شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


عاشورا یک افسانه تراژیک نیست


عاشورا یک افسانه تراژیک نیست
فیلم ها و افسانه های کنونی، نوعاً آنگاه مورد توجه قرار می گیرند که یک ویژگی ارزشمند را داشته باشند؛ ویژگی ای که از آن با عنوان "هم ذات پنداری" یاد می شود. به این معنا که بیننده فیلم یا خواننده داستان، خواه ناخواه خود را جای نقش اول فیلم می گذارد یا خود را جای اسطوره داستان افسانه ای می بیند. وقتی اسطوره داستان زخمی می شود، او هم احساس درد می کند و وقتی بر دشمنی فایق می آید یا در گرماگرم نبردی پیروز می شود، او هم از شوق بالا و پایین می پرد. وقتی اسطوره داستان در فراق همرزمش زانو می زند و می گرید، اشک در چشمان او هم جمع می شود. خلاصه آنکه او با داستان زندگی می کند.
شاید بی راه نباشد اگر اینگونه قضاوت شود که ارزش هر فیلم یا داستانی با میزان "هم ذات پنداری" مخاطب با آن متناسب است. داستانی موفق است که بتواند از خواننده خود شخصیتی مثل اسطوره خیالی اش بسازد. فضا را به گونه ای توصیف کند که خواننده بتواند موقعیت عناصر داستان را کاملاً تصور کند و فراتر از آن، خود را در همان شرایط احساس کند.
اما هنگامی که از منظر ارزشی به داستان نگاه شود، داستان زمانی نمره بالایی خواهد گرفت که این "هم ذات پنداری" توانسته باشد، یک الگوی انسانی را معرفی کند، یک منش درست بشری را تبیین کند. اگر داستان فاقد این جهت گیری محتوایی باشد و یا از یک فرد یاغی و فاسد، اسطوره ساخته باشد، عملاً از نگاه ارزشی، نه تنها هیچ نمره مثبتی به آن نمی توان داد بلکه باید پذیرفت این نوع پرداخت و این نوع شخصیت پردازی چیزی جز هجو نیست.
وقتی واقعه عاشورا را مرور می کنیم و از مصایب حضرت سیدالشهداء(ع) می گوییم، باید متوجه این موضوع باشیم که چه الگویی را ارائه می کنیم و نوع شخصیت پردازی ما چه میزان با حقایق تاریخی تطابق دارد؟ اگر داستان عاشورا را به یک افسانه تراژیک تقلیل دادیم که صرفاً باید دقایقی را حین مرور آن گریه کرد و عنصر "هم ذات پنداری" را از عاشورا گرفتیم، عملاً عاشورا از امکان "تأثیرگذاری" و "انسان سازی" تهی خواهد شد.
اگر هم از واقعیات تاریخی تصویری واژگونه ارائه کنیم و به دلایلی ابعادی از عاشورا را مغفول بگذاریم، عملاً درس های عاشورا را به باد فراموشی سپرده ایم.
آنچه باید در مواجهه با واقعه دردناک عاشورا مورد نظر قرار گیرد، این است که عاشورا یک افسانه تراژیک صرف نیست. عاشورا درسی است برای همه تاریخ و آنگاه توانسته ایم این درس را نسل به نسل انتقال دهیم که عناصر "هم ذات پنداری" و "ارزشمداری" عاشورا را حفظ کرده باشیم. اگر می خواهیم عاشورایی باشیم و حسینی، باید با عاشورا و با حسین(ع) زندگی کنیم.
اگر حسین(ع) روزی رسالتی داشت و حرکتی را در سایه آن رسالت آغاز کرد، ما نیز امروز رسالتی داریم و باید در ذیل آن رسالت، هجرت کنیم. سرفصل های این ۲ رسالت و این ۲ هجرت با هم تفاوتی ندارند. حسین(ع) یک اسطوره خیالی صرف نیست. حسین(ع) برگزیده ای از برگزیدگان پروردگار است که باید به ما درس حیات بیاموزد. "یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم". اگر امر برگزیده الهی را اجابت کردیم، به حیات واقعی رسیده ایم و "لا حیات مع الظالمین الا برما". آن چیز که در پرتو مادیات و خمودگی و عشرت فراهم می آید، حیات نیست، حتی اگر به دروغ، لقب حیات به آن داده باشند.
حسین(ع) الگویی است برای همیشه تاریخ و عاشورا درسی است برای زندگی. این ماییم که درس را باید درست بخوانیم و تکالیفش را درست و به موقع انشا کنیم. عاشورا یعنی برخاستن. عاشورا یعنی متفاوت بودن با همه. عاشورا یعنی تأثیر گذاری. عاشورا یعنی حرکت. عاشورا یعنی قیام. عاشورا یعنی هجرت.
دکتر شریعتی چه زیبا می گوید که "آنان که رفتند، کاری حسینی کرده اند و آنان که مانده اند، باید کاری زینبی کنند و الا یزیدند." نوع تفسیر واقعه عاشورا و بررسی نقش خواص و عوام در این واقعه ما را در شناخت واقعیات زمان یاری خواهد کرد.
وقتی تاریخ را تفسیر می کنیم، برخلاف مادیون و اندیشمندانی چون هگل و مارکس نگاهمان به تاریخ خطی یا نردبانی و تخلف ناپذیر نیست، حرکت آن را مارپیچی نیز نمی دانیم که صرفاً از یک نقطه آغاز شود و در نقطه ای دیگر پایان یابد و حرکت بعدی هم به موازات حرکت قبل صورت پذیرد. حرکت آن را حلزونی هم نمی دانیم و آن را فاقد جهت گیری نیز ارزیابی نمی کنیم.
تاریخ مسیر سینوسی دارد و سعادت و شقاوت افراد را خود آنها رقم خواهند زد. به همین جهت است که طول موج و دامنه این موج ثابت و تخلف ناپذیر نیست. همواره نزاعی بین حق و باطل وجود دارد و نهضت انبیاء در راستای تکامل بشریت و صعود سماوی انسان است. در این نگرش باید از زندگی گذشتگان درس گرفت و در واقعیات تاریخی توقف کرد و در این توقف در تاریخ، درس هایی خواهد بود برای آینده. "ان فی ذلک لعبرة لاولی الابصار". عبرت هایی برای صاحبان بصیرت. در این نگرش، علاوه بر عاشورا، واقعیات دیگر تاریخی نیز الهام بخش خواهند بود. البته عاشورا سرفصل همه واقعیت هاست.
برای طی مسیر، نیازمند شناخت حق و باطل و وظیفه نوع بشر در جهان امروز هستیم. باید رسالت اصلی را بشناسیم و مسیر درست هجرت را هم تبیین کنیم. و اگر درست گام برداشتیم به وعده الهی خواهیم رسید که "و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون"
شناخت این رسالت و این هجرت، مستلزم تبیین درست و کامل واقعیات عاشوراست. اینکه خود را در صحنه عاشورا ببینیم و در نقش انسان های سنه ۶۱ هجری؛ و اینکه فراز و نشیب ها و واقعیات آن روز را خوب لمس کنیم. این جاست که می بینیم یک واقعه تاریخی که شاید پیش از این به سادگی از کنار آن عبور می کردیم، از چه جایگاه عظیمی برخوردار است.
"محرّم" وعده ماست برای بازخوانی یک عمر غصه که از جهل خواصی آغاز شد که باید در برابر انحراف دین فریاد می کردند و جاهلانه و حقیرانه فقط و فقط سکوت کردند؛ سکوت نحسی که یک تاریخ را داغدار خود کرد. و عوامی که نتوانستند بین حق و باطل تفکیک کنند.
باید همه چیز را از اول مرور کنیم و به عبرت ها توجه کنیم. رهبر انقلاب اسلامی: «عبرت‌گیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشه‌گیر شود.»
عبرت گیری آن است که خواص رسالتشان در تبیین حق را درست بشناسند و با تمام وجود آماده هجرت شوند. هاجروا الی الله.
محمد مهدی تهرانی
منبع : رجا نیوز