یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نقش جهان ، آینه تمام نمای ایرانی


بخش اول
در هفته های اخیر «نقش جهان»، موضوع بحث جنجالی حوزه میراث فرهنگی بود كه به بركت ضرب الاجل «یونسكو» علی الحساب به خیر گذشت تا مهلتی دیگر و نمی دانیم سرانجام چه می شود!
یكی از جدی ترین نشان های هویت یك ملت میراث فرهنگی آن است و عدم مراقبت در حفظ آن، سهل انگاری در صیانت از هویت ملی است. این نشان ها غیرقابل جایگزینی و تخریب آنها برگشت ناپذیر است.ملت ما از جمله مللی است كه كهن ترین فرهنگ ها و تمدن ها را دارد و در عین حال به دلیل اینكه «فلات ایران » در چهارراه بسیاری از حوادث تاریخ بوده بیشترین جنگ ها و تهاجم ها و وقایع مخرب و ویران گر را تحمل كرده است. لذا بسیاری از آثار تمدنی این مرز و بوم از میان رفته و گسستگی های زیادی در ترتیب و توالی وقایع تاریخ قریب به ۱۰ هزار ساله خود داریم.تا همین دهه های اخیر ارتباط بین «چغازنبیل»، «شهر سوخته»، «گنج نامه»، «تخت جمشید»، «بیستون» و «تخت سلیمان» مشخص نبود و هنوز حلقه های مفقوده زیادی داریم و با تشبث به سنگ نبشته ها و هرودت نامه ها، تاریخ خود را وصله پینه كرده ایم. هنوز نمی دانیم «پیشدادیان» و «كیانیان» در كجای تاریخ ما ایستاده اند و چه زمانی «گشتاسب» به «بلخ» بود و «ضحاك» به «دماوند» و «كاوه» در «سپاهان»! اگر «شاپور» و «انوشیروان» بر «نسطوریان» رانده شده رها و «نصیبین» بغل نگشوده بودند، اگر «آل بختیشوع» و «آل ماسویه» میراث «جندی شاپور» را به «بیت الحكمه بغداد» منتقل نكرده بودند و «ابن مقفع» كتب «پهلوی» را به زبان عربی ترجمه نكرده بود و «ابوریحان»، «تحقیق ماللهند» را پس از مشقت آموختن زبان «سانسكریت» ننوشته بود، اگر «خواجه نظام الملك»، «نظامیه ها» را برپا نكرده بود، اگر «ابوسعید سجزی» به گردش زمین تكیه نكرده بود و همت «ابوعبید جوزجانی» و «بهمنیار» در تشویق «شیخ الرئیس» به تقریر «قانون» و «شفا» نبود، اگر ترغیب «مولانا» به سرودن «مثنوی»، این خورشید عرفان اسلامی، توسط «حسام الدین چلبی» صورت نمی گرفت و اگر «ابوریحان»، كتب و رسائل «رازی» را و «ابن ندیم»، كتب معارف اسلامی را و «ابن ابی اصیبعه»، كتب و رسائل پزشكی را فهرست نكرده بودند و اگر «عضدالدوله» با تاسیس كتابخانه ۶۰۰ هزار جلدی «شیراز» و «خواجه نصیر» با جمع آوری ۲۰۰ هزار جلد كتابخانه «رصدخانه مراغه»، باقی مانده منابع عظیم فرهنگ ایران و اسلام را از زوال نجات نداده بودند و «خواجه شمس الدین»، صاحب «دیوان» با ارسال پیشكشی برای بزرگان علم و ادب چون «شیخ اجل» در حفظ میراث فرهنگی علمی نكوشیده بود و عاقبت چون «خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی» و «امیر حسنك میكال»، جان بر سر این نوع كارها نگذاشته بود و اگر بزرگانی چون «منصور حلاج» و «شیخ شهاب الدین سهروردی» و «عین القضاه همدانی» در جهت اعتلای معرفت اسلامی و فرهنگ والای خداجوی ایرانی به سر دار و زیر تیغ جلاد نرفته و شمع آجین نشده بودند واگر «صدرالمتالهین» به رغم «قشریون» متحجر جوهر الهی انسان را به حركت در نیاورده بود و «علامه مجلسی» در فرصت ناشی از امنیت فرهنگی به وجود آمده در ایران علوی، مردم این سرزمین را به ساحل سلامت «دریاهای نور» معارف اهل بیت (ع) متصل نكرده بود، اگر «احمدبن عبدالله خجستانی» به دو بیت «دیوان حنظله» استشهاد نكرده بود و «نظامی عروضی سمرقندی» ماجرای تقسیم دراهم اهدایی «محمود سبكتكین» به فردوسی را بین اصحاب گرمابه نقل نكرده بود و «وقف نامه» «خواجه رشید» بر «ربع رشیدی» بر جای نمانده بود و «خواجه طوسی» با زیركی و خطر كردن مانع از انهدام كامل «كتابخانه الموت» نشده بود و «اتابكان سلغری» هوشمندی به خرج نداده و اقلیم «پارس» و «سعدی» را از گزند «مغول» حفظ نكرده بودند و «شاه شجاع» به داد «شیراز» و «حافظ» نمی رسید و «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق» سپهسالار خراسان امر به تالیف «شاهنامه ابومنصوری» نفرموده بود و همو از «شیخ صدوق» مولف «خصال»، «عیون اخبار الرضا» و «من لایحضره الفقیه» حمایت نكرده بود و «شاه اسماعیل صفوی» با مخفی كردن «كمال الدین بهزاد» در غاری به دور از توفان سهمگین «چالدران» این گوهر تابناك تاریخ هنر ایران را از چنگال عساكر جرار «عثمانی» نجات نداده بود و او و فرزندش «شاه طهماسب» آثار قریب یكصد نقاش زبردست «مكتب هرات» را در «شاهنامه شاه طهماسبی» جمع آوری نكرده بودند و بست نشینی «شیخ محمدتقی نجفی اصفهانی» معروف به «آقانجفی» در «عالی قاپو» و مقابله «آقانورالله» و «آقاسید جمال» با «ظل السلطان» در جهت جلوگیری از تخریب بیشتر میراث «صفویه» و «نقش جهان» نبود و... امروز از «ایران» جز یك ویرانه فرهنگی بر جای نمانده بود!نقل بخشی از كتاب خاطرات «حاج سیاح» نمونه تلخ و دردناكی از سرگذشت میراث فرهنگی ما را در مانحن فی نشان می دهد:(شبی ظل السلطان، آقا و بنده را به مجلس استماع ذكر مصیبت و صرف شام دعوت كرد. جمعی از علما و طلاب حاضر بودند، حاجی سیدجعفر و شیخ محمدتقی معروف به آقانجفی هم حضور داشتند بعد از صرف غذا هر یك از طلاب را یك اشرفی داده روانه كردند. آقای سیدجمال فرمود: «حضرت والا! طالبم مجلسی شما را در خلوت ملاقات كنم» او گفت: «من همه وقت برای ملاقات شما حاضرم» پس فردا كالسكه فرستادند و من ترتیبی دادم كه آقا با ظل السلطان تنها صحبت كنند و من مجبور نشوم گفته های ظل السلطان را تصدیق كنم و بر هر گفته ای صحه بگذارم. آقا را بردند. آقا سیدجمال الدین وقتی از ملاقات ظل السلطان برگشت گفت: «من از ظل السلطان ناامید نشدم، زیرا وقتی مرا دید گفت: «برای چه، وقت ملاقات خواستید؟» گفتم: «حقیقت اینكه می خواستم به شما عتاب كنم در خصوص اینكه در اروپا و چین و هند و سایر ممالك، آثار قدیمه را با كمال دقت حفظ و تعمیر می كنند و برای افتخار به واردین تماشا می دهند. شما را چگونه دل رخصت داد كه آثار دودمان محترمی مثل سلاطین صفویه را این طور به خاك پست كردید؟» آهی كشیده گفت: «افسوس كه پسر پادشاهم و آزادی ندارم!» سپس به ولیخان گفت جعبه اسناد را آورده چندین حكم موكد شاه را برای خرابی یادگاران صفویه ارائه كرد. گفتم: «باز شما پسر شاه بودید می توانستید توسط كنید.» پس كاغذهای چند از شاه سراپا فحش به سلاطین صفویه ارائه كرده گفت: «اینها جواب توسط من است! باز این مساجد چون در دست علما است سالم مانده و این عالی قاپو و میدان را به زور نگاه داشته ام و این سربازها را منظم كرده ام، همه خلاف میل پادشاه است. او می خواهد كسان و خادمان همه نادان و خر باشند مثل ملیجك پسر میرزامحمد...».»).۱
- برای گذراندن دوره فوق تخصص در دانشگاه «جانز هاپكینز» در سال ۱۳۵۵ به «آمریكا» رفتم. محل اقامت من آپارتمانی واقع در عمارت بلندی روبه روی «بیمارستان جانز هاپكینز» در مركز شهر «بالتیمور مریلند» بود و همه روزه از كنار سكوی نسبتاً بلندی كه در كنار خیابان بین منزل و بیمارستان ساخته شده بود عبور می كردم. بر روی این سكو، یك پلاك بزرگ چدنی نصب شده بود و بر روی آن نوشته بود: «در فلان تاریخ «جرج واشنگتن» (اولین رئیس جمهور و قهرمان استقلال آمریكا) از این خیابان عبور كرد!»
- اتفاقاً همان سال (۱۹۷۶) دویستمین سالگرد استقلال «آمریكا» بود. از مدت ها قبل در سراسر آن كشور جهت برگزاری جشن بزرگ دو صدمین سال تاسیس حكومت «ایالات متحده» زمینه سازی های وسیعی می شد و من به رای العین شور و هیجان و همت دولت و مردم آن سرزمین را به این مناسبت شاهد بودم.
- در سفر رسمی من به «فرانسه»، دیدار از «ورسای» را در برنامه گنجانده بودند. آقای «رولان دوما» وزیر خارجه وقت از «پاریس» تا محل كاخ و مراجعت مرا همراهی كرد. این كاخ اكنون به عنوان یك موزه مورد بازدید مردم است. آقای «دوما» در داخل كاخ، تالاری را كه در آن «معاهده تاریخی ورسای» كه در پایان جنگ اول جهانی به امضای طرف های پیروز و شكست خورده رسیده بود به من نشان داد.
- همو، وقتی به ایران سفر كرد به من گفت: «فلانی، زمانی كه نفت در ایران ملی شد من خبرنگار جوانی بودم و علاقه مند به «نهضت ملی» و «دكتر مصدق» و برای تهیه خبر به «ایران» آمدم و از «بازار» و «مجلس شورای ملی» دیدار كردم و خاطرات خوبی دارم. مایلم آن خاطرات تجدید شود!»من هم خواسته او را اجابت كردم و یك روز به اتفاق به مركز شهر رفتیم. جلوی «سبزه میدان» از اتومبیل پیاده شده و بخشی از مسیر «بازار بزرگ» را طی كرده و از آنجا به «مسجد امام» (مسجد شاه سابق) رفتیم و سپس از پله های «جلوخان مسجد»، بالا آمدیم و فاصله «بوذرجمهری» تا «بهارستان» را با ماشین طی كردیم و «مجلس شورا» و «مسجد شهید مطهری» (سپهسالار) و «میدان بهارستان» و ایشان، آن مجموعه را یك بار دیگر پس از قریب چهل سال دید و به وجد آمده بود.- در سفری به «زیمبابوه» پیشنهاد كردند كه از آثار باستانی آن كشور كه مربوط به دوران قبل از «استعمار انگلیس» زمانی كه آن كشور دارای حكومت مستقلی بود و با «تجار مسلمان» كه از «ساحل شرقی آفریقا» و «زنگبار» می آمدند مبادلات تجاری داشت، دیدن كنیم. مسافتی چندساعته را بین «هراره» و آن محل طی كردیم. در آنجا قلعه ای دیدیم كه به لحاظ معماری و نوع مصالح ساختمانی از جنس «اهرام مصر» ولی در مقام قیاس همچون ماكتی است كه به طور ناشیانه در تقلید از «اهرام»توسط افراد مبتدی ساخته شده باشد. با وجود این در «آفریقای غربی و جنوبی» همین نماد فرهنگ بومی از نوادر است والا نقاط دیدنی «آفریقا» نظیر «آبشار و دریاچه آب شیرین» را به نام «ملكه ویكتوریا» نامگذاری كرده اند كه مردم ستم كشیده «آفریقا» باید به این نام به جامانده استعمارگران افتخار كنند و شاهدی دیگر بر مطلب اخیر قلعه ای است در فاصله چند كیلومتری «آكرا»، پایتخت «غنا»، كه توسط «پرتغالیان» در عهد برده داری بر لب ساحل صخره ای «اقیانوس اطلس» بنا شده است. ساختمانی سنگی به غایت محكم، مشرف بر دریا، دارای سلول های مخوف (محل زندانی كردن بردگان به زنجیر كشیده شده) و فاصله كف قلعه تا سطح آب را مسیری ناودان مانند ساخته بودند، كشتی های مخصوص حمل برده در كنار قلعه لنگر می انداختند و برده های پای در زنجیر را همانند بسته های تجاری در بالای آن سراشیبی تند رها می كردند تا به سرعت و بدون زحمت برده داران به داخل كشتی پرتاب شوند و از آنجا جهت كار در مزارع «قاره جدید»، به «ساحل غربی آتلانتیك» انتقال یابند. حكومت انقلابی «رالینگز» كه پاسدار میراث «كوام (قوام) نكرومه»، آزادكننده «غنا» بود برای نشان دادن آثار فرهنگی خود به ما، چیزی مهمتر از این قلعه به جا مانده از استعمار بی رحم «پرتغال» نداشت!
- در سفری به «مراكش»، ما را به شهر «فاس» بردند. بدون اغراق، مجموعه «فاس» قرینه آبرومند هنری «الحمراء» لیكن در «جنوب جبل الطارق» است كه هر دو از شاهكار های میراث بزرگ تاریخ فرهنگ و تمدن «مغرب اسلامی» هستند.چگونگی حفاظت و حراست از «فاس»، این گوهر گرانقدر حد غربی جهان اسلام، مثال زدنی است. هنرهای چوبی و گچبری در شهری با معماری معتدل و در عین حال خیره كننده اسلامی و تركیب متوازن مسجد و بازار و مدرسه و دیوان خانه به طور شگفت انگیزی خودنمایی می كند. وقتی وارد «منطقه قدیمی فاس» می شوی احساس می كنی كه گام به فضای قرون اولیه اسلام گذاشته ای و دوران «ادارسه» و «مرابطون» را لمس می كنی و در همان فضایی نفس می كشی كه «ابن بطوطه»، «ابن خلكان»، «ابن خلدون»، «ابن رشد» و «ابوالقاسم زهراوی» تنفس می كردند و به یاد می آوری كه مسلمانان هم با داشتن «ابن خلدون» و «ابن بطوطه» در شكل گیری علم شناخت جوامع و «محی الدین ابن عربی» (شیخ اكبر) در عرفان نظری و «ابوالقاسم زهراوی» در جراحی، «ابن رشد» در مبانی فلسفی رنسانس نقش عظیمی داشتند و اگر رساله عمیق «حی بن یقظان ابن طفیل اندلسی» نبود معنا و سرنوشت «سیروسلوك انسان من الخلق الی الحق»، تا این مقدار كه تفصیل آن بعداً در «كمدی الهی دانته» آمده بر افكار عمومی غرب مكشوف نبود! در كوچه های تنگ و پیچ در پیچ «فاس» دو نفر به زحمت از كنار هم رد می شوند. هیچ ساختمانی كه با مجموعه میراث در تناقض و عدم تجانس باشد وجود ندارد. سئوال كردم، معلوم شد انضباطی سخت و آهنین بر حفظ این آثار از سوی دولت، حاكم است. در عین حال، مردم به كسب و كار مشغولند و سیاحان گروه گروه از این تاریخ زنده فرهنگ و تمدن «مراكش» بازدید می كنند. هر كس بخواهد دكانی را تعمیر كند تحت نظارت و دستورالعمل مشخص مسئولان میراث مراكش باید عمل كند، در غیر این صورت متوقف و شدیداً مواخذه خواهد شد.
- در سفر رسمی «دكتر ماهاتیر محمد»، نخست وزیر موفق و نوگرای «مالزی» به «ایران»، وی از «اصفهان» دیدن كرد. در انتهای سفر در مذاكره با «هاشمی رفسنجانی» به ایشان اعلام كرد كه تصمیم گرفته كه پرواز هواپیماهای حامل «حجاج مالزیایی»، در رفت یا برگشت از «حج»، توقفی در «اصفهان» داشته باشند تا حاجیان با دیدن «میدان نقش جهان» عظمت فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی را لمس كنند.
پس از این مقدمه، مناسب است توصیف «نقش جهان» و اجزای آن را از قلم مورخان و ناظران و اهل نظر نقل كنیم:
۱ _ در «تاریخ عالم آرای عباسی» تالیف «اسكندر بیك منشی»۲ چنین آمده است: «در اوایل این سال فرخنده آغاز خجسته انجام، شهریار ظفر قرین نصرت فرجام را نیت خیر امنیت به اسطرلاب فكرت بدان مقصور و معطوف گردید كه در حوالی نقش جهان اصفهان به بنای مسجد عالی بنیان كه در بلاد ایران بل معموره جهان مثل آن نشان نتواند داد پردازند. چون دارالسلطنه اصفهان را از عمارت عالیه و منازل مرغوب دلگشا و باغات عنبرشمیم روح افزا و انهار و بساتین نمونه خلدبرین گردانیده اند. اگرچه مسجد عالی و مدرسه در جانب شرقی و شمالی میدان نقش جهان ترتیب داده بودند، اما آنها در برابر همت بلند آن حضرت پست می نمود و مكنون ضمیر انور بود كه همچنانچه آن بلده جنت مثال از عمارات عالیه و باغات و قیصریه و خانات و اسواق رشك بلاد و مصدوقه «ارم ذات العماد التی لم یخلق مثلها فی البلاد» است، مسجد عالی اساس و مدارس و بقاع الخیر آن حضرت نیز ارفع مساجد و بقاع ایران و در زینت و صفا از «بیت المعمور» و «مسجد اقصی» نشان دهد. بعد از ملاحظه اطراف «میدان نقش جهان»، جانب جنوب میدان را كه خانی بزرگ در آنجا ترتیب یافته بود اختیار فرمودند و عمارت خان مذكور را كند. در ساعت سعد كه اهل تنجیم از زایجه طالع میمون همایون استخراج نمودند، معماران حاذق و مهندسان مدقق كه در اعمال هندسی و دقایق این كار هر یك چون مركز پرگار دم از تفرد و یكتایی می زدند طرح مسجد و مقصوره انداختند...»
۲ _ در «تاریخ زندگانی شاه عباس كبیر»۳ چنین آمده است: «(شاه عباس) در بهار آن سال(۱۳۰۷ هجری قمری) طرح عماراتی عالی ریخته، معماران و مهندسین زبردست و لایق و استادان هنرمند، متخصصین فنی از هرجا گرد آورد و دستور فرمود از دروازه های شهر یك دروازه در حریم باغ نقش جهان قرار دادند كه به دروازه دولت موسوم گردید.... بسیاری تجار و صنعتگران عالم را آورد. اسپهان مهمترین مركز تجارتی مشرق زمین شد، از گرانبهاترین منسوجات زریه تا فرومایه البسه ریسمانی از آنجا به دیگر جا رفته و ساختمان زر و نقره و ملیله كار و جلدهای سوخته كتب و طپانچه و دیگر اسلحه ناریه و شیشه و كاشی كه تجارت بزرگ ایران را به همه جا ربط داده در آنجا پیدا شد. عمارات دولتی و امارات ملتی از مساجد و مدارس و تكایا و بقاع و پل ها و رباطات بسیار ساخت، «چهار باغ كهنه» و «جلفای اصفهان» و «مسجد شاه» و «نجف آباد» و «میدان نقش جهان» و دیگر ابنیه دارای اهمیت را طرح انداخت. اسلوب شهر را تغییر داد. بعضی بازارها و دكاكین رعیتی نما را فرمود خراب كرد. به طرح جدید خوب ساختند و میدان را در وسط انداختند... از جمله آثار خالده و جاودانی او در این شهر عمارت رفیع البناء و كاخ دلاویز و دلگشای آن معروف به «عالی قاپو» است كه در ردیف «باب عالی قسطنطنیه» بوده و از زیباترین بناهای اصفهان است كه دست اساتید فنی، هرگونه سلیقه را از راه مهندسی و معماری و فنون ظریفه و رسم صورت سازی و چهره نگاری در آن به كار برده...»
۳ - «ملا جلال الدین منجم»، صاحب «تاریخ عباسی»۴ در رابطه با طرح «میدان» و «بازار قیصریه» چنین آورده است: «موافق توشقان ئیل از قزوین در سه شنبه چهارم محرم متوجه اصفهان شدند و در چاردهم نزول به ساوه روی داد و در نوزدهم نزول در كاشان واقع شد و در بیست و پنجم در اصفهان بود. پانزده روز رحل اقامت انداختند و بعد از عیش و عشرت بغور عجزه و مساكین رسیدند و در رفع ظلم كوشیدند و در اوایل صفر این سال طرح میدان و بازار اصفهان و قیصریه نمودند و... و به جهت بنای قیصریه نیز تاریخی گفته آورده شد. قطعه:
شاه عباس كه از دولت اوست / تا ابد عالم امكان معمور / وز كمال اثر معدلتش / تا قیامت شده دوران معمور / كهنه ویرانه عالم از وی / شده چون روضه رضوان معمور / بانی امن و امان گشته از اوست/ خانه ملت و ایمان معمور شده زو بتكده شرك خراب / كعبه های دلی ویران معمور به سر دوره آخر از وی / شده بازارچه جان معمور / در عراق از اثر همت او / قیصریه شده زان سان معمور / كه در ایام نبوت گشته / بیت مقدس ز سلیمان معمور / چون شد این قصر ز بنیاد قضا / چون سرای دل انسان معمور / من ز معمار قضا پرسیدم / كای ز تعمیرتو اركان معمور / قیصریه بصفاهان كی شد / همچه ویرانه میدان معمور / گفت تاریخ همین است كه شد / «قیصریه بصفاهان معمور»۵
پی نوشت ها:
۱ _ خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت، تصحیح سیف الله گلكار، تهران، ۱۳۴۶ ش، ص ۲۹۳_۲۹۲.
۲ _ چاپ محمد اسماعیل رضوانی، ۱۳۷۷ ش، ج ،۲ ص ۱۳۸۱.
۳- ابوالقاسم سحاب، تهران، ۱۳۲۵ ش، ص ۱۷۶_ ۱۷۵.
۴ _ چاپ سیف الله وحید نیا، تهران؛ ۱۳۶۶ ش، ص ۱۱۴ _ ۱۱۳.
۵ _ براساس حروف تهجی «قیصریه بصافاهان معمور» عدد ۱۰۰۰ می شود.
دكتر علی اكبر ولایتی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید