دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

زوال آخرین امید


زوال آخرین امید
پاشنه آشیل ایران کجاست؟ شبکه تلویزیونی فرانس ۲۴ درست ۱۰ روز قبل یکی از برنامه های خود را به واکاوی این سوال اختصاص داد و نهایتاً خیلی ساده نتیجه گرفت که هیچ کس در غرب جوابی برای آن ندارد. این سوال، شاید گیج کننده ترین پرسشی است که غربی ها هرگز در مواجهه با پدیده ایران با آن روبه رو بوده اند. چگونه می توان ایران را به تسلیم واداشت؟ آیا روشی وجود دارد؟
مدت ها غربی ها تصور می کردند-و برخی از آنها هنوز هم می کنند- که با ایران نباید به مثابه یک «مورد ویژه» برخورد کرد؛ ایران با اندکی اضافه و کم کشوری است معمولی چون سایر کشورها که تصمیمات خود را بر الگوی متعارف هزینه-فایده استوار می کند و نهایتاً به شرطی که فشار بر روی آن «به حد کافی» تولید شود، می توان موضع آن را درباره هر امری شکست ولو در بادی امر به شدت مستحکم و معامله ناپذیر جلوه کند.
پشتوانه نظری استراتژی فشار و در کنار آن اعلام آمادگی برای مذاکره و ارائه مشوق دقیقاً همین فرض تسلیم پذیری ایران به شرط عبور مقدار فشارها از حد نصابی معین است. از فوریه ۲۰۰۶ به این سو، یعنی از زمانی که پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارجاع شده، آمریکایی ها با این استدلال که «ایران بالاخره زمانی کوتاه خواهد آمد» اعضای گروه ۶ را متقاعد کردند که باید به تدریج بر شدت فشارها علیه ایران افزود و منتظر ماند تا اثرات آن در درون ایران و نهایتاً الگوی رفتار ایران در مسائل مربوط به سیاست خارجی نمایان شود. متحدان همیشه مردد آمریکا- «تردید مزمن» در گروه ۱+۵ چیزی است که آمریکا همواره تلاش کرده آن را بپوشاند- با این تصور که دلیلی ندارد رفتار ایران از الگوهای متعارف تبعیت نکند، این استدلال را پذیرفتند و محصول آن ۴ قطعنامه ای است که اکنون روی میز شورای امنیت قرار دارد به اضافه تلاش هایی در خارج از شورای امنیت برای تحمیل محدودیت های مالی و مشکلات امنیتی به ایران و همچنین مقادیر معتنابهی سر و صدا و جنگ روانی و جنجال. در این مدت، درون گروه ۶ بسیاری اتفاقات ممکن است رخ داده باشد اما در این سوی معرکه یعنی در ایران، از هرچه بگذریم این مقدار بی شبهه مسلم است که مجموعه این فشارها ایران را حتی به قدر ذره ای از جای نجنبانده است. کاملا برعکس، ایران درست به این دلیل که احساس می کرد هیچ اقدامی از ناحیه غرب نباید بی پاسخ بماند، به ازای هر یک گام از جانب آنها قدم متقابلی طراحی کرد و اکنون کار به اینجا رسیده که ایرانی که در فوریه ۲۰۰۶ تعدادی بیش از عدد انگشتان دو دست ماشین سانتریفیوژ نصب شده نداشت، جای خود را به قدرتی غیرقابل چشم پوشی با توانمندی غنی سازی در ابعاد صنعتی داده است.
طراحی «استراتژی گام های متقابل» از جانب ایران لااقل دو خاصیت عمده داشت. نخست این که خلل ناپذیر بودن اراده آن را این بار در صحنه عمل به طرف های غربی نشان داد (حذف پیش شرط تعلیق محصول این فرایند است) و دوم با رشد دادن تدریجی توان فنی ایران، قدرت آن را برای چانه زنی پای میز مذاکره تا حد بسیار زیادی افزایش داد به گونه ای که اکنون می توان دید غربی ها خود نیز به این حقیقت که باید امتیازهای بسیار بزرگتری به ایران واگذار کنند واقف شده اند و به همین دلیل محتوای پیشنهادهای آنها به ایران اساساً دگرگون شده است.
بی نتیجه بودن این روند - و بلکه منجر شدن آن به نتیجه عکس- امری نبود که از دیدگان متحدان چرتکه به دست آمریکا پنهان بماند. درست در لحظه ای که آنها در آستانه سوا کردن خرج خود از آمریکا بودند، برگ جدیدی رو شد و آمریکایی ها با انتشار برآورد اطلاعات ملی خود در سال ۲۰۰۷ اعلام کردند دیپلماسی فشار و مذاکره همزمان نتیجه داده و ایران برنامه خود برای ساخت سلاح هسته ای را متوقف کرده است. به این ترتیب آمریکا فقط به دلیل حفظ ساختار گروه ۶ مهم ترین برگ خود علیه ایران را به دست خویش سوزاند و گروه ۶ اگرچه به حیات خود ادامه داد اما قدرت چانه زنی آمریکا درون آن تا حد بسیار زیادی کاهش یافت و عملاً آمریکایی ها در مقابل این سؤال که اگر برنامه ایران نظامی نیست چرا باید با آن به عنوان یک تهدید برخورد کرد، جز مختصری رفوکاری و توجیهات پاسخی برای عرضه نیافتند.
نمایان شدن تدریجی این امر که عملاً چماقی که ایران را بترساند در کار است و نه هویجی که آن را به طمع اندازد، قبل از هر چیز این نتیجه گیری را تقویت می کند که مسئله ایران راه حل خارجی ندارد. غربی ها هم که ظاهراً پس از پرداخت هزینه های فراوان به این نکته واقف شده اند، اکنون چند ماهی است که تمام ظرفیت خود را برای پیدا کردن آنچه به زعم آنها می تواند نوعی «راه حل داخلی» باشد بسیج کرده اند. این نظرگاهی است که با نگریستن از آن می توان تمام تحولات حدود ۶ ماه گذشته را تبیین کرد.
وقتی بسته پیشنهادی جدید غربی ها به ایران عرضه شد، با اطمینان می توان گفت مهم ترین امید غرب این بود که به محض گشوده شدن این بسته در ایران در سطح اول تصمیم سازی استراتژیک نظام درباره هزینه های اصرار بر حق غنی سازی و حفظ برتری منطقه ای اختلاف تحلیل ایجاد شود و نهایتاً آنها بتوانند این اختلاف در بین مسئولان را با استفاده از برخی ماموران داخلی شان به روابط دولت - ملت هم تسری بدهند و از دل این اختلافات تو در تو راهی برای تضعیف و تعطیل اراده ایران برای پیمودن راهی که آن را به قدرتی بی بدیل تبدیل می کند بیابند. سرمایه گذاری روی اختلافات داخلی به وضوح مهم ترین نقطه امید غربی ها در چند ماه گذشته بوده و می توان با اطمینان حدس زد که در ماه های آینده تا زمان انتخابات ریاست جمهوری دهم خواهد بود. شواهدی که این امر را تایید کند آنقدر فراوان است که در اینجا حتی فهرستی مختصر هم از آنها نمی توان به دست داد.
روزنامه انگلیسی گاردین که به مقام های حکومتی این کشور دسترسی دارد روز ۲۸ خرداد ۱۳۸۷ در مقاله ای نوشت: «یک مقام انگلیسی قبل از ماموریت سولانا گفته بود غرب انتظار ندارد ایران بسته پیشنهادی اش را بپذیرد چرا که این پیشنهاد همان پیشنهاد عرضه شده در سال ۲۰۰۶ است و تفاوت چندانی با آن ندارد؛ اما امیدوار است این بسته، مناظراتی را در میان سیاستمداران ایرانی بر سر هزینه اقتصادی پی گیری غنی سازی به وجود بیاورد». این نوع از تحلیل که نمونه های فراوان دارد علامتی از جدی شدن یک پروژه جدید است که می توان آن را آخرین امید غرب به یافتن پاشنه آشیل ایران دانست. حقیقت این است که این آخرین پروژه هم جز برخی سوءتفاهم ها و اطلاعات غیرواقعی برپایه دیگری استوار نیست. علائمی در دست است که نشان می دهد هدف غربی ها از پررنگ تر کردن بحث حمله نظامی هم جز این نیست که با مبهم کردن فضای آینده و بزرگ جلوه دادن هزینه ایستادگی، حتی برخی دلسوزان را درباره معقولیت راه آینده به تردید بیندازند.
با این حال، اگر از معدودی افراد که مجانی یا با مواجب اندک سالیانی است به کپی ناشیانه تحلیل های غربی مشغولند بگذریم، این پروژه چیزی بیش از یک ناکامی جدید نیست. در هفته های گذشته رسانه های غربی و بعضی دنباله های داخلی آنها سعی کردند اظهارنظرهای طبیعی برخی مقام های ایرانی از جمله مشاور رهبر انقلاب در امور بین الملل و رئیس سازمان انرژی اتمی را به معنای علائمی از بروز اختلاف در داخل جلوه دهند، اما وجود انبوه نشانه های معارض ثابت کرد که این قبیل تحلیل های ناشیانه راه به جایی نمی برد. اکنون همه مسئولان نظام اتفاق نظر دارند که می توان بدون پیش شرط مذاکرات را آغاز کرد (همانطور که رئیس جمهور روز سه شنبه در گفت وگو با روزنامه یومیوری بر این نکته تاکید کرد) در درون مذاکرات هیچ سخنی درباره تعلیق مسموع نیست (همانطور که در مقاله دکتر ولایتی آمده است) و نهایتاً تهدیدهای غربی ها را هم چندان نباید وقعی نهاد (همانطور که آیت الله هاشمی رفسنجانی به صراحت گفت اسرائیل کوچکتر از آن است که ایران را تهدید کند).
به این ترتیب ظاهرا آفتاب لب بام کاخ سفید مجبور است حسرت ناکامی در مقابل ایران را تا پایان عمر در دل تحمل کند در همان حال که می داند جانشینش راهی جز تمرین زندگی با یک ایران پیروز نخواهد داشت.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان