سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

توحید و حکومت دینی


توحید و حکومت دینی
توحید از اركان اصول اعتقادی است، به گونه‏ای كه در میان تمامی صفات الهی، تنها توحید در زمره اصول دین قرار گرفته است . توحید همچنین از مباحث مهم كلامی است، به طوری كه به علم كلام «علم التوحید» گفته‏اند . البته توحید دارای مراتبی است كه ملاحظه تمام مراتب آن، توحید كامل است و موحد كامل نیز كسی است كه به همه مراتب آن، اعتقاد داشته باشد . چنین توحیدی است كه می‏تواند بستر نظام سیاسی قرار گیرد; زیرا كسانی كه به توحید كامل معتقد شدند این اعتقاد را در تمام جنبه‏های زندگی، از جمله نظام سیاسی آن، باید بروز دهند; به این معنا كه نظام اداره كننده جهان را نظام واحد بدانند.
همچنانكه به مقتضای برهان عقلی، كمال انسان دراین است كه از كسی اطاعت كند كه بر حقیقت انسان و جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان آگاه است (منظور از جهان، اعم از عالم طبیعت است) و او كسی نیست جز خدا، پس قهرا ولایت منحصر به او خواهد شد; یعنی تنها ولی حقیقی انسان خداست .
بنابراین، توحید تنها یك عقیده و اندیشه خنثی نیست كه تاثیری در حوزه رفتار و كردار انسانی نداشته باشد و در رابطه با سایر اندیشه‏ها و تئوری‏های وی قرار گیرد و گسسته از نظامات اجتماعی و سیاسی و ارزشهای اخلاقی او باشد، بلكه توحید از یك سو، نظام ارزشی انسان موحد را پدید می‏آورد (اخلاق) و از سوی دیگر تنظیم كننده مناسبات اجتماعی، حقوقی و سیاسی اوست، بدین ترتیب مقوله سیاست نیز یكی از ساحت‏هایی است كه اندیشه توحید نسبت‏به آن تاثیر گذار است; یعنی اندیشه توحیدی در سه حوزه معرفت، اخلاق و سیاست دخالت می‏كند .
مقام معظم رهبری در این باره می‏فرمایند: «هر جایی، هر ملتی و هرگونه مردمی كه معتقد به اسلام هستند و زندگی می‏كنند ناگزیر ادعای حكومت اسلامی را باید داشته باشند; یعنی اگر نداشته باشند، اعتقاد به توحید ندارند یا اعتقاد به توحید را بد فهمیده‏اند ...» (۲)
● مراتب توحید
توحید به معنای یكتا و یگانه دانستن یا اعتقاد به یكتایی و یگانگی خداست كه توحید به این معنا دارای مراتبی است و توحید كامل; یعنی یكتا دانستن خداوند و تمام مراتب آن، بنابراین:
▪ توحید سه قسم است:
۱ . ذاتی، ۲ . صفاتی، ۳ . افعالی
و توحید افعالی نیز به سه قسم كلی تقسیم می‏گردد:
۱ . توحید در خالقیت ۲ . توحید در ربوبیت ۳ . توحید در مالكیت .
توحید در ربوبیت نیز دارای فروع و شؤون مختلف است كه عبارتند از:
توحید در حاكمیت (ولایت)، توحیددر تشریع، توحید در اطاعت، توحید در عبادت، توحید در استعانت، توحید در محبت، توحید در مغفرت و شفاعت و توحید در خوف و رجاء . (۳)
نكته‏ای كه باید در مورد این تقسیم، به خصوص در مورد فروع و اقسام ربوبیت مورد توجه قرار گیرد، این است كه تفاوت اقسام و فروع مذكور با یكدیگر و با مقسم خود، از باب تفاوت در حیثیات است; یعنی این تفاوت‏ها از حیث مفهوم است نه مصداق، چون مصداق تمام این توحیدها یكی است كه همان خداوند خالق و رب است; یعنی خداوند خالق و رب، ربوبیت‏خود را از حیثیات متفاوت اعمال می‏كند چون بعد از خلق عالم، تدبیر و اداره آن مطرح است و ربوبیت‏خدا هم همین تدبیر كامل است اما برای اعمال تدبیر عالم، ساز و كارهای ویژه و متفاوتی نیاز است كه فروع و شؤون مختلف ربوبیت در همین راستا معنا پیدا می‏كند . صدر المتالهین در رد این ادعا، كه «مفهومات مختلفه از مصداق و ذات و احد انتزاع نمی‏شود» آورده است: «ان مجرد تعدد المفهومات لا یوجب ان یكون حقیقهٔ كل منها و نحو وجوده غیر حقیقهٔ الآخر و وجوده الا بدلیل آخر غیر تعدد المفهوم، و اختلافه یوجب ان یكون ذات كل واحد منها غیر ذات الآخر» . (۴)
بنابراین، ربوبیت‏خداوند به اعتبار حالات مختلف تدبیر شوندگان، به اقسام گوناگون تقسیم می‏گردد كه همه آنها، از لوازم ربوبیت است .
● توحید در ربوبیت
چون توحید در ربوبیت، در موضوع این تحقیق نقش محوری ایفا می‏كند، تنها در باره آن بحث می‏كنیم و از پرداختن به مراتب دیگر توحید، صرفنظر می‏نماییم .
● بررسی واژه رب در لغت
در كتب لغت‏برای واژه «رب‏» معانی گوناگون نقل شده است، مانند:
مصلح، مالك، صاحب، سید، مدبر، مربی، قیم، منعم و خالق كه به نقل برخی از آنها می‏پردازیم:
۱ . معجم مقاییس اللغه: رب: الراء و الباء یدل علی اصول: فالاول اصلاح الشئ و القیام علیه، فالرب، المالك و الخالق و الصاحب و الرب المصلح للشئ و الله جل ثناؤه، الرب، لانه مصلح احوال خلقه‏» .
۲ . المعجم الوسیط: رب القوم: راسهم و ساسهم، الرب اسم الله تعالی و المالك و السید و المربی و القیم و المنعم و المدبر والمصلح.
۳ . المصباح المنیر: الرب: یطلق علی مالك الشئ ... و قد استعمل به معنای السید .
۴ . لسان العرب: الرب هو الله عزوجل، هو رب كل شی‏ء; ای مالكه و لا یقال الرب فی غیر الله الا بالاضافهٔ . الرب یطلق فی اللغهٔ علی المالك و السید والمدبر و المربی و المنعم و القیم .
خلاصه اینكه لفظ رب در معانی متعددی به كار رفته است كه در تمام این معانی، مشترك معنوی است و جامع آنها كلمه «من بیده امر التدبیر و الادارهٔ و التصرف‏» است‏یا كلمه «من فوض الیه امر الشئ المربی من حیث الاصلاح و التدبیر و التربیهٔ‏» .
بنابراین، رب یعنی كسی كه امر تدبیر امور و اداره آن و تصرف در امور، به دست اوست . یكی از محققان در این باره می‏نویسد:
«معنی حقیقی و اصیل لفظ رب «من بیده امر التدبیر و الادارهٔ و التصرف‏» است كه یك مفهوم كلی است و معانی دیگر; مانند تربیت، اصلاح، حاكمیت، مالكیت و صاحبیت، همگی مصادیق این مفهوم كلی هستند .» (۵)
● مفهوم رب در اصطلاح
با توجه به معنای لغوی واژه رب، توحید در ربوبیت‏یعنی «اعتقاد به اینكه تنها خدای متعال است كه می‏تواند استقلالا و بدون نیاز به هیچگونه اذن و اجازه‏ای، در تمام شؤون مخلوقات و كل جهان تصرف كرده، آنها را تدبیر و اداره كند .» (۶)
طبق این تعریف، انسان بعد از آفرینش، تدبیرش به خود او تفویض نشده بلكه با تدبیر الهی زیست می‏كند .
البته این بدان معنا نیست كه هیچ عاملی در طول فاعلیت‏خدا، از چیز دیگر تاثیر نپذیرد بلكه خداوند چیزهای دیگر را واسطه سبب قرار می‏دهد و از راه آنها تاثیراتی در عالم تحقق پیدا می‏كند كه تاثیرات حقیقی است .
یكی از محققان در این باره می‏نویسد:
«مراد از رب در اصطلاح اسلامی، مربی كامل است; یعنی بنیانگذار نظام زندگی در طی مراحل پرورش تا رسیدن به درجه كمال ... » (۷)
«خداوند برای تحقق معنای رب العالمین بودن خود، ابتدا فرشتگاه را آفرید; زیرا آنان سپاه خلق در خلق و حاملان عرش ربوبی هستند . پس از آن، به آفرینش زمان و مكان و آسمان و زمین پرداخت و هر چه مورد نیاز جانداران آن بود; از آب و گیاه و سایر ما یحتاج، در اختیارشان قرار داد . سپس جن و حیوان را آفرید و انسان را پس از خلق همه نیازمندی‏هایش به دنیا آورد .» (۸)
بر اساس توحید در ربوبیت، هر امری كه در جهان محقق شده و سهمی از هستی داشته باشد، به خدا اسناد پیدا می‏كند و علت آن خدا است; خواه آن امر، از امور حقیقی (۹) باشد یا اعتباری . (۱۰)
به عبارت دیگر، اگر علت كه خداست كار حقیقی انجام دهد; مثلا درخت‏یا انسان را بیافریند، ربوبیت او تكوینی است و اگر كار اعتباری انجام دهد; مثلا قانون مالكیت را وضع كند ربوبیت او تشریعی خواهد بود . بنابراین، ربوبیت‏خداوند عام است و شامل تمام امور حقیقی و اعتباری می‏گردد .
● شؤون و مراتب توحید در ربوبیت
همچنان كه گفته شد، توحید در ربوبیت‏یكی از اقسام توحید افعالی است كه خود دارای شؤون و مراتب گوناگون بود و ما از میان شؤون مختلف آن، تنها به سه مرتبه، كه در ارتباط با تحقیق حاضر، دارای اهمیت‏بیشتری هستند، می‏پردازیم كه عبارتند از:
۱ . توحید در تشریع ۲ . توحید در حاكمیت ۳ . توحید در اطاعت
۱ . توحید در تشریع
تشریع; یعنی احكام و تكالیفی كه در دین جعل شده و مربوط به اعتقاد عملی است .
بنابراین، توحید در تشریع یعنی اعتقاد به اینكه یگانه قانونگذار شایسته، خداوند است و احدی غیر از او مجاز نیست‏به صورت مستقل و در عرض تشریع الهی برای تنظیم حیات بشری قوانینی وضع كند .
علامه طباطبایی‏قدس سره در این باره می‏نویسد: «و هو تدبیر اعمال الانسان بجعل قوانین و احكام یراعیها الانسان بتطبیق اعماله علیها فی مسیر حیاته، لتنتهی به الی كمال سعادته‏» . (۱۱) «ربوبیت تشریعی یعنی تدبیر اعمال انسانها، با جعل و وضع قوانین و احكامی كه اگر انسان رفتار خود را در طول زندگی با آن قوانین تطبیق دهد، او را به كمال سعادت برساند .»
●● ادله اثبات توحید در تشریع
قانونگذاری و تشریع در اختیار كیست؟
آیا كسی غیر از خداوند، حق قانونگذاری دارد؟ اگر قانونگذاری در انحصار خداوند است، منشا این حق از كجا ناشی شده است؟ در پاسخ به این پرسش‏ها، دیدگاهها و نظریه‏های گوناگونی مطرح شده است كه در كتب حقوقی (۱۲) به طور گسترده به آنها پرداخته‏اند . ما اكنون در صدد بیان آن دیدگاهها نیستیم بلكه تنها دیدگاه خود را، با استفاده از ادله عقلی و نقلی مطرح می‏كنیم . ادعای ما این است كه تشریع، حق انحصاری خدا است و از شؤون ربوبیت او محسوب می‏گردد .
● تشریع در انحصار خداوند است
از دلایل متعدد عقلی و نقلی استفاده می‏شود كه قانونگذاری در انحصار خداست و او در تشریع یگانه است و منشا این حق نیز از ذات او (اراده الهی) ناشی می‏شود كه مظهر خالقیت و مالكیت و ربوبیت و عالم به تمام مصالح و مفاسد مخلوقات خود می‏باشد . صدرالمتالهین می‏نویسد: «ان حقائق الاشیاء مثبتهٔ فی العالم المسمی بالقلم الالهی و فی العالم النفسانی المسمی باللوح المحفوظ و ام الكتاب و فی الالواح القدریهٔ القابلهٔ للمحو و الاثبات كما قال الله تعالی «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب ...» و جمع هذه الكتب فی كتبها یداللرحمان ... و من هذه الالواح یتنزل الشرائع و الصحف و الكتب علی الرسل علیهم السلام‏» . (۱۳)
الف . دلیل عقلی
لازمه توحید در ربوبیت، اقرار به توحید در تشریع است; زیرا وقتی ثابت‏شد كه مدبر و مدیر عالم تنها خداست، مسلما غیر از او كسی صلاحیت قانونگذاری را، كه از شؤون ربوبیت است، نخواهد داشت; چون سهمی در تدبیر جهان ندارد تا قوانین هماهنگ با نظام تكوین وضع كند . دلیل عقلی با تقریرهای گوناگون بیان شده است و ما به یكی از آنها، كه تقریر حكماست، اشاره می‏كنیم:
● تقریر حكما از دلیل عقلی
مرحوم لاهیجی در كتاب «گوهر مراد» تقریر حكما را در مورد اینكه قانونگذاری حق خداست، چنین می‏نویسد: عدل در اجتماع محتاج قانون است و قانون محتاج است‏به واضعی الهی; اذ لا یجوز ان یترك الناس و آرائهم فی ذلك فیتخلفون فیری كل منهم ما له عدلا و ما علیه ظلما» . (۱۴)● توضیح تقریر حكما:
چون اساس قانونگذاری نیاز انسان است و قانون برای تامین نیازهای واقعی بشر و شكوفا ساختن استعدادهای عظیم اوست، بنابراین قانونگذاری باید دارای سه شرط باشد:
۱ . شناخت انسان .
۲ . شناخت اصول تكامل انسان .
۳ . وارستگی از هوس و ترس .
تنها كسی كه این سه شرط را داراست، خداوند متعال است; زیرا: اولا: خداوند آفریدگار و سازنده انسان است و خالق بیش از هر كسی مخلوق خود را می‏شناسد; «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ...» (۱۵) ثانیا: خداوند عالم است و با دانش مطلق خود، اصول تكامل انسان را می‏داند; «ان الله بكل شی‏ء علیم‏» . (۱۶) ثالثا: او بی نیاز مطلق است، لذا هوس و ترس كه زاییده نیاز است در او راه ندارد; «... ان تفكروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله غنی حمید» . (۱۷) بنابراین، قانونگذاری منحصر در اوست و عبارت «فیختلفون فیری كل منهم ما له عدلا و ما علیه ظلما» در عبارت حكما اشاره به همین نكته است; یعنی چون انسانها شرایط لازم برای قانونگذاری را ندارند، نمی‏توانند قانونی عادلانه وضع كنند .
ب . دلیل نقلی
«... و من لم یحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون‏» . (۱۸)
«و من لم یحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون‏» (۱۹) ، و در آیه ۴۷ نیز كلمه «فاسقون‏» آمده است; یعنی حكم به غیر ما انزل الله یا كفر است‏یا فسق و یا ظلم، چون مخالف با حق تشریع الهی و انكار آن است .
«و ان احكم بینهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان یفتنوك عن بعض ما انزل الله الیك ...» (۲۰) . «در میان اهل كتاب طبق آنچه خداوند نازل كرده حكم كن و از هوسهای آنها پیروی مكن و بر حذر باش كه مبادا تو را از بعضی اموری كه خدا بر تو نازل كرده است منحرف سازند .»
«... ان الحكم الا لله ...» (۲۱) یعنی حكم داوری تنها از آن خدا است .
این جمله چندین بار در قرآن تكرار شده و دارای مفهوم وسیعی است; زیرا «حكم‏» به معنی قانونگذاری، حكومت و قضاوت و حكم تكوینی و غیره استعمال می‏شود . (۲۲)
«قل هل من شركائكم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق ا فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لكم كیف تحكمون‏» (۲۳) «بگو آیا از معبودهای شما كسی به سوی حق هدایت می‏كند؟ بگو تنها خداوند به حق هدایت می‏كند . آیا كسی كه هدایت‏به سوی حق می‏كند برای پیروی شایسته‏تر است‏یا آن كس كه خود هدایت نمی‏شود ...» .
طبق این آیه كسی كه حق می‏گوید و به حق دعوت می‏كند، باید از كسی كه به حق هدایت نمی‏كند، ترجیح داده شود چون تنها خداست كه به حق دعوت می‏كند و بت‏ها و دیگران به حق دعوت نمی‏كنند، پس باید خداوند را در تشریع مقدم داشت و او را شایسته قانونگذاری دانست .
البته از این آیه برای اثبات توحید در اطاعت هم می‏توان استفاده كرد كه خواهد آمد .
۲ . توحید در ولایت (حاكمیت)
بررسی واژه «ولایت‏» در لغت
در كتاب‏های لغت، معانی متعددی برای واژه ولایت آورده‏اند كه بیشتر آنها به معنای قرب و نزدیكی، محبت، تصرف و تاثیر گذاری، یاری كردن و سرپرستی اشاره كرده‏اند .
اما در اینكه آیا ولایت در این معانی مختلف، به صورت اشتراك لفظی به كار رفته است‏یا مشترك معنوی، اتفاق نظر وجود ندارد . اما آنچه مسلم است این است كه تمام كسانی كه در باره حكومت دینی بحث كرده‏اند ولایت را به معنای سرپرستی گرفته‏اند (۲۴) كه با معنای حاكمیت و حكومت مترادف است . در قرآن نیز حكومت و حاكمیت‏با واژه ولایت آمده است . بنابراین، ولایت در معانی مختلف; خواه مشترك لفظی باشد یا معنوی، تاثیری در بحث ما ندارد چون در اینكه ولایت‏به معنای سرپرستی می‏آید، اتفاق نظر وجود دارد . هر چند برخی منكر ریشه لغوی و تاریخی ولایت‏به معنای حكومت وسرپرستی شده‏اند . (۲۵)
نكته‏ای كه باید در معنای ولایت‏به آن توجه كرد این است كه اگر چه ولایت در لغت‏به معنای سرپرستی است اما از قرائن و شواهد استفاده می‏شود كه ولایت در بحث‏حكومت دینی به معنای سرپرستی صرف نیست‏بلكه به معنای حق سرپرستی است . علامه طباطبایی می‏فرمایند: «فالمحصل من معنی الولایهٔ فی موارد استعمالها هو نحو من القرب یوجب نوعا من حق التصرف و مالكیهٔ التدبیر» . (۲۶)
علت آن نیز این است كه فرق است میان سرپرستی و حق سرپرستی; زیرا ممكن است كسی سرپرستی كند اما حق سرپرستی نداشته باشد; مانند حكام جائر و ممكن است فردی سرپرستی كند و در عین حال حق سرپرستی هم داشته باشد مانند پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام . یا ممكن است كسی حق سرپرستی داشته باشد اما امكان اعمال سرپرستی برای او فراهم نگردد; مانند بیشتر ائمه معصومین علیهم السلام . بنابراین، حق سرپرستی امری اعتباری است . به خلاف خود سرپرستی كه امری حقیقی است و هر كس كه حق سرپرستی را انجام دهد متصف به والی یا ولی می‏شود اما هر والی لزوما حق ولایت و سرپرستی را ندارد .
بنابراین، وقتی از حكومت دینی بحث می‏كنیم پرسش اساسی ما این است كه آیا حق ولایت و سرپرستی و حق حاكمیت‏برای غیر خدا هم اعتبار شده است‏یا خیر؟ به تعبیر دیگر آیا سرپرستی و حاكمیت پیامبر و امام و یا فقیه جامع الشرایط مشروع است‏یا خیر؟ (۲۷)
● ولایت‏خداوند
با توجه به معنای ولایت در لغت و اصطلاح، معنای ولایت‏خداوند عبارت است از اینكه: خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات (مدبر علیه و مربوب) خود را داراست و به انحای گوناگون، ربوبیت‏خود را اعمال می‏كند .
ولایت‏به این معنا از شؤون توحید در ربوبیت است; چون رب كه همان صاحب و مالك مربوب و نیز خالق مربوب، از عدم به وجود است، حق تصرف و تسلط در تمام شؤون آن را داراست و می‏تواند ربوبیت‏خود را به اشكال گونه‏گون اعمال كند . در نتیجه لایت‏حقیقی از آن خداست كه مالك و خالق حقیقی عالم است .
یكی از محققان در این باره می‏نویسد:
«ان التوحید فی الحاكمیهٔ من شؤون التوحید فی الربوبیهٔ فان الرب بما انه صاحب المربوب و مالكه و بعبارهٔ ثانیهٔ خالقه و موجده من العدم له حق التصرف و التسلیط علی النفوس و الاموال و ایجاد الحدودتصرفاته ...» . (۲۸)
● اقسام ولایت‏خداوند
ولایت‏به معنای حق سرپرستی و اعمال ربوبیت توسط خداوند به دو شكل تحقق می‏یابد:
الف . به شكل ولایت تكوینی (حقیقی)
ب . به شكل ولایت تشریعی (اعتباری)
اگر خداوند در طبیعت، با اسباب گوناگون تصرف كند و تاثیر بگذارد، ولایت او تكوینی است .
علامه طباطبایی‏قدس سره می‏فرماید: «الولایهٔ التكوینیهٔ التی تصح له التصرف فی كل شی‏ء و تدبیر امر الخلق بماشاء و كیف شاء .» (۲۹)
اگر تصرف و تاثیر گذاری خداوند بر افعال و رفتار و انسانها باشد، ولایت او تشریعی خواهد بود .
«[الولایهٔ التشریعهٔ] هی القیام بالتشریع و الدعوهٔ و التربیهٔ و الامهٔ و الحكم فیهم و قضاء فی امرهم‏» . (۳۰)
به عبارت دیگر: ولایت، كه همان اعمال حق ربوبیت‏خداست، اگر در اموری حقیقی باشد كه به انسان مربوط نمی‏شود، ولایت‏خدا تكوینی است كه به ربوبیت تكوینی خدا باز می‏گردد . و اگر در امور اعتباری باشد كه به انسان و حیات انسانی مربوط می‏شود، در این‏صورت ولایت او تشریعی خواهد بود كه به ربوبیت تشریعی باز می‏گردد .
یكی از محققان می‏نویسد: «تقسیم ولایت‏به تشریعی و تكوینی، در واقع تقسیمی است كه به تبع تقسیم مولی علیه انجام می‏شود; اگر مولی علیه امر تكوینی باشد ولایت ولی، ولایت‏بر تكوین و اگر امر تشریعی باشد ولایت ولی ولایت‏بر تشریع است .» (۳۱) چون بحث از ولایت تكوینی در بحث‏حاضر، نقش اساسی ندارد، از آن صرفنظر كرده، وارد بحث ولایت تشریعی می‏شویم:
● ولایت تشریعی خداوند
ولایت تشریعی عبارت است از تصرف در نفوس و اموال و افعال انسانها توسط كسی كه حق این تصرف را دارد . خداوند بواسطه ولایت تشریعی كه بر مردم دارد، امر دین مردم را تشریع كرده و آنها را هدایت و ارشاد می‏كند «... فا لله هو الولی ... » (۳۲)
اما تحقق ولایت تشریعی خدا و كسی كه حق ولایت تشریعی را دارا است، مشروط به پذیرش ولایت و حق سرپرستی آنان توسط مردم است; چون ولایت تشریعی، با طبیعت‏یا اشیای خارجی سر و كار ندارد بلكه مربوط به افعال و رفتار انسانها است، انسانی كه دارای آزادی و اختیار است; یعنی ولایت تشریعی در ظرف اختیار مكلف اعمال می‏شود و قبول و پذیرش اختیاری مولی علیه شرط تحقق این ولایت است . البته این بدان معنا نیست كه خداوند سرپرست مردمی كه او را نپذیرفتند نیست; چون او اصالتا حق سرپرستی بر همه مردم را دارد و همه را ملزم به پذیرش ولایت‏خود كرده است اما این سرپرستی را در ظرف اختیار انسان اعمال می‏كند نه تكوینا; از این رو، حق حاكمیت‏خدا با آزادی انسانها منافات ندارد; زیرا انسانها در پذیرش ولایت‏خداوند مختارند; همچنانكه راه گمراهی نیز به روی آنان گشوده است .
● ادله اثبات توحید در ولایت تشریعی
انحصار ولایت و حاكمیت تشریعی در خداوند، با ادله عقلی و نقلی قابل اثبات است و تقریرهای مختلفی از این ادله در كتب علمای اسلامی موجود می‏باشد كه می‏توان تمام آنها را به یك دلیل عقلی كلی باز گرداند كه همان دلیل ملازمه است و با توجه به ادله اثبات توحید در ربوبیت و توحید در تشریع، كه به دلیل ملازمه بر می‏گشت، تبیین این دلیل برای اثبات توحید در ولایت تشریعی خداوند آسانتر می‏گردد .
الف . دلیل عقلی
بعد از اثبات ربوبیت و خالقیت و مالكیت‏خداوند، ولایت او در تشریع نیز ثابت می‏گردد; زیرا ولایت و حاكمیت‏بر مردم، نوعی تدبیر و سازماندهی امور مردم است، از آنجا كه مدبر حقیقی عالم خداوند است تدبیر امور انسانها در بعد حكومت و اجرای قوانین و تشریع نیز از حقوق الهی است و دیگران در آن حقی ندارند . یعنی كسی دارای استحقاق اطاعت و فرمانبرداری است كه نسبت‏به اطاعت كنندگان از خالقیت‏یا مالكیت و ربوبیت‏برخوردار باشد و چنین كسی فقط خداوند است .
یكی دیگر از محققان می‏نویسد:
«وقتی خالق و مالك و مدیر و مدبر اوست، تكلیف مساله حكومت قانونی بر بندگان و داوری در اختلافات آنها را او باید تعیین كند، در غیر این صورت، دخالت در قلمرو مالكیت و تدبیر خداوند، بدون اذن او شده است .» (۳۳)
به عبارت دیگر، ولایت و حكومت‏با نوعی الزام (۳۴) و محدود ساختن اختیار مردم همراه است و بدون دخالت عملی در شؤون مردم و تسلط بر جان و مال آنها ممكن نیست و از طرفی انسانها آزاد آفریده شده‏اند و هیچ كس در میان انسانها، حق حاكمیت‏بر انسانهای دیگر را ندارد و هر نوع سلطه معنوی و فكری و مادی بر آنان ممنوع است، مگر اینكه به خداوند منتهی گردد . بنابراین، حكومت و ولایت‏شایسته كسی است كه نوعی ولایت‏حقیقی بر دیگران داشته باشد كه این ولایت‏حقیقی هم از آن مالك حقیقی مولی علیه می‏باشد; «... فالله هو الولی ...» (۳۵) كه خداوند است . (۳۶)
ب . دلیل نقلی
ادله نقلی برای اثبات ولایت تشریعی خداوند فراوان است كه همگی ارشاد به همان دلیل عقلی‏اند . بنابراین، به عنوان مؤید محسوب می‏گردند كه به برخی از آنها اشاره می‏شود:
۱ . «... ام اتخذوا من دونه اولیاء فاالله هو الولی و هو یحیی الموتی و هو علی كل شئ قدیر» (۳۷) . «آیا آن‏ها غیر خدا را اولیای خود برگزیدند، در حالی كه ولی تنها خدا است و او است كه مردگان را زنده می‏كند و او است كه بر هر چیزی تواناست .»
طبق این آیه ولی مطلق خدا است; زیرا فرض عمده در اتخاذ ولی، رهایی از عذاب جهنم و رسیدن به بهشت است . از آنجا كه مالك قیامت، كه مرده‏ها را زنده جمع می‏كند، خدا است . پس او باید ولی باشد «و هو یحیی الموتی‏» و از آنجا كه ولی باید قدرت بر تمام شؤون مولی علیه داشته باشد (و چنین كسی غیر از خدا نیست) پس باید ولی مردم، او باشد; چون قدرت دیگران به مقداری است كه خدا به آنها داده است; «و هو علی كل شی‏ء قدیر» .
۲ . «قل من رب السموات و الارض قل الله قل افا تخذتم من دونه اولیاء لا یملكون لانفسهم نفعا و لا ضرا ...» (۳۸) «بگو چه كسی پروردگار آسمانها و زمین است؟ بگو الله (سپس) بگو آیا اولیایی غیر از او برای خود برگزیده‏اید كه مالك سود و زیان خود نیستند ...» .
و صاحب تفسیر كاشف در ذیل آیه شریفه می‏نویسد:
«لیست هذه الآیهٔ ردا علی المشركین وحدهم بل هی رد ایضا علی من قال: ان فی عقول الناس غنی عن ارسال الرسل و انزال الكتاب من السماء فلقد كان عبدهٔ الاحجار و ما زالوا من اهل العقول عند انفسهم و عندكثیر من الناس .» (۳۹) «این آیه فقط در رد مشركان نیست‏بلكه رد بر كسانی است كه می‏گویند: عقول مردم جایگزین ارسال رسل و انزال كتب آسمانی است و نیازی به ولایت تشریعی خدا نیست; یعنی آیه در رد اینها می‏گوید: لازمه ربوبیت‏خداوند این است كه ولایت تشریعی هم به عهده او باشد .»آیه دیگری كه ولایت تشریعی خداوند را اثبات می‏كند; عبارت است از:
۳ . «الله الذی خلق السماوات و الارض و ما بینهما فی ستهٔ ایام، ثم استوی علی العرش ما لكم من دونه من ولی و لا شفیع افلا تذكرون‏» . (۴۰) «خداوند كسی كه آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است، در شش روز (دوران) آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت، هیچ ولی و شفاعت كننده‏ای برای شما جز او نیست آیا متذكر نمی‏شوید؟» . در این آیه، بعد از مساله آفرینش، به مساله حاكمیت‏خداوند بر عالم هستی پرداخته و فرمود: سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت و بر كل عالم هستی حكومت كرد .
جمله «استوی علی العرش‏» كنایه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبیر امور آسمانها و زمین، بعد از خلقت آنها است .
بنابراین، استدلال به این آیه، بدین صورت است كه «خالقیت جهان نشانه حاكمیت‏بر آن و حاكمیت‏بر جهان دلیل بر توحید ولی و شفیع و معبود است‏» . (۴۱)
از مجموع ادله عقلی و نقلی روشن می‏گردد كه حاكمیت مطلق مبتنی بر حق (۴۲) و از آن خداوند است و حاكمیت‏سیاسی هم كه جزئی از حاكمیت مطلق است‏باید مبتنی بر حق باشد; یعنی حاكم باید حق حاكمیت و ولایت داشته باشد تا بتواند بر اساس حقی كه قبلا برای او مسجل گشته است، حكومت كند . بنابراین، در اسلام حق حاكمیت و ولایت اولا و بالذات از آن خدا است; چون او ولایت تكوینی و تشریعی دارد و ثانیا و بالعرض حق كسانی است كه خداوند صلاحیت‏های حكومت را به آنان می‏دهد و پیروی و اطاعت از ایشان را واجب می‏شمارد; یعنی مبنای حق در حاكمیت فرمان الهی است و هر حاكمی كه بدون فرمان الهی حاكم شود نامشروع بوده و اطاعت از او واجب نیست .
و از همین جا روشن می‏شود كه حاكمیت از امور خاص و ذاتی انسان نیست‏یا بر اساس حق طبیعی نیست كه انسان آن را از ذات خود اكتساب كند بلكه همانند هر كمال وجودی دیگر كه انسان از آن بهره‏مند است، امانتی است كه حق اعمال نفوذ در آن برای انسان، بر اساس رضایت مالك اصلی می‏باشد; مالكی كه در آن امانت دخل و تصرف و اعمال نفوذ كند . در نتیجه، قلمرو و چیرگی فرد بر ذات خود و حاكمیتش بر خویش نیز باید طبق معیارهای عقلی و نقلی مشخص گردد .
۳ . توحید در اطاعت
بررسی واژه «اطاعت‏» در لغت: واژه اطاعت در كتب لغت، در معانی متعددی به كار رفته است; مانند انقیاد و تسلیم، خضوع، پیروی كردن از امر و فرمان، موافقت كردن و میل و رغبت .
از مجموع معانی مذكور (برای اطاعت) استفاده می‏شود كه اطاعت در اصل، به معنای انقیاد و تسلیم است و سپس در معنای پیروی كردن از امر و فرمان به كار رفته است . اطاعت هم در مورد انسان به كار می‏رود و هم در مورد غیر انسان; اگر درغیر انسان به كار رود به معنای پیروی فطری و ذاتی است اما اگر در انسان به كار رود به معنای پیروی از امر و حكم است البته اگر با سه شرط همراه باشد: ۱ . رغبت ۲ . خضوع ۳ . عمل بر طبق امر .
بنابراین، اطاعت در انسان و موجود دارای اختیار و اراده، یعنی پیروی از امر و حكم با رغبت و خضوع و این معنا از اطاعت می‏تواند در عمل دو بعد داشته باشد:
۱ . اطاعت در امر روحانی و الهی باشد; مانند اطاعت‏خدا و رسول و ...
۲ . اطاعت در امر غیر الهی باشد; مانند اطاعت كافران، مكذبان و مسرفان و ...
از همین جا معنای توحید در اطاعت هم روشن می‏شود كه
منظور، اطاعت همراه با خضوع و رغبت، در برابر حكم خداست و چنین اطاعتی فقط شایسته او است .
«اتبعوا ما انزل الیكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولیاء ...» . (۴۳) «از آنچه از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی كنید و از پیروی اولیا و سرپرستان جز او بپرهیزید» .
البته توحید در اطاعت عام است و شامل اطاعت مطلق از خداوند در تكوین و تشریع می‏گردد اما چون اطاعت در باره انسان مطرح است كه دارای اراده و اختیار است، بیشتر اطاعت از تشریع الهی مورد نظر است . بنابراین، اطاعت از اراده الهی یعنی اطاعت از قانون الهی كه همان دین اوست .
● دلیل‏های اثبات توحید در اطاعت
توحید در اطاعت، هم با عقل قابل اثبات است و هم با دلایل نقلی . ما در این قسمت مهمترین دلیل عقلی، كه همان ملازمه میان خالقیت و ربوبیت‏خدا و اطاعت می‏باشد، را مطرح كرده و ادله نقلی را نیز در تایید آن ذكر خواهیم كرد .
الف . دلیل عقلی
وقتی ثابت‏شد كه خداوند خالق و صاحب و رب انسان است و در این امور شریكی ندارد، لازمه آن این است كه مطاع مطلق هم اوست و شریكی ندارد .
یكی از محققان می‏نویسد:
«فان الرب بما هو صاحب الانسان و مدبر حیاته و مخطط مساره و خالقه علی وجه له حق الطاعهٔ كما له حق الحاكمیهٔ، فلیس هناك مطاع بالذات الا هو فهو الذی یجب ان یطاع و یتمثل امره و لا یجب اطاعهٔ غیره الا اذا كان باذنه و امره‏» . (۴۴)
همین دلیل را یكی دیگر از محققان با بیان دیگر مطرح كرده است كه عبارت است از:
«مطاع مطلق، تنها كسی است كه از همه چیز آگاه است و حكیم و خبیر است و خالی از هرگونه خطا و نیز رحیم و مهربان است و این صفات تنها در ذات پاك خداوند جمع است .» (۴۵)
بنابراین، اگر خواست‏حكمرانان، دوستان، فرزندان، خویشان و حتی خواست دل با خواست‏خدا هماهنگ نشد اطاعت آن در مسیر شرك است و باید از آن احتراز كرد .
ب . دلیل نقلی
الف . آیات
۱ . «فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطیعوا ...» . (۴۶)
۲ . «... فاتقوا الله و اطیعون‏» (۴۷)
آیه شریفه ابتدا دستور به تقوا و سپس دستور به شنیدن فرمان خدا می‏دهد; شنیدنی كه مقدمه اطاعت است و سرانجام دستور به اطاعت فرمان او می‏دهد كه این اطاعت مطلق است و در انحصار خداوند می‏باشد .
۳ . «اتبعوا ما انزل الیكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولیاء ...» (۴۸)
از چیزی كه از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی كنید و از اولیاء و معبودهای دیگر جز او پیروی نكنید ... . در این آیه تعبیر از متابعت از احكام الهی شده كه همان اطاعت است و اینكه می‏فرماید از غیر خدا پیروی نكنید بیانگر توحید در اطاعت است .
۴ . «قل اطیعوا الله والرسول فان تولوا فان الله لا یحب الكافرین .» (۴۹) «بگو اطاعت‏خدا و اطاعت رسول او كنید و اگر سرپیچی كنند خداوند كافران را دوست نمی‏دارد .»
«قل هل من شركائكم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لكم كیف تحكمون .» (۵۰) علامه طباطبایی در مورد نحوه استدلال به این آیه می‏نویسد:
«ان المتبع عند العقل هو الحق و لما كان الحق سبحانه هو الهادی الی الحق دون ما یدعونه بین الارباب من دون الله فلیكن هو المتبع دون ما یدعونه من الارباب .»
یعنی به حكم فطرت و عقل، «حق‏» بطور مطلق واجب الاتباع است . وقتی حق واجب الاتباع شد كسی كه به حق دعوت می‏كند نیز باید واجب الاتباع باشد چون حق می‏گوید و به حق دعوت می‏كند چنین كسی باید از دیگران ترجیح داده شود .
ب . روایات
۱ . قال علی علیه السلام: «لا طاعهٔ لمخلوق فی معصیهٔ الخالق‏»
«هرگز اطاعت از مخلوق در معصیت‏خالق جایز نیست .»
۲ . امام باقر علیه السلام: «من اصغی الی ناطق فقد عبده فان كان الناطق یؤدی عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق یؤدی عن الشیطان فقد عبد الشیطان .»
كسی كه به گفتار گوینده‏ای گوش فرا دهد (و از سخنش اطاعت كند) او را پرستیده است . اگر ناطق حكم خدا را می‏گوید پرستش خدا كرده و اگر از سوی شیطان سخن می‏گوید پرستش شیطان كرده است .
قال علی علیه السلام: «لا دین لمن دان بطاعهٔ المخلوق فی معصیهٔ الخالق‏» . (۵۱) «كسی كه اطاعت مخلوق را در معصیت‏خالق آیین خود قرار دهد دین ندارد .»
از مجموع آیات و روایات استفاده می‏شود كه تنها باید از خداوند اطاعت كرد و اطاعت غیر از خدا شرك و نامشروع است، چون هر حاكمی كه با فرمان الهی حاكم نشود نامشروع است اما اطاعت انبیا و ائمه و ... در طول اطاعت‏خداست‏یا تجلی اطاعت اوست و با فرمان الهی اعمال حاكمیت می‏كنند، لذا اطاعت از آنان اطاعت‏خدا محسوب می‏گردد و با توحید در اطاعت منافات ندارد چون مبنای حق در حاكمیت‏سیاسی فرمان الهی است . اما اینكه چرا باید فقط از فرمان خداوند اطاعت كرد، در ضمن دلیل عقلی روشن شد و آن اینكه چون خداوند مالك و رب و خالق انسانهاست و نیز حق است و جز حق نمی‏گوید و به راه حق علم دارد، لذا تنها او شایسته اطاعت مطلق است و اطاعت از غیر او بدون اجازه الهی و گام برداشتن در مسیر ضلالت است البته در جای خود ثابت‏شده است كه عینیت اطاعت‏خدا در اطاعت از قوانین اوست كه توسط انبیا بیان می‏گردد .
● ملازمه میان توحید در ربوبیت و حكومت دینی
پس از بیان جایگاه توحید و مراتب آن، اكنون این پرسش مطرح می‏شود كه آیا یكتا پرستی، به عنوان یك مفهوم و برداشت نظری، می‏تواند در زندگی انسان و به ویژه در خط دادن به حاكمیت‏سیاسی در دنیای آدمیان مؤثر باشد؟
پاسخ به این پرسش مستلزم ارائه تصویری روشن از حضور خداوند در عالم انسانی و دنیای بشری است و اینكه آیا حضور خداوند حضور جنبی و بدون كارایی است‏یا اینكه اساسی و پویا و تاثیر گذار می‏باشد؟ حقیقت این است كه اسلام در صدد آن نبوده است تا مساله توحید را بعد تجریدی بدهد تا هیچ ارتباطی با زندگی آدمی و مسایل روز مره او نداشته باشد بلكه به عكس، سعی كرده تا جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید، به خصوص توحید افعالی، به پیش ببرد .
اما اینكه چگونه می‏تواند جامعه اسلامی را از مسیرهای توحید افعالی به پیش ببرد پاسخ آن، از مباحث مربوط به توحید افعالی روشن می‏شود; زیرا در مباحث گذشته بیان شد كه از شؤون ربوبیت‏خداوند توحید در تشریع، ولایت تشریعی (توحید در حاكمیت) و توحید در اطاعت است; یعنی مبنای جهان بینی توحیدی:
▪اولا: تشریع قوانین بر اساس توحید در تشریع، حق خداوند است .
▪ثانیا: اداره امور انسانها و تصرف در نفوس و اموال و افعال آنان از كانال اعمال قوانین خداوند بر طبق توحید در حاكمیت اولا و بالذات در انحصار اوست .
▪ثالثا: اطاعت از خداوند و تن دادن به ولایت تشریعی او، بر اساس توحید در اطاعت، مخصوص خداوند است . بنابراین، دخالت در تمام امور انسانها از اختیارات ویژه مدبر و ولی حقیقی بشر است كه این دخالت تنها در شكل حكومت دینی امكان‏پذیر است; زیرا حكومت دینی یعنی حكومتی كه قوانین آن از طرف خداوند بوده و مجریان آن منصوب از طرف او باشند و مردم نیز از دستورات حاكمان منصوب الهی كه بر اساس قانون خداوند صادر می‏شود اطاعت نمایند .
البته تحقق عینی ولایت و حاكمیت تشریعی خداوند، كه با انسانها سر و كار دارد، با دو شرط امكان‏پذیر است:
۱ . ابلاغ تشریع الهی یعنی تشریع الهی و تقنین او به مردم برسد و مردم از آن آگاه شوند .
۲ . اجرای تشریع الهی یعنی تشریع الهی بعد از آگاهی مردم از آن، در زندگی فردی و اجتماعی آنان اجرا و پیاده شود .
با توجه به اینكه انجام و اعمال این دو شرط كه مستلزم تصرف در امور مردم به طور مستقیم است از طرف خداوند معقول نیست . بنابراین، باید به صورت غیر مستقیم توسط منصوبین خاص یا عام او صورت گیرد .● توضیح مطلب
برای تحقق عینی ولایت و حاكمیت تشریعی خداوند دو شرط لازم است كه عبارتند از:
● شرط اول: ابلاغ تشریع الهی
خداوند چگونه مردم را از تشریع خود آگاه می‏سازد؟ آیا این آگاهی ممكن است؟ یا باید به شكل دیگری باشد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت‏برای اینكه خداوند مردم را از تشریع خود آگاه كند تا بتوانند به آن دسترسی پیدا كنند، به چند صورت متصور است:
۱ . نزول كتاب آسمانی فقط (بدون واسطه) .
۲ . نزول كتاب آسمانی با واسطه ملائكه .
۳ . نزول كتاب آسمانی با واسطه جن .
۴ . نزول كتاب آسمانی با واسطه انسانهای متوسط .
۵ . نزول كتاب آسمانی با واسطه انسانهای كامل (انبیا) .
تنها راه ممكن و معقول در میان راههای مذكور، راه پنجم است .
صدر المتالهین در این مورد می‏فرماید:
«ذلك القانون هو الشرع و لابد من شارع یعین لهم منهجا یسلكونه لانتظام معیشتهم فی الدنیا یسن لهم طریقا یصلون به الی الله و یفرض علیهم ما یذكرهم امر الآخرهٔ ... و لا بد ان یكون انسانا لان مباشرهٔ الملك لتعلیم الانسان علی هذا الوجه مستحیل و درجهٔ باقی الحیوانات انزل من هذه‏» . (۵۲)
توضیح و تكمیل این كلام ملاصدرا، در بیان یكی از علمای معاصر آمده و ایشان می‏نویسد:
«و غیر خفی ان هذا الفرض لا یحصل بمجرد نزول مایحتاج الیه من السماء بصورهٔ كتاب سماوی فقط او بنزول ذلك علی عباده المتوسطین او بنزول ذلك غیر جنسهم كالملائكهٔ لان الناس فی هذه الصورهٔ، اما ان لا یجدوا الاسوهٔ و اما ان یزعموا ان الطهارهٔ و التزكیهٔ من خصائص الجنس الآخر و لا یمكن للانسان ان ینال الی ذلك‏» . و لمثل هذا جعل المرسلین من جنس الانسان، كما قال عزوجل: «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمهٔ و ان و جعلهم مصطفین من الاخیار .» (۵۴) «و پوشیده نیست كه این غرض (ارشاد و تزكیه مردم با اعمال و رفتار) به مجرد نزول آنچه كه به او نیاز دارند، به صورت كتاب آسمانی و یا نزول آن بر بندگانی كه از نظر تزكیه در حد میانه‏ای هستند یا به نزول آن بر غیر جنس بشر مانند ملائكه حاصل نمی‏شود; چون مردم در صورت‏های مذكور، یا الگو نمی‏یابند یا گمان می‏كنند كه طهارت و تزكیه از خصیصه‏های جنس دیگر است كه برای انسان، رسیدن به آن ممكن نیست‏به همین جهت پیامبران از جنس انسان قرار داده شدند، خداوند هم در سوره آل عمران به آن اشاره كرده است .»
بنابراین، ابلاغ تشریع الهی باید از طریق غیر خدا، كه همان انسانی از جنس بشر است، صورت گیرد كه البته این انسان هم باید برگزیده الهی و از انسانهای كامل باشد; همچنانكه كلام امام صادق علیه السلام در پاسخ كسی كه اثبات نبوت را از وی خواسته بود مؤید این ادعاست:
«قال: انا لما اثبتنا ان لنا خالقا صانعا متعالیا عنا و عن جمیع ما خلق و كان ذلك الصانع حكیما متعالیا لم یجز ان یشاهده خلقه و لا یلامسوه، فیباشرهم و یباشروه و یحاجهم و یحاجوه، ثبت ان له سفراء فی خلقه، یعبرون عنه الی خلقه و عباده ... و هم الانبیاء علیهم السلام و صفوته من خلقه، حكماء و مؤدبین بالحكمهٔ، مبعوثین بها غیر شاركین للناس علی مشاركتهم فی الخلق و التركیب فی شی‏ء من احوالهم مؤیدین من عند الحكیم العلیم بالحكمهٔ ثم ثبت ذلك فی كل دهر و زمان مما اتت‏به الرسل و الانبیاء من الدلائل و البراهین لكیلا تخلو ارض الله من حجهٔ‏» . (۵۵) «ما، چون ثابت كردیم خدایی حكیم خالق ماست و بس و الا و متعالی‏تر از آن است كه دست كسی به او برسد و بتواند با او گفتگو كند، می‏دانیم كه باید فرستادگانی در میان مردم داشته باشد كه از جانب او سخن بگویند و خواست‏خدا را بیان كنند و ...»
با توجه به مطالب مذكور ثابت می‏شود كه خداوند باید بر اساس ولایت تشریعی خود، راههای هدایت انسانها و معرفت صحیح به خدا را كه در تشریع او وجود دارد و برای مردم جعل شده است، در اختیار آنان قرار دهد تا انسانها با متابعت از آن به سعادت برسند، طبیعی است كه ابلاغ آن مستقیما توسط خداوندی كه قابل مشاهده نیست معقول نمی‏باشد . بنابراین، باید به وسیله برگزیدگان خود كه از جنس بشر و از انسان كامل می‏باشند; یعنی انبیا این هدف را محقق سازد كه ارسال رسل به منظور دریافت و ابلاغ وحی به وسیله شان رسالت آنان، به همین منظور است .
● شرط دوم: اجرای تشریع الهی
تشریع و قانونگذاری توسط خداوند و ابلاغ آن به مردم، بخشی از تدبیر امور انسانهاست كه از شؤون ربوبیت الهی است اما تكمیل آن با تشكیل حكومت و پذیرش آن توسط مردم امكان‏پذیر است تا در سایه آن، قوانین الهی حفظ و اجرا گردد و ولایت تشریعی خداوند تحقق یابد . حال این پرسش اساسی مطرح می‏شود كه تشكیل حكومت و اجرای قانون در مورد دیگران توسط چه كسی باید انجام گیرد؟ آیا خداوند خود مستقیما ولایت تشریعی خود را اعمال می‏كند یا راه دیگری برای آن وجود دارد؟ آنچه مسلم است، این است كه معقول نیست‏خداوند به عنوان حاكم حقیقی، حاكمیت جامعه را مستقیما انجام دهد یا اینكه فرشته یا جنی برای حاكمیت جامعه بشری بفرستد; زیرا تحقق حاكمیت در جوامع بشری برای اجرای احكام، نیازمند تعامل و ترابط ملموس و مادی و طبیعی با آحاد جامعه است و چنین ارتباطی از سوی خداوند و فرشتگاه امكان ندارد .
«و قالوا لو لا انزل علیه ملك و لو انزلنا ملكا لقضی الامر ثم لا ینظرون × و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا و للبسنا علیهم ما یلبسون .» (۵۶)
علامه طباطبایی می‏فرمایند: «جای شك و تردید نیست كه خدای آفرینش، كه از هر جهت‏بالاتر از تصور ماست، مانند ما تفكر اجتماعی ندارد و این سازمان قراردادی آقایی و بندگی و فرمانروایی و فرمانبری و امر و نهی و مزد و پاداش در بیرون از زندگی اجتماعی ما وجود ندارد و دستگاه خدایی همانا دستگاه آفرینش است! ...» (۵۷)
بنابراین، باید راه دیگری برای اجرای قوانین الهی وجود داشته باشد، چون جامعه به حاكمی از جنس بشر نیاز دارد تا نظام جامعه را حفظ كند و قوانین الهی را اجرا كند اما این حاكم چه كسی است؟
با توجه به اینكه اجرای قانون در مورد دیگران نوعی دخالت در حیطه اختیارات آنان است، از این رو به صرف اینكه قانون برگرفته از دستورات دینی باشد كافی نیست تا هر كس بتواند آن را در مورد دیگران به اجرا درآورد . كسی چنین صلاحیت را دارا است كه از حق فرمانروایی و الزام و دستور برخوردار باشد . هیچ انسانی و هیچ دستگاهی نمی‏تواند حكمی را بر دیگران جاری كند مگر آنكه ثابت‏شود از چنین حقی برخوردار است‏یا دارای مشروعیت است، چون بر مبنای جهان بینی توحیدی، حق حاكمیت و ولایت در انحصار خداست .
یكی از علمای معاصر می‏نویسد:
«ان اعمال الحكومهٔ و الحاكمیهٔ فی المجتمع لا تنفك عن التصرف فی النفوس و الاموال و تنظیم الحریات و تحدیدها احیانا و التسلط علیها و لا یقوم بذالك عدوانا و بما ان جمیع الناس سواسیهٔ امام الله و الكل مخلوق له بلا تمییز فلا ولایهٔ لاحد علی احد بالذات بل الولایهٔ لله المالك الحقیقی الانسان و الكون و الواهب له الوجود و الحیاهٔ فلا یصح لاحد الامرهٔ علی العباد الاباذنه‏» . (۵۸)
بنابراین، مفهوم حق حاكمیت الهی، این است كه دخالت در امور دیگران، از اختیارات انحصاری خالق و مدبر و ولی حقیقی انسانهاست و خداوند این ولایت را از طریق اذنی كه به فرد یا گروه خاصی می‏دهد، اعمال می‏كند نه آنكه خود به شكل انسان‏ها در آید و بر آنان حكم براند، لذا در قرآن كریم از جعل حكومت‏برای حضرت داود یاد شده است و وی از سوی خداوند اجازه می‏یابد كه در میان مردم حكم براند .
«یا داود انا جعلناك خلیفهٔ فی الارض فاحكم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلك عن سبیل الله ...» . (۵۹)
حضرت امام‏قدس سره نیز در این باره می‏نویسد:
«نعم: انما یجب طاعتهم لاجل امر الله تعالی بما فی قوله: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم‏» و لجعل السلطنهٔ و الولایهٔ لهم من قبله تعالی و لو لا ذلك لم تجب لان السلطنهٔ و الولایهٔ مختصهٔ بالله تعالی بحسب حكم العقل فهو تعالی مالك الامر و الولایهٔ بالذات من غیر جعل و هی لغیره تعالی بجعله و نصبه‏» . (۶۰)
● چه كسانی از اذن تشریعی خداوند برخوردارند؟
با توجه به معنای توحید افعالی خداوند، آیا كسی در اجرای قوانین و تشریع الهی (ولایت و حكومت) دارای اذن تشریعی است‏یا خیر؟
برای پاسخ به این پرسش، دو دیدگاه كلی در میان متفكران اسلامی مطرح است:
الف . خداوند به هیچ كس اذن تشریعی خاص نداده و اجرای قوانین را به عهده خود مردم گذاشته است . (با قبول اصل تشریع الهی، اجرای آن را حق مردم می‏دانند كه از طرف خداوند به آنان داده شده است) .
ب . خداوند به انبیا و ائمه اذن خاص و به فقهای واجد شرایط اذن عام داده است .
● بررسی دیدگاه اول
طرفداران این دیدگاه خود به دو گروه تقسیم می‏شوند:
۱ . تفویض عام; یعنی خداوند حق ولایت‏خود را در تمام زمانها به مردم واگذار كرده است .
۲ . تفویض خاص; یعنی فقط در زمان غیبت، این حق به مردم واگذار شده است .
● مبنای طرفداران تفویض عام
مبنای این گروه بر می‏گردد به این مساله كه اساسا شان انبیا تنها شان رسالت و نبوت است; یعنی وظیفه آنان جز دریافت و تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم نیست اما اینكه علاوه بر ابلاغ وحی، وظیفه اجرای آن در جامعه نیز بر عهده آنان باشد; یعنی شان ولایت و امامت هم داشته باشند، از نظر این دیدگاه قابل اثبات نیست و اگر پیامبر اسلام یا برخی انبیا با تشكیل حكومت‏به اعمال ولایت پرداختند از باب ضرورت بوده است نه وظیفه .
با توجه به این مبنا، طرفداران این دیدگاه می‏گویند، خداوند اجرای قوانین خود را به عهده خود مردم گذاشته است تا با اختیار آزاد خود، به هر شكلی كه خود می‏پسندند آن را در جامعه اجرا نمایند . بنابراین، اینكه حاكم چه كسی باشد یا چگونه قوانین را اجرا كند به رای و قرارداد مردم بستگی دارد، چون خداوند بشر را در این امور آزاد گذاشته و دخالتی نكرده است; یعنی هدف انبیا تمام مراتب توحید نبود بلكه در حد توحید ذات و یا صفات و برخی شؤون توحید ربوبی خلاصه می‏شد و به مرحله ولایت تشریعی و ربوبیت تشریعی كه كمال توحید است نمی‏رسید . بنابراین، بحث از حكومت دینی و دخالت دین خدا در سیاست‏سالبه بانتفاء موضوع است و در نتیجه حكومت مبنا و خاستگاه توحیدی ندارد .یكی از طرفداران این دیدگاه می‏گوید:
«عمل و رسالت پیامبران در دو چیز خلاصه می‏شود:
۱ . انقلاب عظیم و فراگیر علیه خود محوری انسانها برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانیان . ۲ . اعلام دنیای آینده جاودان، بی‏نهایت‏بزرگتر از دنیای فعلی .» . (۶۱)
ایشان در ادامه می‏گوید:
«وقتی به قرآن می‏نگریم، می‏بینیم احراز حكومت‏یا سلطنت از طرف حضرت خاتم انبیا و بعضی از پیامبران یهود، عمومیت‏به همه پیامبران نداشته و با توجه به تعداد كثیر انبیای غیر حاكم، یك امر استثنایی محسوب می‏شود و اصولا نبوت و حكومت دو امر یا دو شغل كاملا مجزا و متفاوت با دو منشا یا دو مبنا مختلف غیر قابل تلفیق در یكدیگر بوده و در آن مراجعه و مصالحه و مشورت با مردم را شدیدا منع و بلكه ملامت می‏كند .» (۶۲)
یكی دیگر از طرفداران این دیدگاه می‏نویسد:
«خلاصه، رایی كه ما در باره شیوه حكومت كردن اتخاذ می‏كنیم، بر روی رای مان، در باب اینكه حكومت‏حق كیست تاثیر می‏گذارد . اگرگفتیم شیوه موفق حكومت این است كه ناظرانی بیرونی بر كار حاكم نظارت كند، در این صورت حقوق خاصی را برای مردم قائل شده‏ایم و مردم با این حقوق، با تكالیفی كه در عزل حاكم پیدا می‏كنند، در انتخاب حاكم هم دخالت‏خواهند كرد و به این پرسش كه چه كسی باید حكومت كند جواب خواهند داد كسی می‏تواند حكومت كند كه ما او را بر می‏گزینیم‏» . (۶۳)
در نقد این دیدگاه باید گفت: لازمه پذیرش این دیدگاه نفی ربوبیت و ولایت تشریعی خداوند و در نتیجه نفی توحید كامل است، چون همانگونه كه حق قانونگذاری در انحصار خداوند است و او باید پیامبرانی را برگزیند و با دادن مقام نبوت و رسالت‏به آنان، تشریع خود را به اطلاع مردم برساند، اجرای تشریع نیز در انحصار اوست و او باید برای اجرای تشریع خود افرادی را برگزیند و با دادن مقام امامت و ولایت‏به آنان، قوانین خود را در جامعه پیاده كند . بنابراین، دخالت غیر خدا (مردم) در انتخاب مجریان، بدون اذن الهی، با ولایت تشریعی خداوند منافات دارد، در حالی‏كه توحید كامل آن است كه معتقد به ملازمه بین اصل نبوت و رسالت‏با اصل امامت و ولایت‏باشیم .
حضرت امام در وصیت نامه سیاسی - الهی خویش در طرد این دیدگاه می‏نویسند:
«آنچه گفته شده و می‏شود كه انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می‏كردند و ما نیز باید چنین كنیم اشتباه تاسف‏آوری است كه نتایج آن به تباهی كشیدن ملت‏های اسلامی و باز كردن راه برای استعمارگران خونخوار است .» (۶۴)
یكی دیگر از علمای معاصر نیز در نقد این دیدگاه می‏نویسد:
«پیامبر اسلام علاوه بر پیشوایی دین، رهبر سیاسی نیز به شمار می‏آمد و این سمت را بر خاسته از نبوت خویش می‏دانست ... بنابراین كوته نظری است كه برخی پنداشته‏اند پیامبر اسلام به دلیل پیامبر بودن، زعامت‏سیاسی امت را بر عهده نگرفت‏بلكه چون مردم او را شایسته‏ترین خود دیدند، برای این سمت‏برگزیدند .» (۶۵)
به علاوه اعتقاد به توحید افعالی; یعنی اعتقاد به تلازم بین تمام شاخه‏های توحید افعالی كه نتیجه فهم این اعتقاد این است كه آموزه توحید در اسلام، نظامی كاملا منسجم و سازوار است; به گونه‏ای كه تك تك اجزای آن، با یكدیگر همخوانی و هماهنگی دارد . از این رو، عدم پذیرش هر یك از اجزای این مجموعه هماهنگ، به دلیل تلازم موجود بین آنها، به نوعی تناقض و ناسازگاری خواهد انجامید . بنابراین، نمی‏توان ربوبیت تكوینی خدا را پذیرفت، اما ربوبیت تشریعی او را انكار كرده یا به صورت ناقص و در حد تشریع امور اخروی خلاصه كرد و تشریع الهی در امور سیاسی و اجتماعی را منكر شد و آن را بدون دلیل بر عهده مردم گذاشت .
زیرا حق تشریع در امور سیاسی توسط مردم و حق تصرف در امور عمومی مردم برای اجرای قوانین و حكومت‏بدون خالت‏خداوند نیازمند دلیل و پشتوانه عقلی و نقلی است كه موجود نیست‏بلكه در مقابل، برای اذن تشریعی پیامبران و ائمه، ادله زیادی وجود دارد كه با بیان آنها در ضمن دیدگاه دوم ضعف و سستی ادعای اول بیشتر روشن می‏گردد .
● مبنای طرفداران تفویض خاص
این گروه معتقدند كه در عصر غیبت دلیل خاص وجود ندارد كه خداوند ولایت‏خویش را به غیر معصوم واگذار كرده باشد و چون اصل بر عدم ولایت است، بنابراین، حق ولایت‏خداوند به مردم واگذار می‏گردد تا بر اساس انتخاب خود این حق را اعمال نمایند و به حاكمان از طرف خویش وكالت دهند تا بر آنان حكومت نمایند . به عبارت دیگر، این نظریه كه به نظریه انتخاب معروف است می‏گوید: در زمان حضور معصوم زمامداری به عهده آنان است و در زمان غیبت فقط صفات و شرایط افراد صالح توسط پیشوایان آسمانی تعیین گردیده و گزینش فردی از میان افراد صلاحیت‏دار به عهده رای اكثریت وا نهاده شده است . طبق نظریه انتخاب دخالت رای مردم در موضوع حاكم اسلامی و در ثبوت ولایت و حق اعمال آن در زمان غیبت‏به نحو شرطیت و جزء الموضوع است نه كاشفیت .
یعنی انتخاب و رای مردم در ردیف شرایطی همچون فقاهت و عدالت قرار گرفته است . و با نبود آن مشروعیت فقیه (حاكم) از بین می‏رود .
این نظریه در مقابل نظریه انتصاب قرار دارد كه می‏گوید:
در شریعت اسلام هر كس واجد صلاحیت است، خداوند به او چنین حقی داده و او دارای ولایت است ولی نظر به اینكه در حكومت اسلامی تنها یكی از فقها می‏تواند اعمال ولایت كند انتخاب فقط برای شناسایی و تشخیص است اما بعد از آنكه فردی شناسایی شد، نمی‏توان گفت انتخاب به او ولایت داده است‏بلكه انتخاب صرفا برای تعیین صاحب حق است نه واگذاری حق .
طرفداران تفویض خاص كه همان نظریه انتخاب است، برای اثبات مدعای خود ادله متعددی اقامه كرده‏اند كه مشروح آنها دركتاب دراسات فی ولایهٔ الفقیه (۶۶) آمده است كه ما در این تحقیق، در صدد بیان آن نیستیم و تنها به این نكته اشاره می‏كنیم كه ادله طرفداران نظریه انتخاب در صورتی قابل استناد است كه دلیل بر نص و نصب رهبر و حاكم دینی از جانب خداوند در دست نباشد در حالی‏كه معتقدیم هم ادله عقلی و هم نقلی برای انتصابی بودن ولایت فقیه در زمان غیبت وجود دارد كه در ادامه بحث‏به آنها خواهیم پرداخت .
ضمن اینكه ادله مذكور در جای خود توسط طرفداران نظریه انتصاب پاسخ داده شده است .
در مجموع می‏توان گفت‏با توجه به ادله طرفداران نظریه انتخاب مشروعیت‏حكومت فقیه برخاسته از رای مردم است البته با دو رویكرد متفاوت:
دسته‏ای از طرفداران نظریه انتخاب بر این باورند كه فقیه واجد شرایط با انتخاب مردم مشروعیت الهی و ولایت پیدا می‏كند و حكم او نافذ می‏شود .
دسته دیگر بر این عقیده‏اند كه با گزینش مردم، حاكم مشروعیت مردمی و قانونی پیدا می‏كند و وكیل مردم در اداره، امور است .
دسته اول اگر بتوانند ادعای خویش را ثابت نمایند، كم و بیش از نظر آثار بیرونی و تصرف در امور و حوزه اختیارات و نفوذ حكم بسان ولایت انتصابی خواهند بود و اشتراكات زیادی با آن دارند . اما این ادعا قابل اثبات نیست .
دسته دوم كه به وكالت فقیه معتقدند، پیامدها و آثاری را ملتزم می‏شوند كه پای‏بندی به آنها بسیار مشكل و حتی غیر ممكن است كه در جای خود بحث‏شده است . در نتیجه نظریه انتخاب با توجه به پیامدهای آن و ضعف استدلال، قابل اثبات و پذیرش نمی‏باشد كه با بررسی دیدگاه دوم در ادامه بحث ضعف آن روشن‏تر می‏گردد .
● بررسی دیدگاه دوم
این دیدگاه می‏گوید: خداوند در ولایت تشریعی به انبیا اذن خاص داده است و به فقهای واجد شرایط اذن عام، تا در حد حفظ مصالح اسلام و مسلمین و در محدوده قوانین الهی، اعمال ولایت نمایند; یعنی زمامداری انسان حق ویژه خداست كه به وسیله منصوبان خدا; آنانكه با معیارها و الگوهای تعیین شده در ایدئولوژی الهی از همه كس منطبق ترند به مرحله تحقق در می‏آید و به وسیله آنان نظام الهی پاسداری و مقررات الهی اجرا می‏گردد:
مبنای این دیدگاه این است كه انبیا علاوه بر شان رسالت، دارای شان امامت و ولایت نیز می‏باشند و خداوند به آنان اذن داده تا علاوه بر ابلاغ تشریع الهی به مردم، آن را در جامعه اجرا نمایند و علاوه بر انبیا ائمه معصومین علیهم السلام و فقهای واجد شرایط هم از شان امامت و ولایت‏با اذن الهی برخوردار می‏باشند .
البته شان ولایت و امامت (حق سرپرستی و ولایت نه خود ولایت) یك شان اعتباری است كه از جانب خداوند برای بعضی‏ها اعتبار و جعل شده است . بنابر این، چون حقیقی نیست ممكن است‏با عدم پذیرش و اطاعت مردم در حد قوه باقی بماند و به مرحله فعلیت نرسد . بنابراین لازمه اعمال ولایت تشریعی، پذیرش و اطاعت اختیاری مردم است البته مردم نیز بر اساس توحید در اطاعت، مكلف به اطاعت ولی شرعی می‏باشند «ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله ...» (۶۷) برای توضیح بیشتر این دیدگاه، به موارد مختلف اذن تشریعی خداوند می‏پردازیم:
۱ . اذن تشریعی خداوند به پیامبران
از آیات متعدد قرآن استفاده می‏شود كه خداوند به برخی از انبیا، علاوه بر ابلاغ قانون الهی، مسؤولیت اجرای آن را هم به آنان داده است; یعنی علاوه بر شان رسالت و نبوت، به آنان شان امامت هم داده است . البته در ماهیت رسالت و نبوت جز آوردن مطالب حق الهی و قوانین آسمانی و ابلاغ و رساندن آن به مردم مسؤولیت دیگری نیست «و ما علی الرسول الا البلاغ ...» (۶۸)
اما چون تنها ابلاغ قانون و اطلاع مردم از آن برای عمل كافی نیست و مسائل اخلاقی نمی‏تواند تنها ضمانت اجرایی قانون باشد، لذا نبوت بدون امامت و بیان احكام بدون قدرت اجرایی، ناقص بوده و نتیجه مطلوب را نمی‏دهد . همچنانكه امامت و حاكمیت نیز بدون نبوت، قدرت اجرایی را به سراغ قوانینی می‏برد كه ریشه قابل اعتماد كامل نداشته باشند . بنابراین به همان دلیلی كه حق تشریع (توحید در تشریع) را حق انحصاری خداوند می‏دانیم، حق اجرا (ولایت تشریعی) را نیز از آن خدا می‏دانیم و می‏گوییم: به همان دلیلی كه خداوند باید پیامبرانی بفرستند تا به نیابت از او احكام و تشریع او را به مردم برسانند، به همان دلیل باید امامان و والیانی باشند تا به نیابت از او این احكام و تشریع را اجرا كرده و متخلفان را مجازات نمایند . امامت‏به این معنا دارای شؤون و مراتب سه گانه است كه شامل مرجعیت دینی، زعامت‏سیاسی و ولایت معنوی می‏گردد و تمام این مراتب را برخی از انبیا به ویژه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دارا بودند; یعنی علاوه بر شان و منصب رسالت و نبوت، دارای منصب امامت نیز بوده‏اند; به عبارت دیگر، مساله حكومت و تصدی امور جامعه، یكی از شؤون رسالت و وظایف پیامبران الهی است، همانگونه كه ابلاغ پیامهای الهی، تعلیم و تزكیه، دعوت به توحید، پند و اندرز، هدایت و ارشاد نیز از شؤون و اهداف دیگر رسالت است .
با این تفاوت كه رسالت پیام و وعظ و اندرز و امر به معروف و نهی از منكر، بدون حمایت مردم نیز امكان‏پذیر است و به همین جهت این اهداف توسط تمام پیامبران و در هر شرایطی تحقق یافت اما وظیفه حكومت‏بدون حمایت و پشتیبانی مردمی انجام شدنی نیست از این رو، چه بسا بسیاری از پیامبران موفق به تشكیل حكومت دینی نشده‏اند ولی این امر به تفكیك رسالت از حكومت و دین از سیاست دلالت نمی‏كند، همانطور كه دلیل بر اینكه این گروه از پیامبران در جهت تاسیس حكومت تلاشی نكرده‏اند نیز نمی‏باشد .این ادعا حداقل در مورد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله كاملا صادق است; یعنی حضرت علاوه بر مقام رسالت، دارای مقام امامت نیز بوده و در عمل اقدام به تشكیل حكومت كرده‏اند، كه آیات متعدد قرآنی و سیره عملی آن حضرت گواه بر این ادعاست .
برای توضیح بیشتر به دو دسته از آیات در این زمینه اشاره می‏كنیم:
۱ . دسته اول
مقام نبوت و رسالت را برای پیامبر اسلام اثبات می‏كند، مانند:
«ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبیین و كان الله بكل شی‏ء علیما» . (۶۹)
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ...» . (۷۰)
۲ . دسته دوم
آیاتی كه رسالت را مفروغ عنه دانسته و به مقام امامت پیامبر اسلام نظر دارد . مانند:
«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنهٔ اذا قضی الله و رسوله امرا ان یكون لهم الخیرهٔ من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا» . (۷۱)
«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم ...» (۷۲)
قضای رسول، اولویت رسول، اوامر لازم الاطاعه رسول، كه در آیات مذكور آمده، بیان احكام نیست‏بلكه مراد اوامر حكومتی پیامبر صلی الله علیه و آله است كه از شان امامت او برخاسته است . ضمن اینكه سیره عملی حضرت دقیقا همین مساله را روشن می‏كند; مانند اوامر حضرت نسبت‏به جنگ و صلح، نصب افراد در سمت‏های فرماندهی، كسب اطلاعات از اوضاع دشمن و نامه نوشتن به قدرتهای بزرگ زمان و دعوت به اسلام و ...
«و النبی صلی الله علیه و آله كما كان رسول الله و خاتم النبیین، كان ایضا حاكما علی المسلمین و ولیا لهم و اولی بهم من انفسهم و وجبت علیهم اطاعته فی اوامره الصادرهٔ عنه من هذه الجههٔ امرا مولویا مضافا الی الاوامر الارشادیهٔ الصادرهٔ عنه صلی الله علیه و آله فی مقام بیان احكام الله تعالی‏» . (۷۳)
۲ . اذن تشریعی خداوند به امامان
چون ولایت و رهبری یك امر ضروری برای جوامع بشری است . از این رو، بعد از ختم نبوت نیز به آن نیاز است و باید ادامه پیدا كند; زیرا گذشته از یك سلسله مسایل فردی كه در دین و تشریع الهی مطرح شده است، دستورات اجتماعی نظیر حدود، دیات، قصاص، تعزیرات و امثال آن نیز در دین وجود دارد كه خود این دستورات نشان دهنده آن است كه دین نیازمند یك قدرت اجرایی و امامت است; امامی كه تمام شؤون امامت را، كه پیامبر اسلام دارا بود، در اختیار داشته باشد; شؤونی چون مرجعیت دینی و زعامت‏سیاسی و ولایت معنوی، تا بتواند از عهده مسؤولیت‏سنگین خود برآید .
● اثبات اذن تشریعی امامان از راه نقل
به عنوان نمونه، از آیاتی كه دلالت‏بر اذن تشریعی ائمه علیهم السلام می‏كند عبارت است از:
۱ . «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاهٔ و یؤتون الزكات و هم راكعون .» (۷۴) «سر پرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او و آنها كه ایمان آوردند و نماز را بر پا می‏دارند و در حال ركوع زكات می‏پردازند .»
از روایات مستفیضه، بلكه متواتره استفاده می‏شود كه آیه بالا در شان علی علیه السلام نازل شده و ولایت‏به معنای ولایت تشریعی امام است .
«عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله عزوجل: «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا» قال: انما یعنی اولی بكم ای: احق بكم و باموركم و انفسكم و اموالكم، الله و رسوله و الذین آمنوا; یعنی علیا و اولاده الائمهٔ علیهم السلام الی یوم القیامهٔ ...» . (۷۵)
● جنگ‏های توحیدی ائمه علیهم السلام
طبق توحید كامل كه شامل ربوبیت و ولایت تشریعی خداوند می‏شود و بر اساس اذن تشریعی، كه به ائمه معصومین علیهم السلام در اعمال ولایت در جامعه داده شده است، روشن می‏شود كه بیشتر جنگهای ائمه به خصوص علی علیه السلام جنگ توحیدی بوده است همچنانكه بیشتر جنگهای پیامبر اسلام جنگ توحیدی بود; یعنی تمام جنگهای علی علیه السلام علیه اصحاب توحید بود كه توحید ناقص داشتند; یعنی با كسانی می‏جنگیدند كه توحید در ذات و صفات را قبول داشتند اما توحید در افعال را به طور كامل قبول نداشتند; یعنی ائمه معصوم با مخالفان ربوبیت و ولایت تشریعی خداوند می‏جنگیدند و این سیره عملی ائمه مؤید این است كه آنان موظف به تشكیل حكومت دینی در راستای تحقق توحید كامل بوده‏اند .
روایت توحید صدوق مؤید این ادعاست:
«ان اعرابیا قام یوم الجمل الی امیرالمؤمنین علیه السلام فقال: یا امیرالمؤمنین، اتقول ان الله واحد؟ قال: فحمل الناس علیه، قالوا: یا اعرابی اما تری ما فیه امیرالمؤمنین من تقسم القلب؟ فقال: امیرالمؤمنین علیه السلام: دعوه فان الذی یریده الاعرابی هو الذی نریده من القوم ...» (۷۶) «در جنگ جمل عربی بیابانی از حضرت علی علیه السلام در باره توحید پرسید، مردم به او اعتراض كردند اما امام فرمودند: آنچه این عرب صحرانشین از آن می‏پرسد همان است كه ما از این مردم می‏خواهیم .»
یعنی جنگ جمل یك جنگ توحیدی است و برای دعوت به توحید . با اینكه اصحاب جمل نماز خوان و مسلمان بودند و شهادتین می‏گفتند اما حضرت ایمان آنها را توحیدی نمی‏داند، چون به توحید در ربوبیت و ولایت (مرحله تشریع و حاكمیت‏سیاسی) ایمان نداشتند; یعنی حاضر نبودند از كسی كه خداوند فرمان به اطاعت از او داده بود، اطاعت نمایند . بنابراین، طبق این دیدگاه، توحید ناب و كامل با نبوت و امامت معنا پیدا می‏كند و كسی كه امامت و ولایت ائمه را نپذیرد، توحید او خالص نبوده و ناقص است .
پس امامت و ولایت‏به عنوان رهبری سیاسی و ریاست دین و دنیا، از لوازم اساسی توحید است و توحید بدون آن، به حد نصاب لازم نمی‏رسد; زیرا مرتبه خلوص توحید با پیروی تمام عیار از فرمان خدا در اطاعت از امامت و نهادی كه رهبری جامعه را به دستور خدا در دست دارد، قابل تحصیل است كه همان حكومت دینی است .
با این معنا، مفهوم حدیث امام رضا علیه السلام هم معلوم می‏شود كه فرمودند:
«كلمهٔ لا اله الاالله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی، قال: فلما مرت الراحلهٔ نادانا بشروطها و انا من شروطها .» (۷۷)
یعنی امامت‏شرط توحید است .
و نیز سر اصول دین شمردن امامت در مذهب شیعه روشن می‏گردد كه در كنار توحید، باید نبوت و امامت نیز وجود داشته باشد و گرنه ناقص است .
۳ . اذن تشریعی خداوند به فقهای واجد شرایط
مساله امامت و ولایت تشریعی، یكی از اساسی‏ترین پایه‏های اسلام و توحید ناب است و از متن دین و توحید افعالی خداوند برخاسته است . بنابراین، نیاز همیشگی بشر بوده و حتی در زمان غیبت نیز استمرار دارد . اما این نیاز مردم در زمان غیبت توسط چه كسی برآورده می‏شود و چه كسی اذن تشریع برای پذیرش این مسند مهم را داراست؟
برای یافتن پاسخ، باید سراغ آیات و روایات برویم .
الف . آیات
روش عمومی قرآن در پرداختن به موضوعات گوناگون، ارائه رؤوس كلی برنامه هاست تا مسلمانان با تامل و تدبر در آیات قرآن و در كنار هم چیدن آیات مختلف و با مراجعه به اهل بیت و تفسیری كه ایشان از قرآن ارائه می‏دهند، نظر قرآن را در هر موضوعی به دست آورند . بنابراین در آیه‏ای از آیات قرآن صریحا به موضوع ولایت فقها در زمان غیبت اشاره نشده است; همچنانكه صریحا به ولایت امام علی علیه السلام و دیگر امامان معصوم نیز اشاره نشده است اما با این حال سرفصل‏های اساسی حاكمیت‏سیاسی و ولایت و زمامداری و شرایط والی و امام مسلمین را بیان كرده است; مثلا قرآن كافران را از اینكه بتوانند زمامداری جامعه اسلامی را به عهده بگیرند ممنوع می‏سازد:
«.. و لن یجعل الله للكافرین علی المؤمنین سبیلا» . (۷۸)
یا اطاعت از فاسقان و گناهكاران را ممنوع ساخته است .
«و لا تطیعوا امر المسرفین × الذین یفسدون فی الارض و لا یصلحون‏» (۷۹)
یعنی والی و حاكم سیاسی مسلمین باید عادل باشد .
و در جای دیگر، یكی دیگر از شرایط پیروی و اطاعت از دیگران را آگاهی كافی از حق می‏شمرد:
«... افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لكم كیف تحكمون‏» . (۸۰)
یعنی در مقام مقایسه و سنجش دو فردی كه از نظر ویژگی‏های لازم برای ولایت و رهبری مانند كفایت (۸۱) و مدیریت و عدالت هیچ كاستی ندارند اما یكی دارای فقاهت و كارشناسی دین است و دومی فاقد آن، كدامیك باید عهده‏دار ولایت‏شود؟ قطعا اولی مقدم است .
ب . روایات
برای اثبات ولایت فقیه و اذن تشریعی فقهای واجد شرایط در زمان غیبت، به روایات زیادی استدلال شده است كه بررسی سند و دلالت هر یك از آنها نیازمند مبحث گسترده‏ای است كه در كتابهای مختلف و معتبر مطرح شده است . (۸۲)
اما با نگاهی كلی به این روایات، می‏توان گفت: هر چند این روایات از نظر سند، برخی صحیح و معتبر و برخی در میان فقیهان اسلامی مشهور و مقبول است ولی در اثبات مدعی كارساز و كافی است .
از مجموع روایات مذكور استفاده می‏شود كه فقیهان جامع الشرایط دارای منزلت و جایگاه ویژه‏ای هستند; نظیر وارثان انبیا، امین پیامبران، جانشینان رسول خدا، دژهای مستحكم اسلام، حاكم بر پادشاهان، حجت‏بر مردم از سوی امامان، حاكم و قاضی منصوب از طرف ائمه و غیره .
لازمه چنین القاب و اوصافی این است كه چنین كسانی در غیاب معصوم، جانشینان او در تمام مسؤولیت هایش می‏باشند . بنابراین در عصر غیبت، تمام مسؤولیت‏ها و وظایفی را كه امام زمان (عج) از نظر امامت و ولایت‏سیاسی بر عهده دارند، به فقیه جامع الشرایط واگذار شده و مردم باید به ایشان مراجعه نمایند .
بنابراین، اذن تشریعی خداوند در زمان غیبت‏برای اعمال ولایت تشریعی به فقهای واجدالشرایط داده شده است و تنها آنان حق اعمال ولایت و تشكیل حكومت دینی را دارند .
كلام صاحب جواهر نیز مؤید این ادعاست، ایشان می‏فرمایند:
«فمن الغریب وسوسهٔ بعض الناس فی ذلك بل كانه ماذاق من طعم الفقه شیئا ... و لا تامل المراد من قولهم انی جعلته علیكم حاكما و قاضیا و حجهٔ و خلیفهٔ و نحو ذلك مما یظهر منه ارادهٔ نظم الغیبهٔ لشیعتهم فی كثیر من الامور الراجعهٔ الیهم .» (۸۳)
ضمن اینكه استدلال عقلی هم مؤید این ادعاست; زیرا بر اساس استدلال عقلی:
▪اولا: حكومت مستلزم دخالت در بخش‏های مختلف زندگی مردم و ایجاد محدودیت و الزام سیاسی برای آنان است .
▪ثانیا: اعمال حاكمیت و دخالت در سرنوشت مردم نیازمند حق حاكمیت و ولایت است .
▪ثالثا: حاكمیت و ولایت‏بر مردم و حكمرانی بر افعال، اعراض و نفوس جامعه، از شؤون ربوبیت و ولایت تشریعی خداوند است و تنها با اذن و اجازه او تصرف و دخالت در حوزه منافع و حقوق شهروندان مشروع خواهد بود .
▪رابعا: این اذن در مرتبه نخست‏به پیامبر گرامی و سپس به امامان معصوم علیهم السلام داده شده است تا به تدبیر و امامت‏سیاسی جامعه بپردازد .
▪خامسا: در عصر غیبت، با توجه به ضرورت حكومت، اجازه حاكمیت‏باید به كسی كه صالح‏تر از دیگران است و شایستگی بیشتری در امامت و رهبری دارد سپرده شود و الا ترجیح مرجوح یا نقض غرض و خلاف حكمت لازم می‏آید كه قبیح هستند .
▪نتیجه: چون فقیه جامع الشرایط فرد اصلح و شایسته‏تر است، در احراز ولایت و اعمال حاكمیت‏سیاسی بر دیگران مقدم است و اذن تشریعی خداوند متوجه اوست . (۸۴)●● نتیجه‏گیری كلی
توحید، به معنای یگانه دانستن خداوند، دارای مراتبی است كه مهمترین مراتب آن شامل توحید ذاتی، صفاتی و افعالی است . آنچه كه در این تحقیق به مناسبت موضوع آن مورد توجه قرار گرفته است، توحید افعالی می‏باشد كه به معنای فاعلیت تام و مستقل خداوند در اثر گذاری بر عالم است .
توحید افعالی، با توجه به اقسام كلی افعال خداوند، به شاخه‏های مختلف تقسیم می‏گردد كه مهمترین آن، توحید در ربوبیت است . ربوبیت نیز دارای شؤون و مراتب مختلفی است كه مهمترین آن، توحید در تشریع و توحید در ولایت و حاكمیت و توحید در اطاعت است .
ربوبیت تشریعی كه همان توحید در تشریع است، مربوط به افعال اختیاری و اراده انسان می‏شود به این معنا كه تنها خداوند است كه حق قانونگذاری برای انسانها را دارد; چون تنها اوست كه به مصالح و مفاسد واقعی انسانها احاطه و آگاهی كامل دارد .
قسم دیگر توحید افعالی، توحید در ولایت و حاكمیت است كه به دو بخش تكوینی و تشریعی تقسیم می‏گردد . با توجه به معنای ولایت، كه سرپرستی و حق سرپرستی است . توحید در ولایت; یعنی خداوند حق سرپرستی بر تمام موجودات و مخلوقات خود را دارد و اگر این سرپرستی كه با تصرف او همراه است در طبیعت و با اسباب غیر عادی باشد ولایت تكوینی است كه به ربوبیت تكوینی باز می‏گردد و اگر تصرف و تاثیرگذاری خداوند بر افعال و رفتار انسانها باشد ولایت تشریعی است . بنابراین ولایت تشریعی خداوند; یعنی تصرف در افعال انسانها توسط كسی است كه حق این تصرف را داراست كه البته تحقق این حق با پذیرش ولایت او توسط مردم و متابعت از خداوند امكان‏پذیر است كه با توحید در اطاعت قابل اثبات است . بعد از تبیین ربوبیت تشریع و ولایت تشریعی و توحید در اطاعت، نوبت‏به ارتباط آنها با حكومت دینی می‏رسد كه روشن گردید بین توحید در ربوبیت و حكومت دینی ملازمه است .
زیرا ربوبیت تشریع همان جعل و وضع قانون است و ولایت تشریعی همان اجرای قانون الهی در زندگی انسانهاست و بهترین قانون بدون مجری شایسته و برترین مجری بدون قانون خوب، كار آمد نخواهد بود .
خداوند برای تحقق عینی ولایت‏خود، باید تشریع خود را به آگاهی مردم برساند و سپس در جامعه اجرا نماید . این كار باید توسط واسطه‏ای میان خدا و مردم انجام شود، حال این واسطه چه كسی است، باید با اذن و معرفی خود خداوند باشد و خداوند این مسؤولیت را به عهده خلیفه خود قرار داده است . خلیفه الهی در درجه اول پیامبران هستند و در مرتبه بعد ائمه معصوم و سپس در زمان غیبت معصوم به عهده فقهای واجد شرایط می‏باشد; یعنی پیامبر اسلام از خداوند ماذون است تا تشریع الهی را برای مردم بیان كند و نیز اجازه دارد از طرف خداوند این قوانین را در جامعه پیاده كند و چون پیاده كردن قوانین خداوند، نیازمند ابزار مناسب آن است، خداوند شان حكومت و ولایت را به او داده تا با تشكیل حكومت و به دست گرفتن ابزار لازم، نسبت‏به اجرای قوانین سیاسی و اجتماعی خداوند اقدام كند و چون اجرای تشریع الهی مربوط به تمام زمانهاست، بعد از او هم به مجری قانون كه ماذون باشد نیاز است كه این اذن با استفاده از آیات و روایات مستفیضه و متواتره، به ائمه معصوم منتقل شده و آنان نیز دارای شان مرجعیت دینی و زعامت‏سیاسی هستند و در زمان غیبت نیز این مناصب با استفاده از ادله عقلی و نقلی به فقیه واجد شرایط انتقال می‏یابد .
سیره عملی پیامبران و ائمه علیهم السلام نیز مؤید همین ادعاست; زیرا اكثر جهادها و مبارزات آنان برای تحقق همین معنا از توحید بوده است .
بنابراین، اعتقاد به تمام مراتب توحید، به خصوص ربوبیت و ولایت تشریعی، بدون اعتقاد به حكومت دینی امكان‏پذیر نیست و حكومت دینی هم یعنی اجرای تشریع خداوند در جامعه توسط كسی كه ماذون از طرف خداست . بنابراین، دیدگاه‏های دیگر كه این معنا را بر نمی‏تابند و دین را از سیاست جدا می‏دانند و اینكه حاكم چه كسی باشد یا چه قوانینی را اجرا كند را به رای و قرار داد مردم می‏دانند، مردود است .
پی‏نوشت‏ها
۱) محقق حوزه و مدرس دانشگاه .
۲) سید علی خامنه‏ای، بررسی ابعاد حكومت اسلامی، حكومت در اسلام، مقالات سومین و چهارمین كنفرانس اندیشه اسلامی انتشارات امیر كبیر، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص‏۳۰
۳) ر . ك سبحانی، جعفر، الالهیات، ج‏۲، المركز العالمی للدراسات الاسلامیه، چاپ سوم، قم، ۱۴۱۱، ص‏۱۰۵
۴) ملاصدرا، الحكمهٔ المتعالیه، دار احیاء التراث العربی، بیروت: چاپ چهارم، ۱۴۱۰، ج ۱، ص ۱۷۵
۵) سبحانی، جعفر، الاسماء الثلاثه; الاله و الرب و العباده، مؤسسه امام صادق علیه السلام، چاپ اول، قم، ۱۴۱۷، س‏۱۷
۶) مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن (۳ - ۱) انتشارات مؤسسه در راه حق، ص‏۲۳
۷) عسكری، سید مرتضی، عقاید اسلام در قرآن (۳ - ۱) ترجمه محمد جواد كرمی، مجتمع علمی اسلامی، چاپ اول، ص‏۱۵۰
۸) همان، ص‏۱۶۶
۹) حقیقی شامل موجوداتی می‏شود كه عمل اختیاری انسان در بود و نبود آن‏ها دخیل نباشد .
۱۰) اعتباری شامل اشیا و اموری می‏گردد كه در حوزه حیات انسانی یافت می‏شوند; به گونه‏ای كه اگر انسان نباشد آن امور اصلا مطرح نمی‏گردند; نظیر مالكیت، ریاست زوجیت، عضویت و مانند تمامی اموری كه در مسایل اخلاقی و فقهی مطرح می‏شوند . (ر . ك . به: جوادی آملی، عبدالله، ولایت در قرآن، ص‏۲۱۲)
۱۱) المیزان، ج‏۱۸، ص‏۲۵
۱۲) مانند كتابهایی كه در زمینه مبانی و كلیات علم حقوق نوشته شده است; از جمله كتاب مقدمه علم حقوق، ناصر كاتوزیان .
۱۳) ملا صدرا، الشواهد الربوبیه، با حواشی حاج ملا هادی سبزواری، تصحیح سید جلال الدین آشنایی انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۶، ص‏۳۵۱
۱۴) فیض لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، كتابخانه طهوری، چاپ اول، تهران ۱۳۶۴ . ص‏۲۵۵ . عین این تعبیر در كتاب النجاهٔ، ص‏۳۰۴، و اللهیات شفا، ص‏۴۴۱ از ابن سینا آمده است .
۱۵) ق: ۱۶
۱۶) عنكبوت: ۶۲
۱۷) ابراهیم: ۸
۱۸) مائده: ۴۴
۱۹) مائده: ۴۵
۲۰) مائده: ۴۹
۲۱) یوسف: ۴۰
۲۲) حكم الله علی قسمین: الاول، قضاء و قدره و هذا لا مفر منه للانسان . الثانی، حلال الله وحرامه المعبر من كل منهما بالحكم الشرعی ... و المراد بالحكم الله المعین الثانی و انه تعالی هو مصدر التشریع (تفسیر كاشف، ج‏۴، ص‏۳۱۵، ذیل آیه ۴۰ یوسف) .
۲۳) یونس/۳۵
۲۴) ر . ك: دراسات فی ولایهٔ الفقیه، ج‏۱، ص‏۷۲: «ان حقیقتها ترجع الی تولی الامر و التصرف و التدبیر و یشتق منها لفظ الوالی به معنای الحاكم و الامیر .»
۲۵) ر . ك: حكمت و حكومت مهدی حائری، ص‏۱۷۸
۲۶) تفسیر المیزان، ج‏۶، ص‏۱۲
۲۷) سید مسعود معصومی، نگاه نو به حكومت دینی، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص‏۲۳ (تلخیص) .
۲۸) الالهیات، ج‏۲، ص‏۷۳
۲۹) المیزان (عربی)، ج‏۶، ص‏۱۲
۳۰) همان، ج‏۶، ص‏۱۳
۳۱) جوادی آملی، ولایت در قرآن، مركز فرهنگی رجاء، چاپ اول، ۱۳۶۷ . ص‏۲۱۵; یعنی روح ولایت تكوینی به ولایت‏بر تكوین و ولایت تشریع به ولایت‏بر تشریع باز می‏گردد .
۳۲) شوری: ۹
۳۳) مكارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج‏۳، مؤسسهٔ الامام علی بن ابی طالب، چاپ پنجم، قم ۱۳۷۵، ص‏۳۷۲
۳۴) در پاسخ به این پرسش كه چه كسی حق حاكمیت و الزام كردن مردم و محدود ساختن اختیار آنان را دارد و این حق از كجا ناشی می‏شود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد كه در قسمت نتیجه‏گیری این بخش، به آن اشاره شده است .
۳۵) شورا: ۹
۳۶) برای آگاهی بیشتر ر . ك: تفسیر نمونه، ج‏۸، ص‏۳۲۸ و ج‏۲۰، ص‏۴۰۳ و پیام قرآن، ج‏۳
۳۷) شورا: ۹
۳۸) رعد: ۱۶
۳۹) التفسیر الكاشف، ج‏۴، ص‏۳۹۱ . مغنیه محمد جواد، تفسیر الكاشف، ج‏۴، دارالعلم للملایین، چاپ چهارم، بیروت، ص‏۳۹۱
۴۰) سجده: ۴
۴۱) تفسیر نمونه، ج‏۱۷، ص‏۱۱۲، مكارم شیرازی و همكاران، تفسیر نمونه، دارالكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۱۰، ج‏۱۷، ص‏۱۱۲
۴۲) در اینكه حاكمیت‏بر چه اساس اعمال می‏شود، دیدگاههای مختلفی وجود دارد:
برخی گفته‏اند چون حاكم دارای علم و شخصیت ممتاز اجتماعی است، حق اعمال حاكمیت را دارا است و برخی دیگر گفته‏اند چون مردم حاكمیت‏خود را به زمامداران واگذار نموده‏اند، حق حاكمیت دارند (قرارداد اجتماعی) و عده‏ای نیز گفته‏اند چون زمامدار با زور و غلبه بر مردم تحمیل شده، حق حكومت پیدا می‏كند اما آنچه كه از ادله عقلی و نقلی استفاده می‏شود این است كه حق حاكمیت زمامدار مبتنی بر این است كه او برخوردار از حقی مشروع است ومرئوسین هم به آن اعتراف دارند كه در مورد حاكمیت غیر خداوند این حق مشروعیت، از راه فرمان و اذن الهی حاصل می‏گردد و الا نامشروع است .
۴۳) اعراف: ۳
۴۴) الالهیات، ج‏۲، ص‏۷۹
۴۵) پیام قرآن، ج‏۳، ص‏۳۹۰
۴۶) غابن: ۱۶
۴۷) شعرا: ۲۰۸
۴۸) اعراف: ۳
۴۹) آل عمران/۳۲
۵۰) یونس/۳۵
۵۱) بحارالانوار، ج‏۷۳، ص‏۹۳، ح‏۶، علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامیه، تهران، بازار سلطانی، چاپ دوم، ۱۳۶۳، ج‏۷۳، ص‏۹۳، ح‏۶
۵۲) الشواهد الربوبیه، ص‏۳۶۰
۵۳) آل عمران: ۱۶۴
۵۴) خرازی، محسن، بدایهٔ المعارف الالهیه، ج‏۱، ص‏۲۲۶، مركز مدیریت‏حوزه علمیه، چاپ پنجم، قم، ۱۴۱۳
۵۵) كلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافی، دارالمتعارف للمطبوعات، بیروت ۱۴۱۱، ج‏۱، ص‏۱۶۸
۵۶) انعام: ۸ و ۹
۵۷) طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامی چاپ دهم، ۱۳۷۹ ص‏۱۹۳
۵۸) سبحانی، جعفر، الاسماء الثلاثهٔ الا هو الرب و العاده، ص‏۳۱
۵۹) ص: ۲۶
۶۰) امام خمینی، المكاسب المحرمه، ج‏۲، ص‏۱۶۰
۶۱) بازرگان، مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، كیان، سال پنجم، شماره‏۲۸ آذرودی بهمن ۱۳۷۴، ص‏۴۸و ۵۶ و ۵۷
۶۲) همان .
۶۳) سروش، عبدالكریم، تحلیل مفهوم حكومتی دینی، دین و حكومت، انتشار رسا، ص‏۱۷۰
۶۴) وصیت نامه سیاسی - الهی حضرت امام خمینی (سروش ملكوتی) صص‏۲۵ و ۲۶
۶۵) معرفت، محمد هادی، ولایت فقیه، مؤسسه فرهنگ انتشارات التمهید، چاپ اول، قم .
۶۶) منتظری، حسینعلی، دراسات فی ولایهٔ الفقیه، فقه الدولهٔ الاسلامیه، الدار الاسلام، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۹، ج‏۱
۶۷) نساء: ۶۸
۶۸) مائده: ۹۹
۶۹) احزاب: ۴۰
۷۰) آل عمران: ۱۴۴
۷۱) احزاب: ۳۶
۷۲) احزاب: ۶
۷۳) دراسات فی ولایهٔ الفقیه، ج‏۱، ص‏۷۲
۷۴) مائده: ۵۵
۷۵) اصول كافی، ج‏۱، ص‏۲۸۸، ح‏۳، كتاب الحجه .
۷۶) شیخ صدوق، توحید صدوق، ج‏۳، ص‏۸۳، التوحید، مؤسسه نشر اسلامی، با تعلیقه سید هاشم حسینی طهرانی، ج‏۳، ص‏۸۳
۷۷) شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج‏۱، ص‏۱۴۵، باب‏۳۷، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۴
۷۸) نساء: ۱۴۱
۷۹) شعراء: ۱۵۱ و ۱۵۲
۸۰) یونس: ۳۵
۸۱) لزوم كفایت‏برای والی از آیات ۵۵ یوسف و ۲۴۷ بقره استفاده می‏شود كه در آنها تعبیر «حفیظ علیم‏» و «بسطهٔ فی العلم و السم‏» به كار رفته است .
۸۲) ر . ك: ولایت فقیه امام خمینی - جواهر الكلام محمد حسن نجفی، ج‏۲۱ - عوائد الایام محقق نراقی و البدرالزاهر آیهٔ الله بروجردی .
۸۳) جواهر الكلام، ج‏۲۱، ص‏۳۹۷
۸۴) جعفرپیشه، مصطفی، پرسش و پاسخ در زمینه ولایت فقیه، مركز مطالعات و تحقیقات حوزه علمیه قم، ص‏۷۲
منبع:فصلنامه حكومت اسلامی، شماره ۳۱
منبع : خبرگزاری فارس