پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیا چین کشوری سوسیالیستی است؟


آیا چین کشوری سوسیالیستی است؟
در هفته های اخیر، برخی اظهارنظرهای گاه شتابزده درباره اقتصاد و سیاست چین در قالب یادداشت ها و نوشتارهایی در گاهنامه های اینترنتی گوناگون، نظرم را به خود جلب کرد و خاطره ای را برایم زنده نمود. اینجانب، ویژه کار (متخصص) سیاست و اقتصاد چین نیستم و به همین دلیل تاکنون اجازه اظهار نظر نوشتاری در این مورد و موردهای دیگری که درباره آن شناخت بسنده ندارم، به خود نداده ام. شاید این نخستین بار باشد که وادار شده ام کمی پایم را بیشتر از گلیمم دراز کنم. در اینجا، تنها اشاره ای گذرا به مهم ترین نکته ها می کنم و بحث و بررسی و نقد بیشتر در این باره را به ویژه کاران این امر وا می گذارم.
بهزاد بزرگمهر
پی نوشت ها:
۱ ـ رشد خیره کننده کننده ۱۲ درصدی در سنجش با رشد اقتصادی دست بالا ۲ ـ ۳ درصدی کشورهای مادر سرمایه داری
۲ ـ التجربة فوق العلم
۳ ـ زبانزد «جهان سوم»، تا آنجا که دانش نگارنده اجازه می دهد، نخستین بار بوسیله یکی از پروفسورهای جهان سرمایه داری، تنها به منظور بخش بندی اقتصادی کشورهای جهان از نظر میزان رفاه و توسعه اقتصادی بکار رفت. مائو، با وام گرفتن این زبانزد از آنجا، آن را به منظور تازه ای برای پیشبرد سیاست های ملی گرایی افراطی (شووینیسم) چینی زیر پوشش اندیشه های انقلابی چپ بکار برد. امروزه، این زبانزد نادرست و غیرعلمی، گرچه به زبان عامه مردم نیز راه یافته، دیگر آن وزن و اعتبار پیشین خود را از دست داده است.
۴ ـ گرچه یادآوری این نکته، خارج از چارچوب این نوشتار است؛ ولی یادآوری آن را سودمند می دانم که چگونه پندارهای نادرست و ناپخته شبه سوسیالیستی در شیوه برخورد مائو و مائوئیست ها در آن هنگام، بجای برخورد علمی ـ طبقاتی که طبقه کارگر را در برابر طبقه سرمایه دار می نهد، طبقات و کشورهای مستمند را در برابر طبقات و کشورهای ثروتمند می نهاد.
۵ ـ «تشدید آهنگ کار عبارت از این است که کارگر وادار شود با همان وسایل کار قبلی و همان تکنولوژی کهنه، بدون این که سرمایه دار سرمایه جدیدی گذاشته باشد، سریع تر کارکند. یعنی در هر ساعت کار مقدار بیشتری از نیروی عضلانی و دماغی خود را مصرف نماید.» برگرفته از درسنامه «اقتصاد سیاسی»، اثر زنده یاد فرج الله میزانی (ف. م. جوانشیر)
۶ ـ در این کشورها، از شیلی گرفته تا کره زیر مهمیز امپریالیست های ایالات متحده و نمونه های دیگر، پس از سرکوب جنبش های خلقی در آنها ـ خونین یا مخملی بودن آن تفاوت عمده ای در ماهیت امر ندارد! ـ امپریالیست ها ناچارند، به نسبت سطح آگاهی و سازمان یافتگی توده های مردم این کشورها یا اگر کلی تر بگویم سطح آگاهی و سازمان یافتگی شعور اجتماعی شان، دست به یک رشته اصلاحات (رفرم) اقتصادی ـ اجتماعی بویژه به سود لایه های میانی بزنند و جنبش اجتماعی را پراکنده نمایند. این همان «موش نقب زن تاریخ» است که به هر رو راه خود را چه به شکل انقلابی بدست پیشروترین نیروهای اجتماعی یا در قالب اصلاحات بدست نیروهای واپسگرا که به زور به پیش رانده می شوند، می گشاید و هیچگاه برجای خود میخکوب نمی شود!