یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

نیاز به ایدئولوژی دینی


كدام ایدئولوژی می تواند پشتوانه دولت قرار گیرد و با ارائه یك طرح كلی و جامع, مسیر فعالیّت دولت و آرمان های آن را مشخص كند؟
ایدئولوژی های بشری كه تنها از سرچشمه عقل و تدبیر انسان سیراب می شود, در ارائه این طرح جامع با مشكلاتی مواجه است; زیرا در قدم نخست باید به اثبات این ادعا بپردازد كه (انسان قادر است برای همه مسائل زندگی خود, طرح كلی بریزد, و فكر بشر بر مجموع مصالح زندگی, احاطه دارد).
در حالی كه متفكران در این زمینه, با ابهامات فراوانی روبه رو هستند. آن ها حتی در برابر آن چه ساده ترین مبانی نظری ایدئولوژی جلوه می كند, اختلافات فراوانی دارند; مثل این كه سعادت چیست؟ و به چه وسیله بدان می توان دست یافت؟ این اختلاف نظرها, از آن رو بر می خیزد كه استعدادها و توانایی های بشر به خوبی شناخته نشده است.
از سوی دیگر, زندگی اجتماعی, انسان را با هزاران مسئله و مشكل مواجه می سازد, و در چنین زندگی یی او نمی تواند به تنهایی درباره سعادت خود, فكر كند و تصمیم بگیرد و عمل نماید; چراكه سعادت, آرمان, ملاك های خیر و شر, روش و وسیله هایِ او, با سعادت و آرمان و ملاك های خیر و شر و راه و روش های دیگران آمیخته است.
علاوه بر این مشكلاتِ فردی و اجتماعی, انسان با مشكل دیگری نیز مواجه است كه آن, بی خبری از نهایت مسیر خود می باشد; زیرا براساس اعتقاد به حیات اخروی و زندگی ابدی, عقل نسبت به حیات پس از دنیا تجربه ای ندارد, و اگر بخواهد طرح كلیِ خود را برای زندگی دنیا, هماهنگ با آینده جاودانه اش سازد, اظهار عجز و ناتوانی می كند. از سوی دیگر, زندگی دنیوی با زندگی اخروی از چنان پیوستگی و پیوندی برخوردار است كه سعادت در آن زندگی, تنها با جدّ و جهد در این زندگی تأمین می گردد; چه این كه حیات جسمانی و روحانی در تأثیر متقابل با یكدیگر بوده و از تأثیر رفتار بر ساختار روانی انسان ها نمی توان غفلت ورزید.
باتوجه به این ابهامات و مشكلات فكری است كه ایدئولوژی بشری نتوانسته است اطمینان بخش و اقناع كننده باشد, بلكه برعكس با سرگشتگی و تحیّر همراه بوده است.
پس باتوجه به این كه مكتب و ایدئولوژی از ضروریات حیات اجتماعی است, و با قبول این كه بشر از ارائه یك ایدئولوژی كامل و جامع ناتوان است, یا باید انسان را محكوم به سرگشتگی بدانیم كه راهی برای نجات از سردرگمی ها ندارد, و یا اگر دیدِ دیگری درباره هستی و آفرینش داریم و خلأ و پوچی را از نظام هستی نفی می كنیم, باید اعتراف كنیم كه این نیاز ضروری بشر, از افقی فراتر از عقل, تأمین شده است, و (وحی), خطوط كلی حركت بشر ـ شریعت ـ را ترسیم می كند.
ابن سینا نیاز انسان به شریعت الهی را كه به وسیله نبی بیان می گردد, چنین توضیح داده است:
نیاز به نبی و بیان كننده شریعت الهی و ایدئولوژی انسانی, در بقای نوع انسان و در رسیدن انسان به كمال وجودی انسانی اش, بسی بیش تر است از نیاز به رویانیدن مو بر ابروان و مقعر ساختن كف دو پا, و منافعی دیگر از این قبیل كه صرفاً در بقای نوع انسان سود دارند, بدون آن كه ضرورت بقای نوع ایجاب كند.
نتیجه این بحث, به بیان متفكر اسلامی, شهید مطهری چنین است:
باتوجه به مجموع استعدادهای فردی و اجتماعی انسان, و پیچیدگیِ روابط اجتماعی انسان, و مشخص نبودن نهایت سیر تكاملی انسان, باید بپذیریم كه آن چه فیلسوفان و متفكّران اجتماعی به نام ایدئولوژی یافته اند, گمراهی و سرگشتگی است. برای انسان از نظر ایدئولوژی داشتن, یك راه بیش تر وجود ندارد, و آن, ایدئولوژی از طریق وحی است. اگر ایدئولوژی از طریق وحی را نپذیریم, باید بپذیریم كه انسان فاقد ایدئولوژی است. متفكران امروز بشر, اذعان دارند كه ارائه خط سیر آینده بشر, به وسیله ایدئولوژی های بشری, تنها به صورت (منزل به منزل) است; یعنی تنها در هر منزل می توان (آن هم به ادعای خودشان) منزل بعدی را مشخص كرد; اما این كه منازل بعد از این منزل كجا است, و سرمنزل نهایی چیست, و آیا اساساً سرمنزلی وجود دارد یا ندارد, هیچ معلوم نیست. سرنوشت چنین ایدئولوژی هایی روشن است.
درباره جهت گیری ایدئولوژی الهی و نقش اجتماعی آن, سه گونه می توان نظر داد:
دیدگاه اوّل: شریعت, قانون نظم اجتماعی
نیاز به شریعت, چیزی جز نیاز به قانون نیست, و قانون از ضروریات زندگی اجتماعی است كه بدون آن دوام حیات اجتماعی امكان پذیر نیست. عدم قانون در جامعه, باعث هرج و مرج, و موجب به هم خوردن نظم اجتماعی است و تنها شریعت, این نیاز ضروری زندگی اجتماعی را تأمین كرده و جلوی آشفتگی جامعه را می گیرد.
نقد و بررسی
اگر انتظار از شریعت و كارآییِ دین, به نظم اجتماعی محدود گردد, روشن است كه ایدئولوژی های بشری, و دولت های غیر دینی نیز از برآوردن این نیاز عاجز نیستند و خلأ نظم به وسیله آنان جبران می شود, و برای جایگزینی (ایدئولوژیِ بشری) به جای (شریعت الهی) مشكلی وجود نخواهد داشت. فیلسوف بزرگ اسلامی, خواجه نصیرالدین طوسی در این زمینه می گوید:
بدان, تمام آن چه را ابن سینا درباره شریعت و نبوت آورده است ـ كه برای تنظیم روابط اجتماعی, نیاز به شریعت است, و بدون آن, جامعه مختل می شود ـ چنان نیست كه بدون آن (شریعت), زندگی برای انسان امكان پذیر نباشد …; زیرا ممكن است انسان با انتخاب نوعی سیاست و قانون بشری, روابط اجتماعی را تنظیم و جلوی آشفتگی را بگیرد و یا با قهر و غلبه, نظم اجتماعی را استقرار بخشد.
البته این بدان معنا نیست كه قانون بشری می تواند همه ویژگی های لازم برای یك قانون تمام عیار را دارا باشد; زیرا منافع شخصیِ قانون گذاران, از موانع بزرگ درك حقیقت می باشد. از این رو, متفكرانی مانند افلاطون, برای كاهش تأثیر چنین موانعی, (حكومت فیلسوفان) را پیشنهاد كرده اند و در توصیف آن ها گفته اند كه ایشان بی اعتنا به لذت های مادی و جمع آوری ثروت دارای اخلاق كریمه وعدالت می باشند. هم چنین ژان ژاك روسو, ضمن آن كه بر دموكراسی اصرار می ورزد, تأكید دارد كه بشر باید به (بهترین قانون) دست یابد, و چنین قانونی تنها در توان تشخیص كسی است كه از برترین عقل برخوردار بوده و در حالی كه بر همه میل ها و گرایش های بشر احاطه دارد, ولی خود دربند آن ها نباشد.
دیدگاه دوم: شریعت, قانون تهذیب نفس
نیاز به ایدئولوژی الهی, نیاز به راه و رسم رابطه با مبدأ آفرینش و تهذیب نفس است, و پیام آوران شریعت, برای ارتقای روحی انسان ها, تلاش كرده اند; زیرا عقل بشر از ارائه راه و رسم زندگی اجتماعی, عاجز نیست و به كمك آن, دست یابی به قانون مطلوب امكان پذیر است.
برخی از نویسندگان مسلمان در این باره گفته اند: استدلال ابن سینا در نبوت و شریعت, به دو جهت ناظر است: یكی لزوم قانون, و دیگری احتیاج به وضع قوانین از طرف خداوند, به نظر وی (چون انسان بر زندگی اجتماعی مفطور است, و تكاپوی اجتماعی, تعارضاتی بین افراد به وجود می آورد كه منجرّ به اختلال نظم اجتماعی می گردد, لذا جامعه نیاز به قانون الهی و شریعت دارد.)
البته در جهت اوّل (نیاز به قانون) بحثی نیست, ولی در جهت دوم, این پرسش پیش می آید كه آیا عقل بشر برای وضع قوانین كافی نیست؟ در پاسخ باید گفت: استدلال ابن سینا برای لزوم قوانین شرعیه كافی نیست; چون عقل بشر به این مقدار كه مصالح شخصی و نوعی را درك كند, رسا است و البته با پیشرفت زمان, تجارب وی در وضع قوانین نیز تكامل می یابد. منتها این مطلب مستلزم نفی شرایع نیست; زیرا تنها فایده شرایع, آوردن قوانین زندگی مادی نبوده, بلكه اصولاً نظر ادیان در این باره, تطفلی است, و مسلماً وجهه نظر انبیا جهات روحی و تهذیب نفوس و ارتباط بشر با عالم قدس است, بلكه ما دلیل قطعی بر وجود قوانین اجتماعی (سیاسی, مدنی و جزایی) در كلیه شرایع سابقه نداریم; زیرا چنان كه گفته شد, ادیان به وجهه دیگری نظر داشته و انبیا به همان كه جهت معنوی و روحی است, پافشاری داشته اند.نقد و بررسی
این دیدگاه, مشتمل بر نظرات مختلفی است ـ و با صرف نظر از استدلال ابن سینا كه جداگانه به آن خواهیم پرداخت ـ از جهات گوناگون قابل بررسی است:
۱. عقل در تشخیص مصالح فردی و اجتماعی خودكفا است: این نظریه, مبنای همه ایدئولوژی های بشری است; ولی چگونه می توان اندیشه بشر را با محدودیت های فراوان آن, خودكفا دانست؟ آیا گستردگی و تنوع نیازها, عدم احاطه به همه ابعاد مادی و معنوی انسان, اعتراف به عجز و جهل در حلّ بسیاری از مشكلات زندگی و… این نظریه را ابطال نمی كند؟ تفصیل این بحث را در (فلسفه حقوق) باید پی گیری نمود.
۲. وجهه نظر انبیا جهات روحی و تهذیب نفوس است, و اگر درباره مسائل زندگی نظر داده باشند, تطفّلی است: برای بررسی این ادّعا, و در تحقیق از اهداف و عملكرد انبیا, باتوجه به تحریفاتی كه در كتب آسمانی گذشته رخ داده, به آن كتاب ها نمی توان استناد جست. لذا تنها راه شناخت صحیح انبیا, قرآن كریم است كه به عنوان یك سند قطعی می تواند مورد نظر و استناد قرار گیرد.
در قرآن كریم, فلسفه تشریع دین و بعثت پیامبران این گونه تبیین شده است:
كان الناس امهٔ واحدهٔ فبعث الله النبیّین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه;
ییعنی انسان ها در آغاز زندگی اجتماعیِ خود (امت واحده) بودند, و اتحاد و اتفاق بین آن ها حكومت می كرد, اختلاف و درگیری در مسائل زندگی نداشتند; ولی پس از آن, در استفاده و بهره برداری از مزایای مادّی, اختلاف پیدا كردند, و تنازع جای تعاون را گرفت. در این شرایط, برای از بین بردن اختلاف ها و جلوگیری از تعدّیات, وضع قوانین ضرورت یافت, و این قوانین به عنوان (شریعت) و دین, همراه (تبشیر و انذار) از سوی پیامبران ابلاغ گردید, تا در پرتو دین, هركس به حق خود دست یابد و نظام اجتماعی از آسیب اختلال و آشفتگی درامان ماند.
باتوجه به این آیه, پیامبران با ارائه قوانین الهی, ایجاد یك نظام اجتماعی سالم و متعادل را به عهده داشته اند, و بعثت انبیا برطبق یك ضرورت اجتماعی بوده است.
هم چنین قرآن كریم درباره پیغمبران فرموده است:
لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط;ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آن ها كتاب و معیار نازل كردیم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند.
در این آیه نیز از عدالت به عنوان فلسفه رسالت و بعثت انبیا یاد شده است.باتوجه به این كه در این آیات جهت گیری رسالت انبیا, آن هم همه پیامبران, روشن است. چگونه می توان انبیا را از ارائه الگوی اجتماعی و قوانین سیاسی, مدنی و اقتصادی منصرف, و وجهه ادیان را ارتباط با عالم قدس تلقی كرد؟! مگر ممكن است شریعت و دینی برای رفع اختلاف بین انسان ها آمده باشد, امّا در آن از قوانین اجتماعی و حقوقی, كه فقدان آن عامل بروز تعارض و تعدّی است, خبری نباشد؟ آیا ممكن است كتابی كه برای حاكمیت قسط در جامعه, در اختیار پیامبران و مردم قرار گرفته است, از مقررات اجتماعی خالی باشد؟
البته این بدان معنا نیست كه تنها ایده پیامبران, ایده اجتماعی بوده است و فراتر از توحید اجتماعی, به توحید نظری و ارتباط با عالم قدس نظر نداشته و آن را هدف اعلای خود و جامعه نمی دانستند, بلكه توجه به آرمان های معنوی, باعث بی اعتنایی شان به مسائل زندگی نمی گردید.
به علاوه, از آن جا كه براساس منطق قرآن, قانون گذاری, حق منحصر خدا است, پس به ناچار تنها قانونی مورد تأیید انبیا قرار می گرفته است كه از سوی خداوند (به عنوان تأسیس یا امضا) ابلاغ شده باشد. به بیان دیگر, باتوجه به این كه بشر در طول تاریخ خود, همیشه به قانون نیاز داشته است, و حیات اجتماعی بدون مجموعه ای از قوانین اجتماعی دوام نمی یابد, پیامبران و پیروانشان چگونه زندگی كرده اند؟ آیا آنان ـ به خصوص در زمان قدرت سیاسی و اجتماعی خودشان ـ به قانونی ملتزم نبودند؟ آیا به طور كلی به قوانین اجتماعی اعتنایی نداشتند؟ و یا تابع قوانین ساخته بشر در محیط و عصر خود بودند؟ یا در محدوده نیازها و شرایط دوران خویش, دارای قوانین الهی بوده اند؟
فرض اوّل و فرض دوم قابل قبول نیست; زیرا سیره انبیا و هدف آن ها, با احتمال دوم مخالف است.و فرض دوم با اعتقاد به ربوبیّت تشریعی حق تعالی مخالف است; زیرا بینش توحیدی, اجازه قبول قوانین غیرالهی را نمی دهد:
ان الحكم اِلا لله; له الحكم; فالحكم لله العلی الكبیر; وما اختلفتم فیه من شیء فحكمه الی الله.
و در قرآن, كسانی كه خودسرانه به وضع قانون می پردازند, مورد نكوهش قرار گرفته اند; مثلاً درباره مشركینی كه به سلیقه خود, خوردنی ها را به حلال و حرام تقسیم كردند, می فرماید:
قل أرایتم ما انزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراماً وحلالاً قل الله اذن لكم ام علی الله تفترون;
به من بگویید, روزی و رزقی كه خدا برای شما فرستاد, و برخی از آن را حلال, و برخی را حرام قرار داده اید, آیا خدا به شما اجازه داده است, یا به خدا دروغ می بندید.
به علاوه, همان گونه كه روشن است و این نویسنده نیز در ادامه متذكر شده است كه (دیانت اسلام, در كلیه جهات زندگی بشر, مقرراتی آورده است.) آیا می توان گفت كه ادیان و شرایع گذشته, از قوانین اجتماعی, حقوقی, مدنی و… تهی بوده و توجه به ابعاد گوناگون زندگی بشر, از اختصاصات اسلام است و انبیای گذشته, در جهت ارتباط انسان ها با عالم قدس, همت خود را صرف كرده اند؟ التزام به این سخن بدین معنا است كه شریعت اسلام, از شرایع قبل, كاملاً جدا باشد, در حالی كه از نظر قرآن, اسلام در برگیرنده مقررات و شرایع گذشته است:
شرع لكم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینا الیك وما وصینا به ابراهیم و موسی وعیسی…;
خداوند آیینی كه برای شما مسلمین قرار داد, حقایق و احكامی است كه نوح را هم به آن سفارش كرد. و بر تو نیز همان را وحی كردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی هم آن را سفارش كردیم.
از این آیه استفاده می شود كه حضرت نوح, ابراهیم, موسی و عیسی ـ علی نبینا وآله وعلیهم السلام ـ,دارای (شریعت) بوده اند, و اسلام (جامع شرایع) گذشته است, و اهمّ آن چه كه در قوانین اسلامی وجود دارد, در شرایع گذشته نیز به تناسب زمان, وجود داشته است.
دیدگاه سوم: شریعت, قانون كمال حقیقی انسان
نیاز به ایدئولوژی الهی, نیاز به قوانین تأمین كننده كمال حقیقی انسان است; زیرا انسان موجودی ابدی است, و تأثیر رفتارش, در شعاع زندگی اجتماعی و دنیوی محدود نمی گردد. از این رو, به قوانینی نیاز دارد كه او را در ابعاد گوناگون حیات فردی و اجتماعی, به بالاترین و عالی ترین مراحل كمال برساند.
استدلال هایی را كه فلاسفه اسلامی, در ضرورت شریعت ارائه كرده اند, ناظر به این دیدگاه است, و برهان ابن سینا, كه قبلاً بدان اشاره شد, تبیین این نظریه است.
ابن سینا پس از آن كه در (نمط نهم) از (الاشارات و التنبیهات), مقام معنوی انسان (مقامات العارفین) را بیان می كند, به ذكر این برهان می پردازد, و آن را مرحله ای از بحث در مراحل كمال اخروی انسان قرار می دهد. ترتیب بحث بوعلی نشان می دهد كه محور استدلال او تأمین زندگی سعادت بخش انسان است, و نیاز به شریعت و قانون را از این زاویه مطرح می كند. روح استدلال ابن سینا آن است كه:
انسان موجودی دایمی است كه به سوی هدف نهایی خود, معاد در حال حركت و تكاپو است. و چون دست یابی به هدف, بدون حركت در راه امكان پذیرفت, از این رو شناخت مسیری كه انسان را به هدف نهایی اش می رساند, ضروری است; چه این كه شناخت مسیر, به شناخت راهنمایی الهی, نیازمند است.
باتوجه به این تحلیل است كه وقتی خواجه نصیرالدین طوسی, به توضیح كلام ابن سینا می پردازد, اضافه می كند كه:
ثم اعلم انّ جمیع ماذكره الشیخ من امور النبوهٔ والشریعهٔ لیست مما لایمكن ان یعیش الانسان الا به, انما هی امور لایكمل النظام المؤدی الی صلاح حال العموم من المعاش والمعاد اِلا بها;
آن چه را شیخ درباره شریعت ذكر نموده, نه از جهت ضرورت زندگی اجتماعی است كه بدون آن نتوان به زندگی ادامه داد, بلكه از آن رواست كه بدون شریعت به یك نظام مطلوب و ایده آل كه سعادت زندگی را در دو جهان تأمین كند, نمی توان رسید.
چنین برداشتی از جایگاه دین و شریعت در زندگی انسان, علاوه بر آن كه بر استدلال عقلی تكیه دارد و مورد قبول عموم فیلسوفان و متكلمان اسلامی قرار گرفته است, با تلقّی قرآن از دین نیز انطباق كامل دارد.
از نظر قرآن, اختلاف انسان ها با یكدیگر, جامعه انسانی را در معرض تباهی و سقوط قرار داده, و حقوق افراد را ضایع می سازد, لذا داشتن نظام اجتماعی, نیازمند قانون است, و قانونی كه بتواند الگوی كاملی از روابط اجتماعی ارائه دهد, از سوی پیامبران اعلام می شود:
كان الناس امهٔ واحده فبعث الله النبیّین مبشرین ومنذرین وانزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فی ما اختلفوا فیه.
علامه طباطبائی, در تفسیر این آیه, و باتوجه به آیات دیگر می گوید:
فلسفه دین, در جهت تحقق یك نظام اجتماعی عادلانه است. تاریخ سیاسی و اجتماعی جوامع بشری نشان می دهد كه برای استقرار نظم و حاكمیت عدالت, از دو روش استفاده شده است.
الف) استفاده از زور و اجبار برای واداشتن انسان ها به رعایت حقوق یكدیگر, بدون توجه به معارف و عقاید دینی و بدون اعتقاد به به كارگیریِ روش های اخلاقی و تربیتی. در این روش, همه ارزش های اخلاقی,تابعِ مصالح متغیّر اجتماعی شمرده می شود. از این رو, امانت, یك روز فضیلت است, و روز دیگر, خیانت.
ب ) استفاده از تربیت های اجتماعی برای واداشتن انسان ها به رعایت حقوق یكدیگر, ولی تربیت و اخلاقی كه پیوندی با مسائل اعتقادی و دینی ندارد.
امروزه نیز, از این دو روش, برای ساختن نظام اجتماعی و به وجود آوردن ارزش و اعتبار قانون در جامعه استفاده می شود; ولی براساس جهان بینی الهی, این شیوه ها بر جهل نسبت به جایگاه انسان مبتنی است. و نتیجه ای جز نابودی حقیقت و كمال انسانی ندارد; زیرا هستی انسان, از خدا است و به سوی او باز می گردد, پس از زندگی در این جهان, دارای حیات جاودانه و همیشگی است, و آن زندگی ابدی, براساس رفتار و اخلاق انسان در این جهان, شكل می گیرد و اگر آدمی در این نشأه از آغاز و انجام حیات خود غفلت كند, همه سرمایه های خود را تباه كرده است.
كسانی كه این روش ها را به كار می گیرند و از این راه ها می روند, هم چون كاروان در سفری هستند كه به سوی وطن حركت می كنند. در آغاز راه, به درگیری و قتل و غارت یكدیگر می پردازند. در این درگیری, عده ای می گویند:
هركس باید به اندازه خود ـ حتی با قهر و اجبار ـ از این اموال استفاده كند, و پس از این منزل, منزل دیگری در كار نیست. و عده ای دیگر می گویند: بیایید با صلح و صفا, كالاهای موجود را بین خودمان تقسیم كنیم كه این جا آخرین منزل است. این دو گروه, از این كه مسافرند و كاروان به حركت خود ادامه می دهد, و باید به آینده خود بنگرند و خود را برای ادامه زندگی در وطن, آماده كنند, غافلند. و این فراموشی, ثمره ای جز گمراهی و هلاكت ندارد.
براساس دیدگاه سوم, ایدئولوژی الهی, نه فقط به بُعد معنوی انسان توجه دارد, و نه فقط به زندگی اجتماعی اهتمام می ورزد, بلكه دین, چنین تعریف می شود:
دین روشی برای زندگی است, به گونه ای كه مصلحت این زندگی را هماهنگ با كمال اخروی و حیات ابدی در نزد حق تعالی, تأمین می كند. از این رو, در شریعت, قوانین زندگی, به قدر احتیاج باید وجود داشته باشد, و چون دین باید پاسخ گوی نیازهای جدید باشد, از این رو تا رسیدن به عالی ترین مرحله كمال, تكامل می یابد و هنگامی كه به مرحله (خاتمیت) رسید, پاسخ گوی همه نیازهای بشر, برای همیشه می باشد: (ونزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شیء ).
از این رو, دین را از ابعاد سیاسی, اجتماعی و اقتصادی بشر, نمی توان جدا كرد, و بلكه دین در اصطلاح قرآن همان قانون اجتماعی است كه گاه براساس حق و فطرت (اسلام) استوار است و گاه از آن, انحراف می یابد.
منبع : بنياد انديشه اسلامي