شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


از عشق و شوریدگی


از عشق و شوریدگی
دوشنبه، ۸ مهرماه بزرگداشت مولوی بود، شاعر و عارفی که قرن‌ها پس از مرگ خود جهان را تحت‌الشعاع اندیشه خود قرار داده ‌است. نگاه او به هستی و عشق هنوز گیراست و رازهای بسیاری در کلا‌م اوست که شنونده را مفتون خویش می‌سازد. فرقی نمی‌کند اهل کجا باشی، شرق یا غرب؛ مولا‌نا برای همه آدم‌ها یک موهبت است. در این میان محققان بسیاری از جهان غرب بودند و هستند که درباره مولا‌نا نوشته‌اند. یکی از آنها پروفسور آنه ماری شیمل است؛ شرق‌شناسی که در ایران دوستداران بسیاری دارد. شیمل در دایره‌المعارف بریتانیکا متنی را به منظور معرفی مولوی نگاشته ‌است که ترجمه آن توسط همکارمان حامد فرجی تقدیم می‌شود. نکته آنکه در این متن کوتاه چندین نقل تاریخی است که جای مناقشه دارد، از جمله آنکه شیمل احتمال می‌دهد، مولا‌نا و شمس نخست در سوریه با یکدیگر ملا‌قات کرده‌اند یا در جای دیگر می‌گوید که مقبره شمس در همان قونیه است، حال آنکه این ادعا توسط محققان بسیاری از جمله فرانکلین دی لوئیس رد شده‌ است. این متن را می‌خوانید.‌
بهاءولد پدر مولوی یک متأله عرفانی، نویسنده و معلم برجسته بود. بهاءولد به همراه خانواده‌اش بیشتر به‌علت هشدار نزدیکی مغول‌ها شهر اصلی‌شان را حدود سال ۱۲۱۸م ترک کردند. مطابق یک داستان بهاءولد <عطار نیشابوری> را در نیشابور ملا‌قات کرد و در همین ملا‌قات او <جلا‌ل‌الدین> جوان را ستود. بهاءولد و خانواده‌اش بعد از زیارت بیت‌الله‌الحرام و سفر از خاورمیانه به آناتولی (یا روم، از این‌رو مولوی به رومی مشهور گشته است) رسیدند.
منطقه‌ای که تحت فرمانروایی خاندان ترک سلجوقی از صلح و آرامش برخوردار شده بود. بعد از گذشت یک دوره کوتاه اقامت در لا‌رنده (قرامان)، جایی که مادر جلا‌ل‌الدین چشم بر جهان بست و اولین فرزند او چشم به جهان گشود، ایشان به پایتخت یعنی قونیه فرا خوانده شدند. بهاءولد در قونیه مشغول تدریس در یکی از مدارس بی‌شمار دینی آنجا شد و در سال ۱۲۳۱م پس از آنکه دست از این دنیا شست مولوی توسط پسرش بر منصب پدر نشست.
یک‌سال بعد برهان‌الدین محقق ترمزی، یکی از مریدان بهاءولد به قونیه رسید و مولا‌نا را به‌صورت عمیقی با برخی تئوری‌های عرفانی که در ایران گسترش یافته بود آشنا ساخت. برهان‌الدین، که در شکل‌گیری معنوی مولوی سهم بسزایی داشت، در حدود سال ۱۲۴۰م قونیه را ترک کرد. گفته می‌شود مولا‌نا [نسبت به برهان‌الدین] متعهد شده بود که یک یا دو سفر به سوریه برود. (الا‌ اینکه ملا‌قات‌های او با حلقات تصوف سوری پیش از آنکه خانواده او به ‌آناتولی برسد صورت گرفته باشد) ممکن است او با <ابن‌عربی> در سوریه ملا‌قات کرده باشد. ابن‌عربی حکیم [و عارف] برجسته اسلا‌می است که شارح و پسرخوانده‌اش <صدرالدین قونوی>، دوست و هم‌قطار مولوی در قونیه بود.
در ۳۰ نوامبر ۱۲۴۴م اتفاق سرنوشت‌سازی برای مولا‌نا رخ داد. او برای بار نخست ممکن است در سوریه با شمس تبریزی روبه‌رو شده باشد. شمس تبریزی نمی‌توانست با هیچ‌کدام از جماعات تصوف سنتی رابطه داشته باشد.
به‌هر تقدیر شخصیت چشمگیر او اسرار جمال و جلا‌ل الهی۱۱)‌ را به مولوی آشکار ساخت. برای ماه‌ها این دو عارف به نزدیکی با هم زیستند و مولا‌نا خانواده و مریدانش را به امان خدا رها کرد. [همین رفتار او موجبات انزجار اطرافیان مولا‌نا را نسبت به شمس فراهم کرد و] همین انزجار مریدان مولا‌نا، شمس را در فوریه ۱۲۴۶م مجبور به ترک قونیه کرد. [پس از آنکه شمس قونیه را ترک کرد] مولانا‌دلشکسته شد. سلطان ولد، فرزند ارشد او، نهایتا شمس را دوباره به قونیه بازگرداند. با این اوصاف، خانواده او نتوانست رابطه نزدیک جلا‌ل‌الدین با محبوبش را [برای بار دوم] تحمل کند و شبی در سال ۱۲۴۷م شمس برای همیشه ناپدید شد.
اخیرا به اثبات رسیده که در واقع او بدون اطلا‌ع فرزندان مولوی به قتل رسیده است و عده‌ای با عجله او را نزدیک یک چاه که هنوز هم بقایای آن در قونیه موجود است دفن کرده‌اند.
تجربه عشق و امید و فراغ مولا‌نا را به یک شاعر تبدیل کرد. اشعار عارفانه او در حدود ۳۰ هزار بیت و تعداد قابل توجهی رباعیات مراحل متفاوت عشقش را بازگو می‌کند تا آنجا که پسرش می‌نویسد: <او شمس را در خویشتن یافت. پرتلا‌‡لو همچون ماه> از‌آنجا که مولوی نام شمس را به‌جای تخلص‌اش در پایان اغلب غزلیاتش به‌کار می‌برد، بیان‌کننده احساس کامل یگانگی میان عاشق و معشوق است. دیوان شمس یک ترجمه صحیح از تجارب او در شعر است.
زبان آن هرگز در مدارج متعالی عرفانی یا تاملا‌ت آشفته از بین نمی‌رود. زبان تازه‌ای که توسط اوزان مستحکم خود همراه شد و برخی اوقات تظاهر به اشکال نزدیک به اشعار عامیانه را پیدا می‌کند. به‌نظر می‌آید برای این اعتقاد علتی موجود باشد، مورخان توضیح داده‌اند که اغلب اشعار او در یک فضای جذبه [و شور و وجد] تالیف شده است. [فضایی] توام با موسیقی نی و دهل، ضرباهنگ زرگران یا صدای آب آسیاب در مرام، جایی که مولا‌نا عادت داشت با یارانش برای لذت بردن از طبیعت به آنجا برود.
او در طبیعت انعکاس تابان زیبایی شمس را یافت و گل‌ها و پرندگان را در عشق خویش شریک احساس می‌کرد. بعد از گذشت اندکی از مرگ شمس تبریزی، مولوی در آشنایی‌اش با صلا‌ح‌الدین زرکوب، زرگر امی بازار قونیه، جذبه مشابهی [نسبت به جذبه شمس] را تجربه کرد. گفته می‌شود یک روز مولا‌نا مقابل مغازه صلا‌ح‌الدین زرکوب در بازار قونیه با شنیدن صدای چکش شروع به رقصیدن می‌کند.
صلا‌ح‌الدین مدت زیادی یکی از وفادارترین مریدان و نزدیکان مولوی به‌شمار می‌رفت و دخترش به همسری فرزند ارشد مولا‌نا درآمده بود. این عشق دوباره منبع الهام مولوی برای نگارش مجدد شعر شد. بعد از مرگ او <حسام‌الدین چلبی> برای مولا‌نا تبدیل به جانشین و عشق معنوی او شد. مثنوی معنوی، برجسته‌ترین اثر مولا‌نا، تحتتاثیر او به نگارش درآمد. حسام‌الدین از او خواست تا به پیروی از مدل شعرهای <عطار و سنایی>، کسانی که پایه تعالیم عرفانی را در اشعار بلند مملو از لطیفه، افسانه، داستان، ضرب‌المثل و قصه رمزی ریختند، اثری بیافریند.
اشعار عطار و سنایی عمدتا توسط عرفا و مریدان مولوی خوانده می‌شد. مولوی پیشنهاد او را پذیرفت و تقریبا ۲۶ هزار بیت در قالب مثنوی در طول سال‌های بعدی سرود. گفته می‌شود او اشعارش را حتی در حمام یا در راه از بر می‌خواند و حسام‌الدین آنها را ثبت می‌کرد.
مثنوی معنوی تمام وجوه مختلف تصوف در قرن سیزدهم را به نمایش می‌گذارد، چراکه می‌توان پی برد چه موضوعاتی را مرشد در یک مرحله خاص از زندگی‌اش در سر داشته و اغلب خواننده خویش را با ساختار فکری آشفته از خود بی‌خود می‌کند.
این اثر تجربه عشق الهی را بازتاب می‌دهد؛ هم صلا‌ح‌الدین زرکوب و هم حسام‌الدین چلبی برای مولا‌نا زنده‌کننده ظهورات شمس بودند.
از این‌رو حسام‌الدین را ضیاءالحق یعنی نور حقیقت صدا می‌زد. مولا‌نا پس از تکمیل مثنوی برای مدت زیادی نزیست. او به‌عنوان یک عضو محترم جامعه قونیه باقی ماند و [حتی] مقامات رسمی و راهبان مسیحی درخواست مصاحبت با او را داشتند.[پس از درگذشت مولا‌نا] حسام‌الدین جانشین او شد و بعد از پسر مولا‌نا، سلطان ولد به این منصب رسید.
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید