دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

پیشینه توطئه های باکو علیه تمامیت ارضی ایران


پیشینه توطئه های باکو علیه تمامیت ارضی ایران
● پیشگفتار
همه پرسی اصلاح قانون اساسی در ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ خورشیدی توسط حکومت مستقر در باکو برگزار شد .
در این همه پرسی مردم در مقابل دو انتخاب قرار داشتند: تایید و یا مخالفت با اصلاح بند۲۹ قانون اساسی این جمهوری.بر اساس قوانین موجود رای بیش از پنجاه درصدی مردم می تواند ریاست جمهوری خاندان علیف را تا آخر عمر تضمین نماید.
مهمترین تغییر در نظر گرفته در قانون جدید مربوط به لغو محدودیت در حضور یک فرد در پست ریاست جمهوری بیش از دو بار است. این تغییر عملا امکان آن را برای "الهام علی اف "، فراهم می سازد تا رییس جمهوری مادام العمر ایران شمالی شود.
این تغییر و تحولات در جوار مرز های شمالی ایران به همراه افزایش تحرکات زیر زمینی گروه های زیرزمینی تجزیه طلب پان ترکیست و حمایت های همه جانبه دولت باکووکشور های خارج منطقه از جمله اسراییل زنگ خطر را برای ایرانیان به صدا در آورده که لزوم هوشیاری بیش از پیش دولتمردان ایرانی و واکنش های مناسب در این راستا را اجتناب ناپذیر می نماید.
سخنان تحریک‌آمیز، تجزیه‌طلبانه و ضدایرانی چندی پیش «الهام علی‌اف»، درباره ضرورت تجزیه ایران و بشارت به پان ترک های خیانت‌پیشه مبنی بر این که در آینده نزدیک، با اتحاد کشورهای ترک‌زبان همسایه [منظور،با تجزیه ایران] رویدادهای بزرگی در منطقه رخ خواهد داد، شاهدی است بر این مدعا.
با بررسی رویدادهای پس از جدایی ۱۷ شهر قفقاز از ایران در می یابیم که منطقه اران و شروان تاریخی به نادرست و به عمد به جمهوری آذربایجان تغییر نام داده شده است تا زمینه جدایی آذر بایجان واقعی از ایران در راستای اهداف استعماری تحقق یابد. لذا شایسته است با مروری برتاریخ تجزیه ایران شمالی ، به نقد اقدامات تجزیه طلبان ضد ایرانی بپردازیم.
● پیشینه تاریخی مقاومت ایرانیان در برابر جدایی اران و شروان از مام میهن
منطقه شمال ارس و شرق ایروان در تاریخ کهن چند هزار ساله ایران‌زمین، همواره با نام‌های اران و شروان و یا آلبانیای قفقاز به عنوان بخشی از ایران شناخته شده، این در حالی است که در همه متون کهن
بین المللی از جمله نقشه های یونان باستان و حتی اسلامی منطقه آذربایجان واقعی در همان محدوده استان های اردبیل، آذربایجان شرقی و غربی و نه منطقه ای که هم اکنون با نام جمهوری اذربایجان خوانده می شود معرفی شده است.
اران و شروان از هنگام جدا شدن از خاک ایران توسط روس‌ها پس از قرارداد شوم گلستان در۱۸۱۳ همواره به عنوان منطقه ایرانی‌نشین تا هنگامه تغییرات نظام سلطنتی تزاری به کمونیستی حکومتی شوروی (PERSIDESKY) در بیش از صد سال با این نام شناخته می‌شده است.
لازم به ذکر است که در قرارداد شوم «ترکمانچای» که در سال ۱۸۲۸ میلادی و پس از جنگ دوم ایران و روس به امضا رسید، منطقه ایروان که بعدها به نام جمهوری ارمنستان شناخته شد و منطقه نخجوان که بین ایران و ارمنستان واقع است نیز از ایران جدا و به قلمرو روسیه تزاری اضافه شد.
در سال های پس از از جدایی، ایرانیان میهن پرست در مناطق اشغال شده به مقاومت خود در برابر روس ها ادامه دادند. در بین حکمرانان قفقاز ، بیش از همه، جوادخان حاکم گنجه وفاداری خود را به ایران نشان داد و ان قدر در برابر روس ها ایستادگی کرد که در پایان جان پاک خویش را نثار مام میهن، ایران نمود. جوادخان از تیره زیادلو یا زیاداوغلوی ایل قاجار بود که از زمان صفویه در این شهر سمت بیگلربیگی داشتند.
بر اساس نوشته دکتر محمدامین ریاحی "زیاد اوغلو، تیره‌ای از ایل قاجار، و به تعبیر اسکندربیگ منشی، از امرا و صوفیان و صوفی‌زادگان سلسله صفویه بودند و نزدیک به سیصد سال از اوایل صفویه تا استیلای روس‌ها به گنجه، سمت بیگلربیگی قراباغ را که مرکز آن گنجه بود داشتند.
آخرین فرد این خاندان، جوادخان پسر شاهوردی‌خان بود که در حمله سیسیانف [فرمانده روسی] به گنجه، پس از مدتی جنگ دلاورانه به همراه یک پسر خود دراول شوال ۱۲۱۹ هجری قمری کشته شد و روس‌ها سه روز شهر را قتل عام کردند و این کشت و کشتار برای ترساندن سایر امراء و خوانین قفقاز بود که در آینده در مقابل هجوم روس‌ها از خود مقاومتی نشان ندهند که به سرنوشت اهالی گنجه گرفتار خواهند شد. با این حادثه گنجه از دست ایران رفت. پیکر پاک جوادخان را همراه با عده‌ای از یارانش، در مسجد جمعه گنجه به خاک ‌سپردند.
اعتماد‌السلطنه، در زمینه مسجد جامع شهر اشغال شده گنجه اطلاعات جالبی به دست می‌دهد. وی می‌نویسد:
«این مسجد از بناهای شاه‌عباس اول است در سال ۱۰۱۵ بنا نموده ...معمار این مسجد شیخ بهائی علیه‌الرحمه می‌باشد و از روی کمال علم و استادی، طوری حیاط و دیوار مسجد را ساخته‌اند که در وقت ظهر، سایه به یک اندازه معینی از دیوار به زمین می‌افتد که فی‌الحقیقه از روی همان سایه نصف‌النهار را تشخیص می‌دهند.
گویند روس‌ها که به سبک معمول در اروپا دستة ساعت خود را از نصف‌النهار قرار می‌دهند، در دوران پس از اشغال به این مسجد آمده، از روی سایه دیوار، ساعت خود را کوک می‌کنند و اعتمادی کامل به صحت این فقره دارند. خلاصه اگر در این مسئله آخر تردیدی باشد، در بانی مسجد هیچ تردید نیست. زیرا که خود شیخ بهائی علیه‌الرحمه تفصیل بنای مسجد را در سنگی مرتسم نموده ، بعد ظاهراً ... خراب کرده‌اند.
زیرا که معین است مسجد و منبر را قشون ... منهدم ساخته و مدتی هم به حالت خرابی باقی بوده تا در سال ۱۲۰۹{هجری قمری} در عهد سلطنت ... آقا‌محمدشاه قاجار... جوادخان زیاداوغلو قاجار بیگلربیگی و صاحب اختیار الگاء گنجه و قراباغ، مسجد و منبر را مرمت و تعمیر نموده است و تاریخ این مرمت و اسم تعمیر کننده در منبر این مسجد که چوب و منبت است مترسم می‌باشد.
خانواده جوادخان که پس از کشته شدن وی در زندان بودند، بعدهابه همراه چند تن از خان‌های قزلباش آزاد می‌شوند. در آغاز جنگ دوم روس و ایران (۱۲۴۳ ـ ۱۲۴۱ هـ ق) یکی از پسرهای جواد‌خان به نام اغورلوخان که روس‌ها به واسطه کمی سن، او را در سال ۱۲۱۸ هـ ق نکشته بودند و در این هنگام بزرگ شده بود، با روس‌ها جنگیده غالب آمد و در گنجه تسلط و استقلال یافت، ولی تمام این عملیات، از طرف او و سپاه اسیران، موقتی بود ، زیرا روس‌ها چندی بعد آمده ، گنجه را دوباره متصرف شدند و پس از اشغال گنجه از طرف روس‌ها ، طایفه زیاد اوغلو به زیادخانوف تغییر نام داده شدند. اغورلوخان پسر جوادخان و بازماندگان او به ایران آمدند و در خوی ساکن شدند که سرلشکر صادق کوپال از رجال مشهور آذربایجان در عصر مشروطیت ظاهراً از همین خاندان بود.
از دیگر سرداران ایران دوست اراضی اشغالی ایران شمالی می توان از حسینقلی خان حاکم بادکوبه (که به باکو تغییر نام داده شد)یاد کرد. مهدی بامداد می‌نویسد:
«حسینقلی خان حاکم بادکوبه از حکام وطنخواه و جدی ایران بوده و چون {دولت}ایران از سال ۱۲۱۸ هـ ق در جبهه‌های مختلف نواحی قفقاز سرگرم جنگ با روسیه بود، نتوانست یاری شایسته‌ای نسبت به او به عمل آورد و او را از تعرضات روس‌ها مصون و محفوظ بدارد، لکن خود او تا جایی که برایش امکان داشت در مقابل روس‌ها ایستادگی کرد.
در سال ۱۲۲۰ هـ ق که سیسیانوف سردار روس که در نواحی مختلف قفقاز داخل در جنگ با ایران بود، برای این که ایرانیان را در جبهه‌های گوناگون سرگرم جنگ و ناتوان کند. چند فروند کشتی جنگی با عده‌ای افسر و سرباز به گیلان فرستاد و بندر انزلی را گرفتند. لکن بعد روس‌ها در مقابل مبارزه دلیرانه گیلانیان با دادن تلفاتی چند درکشتی‌های خود نشسته، به سمت بادکوبه رهسپار شدند. حسینقلی‌خان حاکم بادکوبه برای این که مبادا روس‌ها پس از بازگشت خود از گیلان به بادکوبه آمده و صدمات و خساراتی به شهر و اهالی آنجا وارد آورند، از دولت مرکزی استمداد کرد.
فتحعلیشاه هم عسکرخان افشار ارومی را با جمعی به یاری او فرستاد. اتفاقاً پیش‌بینی حسینقلی‌خان خیلی درست و بجا بود، زیرا هنگامی که روس‌ها به نزدیکی بادکوبه رسیدند، خواستند که به آن شهر دست‌اندازی کنند. عسکرخان و حسینقلی‌خان سخت با روس‌ها جنگیدند و در این هنگام، حکام و خوانین دیگر قفقاز از قبیل شیخ‌علیخان قبه، نوح‌بیگ پسر سرخای‌خان‌لزگی و غیره با لشکریان خود به کمک حسینقلی خان آمدند و این بار سرکرده روس را منهزم کرده و او را از این حدود خارج ساختند.
سیسیانوف سردار اعزامی روسیه به قفقاز در مدت اقامت خود با اکثر خوانین و امرای قفقازیه که زیر نظر ایران بودند به مرور به عناوین گوناگون مراوده پیدا کرده و آنانرا بر علیه ایران تشویق و تسلیح می‌کرد. از جمله خوانین و حکام، حسینقلی‌خان بادکوبه‌ای بود که با او نیز بنای مراوده و مماشات را گذاشت.
حسینقلی‌خان به ظاهر با او سازش کرد. لکن در باطن جداً با اعمال او مخالف و دشمن خونی او بود. یکی از روزها، سیسیانوف طالب ملاقات وی گردید و او هم پذیرفته و ملاقات بین دو طرف در نزدیک قلعه بادکوبه صورت گرفت. در این هنگام، ابراهیم خان پسرعموی حسینقلی‌خان نیز که در آن مجلس حضور داشت... او را کشتو حسین قلی خان پس از کشتن سیسیانوف، سر و دست او را بریده به تهران نزد شاه فرستاد...
و سرانجام پس از این که بادکوبه که به تصرف روسیه در آمده بود حسینقلی خان با اهل و عیال و بستگان خود از ، در سال ۱۲۲۱ هـ ق به ایران آمد و مورد محبت و تفقد ایرانیان واقع شد و در تبریز ساکن گردید.
● پیامد های تغییر نام اران و شروان تاریخی به نام ساختگی "جمهوری اذربایجان"
در فاصله سقوط نظام امپراتوری روسیه و استقرار نظام جدید کمونیستی، و به ویژه با وعده لنین مبنی بر الغای قرار دادهای استعماری دوره تزاری (از جمله قرار دادهای گلستان و ترکمان چای) نخستین فرصت تاریخی برای بازگشت ایران شمالی به میهن عزیز ما فراهم آمد، ولی در غفلت سران بی‌کفایت قاجار برای بازپس‌گیری این منطقه، این میدان،‌ عرصه تاخت و تاز امپراتوری عثمانی قرار گرفت و گروهی از اندیشمندان و آزادیخواهان قفقازی، با حمایت و پشتیبانی قدرت‌های منطقه‌‌ای، حکومتی با نام جمهوری آذربایجان در منطقه اران و شروان تاریخی راه‌‌اندازی کردند.
نام‌گذاری یکباره این منطقه به نام یکی از بزرگترین و مهمترین ولایات ایران از همان آغاز شایبه توطئه چشمداشت به سرزمین‌های ایرانی را برای اندیشمندان ایرانی به همراه داشت به گونه‌ای که بلافاصله با واکنش‌های تند همراه با نگرانی بزرگانی میهن‌دوست چون ملک‌الشعرای بهار و علامه دهخدا روبه‌رو شد.
این بزرگان ایران دوست، در حالی که دولتمردان آن روز ایران در خواب غفلت بودند، با هوشیاری و با آینده نگری صحیح در مقاله‌های متعددی در روزنامه‌های معروف آن عصر ایران همچون ((رعد»، «نوبهار» و «ایران» در فاصله سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ خورشیدی یاد آور می شدند که مصادره نام یکی از ولایات ایران{آذر بایجان} در آن سوی مرز و به منطقه ای که از نام دیگری در طول تاریخ بر خوردار بوده، در آینده تمامیت ارضی آذربایجان واقعی به مرکزیت تبریز را در معرض تهدید جدی قرار خواهد داد و تاریخ برای ما اثبات کرد که این گونه نیز شد.
با تشکیل حزب فاشیستی پان‌ترکیست با نام «کمیته مساوات» در باکو، فعالیت‌های ضدایرانی دولت باکو با حمایت دولت عثمانی شکل جدیدی به خود گرفت. با این حال، سران این حزب که در آغاز فعالیت های خودبه دنبال یافتن جایگاهی منطقه‌ای بودند، با عوام‌فریبی کوشیدند نگرانی ایرانیان را برای اطلاق نام جمهوری آذربایجان به اران و شروان تاریخی بی‌مورد نشان دهند.
این‌گونه بود که محمدامین رسول‌زاده، از سران کمیته مساوات، در پاسخ به اعتراض ایرانیان در ۹۰ سال پیش نوشته است: «... از ما چرا ظنین هستید؟ باید تصور کنیم چنین گمان کرده‌اند که از گرفتن نام آذربایجان که اسم یک ولایت ایران است، به مسمای آن [منظور آذربایجان واقعی در ایران] نیز ما چشم داریم ... دعوی مختاریت آذربایجان به هیچ وجه به جنوب ارس راجع نیست. باز بالفعل این را اثبات می‌کنیم ... » (روزنامه ایران، شماره۴۳۹) ـ تاریخ ۲۶ ثور( اردیبهشت) ۱۲۹۸ خورشیدی
رخدادهای بعدی اما این را نشان داد که رهبران ضدایرانی باکو از این تغییر نام، تنها و تنها هدف توسعه‌طلبانه و جدایی آذربایجان واقعی از ایران را با نام جعلی و ساختگی آذربایجان جنوبی در سر می‌پرورانده‌اند و درواقع به رغم ادعاهای رسول‌زاده، پیش بینی های امثال دهخدا و ملک الشعرای بهار درست از آب در آمدو تاریخ اثبات کرد که آن ها:
((بالفعل اثبات کردند))که با جعل نام آذربایجان به ((مسمای)) آن{یعنی معنی و مفهوم تغییر نام آذر بایجان} نیز چشم داشته‌اند.
● تشکیل جمهوری خود خوانده آذربایجان در آن سوی ارس و تشدید تهدید علیه تمامیت ارضی ایران در آذربایجان واقعی
نسل جدید ملت ایران باید به این نکته واقف باشد که توطئه سران باکو برعلیه تمامیت ارضی ایران، ریشة دیرینه‌ای دارد و دیگر اینکه علیرغم فروپاشی نظام شوروی در مرز های شمالی ایران این سیاست‌ها همچنان پیگیری می‌شود و فقط و فقط اجراکننده‌های این سیاست تغییر یافته‌اند..
پس از جا انداختن نام جعلی جمهوری آذربایجان در ان سوی مرز های ایران درسال های پس از ۱۹۱۸ میلادی،در مرحله بعدی تبیین و تبلیغ تئوری تجاوز کارانه و توسعه طلبانه «آذربایجان واحد» از سوی دشمنان ایران زمین مورد توجه جدی و سرمایه گذاری قدرت های بیگانه قرار گرفت.
آنها با اجرای این طرح‌ اهداف داخلی و خارجی متعددی را دنبال می‌کردند که عبارت بودند از:
۱) جایگزین کردن احساسات ضد ایرانی به جای احساسات ضد روسی در بین مردم مناطق جدا شده از ایران و به ویژه مسلمانان قفقاز. کمونیست‌ها (روسها و کارگزاران آنها در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی) به شیوه‌های مختلف از جمله جعل و تحریف گسترده تاریخ، این فکر ساختگی را تبلیغ می‌کردند که طی قراردادهای گلستان و ترکمان‌ چای «آذربایجان واحد!» بین تزارها و فارس‌ها تقسیم شد و برای بهره‌گیری و برخورداری مردم آذربایجان [واقعی در ایران] از مزایای زندگی کمونیستی و اشتراکی، باید آذربایجان ایران به آذربایجان شمالی (جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی) ملحق شود!
۲) اجرای بخشی از استرتژی کلان روس ها جهت فراهم کردن زمینه نزدیک تر شدن قدم به قدم به آب های گرم خلیج فارس با تصرف و جدا سازی آذربایجان واقعی از خاک ایران.
۳) ایجاد تغییرات فرهنگی در قفقاز و ایران شمالی به سود فرهنگ روس و بر ضد فرهنگ اسلامی و ایرانی . مانند مبارزه با زبان و واژگان فارسی ، نابودی مدارس دینی و پیشگیری شدید از ترویج معارف اسلامی و تربیت دین شناسان، تغییر الفبا و بیگانه کردن نسل جدید مسلمانان قفقاز از تاریخ و پیشینة فرهنگی و دینی ایرانی و اسلامی خود و هویت سازی دروغین برای آنان.
۴) ایجاد گسست فرهنگی میان ایران و قفقاز و به خصوص میان ایران و مسلمانان آذری جدا شده از ایران که علی رغم جدایی جغرافیایی، از لحاظ مذهب، زبان، فرهنگ و پیشینة ادبی وتاریخی جزیی از ملت ایران محسوب می‌شدند و شاعران بزرگی مانند نظامی گنجوی و خاقانی شیروانی از میان آن ها برخاسته است. نکته قابل تأسف این که در سایة تغییر الفبا و سیاست‌های جدایی فرهنگی اعمال شده از سوی روس ها، امروز مردم ایران شمالی حتی توانایی روخوانی اشعار این بزرگان را که به زبان فارسی است ندارند!
۵) مشغول کردن مقامات و مسوولان ایرانی به رفع خطر تجزیة مجدد ایران و به انفعال کشاندن آنان در قبال سرنوشت مردم ایران شمالی و باز پس گیری سر زمین های جدا شده از ایران.
۶) استفاده از اندیشة «آذربایجان واحد!» والبته تجزیة ایران به عنوان اهرم فشار برای اخذ امتیازهای اقتصادی و سیاسی از ایران به ویژه در دوران جنگ سرد و رژیم پهلوی که حکومت ایران متکی به آمریکا بود.
سند زیر، یکی از صدها سند تاریخی مربوط به فعالیت های انجام شده توسط ضد ایرانیان آن سوی ارس برای تشکیل به اصطلاح آذربایجان واحد است که در کتاب«اسناد روابط ایران و شوروی در دورة رضاشاه / ۱۳۰۴ ـ ۱۳۱۸ هـ. ش» توسط سازمان اسناد ملی ایران به سال ۱۳۷۴ چاپ شده است.
این سند گزارش کنسولگری ایران در ایروان به اداره دوم سیاسی وزارت امور خارجة ایران است که در تاریخ ۱۴ آذر ۱۳۰۵ هجری خورشیدی نوشته شده و در صفحات ۱۲ و ۱۳ کتاب ، متن این سند بدین قرار است: اداره دویم سیاسی، سواد راپرت قنسولگری ایروان، ۱۴ آذر ۱۳۰۵{ خورشیدی}، نمرة ۱۸۱۰
«از قرار اطلاع خصوصی که به این قنسولگری رسیده، چندی است در آذربایجان قفقاز کمیته‌ای تشکیل شده که مرام آنها یکی نمودن آذربایجان ایران با آذربایجان قفقاز است. به عبارت اخری کمیتة مزبور در تحت این عنوان که چون اهالی آذربایجان ایران و قفقاز هر دو از طایفة مغول [؟!] بوده، قومیت و ملیت آنها یکی است و به کلی از ملت فارس مجزا می‌باشند. لذا می‌بایستی این دو قسمت باهم متحد گشته، یک حکومت جمهوری شوروی تشکیل دهند و برای نیل به این مقصود هم کمیتة مزبور مشغول عملیات شده، در هر یک از حکومت‌های متحده قفقازیه مثل تفلیس، ارمنستان، نخجوان و غیره شعبه تشکیل داده، همه وقت مبلغین نیز با وجه به تبریز اعزام می‌دارند.
چندی قبل هم شخصی مرسوم به کریم کریم اف را با یک نفر زن یهودیه و مقداری وجه برای تبلیغ به تبریز اعزام داشته بودند که مشارالیه چندین کرت به تبریز رفته و مراجعت کرده است. نظر به اهمیت موضوع حسب الوظیفه مراتب را به عرض رسانده، ...»
به هر روی توطئه های انجام شده در اذر بایجان واقعی که سال ها پیش تر از این با نام‌گذاری غیر واقعی و ضد تاریخی" جمهوری آذربایجان" برای سرزمین های اران و شروان تاریخی بستر سازی شده بود،در سال ۱۹۴۵میلادی(۱۳۲۴ خورشیدی) حتی به اشغال و جدایی یک ساله آذربایجان واقعی به مرکزیت تبریز از ایران منجر شد که با همت میهن‌دوستان ایرانی، این قایله تجزیه‌طلبان با شکست رو به رو شد.
در جریان غائله آذربایجان در ایران (۱۳۲۵ ـ ۱۳۲۴ ش) که به جدایی آذربایجان واقعی از ایران انجامید، میرتیمور یعقوب اف، وزیر امنیت آذربایجان شوروی ( ایران شمالی ) به دستور میرجعفر باقروف، دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان شوروی، از عوامل تعیین‌کننده حرکت « فرقه دمکرات آذربایجان» در ایران بود و با سران «فرقه دموکرات آذربایجان» (پیشه‌وری، دانشیان، پادگان، کاویان، جهانشاهلو و ...) تماس مستقیم داشت.
او در جریان تصفیه‌های زمان خروشچف از مسوولیت‌های دولتی و حزبی برکنار و مدیر یکی از تعاونی‌های دولتی کشاورزی (ساوخوز) در شهر گنجه (کیروف آباد دورة شوروی) شد.
از دیگر نام های مشهور ان سوی ارس می توان به حیدرعلی اوف ،پدر الهام علیف که بعد ها رییس حکومت باکو شد اشاره کرد که در طول سال های ۱۹۸۷ ـ ۱۹۶۵ در پست‌های معاونت و ریاست کا . گ . ب و سپس دبیرکلی حزب کمونیست آذربایجان شوروی و بعدها در مقام عضویت پولیت بوروی حزب کمونیست و معاون اول نخست‌وزیر اتحاد شوروی نقش اساسی و تعیین‌کننده در تنظیم و هدایت عملیات اطلاعاتی و جاسوسی شوروی و به ویژه فعالیت های تجزیه طلبانه در ایران داشت که با شکست توطئه‌های براندازی و جاسوسی حزب توده در ایران، علی‌اوف نیز موقعیت سابق خود را از دست داد.
دومین فرصت تاریخی بازپس‌گیری سرزمین‌های آن سوی ارس به مام میهن، در آستانه فروپاشی شوروی سابق در ژانویه ۱۹۹۱ بود که متأسفانه این بار هم ایرانیان از این فرصت تاریخی استفاده نکردند؛ واقعه معروف ۳۱ دسامبر ۱۹۹۰ و سرازیر شدن مسلمانان آذری از آن سوی ارس به سوی مرزهای ایران ، تبلور آرزوی تاریخی مردم مظلوم ایران شمالی بود . ایرانی تبار های های آن سوی ارس گروه گروه در کنار مرزهای ایران وکرانه ارس تجمع کرده و با شعار های الله اکبر ، لا اله الا الله همبستگی خود را با ایرانی ها ابراز داشتند . صدها تن از عاشقان ایران بی واهمه خود را به امواج سرد ارس می زدند تا بوسه بر خاک ایران بزنند و با برادران دینی خود در این سوی ارس هم آغوش شوند.
اکنون که بعد از گذشت سال ها آن واقعه عظیم را به یاد می آوریم ، به راستی بر این که ایرانیان نتوانستند طرح و تدبیری بیاندیشند تا زمینه را برای پیوستن دوباره ایران شمالی به میهن ایران مهیا کنند حسرت میخوریم. البته نباید از این نکته غافل شد که ایران آن روزها تازه از جنگ فارغ شده بود و با توجه به این که عمده توان کشور سرگرم سازندگی مملکت شده بود در هنگام ان واقعه و فرصت تاریخی ایرانیان موفق نشدند ابتکار عمل را دست گیرند و بستر لازم را برای پیوستن مردم ایران شمالی به سرزمین اصلی خود ایران فراهم کنند.
جالب است بدانیم که حیدر علیف ریس جمهور پیشین دولت باکوو پدر الهام علیف در آن مقطع تاریخی از خلا اعمال قدرت ایران نهایت سوء استفاده را نمود و در حرکتی فرصت طلبا نه و گمراه کننده به منظور تحریف این خیزش ایرانگرایی مردم مظلوم ایران شمالی ، روز ۳۱ دسامبر را به عنوان روز همبستگی آذری های جهان اعلام کرد !!!
پس از ان بود که آمریکا ، اسراییل و انگلستان با کمک های همه جانبه و تقویت جریان پان ترکیسم به سر دمداری رییس جمهوری شووینیست و ضد ایرانی وقت دولت باکو به نام ابو الفضل ایلچی بیگ ، سعی و کوشش فراوانی کردند که نه تنها خیزش اسلامگرایی و وحدت با ایران را در ایران شمالی تضعیف نمایند بلکه مزدوران پان ترکیست خود را علیه ایران واسلام به گسترش فعالیت وادارند ...
این گونه بود که در خلا وجود ایران در ان سوی ارس دولت باکو با پشتیبانی کشور هایی چون ترکیه، آمریکا و اسراییل و پشتیبانی لابی‌های صهیونیستی آمریکایی فشارها و تهدیدهای گوناگون خود را علیه تمامیت ارضی ایران در ساال‌های اخیر گسترش داده اند.
در زیر بخشی از تحرکات خصمانه سال های اخیر دولتباکو را با هم مرور می کنیم:
۱) تجهیز و پشتیبانی همه‌جانبه گروه‌های تجزیه‌طلب آذری با پوشش گروه های هویت طلب و حمایت رسانه‌های همگانی باکو، شبکه‌های تلویزیونی، رادیویی و ماهواره‌ای
۲) تحرکات خصمانه در مرزهای دو کشور، از جمله نصب و راه‌اندازی دوربین‌های دید در شب ـ نصب رادارهای جاسوسی و رزمایش‌های متعدد نظامی
۳) تجاوز به محدوده آب‌های ایران و حوزه‌های نفتی ایرانی دریای مازندران از جمله حوزه البرز و تغییر نام این حوزه به (( آلو)).
۴) در پیش گرفتن موضع خصمانه دایمی نسبت به حقوق تاریخی و خدشه‌ناپذیر ایران در دریای مازندران به ویژه سهم ملی ۵۰ درصد ایرا نیان از این دریا.
۵) رفتارهای هیجانی و کینه جویانه و دامن زدن به دشمنی با سایر ایرانیان با تلقین و تبلیغ وجود هویت جداگانه و غیرایرانی به آذری‌های ایرانی، از جمله شاهنامه سوزی و توهین به بزرگان علم و ادبی فارسی
۶) مصادره چهره‌های تاریخی و فرهنگی ایران زمین از جمله بابک خرم‌دین، شهریار، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی، مولوی و حتی شهریار نه به عنوان مشاهیر فارسی زبان ایرانی بلکه به عنوان مشاهیر ترک!!!.
۷) تحت فشار قرار دادن کمیسیون دایمی سازمان ملل متحد و جمع پارلمان اروپا در راستای نامیدن ملت آذربایجان به عنوان ملت تجزیه ‌شده به منظور آماده کردن بستر مناسب برای اجرای برنامه‌‌های شوم صهیونیستی تجزیه شمال غرب ایران در راستای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا.
این اقدامات خصمانه در حالی صورت گرفته که ایران به عنوان یک کشور اسلامی و ولی نعمت و مام میهن سرزمین‌های آن سوی ارس تاکنون اقدامات مثبت بی‌شماری را در حمایت از مسلمانان آن منطقه داشته است که از ان جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱) پناه دادن به هزاران پناهجوی آذری در جنگ قره‌باغ.
۲) فرستادن سوخت رایگان و تأمین برق و گاز رایگان به جمهوری نخجوان که هیچ مرز مشترکی با جمهوری آذربایجان ندارد و تنها ارتباط آن از راه ایران امکان‌پذیر است.
۳) در اختیار گذاردن راه‌های مواصلاتی ایران برای انتقال کالا و مواد غذایی از باکو به نخجوان
این حسن نیت ایران تاکنون نه تنها واکنش مثبتی از دولت باکو را در پی نداشته بلکه همواره با حرمت‌شکنی و گستاخی مقامات جمهوری آذربایجان و عوامل نفوذی آن ها علیه ایران و شهر وندان ایرانی همراه بوده است..
● پیشینه عقیدتی عوامل اجرایی دشمنان ایران در آذربایجان
پیشینه فعالیت های هویت طلبان پان ترکیست نشان می دهد که آنان با نگاهی متحجرانه، نژادی و توتم پرستانه ،گرگ خاکستری (بوز گورد) را به عنوان سمبل اعتقادی خود معرفی می نمایند و در اندیشه های ترکمنان پیش از اسلام و مغولان آ ن سوی جیحون عقب گرد کرده اند.
براساس باورهای آلتایی-مغولی، توتم گرگ خاکستری روح محافظ شخص تورک بوده و چنین عقاید وباورهای مشرکانه که همگی ریشه در سنت های عقب افتاده ی،قبیله ای سرزمین های ماورای قفقاز دارد . بنابر این ایدئولوژی پان ترکیسم با اصول یکتاپرستی نیز تضاد آشکار دارد و بر اساس مبانی اسلام تفکری باطل تلقی می شود.
این گونه است که حتی عبداله گل رئیس جمهور ترکیه علیرغم گرایشات اسلامی ، همنوا با اهداف اغوزی و ترکی سازی در سفر به ترکمنستان منویات نژادپرستانه وارثان خلیفه های عثمانی را این گونه اعلام می دارد:
"ترکمنستان سرزمین پدری ماست، نژاد،زبان و دین ما یکیست و ملت واحدی هستیم که در دولت های متعدد زندگی می کنیم . "
آنچه که می توان از اندیشه های الحا دی پان ترکیست ها دریافت،تقدس سه"پارادایم"و محوراصلی است :
الف) سرزمین "مقدس= ترکستان یا توران بزرگ
ب ) زبان "مقدس= ترکی
ج ) نژاد واحد و"مقدس= ترکی
بنابراین اید ئولوژی پان ترکیسم با توجه به مولفه های آشکار آن در تضاد با اسلام و یکتاپرستی قرار دارد و جالب است که پانترکیست ها با تشکیک در حدیث معتبر حضرت رسول اکرم(ص) که در آن با اشاره به سلمان فارسی بر دست یابی پارسیان به دانش ، ولو در ستاره ثریا تاکید کرده را، ساخته و پرداخته شوینیزم(نژاد پرستی) فارس می دانند!!.
این استنباط غلط دشمنان حضرت رسول، در حالی صورت می گیرد که منظورحضرت رسول(ص) قوم باستانی پارس نبوده،بلکه مردمان سرزمین پارس یا پرشیا (ایران زمین) بوده که تا عصر ساسانیان به عنوان یک امپرا توری جهانی اقوام مختلف را در بر می گرفته است.
بنابر این این تحریف آشکار جز فریب اذهان ساده جوانان متعصب قوم گرا چه می تواند باشد ؟
● نگاهی به ادعاهای بی پایه دشمنان ایران زمین در باره اصل های ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی
اساسا ساختاری که پانترکیست ها حهت تجزیه ایران زمین بنا کرده اند بر ستون های نژادی و گسترش احساس تنفر از ایرانیت و آریایی بودن می باشد و لذا از دید گاه آن ها،تخریب هر کدام از این ستون ها به منزله خرابی کل ساختار و نابودی کامل آن است.
پانترکیست های افراطی(بوزگوردی)که با دیدگاهی کاملا غیر علمی و صرفا احساسی و نژاد پرستانه عمل می کنند،براساس تعالیم دشمنان ایرانی در آن سوی مرزها با رویکرد و هدفی نژاد پرستانه در مقیاس کلان،دستیابی به سرزمین واحد برای ترک های عالم و تشکیل به اصطلاح "توران بزرگ" و در مقیاس محلی و منطقه ای به طورعلنی، جدا کردن شمال غرب ایران را با ابداع نام آذر بایجان جنوبی مطالبه می کنند و در حقیقت تجزیه ایران را در سر داشته و دنبال می نمایند.
از سوی دیگرپانترکیست هانی که به ظاهر صرفا رویکردی فرهنگی به بیگا نه ( دولت های مستقر در باکو و آنکارا)دارند ، با بهانه های واهی و حرمت شکنی علیه سایر اقوام ایرانی از جمله کرد های غیور و هم میهنان ارمنی از این که بیش از دو سوم استان آذر بایجان غربی کرد نشین است ابراز گلایه می کنند!! اینان همواره با مورد اتهام قرار دادن کرد ها و ارامنه در آذربایجان غربی ، خواهان ترکی شدن کل منطقه آذربایجان غربی و شرقی می باشند!
یکی از تبلیغات گسترده ای که پانترکان بر آن پای می فشارند ،چه آن ها که بنا به ملاحظات محافظه کارانه، خود را هویت طلب معرفی می نمایند و چه آن هایی که شعار هویت طلبی را پلی می دانند برای دست یابی به رویا و آرزوی آخرشان که همانا تجزیه ایران است ،اعتراض به عدم اجرای اصول۱۵ و۱۹قانون اساسی جمهوری اسلامی می باشد.
در حالی که می دانیم هدف اصلی هویت طلبان از بازگویی اصل۱۵و۱۹قانون اساسی،به واقع چیزی به جز هدف نهایی دیگر پان ترکان یعنی ایجاد یک سرزمین واحد با زبان رسمی ترکی که جمهوری خود خوانده آذر بایجان را با خاک ترکیه هم مرز نماید نیست ، طوری نمایش می دهند که گویی در این اصول قانون اساسی جمهوری آذر بایجان درج شده که اساسا آذری هاباید یک زبان دیگری داشته باشند ونهایتا باید پان ترکیسم پیشه کنند.!!
پانترکیست ها ادعا می نماید با استناد به اصل ۱۹ قانون اساسی از نظررنگ، نژاد وزبان مورد تبعیض قراردارند در حالی که یک بار مطالعه این اصول ، نا درست بودن ادعای اینان را به اثبات می رساند.
اصل۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می گوید:
- زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس ، در کنار زبان فارسی آزاد است.
ودر اصل ۱۹ نیز آمده است:
- مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ، نژاد،زبان ومانند این ها سبب امتیاز نخواهد بود.
پس مشاهده می گردد که:
۱) زبان مشترک و خط رسمی مردم ایران مطابق اصل ۱۵، فارسی می باشد که پانترکیست ها اساسا بدان معتقد نیستند .همانگونه که می دانیم بعضا خط را هم تغییر داده و از الفبای لاتین روسی همان گونه که در جمهوری آذربایجان (ارّان-ایران شمالی)به کارمی رود بهره می گیرند.
۲ ) زبان های غیر فارسی بر اساس این اصل قانون اساسی "محلی و قومی"شمرده شده و نه زبان ملی.
۳ ) آیا آذری ها در آذربایجان و دیگر نقاط کشور ،تنها و تنها با یک زبان و آن هم با یک لهجه مشخص صحبت میکنند. مثلا تکلیف گویش های تاتی و تکلیف کردها و ارامنه ارومیه و تبریزچه می شود ؟کردهای کرمانجی درخراسان ویا ترک های قشقایی استان فارس با لهجه خود چه کنند؟
پرسش عمده دیگر این است که کدامیک از لهجه های ترکی آذری برگزیده و بر تر از دیگری است؟می دانیم لهجه ترکی آذری در تبریز با لهجه اردبیلی یا ارومیه ای متفاوت است.آذری های ساکن تهران چه کنند ؟ آذری زبان های مازندران،گیلان و خراسان یا کردهای تهرانی ،مازندرانی یا خراسانی چه باید بکنند ؟
بنابراین تعصب منطقه ای زبانی مثلا در آذربایجان غربی به عنوان مهم ترین استان چند قومی و چند زبانی کشور منجر به کشمکش و تنگنا های زیادی خواهد شد و به طور کلی آموزش و پرورش زبان مادری، در سرزمین های چند قومی-چند لهجه ای و چند زبانی ،امری ناممکن و ناشدنی است که بدین روی برای دولت ایجاب می نماید که زبان رسمی ملی فارسی را با جدیت در این منا طق توسعه دهد.
با وجود این لازم به ذکر است که بر خلاف ادعاهای تجزیه طلبان به اصطلاح هویت طلب، هم اکنون در ایران"مطبوعات و رسانه های گروهی" متعددی به زبان های قومی و خصوصا آذری وجود داشته و منعی برای آنان وجود ندارد و بر اساس همین امر بوده که این افراد اندیشه های خود را ازادانه منتشر مینمایند.
این در حالی است که باید به پان ترکیست ها گوشزد کرد که در دولت باکو به عنوان تغذیه کننده مالی و معنوی آن ها تالشی های فارسی زبان حتی اجازه سخن گفتن و نشر کتاب و شعر و... به زبان تالشی ندارند. در حالیکه در ایران اصلا چنین محدودیت هایی برای آذری زبان ها و دیگران وجود ندارد.
۴ ) مفاد اصل۱۹به صراحت بیان می دارد که ،اقوام ایرانی را به صورت ملت مستقل نگاه نمی کند بلکه آنان را قوم و قبیله می داند و نه ملیت جداگانه .بنابراین اگر هویت طلبان پان ترکیست اصل ۱۹قانون اساسی را ملاک خویش قرار داده اند ، مطابق این اصل ملیت جداگانه برای آذری های ترک زبان درست نمی باشد.
از طرفی کدام شواهد نشان میدهد آذری ها نسبت به دیگر ملل تحت تبعیض قرار داشته یا دارند. درحالی که اکثر دولتمردان دوره های مختلف تاریخی ایران بعضا آذری بوده اند و در نظام های حکومتی کشور نقش همیشگی داشته وبسیاری از وزیران پیش و پس از انقلاب آذری بوده اند،آذری ها همواره در بازار تهران نقش موثر دارند، شهریار بزرگترین شاعر پارسی گوی نوغزل سرای معاصر آذری بوده وانکار نمی توان کرد که حضور و تاثیر گذاری آذری ها در قشر های مختلف جامعه ایرانی به مراتب از تاثیر گذاری برخی دیگر چون مازندرانی ها،گیلکی ها،کردها، بوشهری هاو لرها بیشتر و ملموس تر بوده است.
بنابر این ادعا های مو جود در باره این تبعیض را هیچ اشارتی نیست و زبان فارسی نیز همان گونه که بدان اشاره شد، اصولا ربطی به قوم خاصی نداشته و ارتباطی با مردم استان فارس و شیراز ندارد که فارس ها را به خاطر زبان فارسی مقصر تبعیض بدانیم.
● جایگاه منطقه فارسی زبان تالش –مغان در آن سوی ارس
تالش‏های ایران شمالی در دهه های اخیر تحت فشارها و محدودیت‏های شدیدی از سوی رژیم باکو قرار گرفته‏اند، تالش‏های شمال ارس که جمعیت آن ها بین یک تا یک و نیم میلیون نفر می‏باشد، از اقوام اصیل ایرانی هستند و در ایران نیز بیشتر در غرب گیلان و شمال استان اردبیل و دشت مغان زندگی می کنند. زبان تالشی از گروه زبان های ایرانی و شباهت بسیاری به زبان فارسی داشته و با آن هم خانواده است.
شهر لنکران مرکز منطقة تالش‏نشین آن سوی ارس است. تالش‏ها، پس از انعقاد عهدنامه‏های سیاه گلستان و ترکمانچای و به خصوص در دوره حاکمیت کمونیسم، تحت فشارها و آزارهای دایمی قرار داشته‏اند. پس از فروپاشی کمونیسم و حاکمیت رژیم پان‏ترکیستی و ضداسلامی بر ایران شمالی، فشارها و آزارها بر تالش‏ها افزونتر شد.
رژیم باکو به طور رسمی ایدة ضد اسلامی پان‏ترکیسم و پان‏آذریسم را تبلیغ و ترویج می‏کرد و به تالش‏ها به دیدة‌ «قوم بیگانه» نگاه می‏کرد. بر اثر ستم‏های تاریخی و تشدید این ستم‏ها پس از فروپاشی شوروی، تالش‏ها بپاخاسته و با رهبری «ژنرال علی‏اکرام همت‏اف» حکومت مستقل «جمهوری تالش ـ مغان» را به مرکزیت لنکران تشکیل دادند.
این حکومت از سوی ارتش باکو مورد حمله قرار گرفت و رهبر آن که قهرمانانه مقاومت کرده بود، دستگیر و زندانی شد. مدت زندان وی ۱۲ سال به طول انجامید و درنهایت با کوشش‏های سیاسی تالش‏ها از زندان آزاد شد، در حالی که بر اثر ۱۲ سال زندان وتحمل شکنجه‏ها درمعرض مرگ قرار داشت. رژیم باکو تابعیت شهروندی را سلب کرد و رهبر تالش‏ها مجبور شد از کشور خارج شده و فعالیت‏های خود را برای احقاق حقوق ابتدایی تالش‏ها در خارج ادامه دهد.
رژیم باکو که به صورت رسمی «پان آذریسم و سکولاریسم» را به عنوان ایدئولوژی ملی! (دولتی) اعلام کرده و از معرفی اسلام به عنوان دین رسمی در قانون اساسی خودداری ورزیده است، همواره از سوی تالش‏ها که مسلمانانی عملگرا هستند، نگران می‏باشد و به همین جهت طی سال های گذشته، اقدامات متعددی برای تضعیف تفکر دینی و ایجاد فاصله میان دین و تالش‏ها در منطقة تالش‏نشین انجام داده است. به دلیل همجواری تالش ـ مغان با ایران، آمریکا و اسراییل نیز علاقة به خصوصی به این مناطق نشان می‏دهند.
هیأت های آمریکایی و اسراییلی یکی پس از دیگری به این مناطق گسیل می‏شوند و با ایجاد مراکز مختلف ، تفکر ضد اسلامی را در میان تالش‏ها تبلیغ می‏کنند. درمناطق تالش‏نشین، آمریکایی‏ها و اسراییلی‏ها با پوشش‏هایی نظیر راه‏سازی، کشاورزی، فعالیت‏های بشردوستانه و ... حضور دارند. آمریکایی‏ها هر سال تعدادی از دانشجویان و دانش‏آموزان تالش را گزینش کرده و آنها را تحت آموزش قرار می‏دهند. همچنین گروه های وهابی نیز که از سوی شیوخ مرتجع عرب حمایت می‏شوند، اخیراً فعالیت‏هایی را در منطقة تالش ـ مغان آغاز کرده‏اند. اما همة این اقدامات نتوانسته است در رویکرد عمومی تالش‏ها تأثیر بگذارد.
رژیم باکو تالش‏ها را به عنوان قومی ایرانی و خطرناک تلقی می‏کند و انواع محدودیت‏ها را در حق آنها روا می‏دارد. منطقة‌ تالش ـ مغان جزو مناطق بسیار عقب ماندة ایران شمالی می‏باشد و اکثر روستاها و بخش‏های این مناطق از خدمات برق، گاز، راه، آب آشامیدنی بهداشتی محروم هستند. پس از فروپاشی و با گذشت ۱۸ سال از تشکیل دولت باکو، در این مناطق هیچ توسعه قابل توجهی صورت نگرفته است. رژیم باکو با انجام این گونه اقدامات، کوشش دارد تا تالش‏ها مجبور شوند به مناطق دیگر ایران‏شمالی و باکو مهاجرت کنند.
تالش‏ها در ساختار دولتی رژیم باکو نیز جایگاهی ندارند و هیچ یک از وزیران و مقامات ارشد و حتی مدیران میانی در دستگاه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی از قوم تالش نمی‏باشند. علاوه بر این ، انتشار مطبوعات و کتاب به زبان تالشی ممنوع است. تکلم به زبان تالشی در رادیو و تلویزیون نیز ممنوع می‏باشد و هیچ برنامه‏ای به این زبان پخش نمی‏شود.
رژیم باکو که در حمایت از تجزیه طلبان ایرانی پی‏درپی از دموکراسی و آزادی مطبوعات و بیان دم می‏زندتنها به نشریات ضد اسلامی در باکو اجازه انتشار می دهد تا درباره پیامبر اسلام، اهل بیت(ع)، مراجع تقلید و تشیع مقالات اهانت‏آمیز منتشر ‏کنند.در حالی که در قبال مسلمانان مظلوم تالشی برخورد دوگانه ای را تدارک دیده است.
اخیراً نخبگان تالش برای نخستین بار پس از سقوط «جمهوری تالش ـ مغان» اقدام به انتشار نشریه‏ای به نام «تالشی صدو» (صدای تالش) کردند. شماره نخست (صدای تالش) به سردبیری «نوروز محمداف» منتشر شد. در این نشریه از درج مطالب سیاسی و انتقادی پرهیز شده و تنها اخبار و مطالب ادبی به زبان تالشی درج شده بود.
به دنبال انتشار این نشریه، در حالی که مقامات باکو همواره مدعی هستند که اقوام ساکن در ایران شمالی از آزادی برخوردار هستند و می‏توانند نشریه و کتاب منتشر کنند، رژیم باکو دستگیری گستردة نخبگان و فعالان فرهنگی تالش را آغاز کرد و «نوروزمحمداف» (سردبیر صدای تالش) از نخبگان و چهره‏های فرهنگی شاخص تالش‏ها که از شهرت علمی در ایران، روسیه و مراکز تحقیقی جهان برخوردار است، دستگیر و زندانی شدو برخی دیگر از نخبگان و فعالان فرهنگی تالش نیز که درانتشار نخستین شماره به معنای صدای تالش همکاری داشتند، نیز دستگیر و زندانی شدند.
مقامات رژیم باکو از اعلام اتهام دستگیرشدگان خودداری می‏کنند، اما تالش‏ها و افکار عمومی می‏داند که تنها جرم دستگیرشدگان این است که تالشی هستند و جرات کرده‏اند برای نخستین بار طی چهارده سال اخیر و در دورة‌ حکومت علی‏اف‏ها نشریه‏ای به زبان تالشی (فارسی) منتشر کنند.
در حقیقت می‏توان گفت که رژیم باکو، تالش ها را در محاصرة اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار داده و گام به گام و به تدریج پروژة‌ نسل‏کشی تالش‏ها را اجرا می‏کند. این نسل‏کشی سفید (بدون خونریزی) به گونه‏ای طراحی شده است که می‏توان پیش‏بینی کرد پس از پنجاه سال دیگر اثری از قوم تالش در ایران شمالی باقی نماند و نسل‏کشی تالشی‏ها با موفقیت پایان یابد.
● زبان فارسی، پیوند دهنده اقوام ایرانی
بی تردید زبان پارسی به عنوان یکی از ریشه دار ترین زبان های شناخته شده دنیا از آغاز استقرار تمدن ایران زمین اقوام مختلف کرد،لر،آذری،گیلکی،مازندرانی،سیستانی،بختیاری،کرمانی،عرب،بلوچ،خراسانی و.. را در داخل و اقوام بزرگ تاجیک،سغدی،خوارزمی، تالشی،کشمیری،بحرینی،اوستیایی و... را در خارج مرز های فعلی ایران در پهنه تمدن و فرهنگ پرشکوه ایران بزرگ گرد هم آورده است.
مردم ایران بر اساس یک مدارای تاریخی، هیچ گاه نگاهی نژادی به موضوع زبان رسمی و ملی کشور نداشته اند. آن ها با زبان ها ی محلی خود نیز می توانستند تکلم کنند، ولی زبان غیر نژادی فارسی را به عنوان زبان مشترک برگزیدند.چرا که اصولا میهن دوستی ایرانی نه تنها هیچ گاه معطوف به نژادپرستی نبوده و نخواهد بود، بلکه مولفه های کهن مذهبی و انسان دوستانه آن مطابق با منشور جهانی حقوق بشرکورش، مبتنی بر احترام به اقوام و ملل دیگرو حتی تامین اجتماعی همگان بوده است.
این گونه است که از میان گویش های مختلف این سر زمین این تنها و تنها زبان فارسی بوده که در طول قرن ها و حتی در سلسله های متعدد حکومتی ترک زبان تاریخ ایران به عنوان زبان ملی و رسمی کشور شناخته شده است.
بنا بر این بر خلاف تبلیغات ضد ایرانیان ترک گرا، فارس یک نژاد نیست و زبان فارسی نیز تنها متعلق به مردم استان فارس ایران نبوده و نخواهد بود بلکه زبان مشترک همه مردم ایران و ازهمه اقوام مختلف است که در کنار یکدیگرملت بزرگ ایرا ن را شکل داده اند بنا بر این ابداع واژه پان فارسیسم یعنی تعلق نژادی به فارس ها بسیار بی معنا و غیر علمی است که تنها جهت سر پوش نهادن به اقدامات غیر اخلاقی و غیر انسانی جدایی خواهان پان ترکیست قابل ارز یابی است.
هم اکنون نیز زبان فارسی به عنوان پیوند دهنده همه اقوام ایرانی و مهم ترین عامل وحدت ملی می باید بیش از پیش مورد حمایت مسوو لان و رسانه های همگانی قرار گیرد چرا که نوک پیکتن تجزیه طلبان ضد ایرانی محو و نابودی این زبان را هدف گرفته است چرا که با تضعیف این زبان یکی از عوامل مهم هویت و یکپارچگی ملی ایرانیان در معرض تهدید واقع خواهد شد.
پایان سخن این که:
۱) با آنچه که رفت گوشه ای از تصویر سیاهی که پان ترکیست های تجزیه طلب برای پاره پاره کردن ایران عزیز تدارک دیده اند هویدا شد و این که این اقدامات ریشه در استراتژی های بلند مدت باکو و آنکارا دارد. بی تردید تا زمانی که ایدة ضداسلامی «پان ترکیسم و پان آذریسم» به عنوان ایدئولوژی دولتی از سوی رژیم باکو ترویج می‏شود و از سوی دیگر، ادامه حکومت موروثی استبدادی خاندان علیف در قالب این شعارها به غارت منابع کشور و چپاول ثروت های عمومی مشغول است، طبیعی است که تقابل میان مردم ایران شمالی (اعم از آذری، تالشی، لزگی، آوار،ارمنی و ...) با رژیم استبدادی مرکزی باکو ادامه یابد. و در این میان تالش‏ها و تات ها بیش از هر قوم دیگری در ایران شمالی تحت ستم قرار دارند. زیرا آن ها به زبان فارسی (تالشی) حرف می‏زنند.
۲) بر اساس اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی بر خلاف تبلیغات تجزیه گرایان به اصطلاح هویت طلب زبان فارسی به عنوان پیوند دهنده همه اقوام ایرانی یکی از عوامل اصلی یکپارچگی ملی تلقی می شود که در حفظ و صیانت آن همه اقوام ایرانی باید کوشا باشند.
وضعیت کشور های همسایه در برابر ایران جایگاه مترقی کشور ما را در این زمینه به خوبی نشان می دهد. به طور مثال باید دید وضعیت کردها با جمعیت ۳۰ میلیونی در کشور ترکیه چگونه است آیا آن ها می توانند آزادانه به زبان کردی سخن گویند؟ مطبوعات ترکیه می توانند به کردی مطلب بنویسند وتحصیل خود را به زبان کردی فرا گیرند؟آیا اصولا کسی می تواند آزادانه اعلام نماید که کرد است؟ و در مثال دیگر در بحرین با بیش از ۸۰ در صد جمعیت فارسی زبان اوضاع چگونه است؟ آیا آنان نیز می توانند آزادانه زبان فارسی را در مطبوعات و رادیو تلوزیون به کار گیرند و به زبان فارسی تحصیل نمایند؟
۳) قریب دویست سال است که ۱۷ شهر قفقاز که ایران شمالی ( جمهوری آذربایجان امروزی) نیز بخشی از آن است ، از ایران جدا شده است . از همان زمان جدایی ، حرکت ایران گرایانه ان مردم در ادبیات و شعر شاعران آنسو و این سوی ارس انعکاس داشته است . علاوه بر این پیوند های تاریخی ، دینی ، فرهنگی و قومی مردم آن سامان به ایران بوده است و از این رو ست پیوسته در دوران تزار ها و کمونیست ها ، روس ها کوشیده اند تاریخ ، دین و فرهنگ مردم مسلمان ایرانی در شمال ارس را تحریف کرده و از تاریخ ، فرهنگ و دین ایرانی ها جداکنند.
این حرکت در ادبیات و آثار نخبگان آذری ایرانی نیز انعکاس داشته است . چنانکه در اشعار مرحوم استاد شهریار نیز ابیات فراوانی در توصیف قفقاز و باکو ، پیوستن آذری های جدا شده به ایران ،و درباره دعوت از مردم غیور قفقاز برای قیام علیه کفر و استبداد وجود دارد . متاسفانه این حرکت فقط در ادبیات و کتاب های تحقیقی و تاریخی بازتاب و بروز داشته و به صورت یک حرکت عملی و اجتماعی فرصت ظهور نیافته است.
۴) آذری های ایرانی که از میان آنها مردان بزرگی مانند شیخ محمد خیابانی، ثقه‌الاسلام، ستارخان، شهید باکری و … برخاسته و تا پای جان از اسلام و تمامیت ارضی ایران و آزادی آن دفاع کرده‌اند، می‌توانند ایرانی تباران آن سوی ارس را که تا ۱۸۶ سال پیش شهروندان ایران بودند، از چنگال ستمگران رها کنند.
اگر چه دولت باکو رقم واقعی جمعیت فارس زبان ها ی ایران شمالی را مخفی نگاه می دارد ، اما براندا شفر ، پژوهشگر امریکایی ، تعداد تاتها را حدود سیصد هزار تن تخمین می زند که مورد تبعیض رسمی قرار دارند.به نوشته وی تعداد تالشها حدود یک میلیون و سیصد هزار تن می باشد که در مناطق آستارا ، لنکران ، سالیان ،یاردیملی ، لئریک و...سکونت دارند . تعداد لزگی ها نیز بیش از هشتصد هزار تن می باشد که در قسمت های شمالی ایران شمالی سکونت دارند.
طبق اعلام رسمی دولت باکو ، امروز تعداد ارامنه ساکن در باکو و دیگر شهرها حدود سی هزار نفر می باشد.همچنین پانصدهزار نفر روس و از اقوام دیگر مانند کردها در ایران شمالی زندگی می کنند . با بررسی این نکا ت ، و اگر اعلام رسمی مقامات باکو دایر بر هشت میلیون نفر بودن جمعیت ایران شمالی را صحیح تلقی کنیم ، روشن می شود که امروز تعداد جمعیت آذری زبان ساکن در ایران شمالی از سه میلیون و پانصد هزار نفر فرا تر نمی رود. بنا بر این با توجه به این که تالش‏ها نیز مانند دیگر اقوام ایران شمالی هویت ایرانی و پیوندی تاریخی با ایران دارند، به نظر می‏رسد، حمایت معنوی و فرهنگی از تالش‏های مظلوم ایران شمالی وظیفه فرد فرد ما ایرانی‏هاست.
۵ ) نکته قابل توجه این‌که، جمهوری آذربایجان که با کمتر از هشت میلیون نفر جمعیتی(بر اساس امار دولتی) که از این بین تنها سه و نیم میلیون نفر آذری و بقیه تالشی،لزگی،ارمنی،کرد،روس و...می باشند به مراتب کمتر از چند ده میلیون جمعیت آذری‌های ایران جمعیت دارند بنابراین بهتر است به جای ادعاهای واهی، به حل مشکلات داخلی خود با اقوام متعدد غیرآذری‌زبان بپردازد .
از دیگر سو آنان که داعیه تجزیه ایران عزیز را در سر می پرورانند بهتر است چاره‌ای برای منطقه ناگورنو قره‌باغ بیندیشد .زیرا ان ها که طی بیش از ۱۶ سال نتوانسته اند بیش از یک پنجم خاک کشورشان را که در اختیارکشورتنها یک و نیم میلیون نفری ارمنستان است باز پس گیرند نباید لاف های بزر گ تر از توانشان را بیان نمایند.
۶) نکته قابل توجه برای میهن دوستان ایرانی این که دولت باکو یکی از عوامل اصلی فشار به ایرانیان جهت تقلیل حق ۵۰درصدی و تحمیل سهم ۱۱ درصد برای ایران در دریای مازندران می باشد چرا که آن ها خط موهوم و غیر رسمی آستارا – حسینقلی (در جنوب غرب ترکمنستان) را مبنای فشار بر ایران در قبول سهم ۱۱ درصدی این در یا اعلام می کنند، خطی که در آغلز دهه ۱۹۷۰ میلادی نه به عنوان خط مرزی بلکه تنها برای تعیین مسیر عبور پرواز های ایران و شوروی(سابق) مشخص شده بود،بنابراین باز گشت تالش-مغان و سایر مناطق ایران شمالی به مام میهن ،که با توجه به انقضای قراردادهای ننگین گلستان و ترکمانچای با همت ما امری شدنی است، می تواند در احقاق حق مسلم ۵۰درصدی ایرانیان از دریای مازندران نیز بسیار تعیین کنندهو تاثیر گذار باشد.
۷) مگر نه این است که اکثریت آذری های جهان ایرانی هستند و در ایران زندگی می کنند ؟ البته کسانی چون حیدر علیف و افرادی که شعار همبستگی آذری های جهان را می دهند، بارها اعتراف کرده اند که اکثریت آذری های جهان ایرانی هستند ، با این اعترافات ، در یک فرآیند دمکراتیک و خردمندانه، مسلم است که هر کس و هر آذری که در خارج از مرزهای این شعار همبستگی آذری ها را می دهد، باید به ایران بپیوندد تا با اکثریت آذری ها در قالب حاکمیت ایران به همبستگی برسد. و همبستگی آذری های جهان، از جمله آذری های آن سوی ارس بدون پیوستن به ایران که کانون اکثریت آذری هاست تحقق نمی یابد.
متأسفانه باید به این حقیقت اعتراف کرد که ما ایرانیان که اکثریت آذری های جهان را در بر داریم تاکنون اقدامی چشمگیر برای ارتباط بیشتر و جذب اقلیت ناچیز چند میلیون نفری آذری هم جوار ایران انجام نداده ایم و بستر لازم را برای پیوستگی آن ها به ایران فراهم نکرده¬ایم. یقینا همت میلیون ها آذری ایرانی با پشتوانه حمایت میلیون ها مسلمان ایرانی دیگر اعم از کرد،لر، مازندرانی، عرب، فارس و … می توانند نهضت فراگیر فکری و فرهنگی برای بازگشت مناطق اشغال شده ایران شمالی تبدیل کنند.
ایاز تبریزی
منبع : سایت تابناک