شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

حکایت‌ ورود فلسفه‌ی‌ جدید به‌ ایران‌


حکایت‌ ورود فلسفه‌ی‌ جدید به‌ ایران‌
می‌دانیم‌ كه‌ اولین‌ كتاب‌ مهّم‌ فلسفه‌ی‌ جدید كه‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ شد كتاب‌ «تقریر در باب‌ روش‌...» اثر دكارت‌ بود و این‌ كار به‌ اشاره‌ یا سفارش‌ كنت‌ دوگوبینو صورت‌ گرفت‌. گوبینو نه‌ فقط‌ به‌ نقل‌ فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ به‌ ایران‌ علاقه‌ نشان‌ داد بلكه‌ ملاصدرا و استادان‌ معاصر فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ را در كتاب‌ «ادیان‌ و فلسفه‌ در آسیای‌ میانه‌» به‌ اروپاییان‌ و مخصوصاً به‌ فرانسویان‌ معرفی‌ كرد. ظاهراً نه‌ خوانندگان‌ فرانسوی‌ گوبینو چندان‌ رغبتی‌ پیدا كردند كه‌ ببینند ملاصدرا كیست‌ و فلسفه‌ی‌ او چیست‌ و نه‌ ایرانیان‌ زمان‌ او به‌ فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ توجه‌ نشان‌ دادند. گوبینو حكایت‌ كرده‌ است‌ كه‌:
جلساتی‌ كه‌ پنج‌ فصل‌ شاهكار دكارت‌ را به‌ پاره‌ای‌ از دانشمندان‌ متفكر ایرانی‌ ارائه‌ دادم‌ هرگز فراموش‌ نخواهم‌ كرد. این‌ فصول‌ پنج‌گانه‌ در آنها تأثیرات‌ فوق‌العاده‌ كرد و البته‌ این‌ تأثیرات‌ بی‌نتیجه‌ نخواهد ماند... (۱)
در همین‌ كتاب‌ گوبینو از دانشمندان‌ یهودی‌ ایرانی‌ یاد می‌كند كه‌ نزد او می‌رفتند و درباره‌ی‌ فیلسوفانی‌ مثل‌ اسپینوزا و هگل‌ پرسشهایی‌ می‌كردند. شاید العازار، مترجم‌ «تقریر» دكارت‌ هم‌ یكی‌ از آنان‌ باشد. بعید به‌ نظر می‌آید كه‌ استادان‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ و كسانی‌ كه‌ گوبینو از ایشان‌ به‌ عنوان‌ فلسفه‌ی‌ ایران‌ نام‌ می‌برد به‌ مجلس‌ درس‌ وزیر مختار فرانسه‌ می‌رفته‌اند. اینكه‌ بدانیم‌ چه‌ كسانی‌ در آن‌ مجلس‌ حاضر می‌شده‌اند چندان‌ اهمیت‌ ندارد؛ مهم‌ این‌ است‌ كه‌ فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ تأثیر مستقیم‌ در آرای‌ اهل‌ فلسفه‌ی‌ ایران‌ نداشته‌ است‌. ولی‌ اگر می‌خواستیم‌ با اروپا رابطه‌ داشته‌ باشیم‌ نمی‌توانستیم‌ از فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ بی‌خبر بمانیم‌. سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ و شاگردان‌ او كم‌ و بیش‌ دریافته‌ بودند كه‌ تا فلسفه‌ نباشد علم‌ جدید هم‌ ریشه‌ نمی‌كند و استوار نمی‌شود. سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ به‌ صراحت‌ این‌ معنی‌ را به‌ زبان‌ آورده‌ و شاهد آورده‌ است‌ كه‌ عثمانی‌ شصت‌ سال‌ از روش‌ و برنامه‌ی‌ آموزشی‌ غرب‌ پیروی‌ كرده‌ است‌ بدون‌ اینكه‌ نتیجه‌ای‌ عایدش‌ شود.
البته‌ كنت‌ دوگوبینو هم‌ در جایی‌ كه‌ به‌ مدرسه‌ی‌ دارالفنون‌ اشاره‌ می‌كند معلمین‌ آنجا را اروپاییان‌ بی‌سوادی‌ می‌داند كه‌ هنرشان‌ ساختن‌ بازیچه‌های‌ فن‌ برای‌ كسب‌ درآمده‌ است‌. به‌ نظر گوبینو مهارتهای‌ فنی‌ اینان‌ به‌ درد ایرانیان‌ نمی‌خورد و آن‌ مهارتها در ایران‌ جایی‌ نمی‌تواند پیدا كند. با توجه‌ به‌ علاقه‌ای‌ كه‌ گوبینو به‌ نشر فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ در ایران‌ داشته‌ است‌ از فحوای‌ سخن‌ او می‌توان‌ استنباط‌ كرد كه‌ به‌ صرف‌ باز كردن‌ مدرسه‌ی‌ فنی‌ راه‌ صنعتی‌شدن‌ پیموده‌ نمی‌شود. البته‌ كنت‌ دوگوبینو هم‌ در جایی‌ كه‌ به‌ مدرسه‌ی‌ دارالفنون‌ اشاره‌ می‌كند معلمین‌ آنجا را اروپاییان‌ بی‌سوادی‌ می‌داند كه‌ هنرشان‌ ساختن‌ بازیچه‌های‌ فن‌ برای‌ كسب‌ درآمده‌ است‌. به‌ نظر گوبینو مهارتهای‌ فنی‌ اینان‌ به‌ درد ایرانیان‌ نمی‌خورد و آن‌ مهارتها در ایران‌ جایی‌ نمی‌تواند پیدا كند. با توجه‌ به‌ علاقه‌ای‌ كه‌ گوبینو به‌ نشر فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ در ایران‌ داشته‌ است‌ از فحوای‌ سخن‌ او می‌توان‌ استنباط‌ كرد كه‌ به‌ صرف‌ باز كردن‌ مدرسه‌ی‌ فنی‌ راه‌ صنعتی‌شدن‌ پیموده‌ نمی‌شود.
گوبینو با اینكه‌ ایرانیان‌ را در قیاس‌ با تركها باهوش‌ و صاحب‌ درك‌ می‌دانست‌ معتقد بود كه‌ اگر ایرانی‌ علاوه‌ بر آموختن‌ علوم‌ اروپایی‌ در اروپا هم‌ تربیت‌ شده‌ باشد، چون‌ به‌ كشور خود برگردد آنچه‌ را كه‌ آموخته‌ و فراگرفته‌ است‌ از اصل‌ رنگ‌ ایرانی‌ می‌دهد و به‌ چیز دیگر مبدل‌ می‌كند. او هیچ‌ مورد و مثالی‌ ذكر نمی‌كند و صرفاً از یك‌ شخص‌ كه‌ پرورده‌ی‌ فرانسه‌ است‌ در كتاب‌ خود نام‌ می‌برد و وصفی‌ مختصر از او می‌كند. این‌ شخص‌ حسینقلی‌ آقا نام‌ داشته‌ كه‌ در مدرسه‌ی‌ نظامی‌ سن‌سیر درس‌ نظام‌ آموخته‌ و مدتی‌ در ارتش‌ فرانسه‌ خدمت‌ كرده‌ و سپس‌ به‌ ایران‌ آمده‌ و همواره‌ به‌ رسوم‌ سربازی‌ كه‌ در فرانسه‌ آموخته‌ و ملتزم‌ شده‌ وفادار مانده‌ است‌. گوبینو از حسینقلی‌ آقا كه‌ زبان‌ فرانسه‌ را خوب‌ می‌دانسته‌ است‌ با لحن‌ ستایش‌ یاد می‌كند، اما برای‌ اینكه‌ نگویند او با وصف‌ حسینقلی‌ آقا حكم‌ خود درباره‌ی‌ ایرانیان‌ درس‌ خوانده‌ و پرورش‌ یافته‌ در اروپا را نقض‌ كرده‌ است‌ هیچ‌ كوشش‌ نكرده‌ و حتی‌ حسینقلی‌ آقا را یك‌ استثنا ندانسته‌ است‌. گوبینو برای‌ اینكه‌ نشان‌ دهد ایرانیان‌ درك‌ درستی‌ از اروپا و فكر اروپایی‌ ندارند حكایت‌ می‌كند كه‌ آنان‌ نام‌ بعضی‌ فیلسوفان‌ اروپایی‌ و مثلاً ولتر را می‌دانسته‌اند، اما چون‌ چیزها را كج‌ و معوج‌ می‌شناخته‌اند ولتر معروف‌ در ایران‌ مردی‌ میخواره‌ و بزن‌بهادر و مردم‌آزار است‌. گوبینو گفته‌ است‌ كه‌ این‌ روایتها از طریق‌ روسیه‌ به‌ ایران‌ آمده‌ است‌.
صرف‌نظر از این‌ قصه‌ها، كسانی‌ نیز در ایران‌ علاقه‌ داشته‌اند كه‌ ولتر را بشناسند و مردی‌ به‌ نام‌ غلامحسین‌ خازن‌ به‌ محمدحسن‌خان‌ اعتمادالسلطنه‌ سفارش‌ كرده‌ است‌ كه‌ كتابی‌ در معرفی‌ ولتر بنویسد و هم‌اكنون‌ دو رساله‌ی‌ خطی‌ از محمدحسن‌خان‌ درباره‌ی‌ ولتر یكی‌ به‌ نام‌ «غصن‌ مثمر در ترجمه‌ی‌ ولتر» و دیگر رساله‌ی‌ « البریه‌ فی‌ تعرفه‌ الولتریه‌ » موجود است‌. این‌ رسالات‌ در سال‌ ۱۳۰۴ ق‌ نوشته‌ شده‌ است‌. در حقیقت‌ مطالبی‌ كه‌ گوبینو درباره‌ی‌ ایران‌ و ایرانیان‌ می‌گفته‌ بیشتر حدس‌ و گمان‌ بوده‌ و در این‌ حدس‌ و ظنها بدبینی‌ اروپایی‌ نسبت‌ به‌ غیرغربی‌ و مخصوصاً آسیایی‌ نیز دخالت‌ داشته‌ است‌. مع‌هذا در تاریخ‌ آشنایی‌ ایرانیان‌ با فلسفه‌ی‌ جدید از گوبینو نمی‌توان‌ یاد نكرد. او به‌ العازار یهودی‌ همدانی‌ سفارش‌ و مساعدت‌ كرده‌ است‌ كه‌ كتاب‌ «تقریر» دكارت‌ را ترجمه‌ كند. شاید سیدجمال‌الدین‌ و دوستان‌ و نزدیكان‌ فكری‌ او كم‌ و بیش‌ با نظر گوبینو موافق‌ بودند كه‌ بار دیگر كتاب‌ دكارت‌ را ترجمه‌ كردند. افضل‌الملك‌ كرمانی‌ كه‌ «دیسكور» دكارت‌ را ترجمه‌ كرد در مقدمه‌ی‌ ترجمه‌ی‌ خود تمثیل‌ معروف‌ فیلسوف‌ فرانسوی‌ را نقل‌ كرد كه‌ در آن‌ ریشه‌ی‌ درخت‌ دانش‌ را مابعدالطبیعه‌ به‌ معنی‌ فلسفه‌ دانسته‌ بود.
از جمله‌ كسانی‌ كه‌ در ایران‌ فارغ‌ از ایدئولوژی‌ به‌ فلسفه‌ علاقه‌ پیدا كرده‌ و به‌ اهمیت‌ و ضرورت‌ آن‌ كم‌ و بیش‌ وقوف‌ یافته‌ بودند بدیع‌الملك‌ میرزا ست‌. او هم‌ به‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ علاقه‌ داشته‌ و ظاهراً نزد مرحوم‌ ملاعلی‌ زنوزی‌ و ملاعلی‌ اكبر اردكانی‌ ، اگر نه‌ به‌ طور رسمی‌ و مرتب‌، تلمّذ می‌كرده‌ و علاوه‌ بر اینكه‌ كتاب‌ «مشاعر» صدرا به‌ درخواست‌ او به‌ فارسی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌، دو استاد مزبور دو رساله‌ نیز در پاسخ‌ به‌ سؤالهای‌ او نوشته‌اند. در همین‌ دو رساله‌ است‌ كه‌ او به‌ آرای‌ اسپینوزا و لایب‌نیتس‌ و كانت‌ اشاره‌ای‌ می‌كند و نظر استادان‌ را درباره‌ی‌ آنها می‌پرسد و آنها جوابی‌ می‌دهند كه‌ گرچه‌ حدّت‌ ذهن‌ و قوت‌ فهمشان‌ را می‌رساند، در عین‌ حال‌ حاكی‌ از عزلت‌ تاریخی‌ استادان‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ است‌.در همین‌ دو رساله‌ است‌ كه‌ او به‌ آرای‌ اسپینوزا و لایب‌نیتس‌ و كانت‌ اشاره‌ای‌ می‌كند و نظر استادان‌ را درباره‌ی‌ آنها می‌پرسد و آنها جوابی‌ می‌دهند كه‌ گرچه‌ حدّت‌ ذهن‌ و قوت‌ فهمشان‌ را می‌رساند، در عین‌ حال‌ حاكی‌ از عزلت‌ تاریخی‌ استادان‌ فلسفه‌ی‌ اسلامی‌ است‌.
پاسخ‌ هر دو استاد این‌ است‌ كه‌ این‌ فیلسوفان‌ فرنگ‌ حرف‌ تازه‌ای‌ ندارند و مطالب‌ متكلمان‌ (مسلمان‌) را تكرار كرده‌اند. شاید زنوزی‌ و ملاعلی‌ اكبر اردكانی‌ بیش‌ از آنچه‌ در سؤال‌ بدیع‌الملك‌ میرزا آمده‌ است‌ از فلسفه‌ی‌ فرنگ‌ اطلاع‌ داشته‌اند، اما به‌ فرض‌ اینكه‌ چنین‌ باشد به‌ نظر نمی‌رسد كه‌ این‌ اطلاع‌ و آشنایی‌ به‌ طرح‌ مسئله‌ی‌ تازه‌ای‌ در فلسفه‌ مؤدی‌ شده‌ باشد. ولی‌ علاقه‌ی‌ شخص‌ بدیع‌الملك‌ میرزا ظاهراً از حدّ تفنن‌ بیرون‌ بوده‌ است‌. او در نامه‌ای‌ كه‌ به‌ محمد رحیم‌ (برادر حاج‌ محمدحسین‌ امین‌ الضرب‌) كه‌ ظاهراً در پاریس‌ بوده‌ است‌ می‌نویسد، مشخصات‌ كتابی‌ را می‌نویسد و تقاضا می‌كند كه‌ آن‌ كتاب‌ را برای‌ او تهیه‌ كنند. در نامه‌ی‌ بدیع‌الملك‌ میرزا چیز دیگری‌ جز وصف‌ كتاب‌ و مشكلات‌ احتمالی‌ «تحصیل‌» آن‌ نیست‌. نام‌ كتاب‌ «بی‌نهایت‌ و كمیت‌» است‌ و آن‌ را شخصی‌ به‌ نام‌ Evellin نوشته‌ است‌: «به‌ فارسی‌ تفصیل‌ آن‌ كتاب‌ این‌ است‌ كه‌ كتابی‌ در مسئله‌ی‌ لایتناهی‌ یعنی‌ بی‌ نهایتی‌ موسیو اولن‌ نام‌ به‌ فرانسه‌ در پاریس‌ چاپ‌ نموده‌. در یكی‌ دو سال‌ قبل‌. و در كاتالوگ‌ یعنی‌ فهرست‌ كتابهایی‌ كه‌ نزد ژرمر بایر كتاب‌ فروش‌... در صفحه‌ ۲۴ در سطر ۳۰ نوشته‌ ملاحظه‌ خواهید نمود...»
در توضیحات‌ بعدی‌ معلوم‌ می‌شود كه‌ نویسنده‌ی‌ نامه‌ قبلاً درباره‌ی‌ كتاب‌ تحقیق‌ كرده‌ و می‌دانسته‌ است‌ كه‌ كتاب‌ كمیاب‌ است‌ و مشتری‌ باید در كتاب‌ فروشیها دنبال‌ آن‌ بگردد. حتی‌ راجع‌ به‌ قیمت‌ آن‌ هم‌ توضیح‌ می‌دهد و می‌نویسد اگر ده‌ فرانك‌ هم‌ باشد قابل‌ ندارد. شایان‌ توجه‌ است‌ كه‌ یك‌ شخص‌ متعین‌ و صاحب‌ مقام‌ تا این‌ اندازه‌ علاقه‌ به‌ مطالعه‌ و اصرار در تهیه‌ی‌ یك‌ كتاب‌ داشته‌ است‌. متأسفانه‌ نامه‌ی‌ مزبور تاریخ‌ ندارد. ظاهراً در سالهای‌ اوایل‌ قرن‌ چهاردهم‌ هجری‌ و زمانی‌ كه‌ نویسنده‌ی‌ نامه‌ هنوز می‌توانسته‌ است‌ حاج‌ محمدحسین‌ امین‌الضرب‌ را «مقرب‌ الخاقان‌» بخواند نوشته‌ شده‌ است‌.
در همین‌ حوالی‌ زمانی‌، چنان‌ كه‌ اشاره‌ شد، دو رساله‌ درباره‌ی‌ ولتر نوشته‌ شده‌ است‌ و هر دو به‌ درخواست‌ غلامحسین‌ خازن‌. یكی‌ رساله‌ای‌ است‌ موسوم‌ به‌ «غصن‌ مثمر در ترجمه‌ی‌ ولتر» و دیگر رساله‌ی‌ « البریه‌ فی‌ تعرفه‌ الولتریه‌ » كه‌ محمدحسین‌ خان‌ اعتمادالدوله‌ در رمضان‌ ۱۳۰۴ نوشته‌ است‌. ولی‌ چنان‌ كه‌ قبلاً نیز اشاره‌ كردیم‌، در آن‌ زمان‌ بنا به‌ روایت‌ گوبینو در ایران‌ ولتر را مردی‌ هرزه‌گرد و ماجراجو می‌شناخته‌اند كه‌ كاری‌ جز میخوارگی‌ و آزار دادن‌ مردم‌ نداشته‌ است‌. گوبینو حدس‌ می‌زند كه‌ این‌ قبیل‌ حكایات‌ و روایات‌ و جعلیات‌ باید از روسیه‌ آمده‌ باشد. علاقه‌ به‌ ولتر و ساختن‌ تصویر جعلی‌ و نادرست‌ از او در شرایط‌ صد و بیست‌، سی‌ سال‌ پیش‌ بیشتر از جهت‌ سیاسی‌ قابل‌ تأمل‌ است‌، اما فارغ‌ از سیاست‌ هم‌ كتابهایی‌ نوشته‌ و ترجمه‌ شده‌ است‌. یكی‌ از این‌ كتابها ترجمه‌ی‌ بخشی‌ است‌ از یك‌ كتاب‌ درسی‌ مفصل‌، « دروس‌ مقدماتی‌ فلسفه‌ » كه‌ برای‌ امتحان‌ با كالورآ نوشته‌ شده‌ است‌. چاپ‌ پنجم‌ این‌ كتاب‌ كه‌ من‌ توانسته‌ام‌ آن‌ را در كتابخانه‌های‌ خودمان‌ پیدا كنم‌ در سال‌ ۱۸۷۲ چاپ‌ شده‌
او در نامه‌ای‌ كه‌ به‌ محمد رحیم‌ (برادر حاج‌ محمدحسین‌ امین‌ الضرب‌) كه‌ ظاهراً در پاریس‌ بوده‌ است‌ می‌نویسد، مشخصات‌ كتابی‌ را می‌نویسد و تقاضا می‌كند كه‌ آن‌ كتاب‌ را برای‌ او تهیه‌ كنند. در نامه‌ی‌ بدیع‌الملك‌ میرزا چیز دیگری‌ جز وصف‌ كتاب‌ و مشكلات‌ احتمالی‌ «تحصیل‌» آن‌ نیست‌.
و در حدود ۷۵۰ صفحه‌ دارد.
كتاب‌ مشتمل‌ بر پنج‌ بخش‌
۱) روانشناسی‌
۲) منطق‌ و متدولوژی‌
۳) عدل‌ الهی‌
۴) اخلاق‌
۵) تاریخ‌ فلسفه‌ است‌.
این‌ كتاب‌ را یك‌ كشیش‌ به‌ اسم‌ ادوارد بارب‌ نوشته‌ و مترجم‌ آن‌ عبدالغفار نجم‌الملك‌، معلم‌ كلّ ریاضیات‌ دارالفنون‌ است‌ كه‌ به‌ قول‌ خودش‌ «بنا بر فرمایش‌ جناب‌ جلالت‌ مآب‌ آقای‌ فجرالدوله‌، وزیر علوم‌ و تلگراف‌ و معادن‌ و غیره‌» به‌ ترجمه‌ی‌ كتاب‌ پرداخته‌ است‌. نجم‌الملك‌ كه‌ ترجمه‌ی‌ بخش‌ «روح‌شناسی‌» این‌ كتاب‌ را در محرم‌ ۱۳۰۸ به‌ پایان‌ رسانده‌ فكر می‌كرده‌ است‌ كه‌ «این‌ اولین‌ نسخه‌ای‌ است‌ كه‌ در این‌ عهد در فنّ شریف‌ حكمت‌ فلسفه‌ ترجمه‌ می‌شود.» ظاهراً تا آن‌ زمان‌ كتاب‌ درسی‌ فلسفه‌ی‌ اروپایی‌ ترجمه‌ نشده‌ بود و شاید ترجمه‌ی‌ نجم‌الملك‌ اولین‌ ترجمه‌ی‌ رساله‌ای‌ در روانشناسی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ باشد. البته‌ علاوه‌ بر بخش‌ روانشناسی‌ (روح‌شناسی‌) بعضی‌ صفحات‌ مقدمه‌های‌ كتاب‌ هم‌ ترجمه‌ شده‌ و در صدر بخش‌ روانشناسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
اینكه‌ این‌ ترجمه‌ كتاب‌ درسی‌ بوده‌ و خوانندگانی‌ داشته‌ است‌ یا نه‌ معلوم‌ ما نیست‌. تنها چیزی‌ كه‌ راقم‌ سطور می‌تواند بگوید این‌ است‌ كه‌ چون‌ بعضی‌ اصطلاحات‌ آن‌ در كتابهای‌ فارسی‌ روانشناسی‌ متأخر آمده‌ است‌ نمی‌توان‌ گفت‌ كه‌ هیچ‌ اثری‌ نكرده‌ و خواننده‌ نداشته‌ است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌ می‌توان‌ تعبیر «تجرید و تعمیم‌» را ذكر كرد. به‌ نظر نمی‌رسد كه‌ Abstraction را مرحوم‌ آقای‌ دكتر سیاسی‌ بی‌خبر از ترجمه‌ی‌ عبدالغفار نجم‌الملك‌ و صرفاً بر حسب‌ اتفاق‌ «تجرید» ترجمه‌ كرده‌ باشد زیرا تا آنجا كه‌ من‌ می‌دانم‌، تجرید در اصطلاح‌ اهل‌ فلسفه‌ هرگز به‌ معنای‌ Abstraction به‌ كار نرفته‌ است‌. من‌ حتی‌ بعید نمی‌دانم‌ كه‌ آقای‌ دكتر سیاسی‌ نوشته‌ی‌ نجم‌ الملك‌ را در دارالفنون‌ دیده‌ و خوانده‌ باشد. ولی‌ میان‌ نجم‌الملك‌ و دكتر سیاسی‌ یك‌ فاصله‌ی‌ نیم‌ قرنی‌ (پنجاه‌ و چند ساله‌) وجود دارد. در این‌ نیم‌ قرن‌ تقریباً هیچ‌ اثر مهمی‌ كه‌ قابل‌ ذكر باشد در فلسفه‌ و روانشناسی‌ و علوم‌ اجتماعی‌ جدید نوشته‌ نشده‌ است‌. حتی‌ جریان‌ ضعیفی‌ كه‌ از صد و پنجاه‌ سال‌ پیش‌ با ترجمه‌ی‌ «تقریر...» دكارت‌ آغاز شده‌ بود و در حدود سی‌ چهل‌ سال‌ دوام‌ داشت‌ پس‌ از مشروطیت‌ كندتر شد و این‌ وضع‌ كم‌ و بیش‌ تا سالهای‌ دهه‌ی‌ چهل‌ دوام‌ داشت‌، اما از آن‌ زمان‌ اعتنای‌ به‌ فلسفه‌ بیشتر شد و در دوران‌ پس‌ از انقلاب‌ بعضی‌ كتابهای‌ خوب‌ ترجمه‌ یا تألیف‌ شد و درس‌ و بحث‌ فلسفه‌ قدری‌ رونق‌ پیدا كرد. ولی‌ اینكه‌ ما با فلسفه‌ چه‌ سر و كار داریم‌ و چرا آن‌ را می‌خوانیم‌ و چگونه‌ باید بخوانیم‌، هنوز مسئله‌ی‌ ما نیست‌. اگر ندانیم‌ كه‌ چرا فلسفه‌ می‌خوانیم‌ و چرا باید بخوانیم‌ چه‌ بسا كه‌ سیاست‌ ما را به‌ سمت‌ فلسفه‌ها ببرد و از فلسفه‌ برای‌ توجیه‌ ایدئولوژی‌ استفاده‌ شود و این‌ ظلم‌ به‌ فلسفه‌ است‌. آیا شنیده‌اید یا می‌توانید تصور كنید كه‌ آموختن‌ علمی‌ عین‌ ظلم‌ به‌ آن‌ علم‌ باشد؟ قدمای‌ ما گفته‌ بودند كه‌ آموختن‌ حكمت‌ به‌ نا اهل‌ ظلم‌ به‌ حكمت‌ است‌، ولی‌ ما نا اهل‌ نیستیم‌ بلكه‌ سیاست‌ وجود ما را تسخیر كرده‌ است‌. (۲)
روایت‌ دكتر داوری‌ اردكانی‌
پانوشتها
۱. مذاهب‌ و فلسفه‌ در آسیای‌ میانه‌، كنت‌ دو گوبینو، ص‌ ۲۱۶.
۲. دكتر داوری‌، فلسفه‌ تطبیقی‌ ، تهران‌، ثاقب‌، ۱۳۸۳، ص‌ص‌ ۱۵۶-۱۵۱.
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت