یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا
دروغهای معتبر
مجله نشنالجئوگرافیک در شماره آگوست سال جاری میلادی اقدام به چاپ مقاله و گزارشی از <مارگریت دلگیودیس> کرده است تحت عنوان <پارس، روح کهن ایران.> این گزارش حاصل دومین سفر وی به ایران است. گزارشی شتابزده، آکنده از تناقض و کاملا سفارشی که از طرفی به بررسی تاریخ شکوهمند و درخشان پادشاهی هخامنشی و قبل از آن پرداخته و از طرف دیگر وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران امروز را مورد تحلیل قرار داده و مانند بسیاری از خبرنگاران تازهوارد نسبت به ایران با پیشزمینهای کاملا تاریک و منفی به موضوعات ایرانی نگریسته است. در این نوشتار سعی خواهد شد بخشهای کوچک و البته مهم این گزارش سر تا سر دروغ و پر اشتباه را به مخاطبان فهیم سرزمین پارس ارائه دهیم.
دل گیودیس در ابتدای گزارش خود مینویسد: <آنچه در خرابههای پرسپولیس واقع در جنوب ایران که پایتخت کهن امپراتوری هخامنشی است و توسط اسکندر کبیر فتح و به آتش کشیده شد، بسیار قابل توجه مینماید عدم وجود تصاویر خشن روی نقشبرجستههای کاخ است. در این تصاویر سربازان ایرانی با اینکه دارای انواع سلاحهستند اما به هیچ وجه حالت جنگی و خصمانه ندارد. تصاویر نشان میدهند که اقوام مختلف با ملیتها و نژادهای گوناگون در کنار یکدیگر در صلح و دوستی زندگی میکنند یا در حال دادن هدایایی به پادشاه هستند یا مهربانانه دست بر شانه یکدیگر گذاردهاند.>
وی میافزاید: <پرسپولیس برای مردم کنونی ایران نمایانگر عملکرد نیاکان و چگونگی حیات آن دوران شکوهمند است.> و در ادامه مینویسد: <تاریخ ثبتشده ایران به حدود ۲۵۰۰ سال میرسد که تا به امروز در زمانه حکومت جمهوری اسلامی ادامه پیدا کرده؛ حکومتی که پس از انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ استقرار یافت.>
گزارشگر در ادامه سوالی کاملا ناگهانی را مطرح میکند که دلالت بر بیحوصلگی او در روند داستانگوییاش دارد: <آیا حکومت اسلامی میتواند به شکلی تاثیرگذار بر مردمی حکمرانی کند که از گذشته پرافتخار و غنی خود به خوبی آگاههستند؟> این سوال حدس و گمان ما را در زمینه جهتدار بودن و عدم بیطرفی گزارشگر که از الزامات ابتدایی حرفه خبرنگاری است تایید میکند. وی در ادامه مینویسد: <از این شگفتزدهام که چگونه این مردم توانستهاند هویت کهن خود را با قدرت حفظ و بخش مهمی از تاریخ خود را ثبت نمایند! ولی شما واقعا نمیتوانید بخشهای مختلف هویت ایرانی را به درستی از یکدیگر تفکیک کنید؛ بخشهایی چون ایرانی بودن، مسلمان بودن و تمایل به غرب و مدرن زیستن. تمام این تناقضات در کنار یکدیگر همزیستی دارند.>
اما سطحینگری او آرامآرام تبدیل به لحنی خصمانه میشود: <هویت پارسی ایرانیان نتوانسته تاثیری بر اسلام بگذارد به شکلی که در محوطه پرسپولیس میتوانید صدای بلند دعوت به نماز (اذان) را بشنوید که این خود نشانهای است برای جهانگردان که، شما نهتنها از محوطه امپراتوری پارس بازدید میکنید بلکه در کشور جمهوری اسلامی هستید.>
مفهوم کلمه <تاثیرگذاری> برای این خبرنگار تا به همین حد است. او به هیچوجه در پی بازنمایی فرهنگ غیرقابل تمایز ایرانی اسلامی نیست و حتی به شکل و صورت اسلام ایرانی که در فرهنگ شیعی متبلور شده اشارهای نمیکند.
نویسنده سپس با یک برش- پرش به تهران میرسد: <تهران پایتخت ایران در دامنههای البرز با ساختمانهایی با آجرهایی باریک و مصالح نامطمئن. شهری آکنده از پروژههای عمرانی و پارکها. در ایران میهمان در بالاترین موقعیت اجتماعی قرار دارد.> وی مانند صدها گزارشگر دیگری که به ایران سفر کردهاند با موضوع <تعارف ایرانی> مواجه و آن را برجسته کرده و در این زمینه به سراغ یک انسانشناس از دانشگاه مینهسوتا میرود تا توضیحات علمی وی را در زمینه <تعارف> جویا شود. نکته قابل توجه اینکه گزارشگر به سراغ یک انسانشناس میرود و نه یک مردمشناس.
وی در ادامه مینویسد: <در ایران اصلا نباید مقصود و هویت خود را به نمایش درآورید. این پنهانکاری در بین ایرانیان بسیار مرسوم است.>
او در بخش دیگری از گزارشگریخود به ایستگاه مهمی میرسد تحت عنوان <جغرافیا به مثابه یک امر تقدیری.> گیودیس با در نظر گرفتن وضعیت ژئوپلیتیک ایران و همچنین وسعت کشور در دوران هخامنشی به بررسی شتابزده بحرانهایی میپردازد که ایران طی هزارهها شاهد آن بوده است؛ از تاختوتازهای ترکان گرفته تا حمله چنگیز و عاقبت اعراب. در نهایت هم به خوانندگان پیشنهاد میدهد که در تخریب سراسری ایران پس از ورود اسلام دقت بیشتر کنند زیرا وی آن را مهمترین آسیب وارده به این سرزمین میداند.
اما پرسش اینجاست که این تخریب که تنها در ذهن گزارشگر وجود دارد در کدام بخش از ایران قابلمشاهده است؟ مصادیق عینی و منطقی در گزارش وی وجود خارجی ندارد. مسلما او شهرهایی چون اصفهان، شیراز، سمنان و ... را نیز دیده و حداقل میتوانست به معماری درخشان دوران پس از اسلام اشاره کند. آیا میتوان شکوه هنر اسلامی را که در راستای هنر قبل از اسلام است نادیده گرفت؟ بله این گزارشگر میتواند. نظرات وی برای خوانندگان مجله نشنال بسیار صحیحتر از سالها تلاش بزرگانی چون هانری کربن، آرتور پوپ، گریشمین، آنماری شیمل و صدها ایرانشناسی است که به بررسی عرفان فرهنگ و هنر ایران پرداختهاند، البته توقعی هم نیست.
در نقطه مقابل چنین خبرنگارانی، گزارشگرانی هم هستند که با بیطرفی تمام به ایران مینگرند به ویژه خبرنگاران خارجی مقیم در ایران که چند سالی را به طور تماموقت با خانواده خود در ایران به سر بردهاند. گزارشگر در ادامه به بخشی دیگر از تمدن ایران در منطقه جیرفت و سایت باستانشناسی <کنار صندل> اشاره کرده و به بررسی اجمالی تمدن آرتا متعلق به ۵ هزار سال پیش میپردازد.
یکی از مهمترین خطاهای حرفهای این گزارشگر پرسشهایی است که با افراد ناشناس و بینام مطرح میکند. به طور مثال وی در زمینه تمدن باستانی ایران به سراغ <یوسف> یک باستانشناس میرود. در گزارشگری حرفهای سخنان اینگونه افراد فاقد ارزش اسنادی است البته به جز در مواردی که امنیت پرسششونده در خطر باشد هویت شاهد باید کاملا مشخص شود. شخصیت حقوقی و مدارج تحصیلی وی میتواند بر صحت تحلیلهای گزارشگر مهر تایید بزند.
بخش بعدی این گزارش به دلتنگی و نوستالژی ایرانیان برای ابرقدرت شدن میپردازد. او معتقد است که جاهطلبیهای ایران در زمینه انرژی هستهای به طور مستقیم به این آرزو مرتبط است و بلافاصله به گزارش نهادهای جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا اشاره میکند که فعالیتهای نظامی اتمی ایران را تا قبل از سال ۲۰۰۳ تایید کردهاند. در اینجا ماجرای عظمت ۲۵۰۰ ساله ایران، پرسپولیس و سربازان صلحطلب هخامنشی به سوخت اتمی، سرکشیهای اخیر ایران و غنیسازی اورانیوم و اظهارات محمود احمدینژاد در زمینه اسرائیل، پیوند میخورد و پس از مطرح ساختن اتهامات آمریکا درباره ارسال اسلحه به شورشیان عراقی این اقدامات را نیز به جاهطلبیهای ۲۵۰۰ ساله ایرانیان مرتبط میسازد.
و در بخش بعدی با چرخشی معکوس به معرفی منشور ملل کوروش کبیر میپردازد؛ منشوری که بر آزادیخواهی این پادشاه بزرگ و فرهنگ متعالی ایرانیان دلالت دارد.
گزارشگر در این بخش به سراغ شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل ۲۰۰۳۳) میرود. عبادی با تیزهوشی و در دفاع از تمدن ایران و صلحطلبی ایرانیان میگوید: <برای شناخت ایران و واقعیت این سرزمین فقط کافی است به فرمان کوروش کبیر توجه کنید.>
وقتی عبادی با حرارت از ایران و فرهنگ شیعی دفاع میکند و آن گاه که خط پررنگی بین ایران و تروریسم میکشد، خبرنگار متوجه میشود که اظهارات عبادی در راستای نیات و اهداف او نیست و به همین دلیل تصمیم میگیرد در چند سطر سخنان عبادی را احساسی جلوه دهد و به همین دلیل سخنان او را به وسیله کاربرد کلمه و اصطلاح <> Persian Chauvinism منفی و غیرقابل استناد نشان میدهد؛ شووینیسم در اصطلاحشناسی به معنی وطنپرستی کور و همراه با لاف و گزاف است. عبادی به وی میگوید: <من در سفرهای خارجیام وقتی به مردم میگویم ۶۵ درصد دانشجویان ایرانی دختر هستند با تعجب آنان روبهرو میشوم.> عبادی میافزاید: <آنها وقتی آثار نقاشان و معماران ایرانی را میبینند شوکه میشوند و آن را با آنچه درباره این ۳۰ سال شنیدهاند مقایسه و قضاوت میکنند.>
نکته دیگر در اینگونه گزارشگریها و بازدیدهای میدانی، فریب دادن مردم عادی، شاهدان و پاسخدهندگان در جهت اخذ اطلاعات است. در حقیقت بسیاری از مردم کوچه و بازار اطلاع دقیقی از نیت اصلی خبرنگار ندارند. چنین گزارشگرانی در اغلب موارد به شکلی موذیانه حتی هویتشان را نیز فاش نکرده و خود را به عنوان جهانگرد یا دانشجو معرفی میکنند. در چنین مواقعی مردم ناسنجیده سخن میگویند، اغراق میکنند و اطلاعاتی را در اختیار خبرنگار قرار میدهند که با نوعی ذوقزدگی همراه است.
در این گزارش بسیاری از اصول اخلاق خبرنگاری نادیده گرفته شده است. از سویی دیگر حجم زیاد اطلاعاتی که از حوزههای مختلف سیاسی،تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جمعآوری شده و مورد تحلیل قرار گرفته باعث آن شده است که گزارشگر در مدیریت دادهها (Data) سردرگم شود و بدون هیچ پیشطرحی از یک موضوع به موضوع دیگر جهش کند.
وی در قسمتی دیگر به سراغ فردوسی رفته و بدون هیچگونه پیشزمینه دقیقی از زبان و ادب پارسی و نیز شخصیت برجسته و تاثیرگذار این حکیم ایرانی، وی را در مقابل دین اسلام قرار داده و در پی آن از تلاشهایی سخن میگوید که نشان از مقابله محافظهکاران سیاسی و دینی ایران برای برچیدن نوروز و جایگزینی آن با اعیاد مذهبی دارد. وی پس از این اعلام میکند که حکومت اسلامی قصد دارد به اشکال مختلف زبان پارسی را نابود و زبان عربی را جایگزین آن کند و برای اثبات این ادعای مضحک و غیرقابل اجرا سخنان شاهدانی ناشناس مثل علی، یاس، فرین و آقای دال را گواه میآورد.
از درخشانترین بخشهای این گزارشگر میتوان به این فراز اشاره کرد که: <انقلاب اسلامی ایران حمله دوم اعراب به این کشور است.> این اظهارات هیجانی نشان از کوری عمدی صاحباش دارد. وی حتی به خود زحمت مطالعه گزارشهای رسانههای غربی را درباره انقلاب اسلامی ایران نداده است.
رویداد انقلاب ایران آنچنان قدیمی و دستنیافتنی نیست که بتوان آن را در مجله معتبر نشنالجئوگرافیک تحریف کرد و نادیده گرفت.
اما بخشی از اینگونه گزارشنویسیها برآیند تعاملات ضعیف دیپلماسی ایران است. ناشناخته ماندن چهره صلحجویانه ایران نتیجهای است برآمده از پرخاشها، عدم دقت در انتخاب کلمات و واکنشهای احساسی در عرصههای داخلی و جهانی که خود دستاویزی است برای گزارشگرانی چون دلگویدیس. در اینجا و با صراحت، تمامی شخصیتهای دخیل در حوزه دیپلماسی فرهنگی ایران را به بازبینی بسیاری از عملکردها در زمینه معرفی ایران به جهانیان و دفاع از حقوق فرهنگی- تمدنی ایرانزمین فرامیخوانیم.
علیرضا امیرحاجبی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم کاخ سفید دولت مجلس سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور لبنان رئیسی سیدابراهیم رئیسی تعطیلی شنبه ها رسانه
مشهد سیل ایران هواشناسی سیل مشهد تهران بارش باران آموزش و پرورش خراسان رضوی پلیس سازمان هواشناسی امتحانات نهایی
خودرو قیمت دلار مالیات دلار حقوق بازنشستگان ایران خودرو قیمت خودرو قیمت طلا بازار خودرو مسکن ترکیه بانک مرکزی
لیلا حاتمی جشنواره کن نمایشگاه کتاب زری خوشکام سینمای ایران علی حاتمی کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون سینما سریال دفاع مقدس
ایلان ماسک
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه روسیه حماس چین اوکراین یمن حزب الله لبنان
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی تراکتور لیگ برتر اشکان دژاگه فدراسیون فوتبال بارسلونا سپاهان مس رفسنجان تکواندو
هوش مصنوعی اینترنت آیفون فناوری هواپیما گوگل اپل سامسونگ موبایل دانش بنیان
زنان رژیم غذایی کاهش وزن سرطان قلب ویتامین پوست سلامت روان بارداری