛ تجربه ای كه به شناخت در نمی آید. چنین تجاربی، ذهن آدمیزاد غرق در واقعیات سخیف روزانه را دقایقی به «بی معنایی» می كشاند.
او از چنین مرزهایی عبور می كند تا در دیدار با آثارش همواره با چیزی ناشناخته و رمز آمیز رو در رو شویم.
حضور درچنین كرانه هایی گاه به آثار داود شهیدی ژرفایی متافیزیكی می بخشد. چرا كه در بسیاری از آثار او با نوعی تعمق و تأمل در فراسوی مرزهای منطقی روبه رو می شویم. نزدیك شدن به ناشناخته ها و عبور از مرزهای بیكرانگی در حالتی برای او امكانپذیر شده كه در شرایط نوعی بی خویشتنی و جوشش های ناشناخته ذهنی قرار گرفته است.
داود شهیدی با بیش از ۳دهه كار خلاقه، هم اكنون با خلق طرح ها و نقاشی های جدیدش به درك و تفسیر ناشناخته ها مشغول است. او همچنین همه اندیشمندانی كه با مقوله متافیزیك سر و كار داشته اند، با «ادراك» پدیده ها كاری ندارد، بلكه به آشناسازی و معارفه شورمندانه با هستی مشغول است.
قصد او دست یابی به مفاهیم والای هستی شناسانه است. قصدی كه در خود آگاه او هیچ جلوه و نشانه ای ندارد، به طوری كه می توان گفت او یك متافیزیسین غریزی است. اگر در توصیف هنرمند طراحی همچون داود شهیدی استعاره «متافیزیك» را به كار می بریم از آن روست كه او به تبیین چیزهایی می پردازد كه بنابه گفته ارسطو «بیان ناپذیر»اند.
شهیدی با این كه از علم، فلسفه، ادبیات، ... استفاده می كند، اما «شهود» را به عنوان ابزاری كار آمد برای «شناخت» به كار می گیرد. چرا كه عمده فعالیت هنری اش به تلاشی خستگی ناپذیر و زیبایی شناسانه برای یافتن چیزی در «آنجا» تبدیل شده است. «آنجا» ممكن است غایت فضای معماری باشد، یا شاید وضع آرمانی ناشناخته، شاید هم معنویتی هنرمندانه باشد. هرچه هست اهتمام داود شهیدی به جست وجو در گوشه های منزوی ذهن و ناشناخته هاست.
آثار داود شهیدی، گاه پرسشگری هایی متافیزیكی اند. او مصرانه به این پرسشگری ها ادامه می دهد تا به پارادوكسی دچار شود كه كوتاه ترین راه رسیدن به خلاقیت است.
بنابراین بررسی آثار داود شهیدی ممكن است به دو نوع نتیجه منجر شود:
۱) نتیجه ای واقع گرایانه،
۲) نتیجه ای ناممكن.
ارزش بنیادین آثار شهیدی را می توان در میزان سروكار داشتن آنها با پارادوكس «زندگی- مرگ» شناسایی كرد. گرایش متافیزیكی در آثار شهیدی، همچون رقصی آهسته میان تقابل ها و پارادوكس هاست. و از آنجا كه این آثار بر صفحه نقش شده اند و با عناصر تجسمی مانند خط، رنگ، بافت، سطح و ... مرئی شده اند، بنابراین دیگر به حوزه متافیزیك تعلق ندارند؛ چرا كه متافیزیك حوزه ناشناخته هاست. در نتیجه این آثار همواره در سطح فلسفی و در حیطه هنرهای تجسمی باقی می مانند و همواره می توان از آنها به عنوان مكاشفاتی در قلمروی متافیزیك یاد كرد.
بررسی این آثار از منظر مقوله مهمی همچون «ابهام» نیز می تواند تأمل برانگیز باشد.
استفاده از قابلیت های «ابهام» در همه دوران ها و در بسیاری از آثار هنری و ادبی بارها تجربه شده است. بسیاری از هنرمندان از طریق «ابهام» دست به خلاقیت زده اند. آنها بی شك می دانسته اند كه هرچه موضوع ذهنی شان مبهم تر باشد، فرصت های بیشتری برای ارائه آثار خلاقه خواهند داشت. آثار داود شهیدی ما را با این تجربه ناشناخته آشنا می سازند كه «واقعیت» ها را از زاویه «ابهام» نیز مورد شناسایی قرار دهیم.
«ابهام» در فرآیند خلق اثر هنری، كیفیت پویایی فوق العاده ای دارد، چرا كه به چیزهایی زندگی می بخشد كه بذرهایش از دیرباز وجود داشته است.
«ابهام» همچون «شب» به صحنه های هنری ژرفا و غنای مسحور كننده ای می بخشد. بخش عمده ای از حضور «ابهام» در آثار داود شهیدی از نوع «ابهام ازلی» است. ابهام ازلی بسیار مبهم است، چرا كه به صورت عمقی در ساحت ازلی و آغازین هر فرد، نهفته اند. بیشتر مردم از این بخش از شخصیت شان بی خبرند و از تأثیر ناخود آگاه آن آگاهی ندارند.
اساطیر، برخی شعائر و مناسك، رنگ، مفاهیم مرتبط با مقوله فضا و زبان... از جمله نكات متعلق به ابهام ازلی به شمار می آیند. مردم ساكن در جوامع امروزی كه بیشتر درگیر محدودیت های روزمره زندگی ماشینی شده اند، آگاهی شان از چنین موضوعاتی روز به روز كاهش می یابد. از طرفی، وقتی كه اثر هنری با استفاده از «ابهام » به پاسخ های دلچسب و خلاق دست می یابد به چیزی از اعماق روان مخاطب چنگ می زند، كه گویی قرن ها همچون كتاب فراموش شده در پستوی تاریكی منتظر بوده تا دستی هنرمند آن را ورق بزند.
داود شهیدی در فرآیند طراحی، هرگز خود را تسلیم دستورالعمل ها و راه حل های استاندارد و مدرسه ای نمی كند. او به آفرینشگری در معنای شاعرانه آن می پردازد، به طوری كه در آخرین طرح هایش گویی به سر چشمه های ناب و آغازین هنر بازگشت كرده است. آثار اخیر داود شهیدی به مثابه «تمرینی در آزادگی» خلق می شوند.
او به همان اندازه كه به شناخت تاریخ، ادبیات، معماری، هنر، فلسفه و مطالعه آثار پیشینیان اهتمام ورزیده است، به توانایی مشابهی در فراموش كردن آگاهی های تاریخی و فلسفی خود نیز دست یافته است. این توانایی پارادوكسیكال (كسب علم و آگاهی‎/ فراموشی آگاهانه)، به معنای نادانی نیست، بلكه مرحله دشوار استعلای شناخت است.
داود شهیدی هنرمندی است كه در عالم می زید كه خود آن را آفریده است، نه در عالمی كه همه در آن می زیند.او در كنار پژوهش های خود، جست وجو از درون خویش را نیز آغاز كرده است. او به درستی كشف كرده است كه باید در چه زمینه ای «بداند» و به استادی برسد و در چه زمینه ای «فراموش كند.»
* ۱- كتاب: Poetics of architecture
نوشته: Antonia des Anthony c.
احمدرضا دالوند
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید