پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


عبید زاکانی


عبید زاکانی
در ادبیات وسیع و گرانبهای فارسی كه از اغلب انواع آثار ادبی بهترین و درخشانترین نمونه‌ها را در بردارد انتقاد، خاصه انتقاد اجتماعی، بسیار نادر است. علت این امر را شاید بتوان غرور و نخوت بیكران فرمانفرمایان سفاك و خونخواری دانست كه در این سرزمین حكومت می‌كرده و خود را سایه خدا می‌دانسته‌اند. آداب و رسوم اجتماعی عموم را با طاعت از ایشان و چون و چرا نكردن در اعمال و اطوارشان وامیداشته و اگر گاهی كسی از این قید می‌رسته و به ایراد و اعتراض می‌پرداخته چنان گوشمالی می‌دیده كه دیگران از سرنوشت او عبرت می‌گرفته و دم فرو می‌بسته‌اند. در تاریخ ادبیات ایران موارد مكررمی‌توان یافت كه چون شاعری مداح را به خاطر گذشته كه در ضمن گزافه‌گوئیهای مدیح به كنایه و اشاره نكته‌ای را به ممدوح خود گوشزد كند، مورد بی‌لطفی او واقع شده و گاهی سخت كیفر دیده است.
اگر گاهی در آثار ادبی دیده می‌شود كه سخنوری به طریق اندرز نكاتی كلی را به فرمانروائی یادآوری می‌كند دو علت بر آن می‌توان جست: یكی آنكه گویا از دیرباز در این كشور رسم و عادت بر این جاری بوده است كه كلیات را همه بپذیرند و در مورد عمل كسی سر موئی بدان پابند نباشد. دیگر آنكه كسانی جرأت بیان این مواعظ را داشته‌اند كه صاحب مقام دینی یا عرفانی بوده‌اند و به سبب قبول عام فرمانفرمایان به آسانی نمی‌توانسته‌اند با ایشان بدرفتاری كنند و حتی برای جلب عوام گاهی به تعظیم و تكریم ایشان می‌پرداخته و نصیحت تلخ ایشان را كه هیچگونه الزامی هم به اجرای آن نداشته‌اند ناچار می‌شنیده‌اند.
در چنین وضعی پیداست كه مجالی برای انتقاد اجتماعی باقی نمی‌ماند و بهمین سبب است كه در این فن از فنون ادبی نمونه‌های فراوانی در ادبیات فارسی نمی‌توان یافت. با اینحال یك نمونه عالی و كم‌نظیر از انتقاد اجتماعی در زبان فارسی هست و آن آثار عبید زاكانیست.زمان زندگانی عبید زاكانی، قرن هشتم هجری، یكی از ادوار تاریك تاریخ ایرانست كه در آن فساد و انحطاط اخلاقی به نهایت رسیده بود. در این دوران كه بعد از كشتار و یغمای فجیع و دهشتناك مغول واقع بود، از یك طرف ملوك طوایف خونخوار و جابر كه اكثر ایشان ایرانی نبوده‌اند بر نواحی مختلف این كشور استیلا داشتند، زد و خوردهای این فرمانروایان با امیران مجاور و با افراد خاندان خود و قتل و غارت ایشان موجب شده بود كه ایمنی از مردمان سلب شود و قحط و دشواری معیشت و بی‌ثباتی اوضاع و عدم اعتماد بآینده رواج و غلبه یابد.
فقر و تنگدستی خود یكی از موجبات اصلی فساد و انحطاط اخلاقی است و مثل مشهور «شكم گرسنه ایمان ندارد» از همین معنی حكایت می‌كند.از طرف دیگر رواج تعصب مذهبی و فساد پیشوایان دین كه بوسیله ریا و سالوس در اجرای اغراض و كسب منافع شخصی می‌كوشیدند روزگار را تیره‌تر و بار زندگی را برای عموم، خاصه صاحب‌ دلان و لطیف طبعان، سنگین‌تر كرده بود.
در چنین روزگاری البته بیشتر فشار بر كسانی وارد می‌آید كه به سبب عزت نفس و علو طبع نخواهند و نتوانند با جماعت همرنگ شوند و به پیش بردن امر معیشت و شهوات شخصی دل خوش كنند و از دیدن ناپاكیها و پلیدی‌ها چشم فرو بندند. این گروهند كه خواه ناخواه ناله‌ای برمی‌آورند و شكوه‌ای بر زبانشان می‌گذرد و اگر نتوانند در اصلاح مفاسد و معایب قدمی بردارند این را نیز نمی‌توانند كه از ابراز نفرت خودداری كنند.عبید زاكانی در چنین زمانی زیسته و با حافظ شاعر بزرگ همعصر بوده است. آثار این هر دو بزرگوار حاكی از نفرت و تأثر ایشان از اوضاع زمانه است اما هر یك این تأثر وتنفر را به طریقی، متناسب با فكر و روحیه و اسلوب خاص خود، بیان كرده‌اند. حافظ به این مفاسد و معایب، كه علناً و صریحاً انتقاد آنها در آن زمان میسر نبوده، ضمن بیان معانی لطیف تغزلی اشاره كرده و در پرده كنایات و استعارات آرزوی خود را به تغییر و اصلاح این اوضاع اظهار كرده است:
بود آیا كه در میكده‌ها بگشایند
گره از كار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار كه از بهر خدا بگشایند
در میخانه ببستند، خدایا مپسند
كه در خانه تزویر و ریا بگشایند
و گاهی بی‌اعتقادی خود را به كارهای ریائی معاصران به اشاره‌ای كوتاه بیان می‌كند:
می خور كه شیخ و زاهد و مفتی و محتسب
چون نیك بنگری همه تزویر می‌كنند
اما شاعر و نویسنده معاصر او عبید زاكانی در این انتقاد و عیبجوئی پیشتر رفته و بیشتر كوشیده است. نام عبید مدتها به هزالی و هجاگوئی در ادبیات فارسی شهرت داشته و همین شهرت ارزش واقعی آثار گرانبهای او را از نظرها دور كرده است. حقیقت آنست كه مطایبات عبید زاكانی هزل و یاره نیست و برای تفریح خاطر مردمان كوته نظر و لاابالی نوشته نشده است بلكه هر بیت و سطر آن كنایه‌ای تند و نیشی دردناك به اجتماع فاسد زمان او در بردارد و تازیانه‌ایست كه از سر خشم و تأثر بر سر زمانه می‌نوازد.عبید مردی دانشمند و نویسنده‌ای فصیح و زبردست و شاعری لطیف طبع است۱ دو صفت بارز در آثار او دیده می‌شود: یكی ابتكار كه در رساله‌های منثور و منظومه موش و گربه آشكار است و دیگركمال حسن ذوق در بیان خاصه به نثر.
۱ـ ابتكار
در تاریخ ادبیات ایران كسی را قبل از عبید زاكانی سراغ نداریم كه به انتقاد اجتماعی پرداخته و به اسلوب یكی از رسالات انتقادی او (اخلاق الاشراف ـ صد پند ـ‌ رساله دلگشا ـ ریش نامه) رساله‌ای پرداخته باشد. بنابراین علاوه بر هنرمندی در انشاء و اهمیت مطالب، افتخار ابتكار در این فن نیز به عبید زاكانی تعلق می‌گیرد.
۲ـ‌ فصاحت
اسلوب انشای او فصیح و روان وشیرین و درعین حال محكم و منسجم است. این شیوه را در نثر فارسی سعدی به كمال رسانیده است و می‌توان گفت كه عبید شاگرد و پیرو اوست. اما از میان نویسندگانی كه در اسلوب نثرنویسی از سعدی پیروی كرده و به تقلید گلستان او كتبی نوشته‌اند هیچكس مهارت و قدرت عبید را ندارد زیرا كه در همه آنها اثر تقلید آشكار است. اما عبید مقلد ساده نیست بلكه می‌توان گفت كه راز هنر سعدی را در انشاء نثر دریافته و همان شیوه را با كمال استادی در نوشته‌های خود بكار برده است. رساله‌های اخلاق الاشراف و ریش‌نامه گذشته از مضامین لطیف نمونه شیواترین نثر فارسی است. در این آثار نویسنده در آوردن سجع تكلفی ندارد و هرگز معنی را فدای لفظ نمی‌كند. اما آنجا كه به بیان معنی لطمه‌ای وارد نمی‌آید از آوردن سجع و به كار بردن صنایع دیگر كه موجب شیرینی و جذابی عبارت است پرهیز ندارد. عبارات رساله دلگشا چنانكه در خور بیان لطایف است چنان موجز و فصیح است كه هرگونه تصرفی درالفاظ آن مخل معنی و موجب انحراف از فصاحت می‌گردد.
اینك به بحث درباره رسالات انتقادی عبید می‌پردازیم:
اخلاق الاشراف رساله اخلاق الاشراف شامل یك مقدمه و هفت باب است. نویسنده در مقدمه پس از حمد خدا و نعت رسول كه آغاز همه آثار نویسندگان و شاعران ایرانست، از تفاوت روح و جسم وبرتری آن بر این و فضایل اخلاقی سخن گفته و غرض اصلی از بعثت انبیاء را «تهذیب اخلاق و تطهیر سیر بندگان» دانسته و سعه مشرب خود را با آوردن این ابیات آشكار ساخته است:
گر نبی آید و ارنه تو نكو سیرت باش
كه به دوزخ نرود مردم پاكیزه سیر
بهر مذهب كه باشی باش نیكوكار و بخشنده
كه كفر و نیكجوئی به ز اسلام و بداخلاقی
سپس می‌نویسد: «از وقت و زمان مبارك حضرت آدم صفی تا بدین روزگار اشراف بنی‌آدم به مشقت بسیار وریاضت به كمال در كسب فضایل اربعه كه آن «حكمت» و «شجاعت» و «عفت» و «عدالت» است سعی بلیغ به تقدیم رسانیده‌اند، و آنرا سبب سعادت دنیی و عقبی شمرده».
از اینجا به كنایه و طنز درباره مردمان زمان خود می‌گوید: «اكنون درین روزگار كه زبده دهور وخلاصه قرونست چون مزاج اكابر لطیف شد و بزرگان صاحب‌ذهن بلندرای پیدا گشتند، فكر صافی و اندیشه شافی بر كلیات امور معاش و معاد گماشتند. سنن و اوضاع سابق در چشم تمیز ایشان خوار و بیمایه نمود و نیز به واسطه كرور زمان و مرور اوان اكثر آن قواعد اندراس پذیرفته است، احیای آن اخلاق و اوضاع بر خاطر خطیر و ضمیر منیر این جماعت گران آمد. لاجرم مردوار پای همت بر سر آن اخلاق و اوضاع نهادند و از بهر معاش ومعاد خود این طریق كه اكنون در میان بزرگان واعیان متداولست‌... پیش گرفتند‌...»
آنگاه كیفیت ترتیب كتاب را به هفت باب شرح می‌دهد كه هر باب مشتمل بر دو مذهب است: «یكی مذهب منسوخ كه قدما بر آن نهج زندگانی كرده‌اند و یكی مذهب مختار كه اكنون بزرگان ما اختراع نموده‌اند» و مقدمه را به این عبارت ختم می‌كند: «هر چند كه حد این مختصر به هزل منتهی می‌شود اما آنكس كه ز شهر آشنائیست
داند كه متاع ما كجائیست»
فهرست باب‌های كتاب این است : باب اول در حكمت. دوم در شجاعت. سیم در عفت. چهارم در عدالت. پنجم در سخاوت. ششم در حلم. هفتم در حیا و وفا و صدق و رحمت و شفقت.در هر یك از این ابواب نویسنده نخست زیر عنوان مذهب منسوخ آن فضیلت اخلاقی را به عباراتی فصیح و موجز وصف كرده سپس عقیده اهل زمانه را درباره آن صفت به عنوان مذهب مختار بیان نموده است. اینك نمونه‌ای از این رساله (باب هفتم):
«مذهب منسوخ : حكما فرموده‌اند كه حیا انحصار نفس باشد تا از فعل قبیح كه موجب مذمت باشد احتراز نماید. رسول (صلعم) می‌فرماید كه «الحیاء من الایمان»... مذهب مختار : اصحابنا می‌فرمایند كه این اخلاق به غایت مكروه و مخوفست. هر بیچاره كه به یكی از این اخلاق ردیه مبتلا گردد مدهٔ العمر خائب و خاسر باشد، و بر هیچ مرادی ظفر نیابد، خود روشنست كه صاحب حیا از همه نعمتها محروم باشد و از اكتساب جاه و اقتناء مال قاصر؛ حیا پیوسته میان او و مراودات او مانعی عظیم و حجابی غلیظ شده او همواره بر بخت و طالع خود گریان باشد. گریه ابر را كه حیا گفته‌اند ازینجا گرفته‌اند. رسول (صلعم) می‌فرماید: «الحیاء تمنع الرزق» و مشاهده می‌رود كه هر كس كه بیشرمی پیشه گرفت و بی‌آبروئی مایه ساخت پوست خلق می‌كند، هر چه دلش خواست می‌گوید، سر هیچ آفریده (به جوزی) نمی‌خرد، خود را از مواقع ادنی به معارج اعلی می‌رساند، بر مخدومان و بزرگتران از خود بلكه بر كسانی هم كه او را‌… اند تنعم می‌كند و خلایق به واسطه وقاحت از او می‌ترسند؛ و آن بیچاره محروم كه به سمت حیا موسومست پیوسته در پس درها باز مانده و دردهلیزخانه‌ها سر به زانوی حرمان نهاده چوب دربانان خورد و پس گردن خارد و به دیده حسرت در اصحاب وقاحت نگرد.»
«‌و... اما صدق ـ بزرگان ما می‌فرمایند كه این خـُلق ارذل خصایلست. چه ماده خصومت و زیانزدگی صدقست. هر كس نهج صدق ورزد پیش هیچكس عزتی نیابد. مرد باید كه تا تواند پیش مخدومان و دوستان خوشامد و دروغ وسخن به ریا گوید و «صدق الامیر» را كار فرماید. هر چه بر مزاج مردم راست آید آن درلفظ آرد. مثلاً اگر بزرگی نیم شب گوید كه اینك نماز پیشین است در حال پیش جهد و گوید كه راست فرمودی، امروز به غایت آفتاب گرم است. و در تأكید آن سوگند به مصحف و سه طلاق زن یاد كند. اگر در صحبت مخنثی پیر ممسك زشت صورت باشد چون در سخن آید او را پهلوان زمان و‌… درست جهان و نوخاسته شیرین و یوسف مصری و حاتم طائی خطاب كند تا ازو و نعمت و خلعت و مرتبت یابد و دوستی آن كس در دل او متمكن شود. اگر كسی حاشا به خلاف این زید و خود را به صدق موسوم گرداند ناگاه بزرگیرا از روی نصیحت گوید كه تو در كودكی‌… بسیار‌… اكنون ترك می‌باید كرد و زن و خواهر را ازكار فاحش منع می‌باید فرمود؛ یا كلی را كل گوید‌… یا قحبه‌زنی را دیوث خواند بشومی راستی این قوم ازو بجان برنجند واگر قوتی داشته باشند در حال او را به كار ضرب فرو گیرند‌… بزرگان از این جهت گفته‌اند: «دروغ مصلحت‌آمیز به از راست فتنه‌انگیز».
و كدام دلیل ازین روشنتر كه اگر صادق القول صد گواهی راست ادا كند ازو منت ندارند بلكه بجان برنجند و در تكذیب او تأویلات انگیزند و اگر بی‌دیانتی گواهی به دروغ دهد صد نوع بدو رشوت دهند و به انواع رعایت كنند تا آن گواهی بدهد چنانچه امروز در بلاد اسلام چندین هزار آدمی از قضاهٔ و مشایخ و فقها و عدول و اتباع ایشانرا مایه معاش ازین وجه است. می‌گویند:
دروغی كه حالی دلت خوش كند
به از راستی كت مشوش كند
صد پند، پند و اندرز در ادبیات اكثر ملل قدیم یكی از انواع مهم ادبی شمرده می‌شود. در ادبیات ایران نیز ازدوران پیش از اسلام پندنامه‌های بسیار وجود داشته كه مانند دیگر آثار ادبی آن دوران از میان رفته و تنها ترجمه عربی بعضی از آنها مانند پندنامه انوشیروان و بزرجمهر باقی مانده است. بعد از اسلام نیز پندنامه‌های منظوم و منثور در ادبیات فارسی و عربی بسیار فراوانست.
اما این نوع یكی از سهل‌ و ساده‌ترین انواع ادبیات است و انواع سهل و ساده زودتر و بیشتر در معرض ابتذال قرار می‌گیرد زیرا هر مایه‌ای می‌تواند به آسانی از آنها تقلید كند و با تكرار آنچه بر سر هر كوی و بازار می‌گویند خود را در نظر عوام صاحب رأی و نظر و دانش و هنر جلوه دهد. عوام كه بنده عادتند از تكرار مكررات و ذكر مبتذلات نمی‌رنجند بلكه از آن لذت می‌برند. اما آنكه صاحب ذوق و طبع لطیف است از ابتذال نفرت و بیزاری می‌یابد خاصه كه شائبه ریا نیز در آن باشد.
رساله صد پند عبید تقلید هجوآمیز این گونه پندنامه‌هاست و در مقدمه آن این معنی را به كنایه‌ای لطیف بیان كرده است:
«در این روزگار كه تاریخ هجرت به هفتصد و پنجاه رسید از گفتار سلطان الحكما افلاطون نسخه‌ای مطالعه افتاد كه برای شاگرد خود ارسطو نوشته بود و یگانه روزگار خواجه نصیرالدین طوسی از زبان یونان به زبان پارسی ترجمه كرده و در اخلاق ثبت نموده با چندین نامه علی‌الخصوص پندنامه شاه عادل انوشیروان كه بر تاج ربیع فرموده؛ به خواندن آن خاطر را رغبتی عظیم (حاصل) شد و بر آن ترتیب پندنامه‌ای اتفاق افتاد، درویشانه، از شائبه ریا خالی و از تكلفات عاری، تا نفع او عموم خلایق را شامل گردد‌…
اگر شربتی بایدت سودمند
ز داعی شنو نوشداروی پند
ز پرویزن معرفت بیخته
به شهد ظرافت برآمیخته»
بعضی از عبارات این رساله تقلید پندهای مبتذل و بازاری است و نویسنده به این طریق می‌خواهد بیزاری خود را از این سخنان بی‌مزه بی‌فایده بیان كند و خواننده را به ابتدال آنها متوجه سازد و اینك نمونه‌ای از آنها:
* روز نیك به روزبد مدهید.
جوانی به از پیری، صحت به از بیماری، توانگری به از درویشی‌… مستی به از مخموری، هشیاری به از دیوانگی دانید.
* خود را تاضرورت نباشد در چاه میفكنید تا سر و پای مجروح نشود.
* بر لب جوی و كنار حوض مست نروید تا ناگاه در آب نیفتید.
* تا توانید سخن حق مگوئید تا بر دلها گران مشوید و مردم بی‌سبب از شما نرنجند.
* حاكمی عادل و قاضیی كه رشوت نستاند و زاهدی كه سخن به ریا نگوید و حاجیی كه با دیانت باشد و‌... درست صاحب دولت در این روزگار مطلبید.
* از دشنام گدایان و سیلی زنان و چربك كنگان و زبان شاعران و مسخرگان مرنجید.
* راستی و انصاف و مسلمانی از بازاریان مطلبید.
* حج نكنید تا حرص بر مزاج شما غلبه نكند و بی‌ایمان و بی‌مروت نگردید.
* در راستی و وفاداری مبالغه نكنید تا به قولنج و دیگر امراض مبتلا نشوید.
* از دیوثی عار مدارید تا روز بی‌غم و شب بی‌فكر توانید زیست.
اما بیشتر عبارات این رساله نیش طعن و انتقام به طبقاتی است كه در نظر نویسنده منشاء‌ فساد زمانه‌اند و تسلط و غلبه ایشان بر اوضاع موجب نومیدی و نفرت اوست.این طبقات شیخ و قاضی و زاهد و خطیب و واعظ می‌باشند:
* سخن شیخان باور مكنید تا گمراه نشوید و بدوزخ نروید.
* از همسایگی زاهدان دوری جوئید تا به كام دل توانید زیست.
* دختر خطیب در نكاح نیارید تا ناگاه خر كوه نزاید.
* طعام و شراب تنها مخورید كه این شیوه كار قاضیان و جهودان باشد.
* بر پای منبر واعظان بی‌وضو‌... مدهید؛ علمای سلف جایز ندانسته‌اند.
* با شیخان و نومالان و فالگیران و مرده‌شویان و كنگره زنان و شطرنج بازان و دولت خوردگان و بازماندگان خاندان‌های قدیم و دیگر فلك‌زدگان صحبت مدارید.
* از تزویر قاضیان و شنقصه مغولان و عربده كنگان و حریفی آنانی كه روزگاری‌… باشید و امروز دعوی زبردستی و پهلوانی و قتالی كنند و زبان شاعران و مكر زنان و چشم حاسدان و كینه خویشان ایمن مباشید.
* تخم به حرام اندازید تا فرزندان شما‌... مقرب سلطان باشند.
در چنین دوران فساد كه راه چاره نیزبسته باشد هزل و هجا وسیله تشفی دل و گاهی تازیانه تنبیه اهل زمانه است و در آخرین پند این رساله بازنویسنده به این معنی اشاره می‌كند كه از این هزل‌ها و لطایف غرضی عالی‌تر دارد:
* هزل را خوار مدارید و هزالان را به چشم حقارت منگرید.
تعریفات رساله تعریفات نیز یكی از آثار بدیع و دلكش عبید زاكانی است این رساله به اسلوب لغت‌نامه‌ای تدوین یافته و مشتمل بر ده فصل است به ترتیب ذیل:
۱ـ در دنیا و مافیها ۲ـ در تركان و اصحاب ایشان ۳ـ در قاضی و متعلقات آن ۴ـ در مشایخ و مایتعلق بهم ۵ـ در خواجگان و عادات ایشان ۶ـ در ارباب پیشه و اصحاب مناصب ۷ـ در شراب و متعلقات آن ۸ـ در بنگ ولواحق آن ۹ـ در كدخدایی و ملحقات آن ۱۰ـ در حقیقت زنان و مردان.
در این رساله نیز همچنان طعن و انتقاد بر اوضاع واحوال اجتماعی با لطف و زیبائی خاصی دیده می‌شود. نكته‌هائیكه عبید درباره بعضی از طبقات و اصناف اجتماع زمان خود نوشته اغلب امروزنیز اگرچه نام و عنوان بعضی از منصب‌ها تغییر یافته در باره همان طبقات صادق است. اینك نمونه‌ای از تعریفات عبید:
القاضی ـ آنكه همه او را نفرین كنند.
العدل ـ آنكه هرگزراست نگوید.
السعید ـ آنكه هرگزروی قاضی نبیند.
المعلم ـ احمق.
الندریم ـ خوشامدگو.
الشیخ ـ ابلیس.
الوسوسه ـ آنچه در باب آخرت گوید.
البازاری ـ آنكه از خدا نترسد.
الوكیل ـ آنكه حق باطل گرداند.
الرشوه ـ كارساز بیچارگان.
الخطیب ـ خر.
الواعظ ـ آنكه بگوید و نكند.
الروباه ـ مولانا شكلی كه ملازم امرا و خوانین باشد.
التلبیس ـ كلماتی كه در باب دنیا گوید.
الحاجی ـ آنكه (سوگند) دروغ به كعبه خورد.
اللاف و الوقاحه ـ مایه خواجگان.
ریش نامه رساله‌ایست در مطایبه با عبارات شیوا و فصیح به سبك گلستان سعدی كه موضوع آن مذمت ریش است. در ضمن این رساله حكایاتی لطیف نیز بر سبیل تمثیل آمده است كه یكی ازآنها به عنوان نمونه‌ای از فصاحت و شیوائی عبارات این رساله نقل می‌شود:
«آدم چون در بهشت بود ریش نداشت. ملائكه او را سجده كردند. چون ریش برآورد ملائكه هرگز ریش ندیده بودند. آغاز ریشخند كردند. مسكین ازانفعال از بهشت بیرون جست و به صحرای دنیا گریخت وبه زحمت گرفتار شد.
بیت :
گر ریش را بدی به جهان در فضیلتی
اهل بهشت را همه دادی خدای ریش»
رساله دلگشا از بهترین وزیباترین آثار عبید رساله دلگشای اوست. این رساله مجموعه‌ایست از حكایات و نوادر لطیف دلكش كه قسمتی از آن به عربی و قسمت بزرگتر به فارسی است. حكایاتی كه در این مجموعه گرد آمده به حدی جالب و زیباست كه اكثر آنها زبانزد همه فارسی زبانان و ملت‌های دیگریست كه نفوذ فكری و ادبی ایران را پذیرفته‌اند. بسیاری از این حكایات به لطیفه گویانی مانند ملانصرالدین و امثال او نسبت داده شده است. با اینحال حكایات معروف از زبان عبید باز لطفی تازه دارد زیرا فصاحت بیان و شیوائی عبارات او خود زیبائی تازه‌ای به حكایت می‌بخشد كه در روایات دیگر نمی‌توان یافت. از اسرار فصاحت عبید در اینرساله یكی ایجازست. هر حكایتی اینجا به كمترین عباراتی كه مفید معنی مقصود باشد بیان شده است:
* عمران نامی را در قم می‌زدند. یكی گفت چون عمر نیست چراش می‌زنید؟ گفتند عمرست و الف و نون عثمان هم دارد.
* قزوینی با سپری بزرگ به جنگ ملاحده رفته بود. از قلعه سنگی به سرش زدند و بشكستند. برنجید و گفت : ای مردك! كوری، سپری بدین بزرگی نمی‌بینی سنگ بر سر من می‌زنی؟
* قزوینی را پسر در چاه افتاد. گفت جهان بابا جائی مرو تا من بروم رسن بیاورم و ترا بیرون كشم.
امروزكه ششصد سال از تاریخ نوشتن این رساله می‌گذرد نیز نثری به این روانی و فصاحت و شیرینی كه در خور فهم هر فارسی زبانی باشد در آثار معاصران به آسانی نمی‌توان یافت.
از حكایات این رساله علاوه بر همه این مزایا فایده دیگری حاصل می‌توان كرد و آن این است كه عبید گروهی ازرجال و بزرگان زمان خود را از طبقات مختلف در اینجا نام می‌برد و لطایفی از ایشان نقل می‌كند و به این سبب می‌توان از اخلاق و آداب آن زمان اطلاعات دقیقی از روی مطالب این رساله به دست آورد كه در جای دیگر یافت نمی‌شود.
در این رساله نیز عبید زاكانی حریفان خود را كه خطیب و قاضی و شیخ و واعظ باشند فراموش نكرده و نیش‌های دلخراش به ایشان می‌زند. ازمیان مردم ولایات ایران بیشتر قزوینی و سپس خراسانی را نمونه بلاهت قرار داده و حكایاتی را كه از نادانی و حماقت اشخاص نقل می‌كند اغلب به ایشان نسبت می‌دهد.
انشای عبید چنان كه گفته شد در این حكایات عالیترین نمونه نثر ساده و موجز و بی‌تكلف است و هنوز بهترین سرمشق نویسندگان می‌تواند بود. ازینرو نقل چند حكایت در اینجا بسیار سودمند بنظر می‌رسد:
* خطیبی را گفتند مسلمانی چیست؟ گفت من مردی خطیبم مرا با مسلمانی چكار؟
* عسسی شهری را به قزوینی دادند. نمازدیگر خواجه‌ای را بگرفت كه من عسسم و ترا به زندان بایدم بردن. گفت عسس به روز كسی را نگیرد. گفت شب ترا كجا یابم؟ مردم در میان آمدند و او را منع كردند. گفت سهل است اگر كاری داری حالی با تو بسازیم. اما ضمانی بده كه تا شب پیش من آئی.
* طلحك را پرسیدند كه دیوثی چه باشد؟ گفت این مسئله را از قاضیان باید پرسید.
* واعظی بر منبر می‌گفت هر گاه بنده‌ای مست میرد و مست دفن شود مست سر از گور برآورد. خراسانی در پای منبر بود. گفت به خدا آن شرابیست كه یك شیشه آن به صد دینار می‌ارزد.
* شیرازی در مسجد بنگ می‌پخت، خادم مسجد بدو رسید، با او از در سفاهت درآمد. شیرازی در او نگاه كرد: شل بود و كر و كور. نعره بكشید گفت ای مردك خدا در حق تو چندان لطف نكرده است كه تو در حق خانه او چندین تعصب می‌كنی.
* مولانا شرف‌الدین دامغانی بر در مسجدی می‌گذشت. خادم مسجد سگی را در مسجد پیچیده بود و می‌زد. سگ فریاد می‌كرد. مولانا در مسجد بگشاد. سگ بدر جست. خادم با مولانا عتاب كرد. مولانا گفت ای یار معذور دار كه سگ عقل ندارد، از بی‌عقلی در مسجد می‌آید. ما كه عقل داریم هرگز ما را در مسجد می‌بینی؟
* شیخ شرف‌الدین درگزینی از مولانا عضدالدین پرسید كه خدای تعالی شیخان را در قرآن كجا یاد كرده است. گفت پهلوی علما آنجا كه می‌فرماید «قل هل یستوی الدین یعلمون والذین لا یعلمون»
* مجدالدین با زنش ماجرائی می‌كرد. زنش بغایت پیر و بدشكل بود گفت: خواجه، كدخدائی چنین نكنند كه تو می‌كنی «پیش ازمن وتولیل و نهاری بودست» گفت خاتون زحمت خود مده، پیش از من بودست اما پیش ازتو نبوده است.
* لولیئی با پسر خود ماجرا می‌كرد كه تو هیچ كار نمی‌كنی و عمر در بطالت بسر می‌بری. چند با تو بگویم كه معلق زدن بیاموز. سگ از چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم كن تا از عمر خود برخوردار شوی، اگر از من نمی‌شنوی به خدا ترا در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ ایشان بیاموزی و داشمند شوی و تا زنده باشی درمذلت و فلاكت و ادبار بمانی و یك جو از هیچ جا حاصل نتوانی كرد.
* سلطان محمود را درحالت گرسنگی بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد. گفت : بادنجان طعامیست خوش. ندیمی در مدح بادنجان فصلی پرداخت. چون سیر شد گفت بادنجان سخت مضر چیزی است. ندیم باز در مضرات بادنجان مبالغتی كرد. سلطان گفت: ای مردك نه این زمان مدحش می‌گفتی؟ گفت من ندیمتوام نه ندیم بادنجان. مرا چیزی می‌باید گفت كه ترا خوش آید نه بادنجان را.
* فقیهی جاحظ را گفت كه اگر ریگی از ریگهای حرم كعبه به درون كفش كسی اقتدا بخدا همی نالد تا او را به جای خود برگرداند. گفت بنالد تا گلویش پاره شود. گفت ریگ را گلو نباشد. گفت پس ازكجا نالد؟
حكایات عربی حكایات عربی رساله دلگشا نیز بسیار دلكش و زیباست واینك برای نمونه ترجمه چند حكایت درج می‌شود:
* اعرابی را گفتند پیر شدی و عمر خود به هدر دادی. توبه كن و حج بگزار. گفت پولی ندارم كه به حج بروم. گفتند خانه‌ات را بفروش. گفت آنگاه اگر باز گردم كجا منزل كنم و اگر باز نگردم و مجاور كعبه شوم آیا خداوند نخواهد گفت كه ای پس گردنی خورده چرا خانه خود را فروختی و آمدی در خانه من منزل كردی؟
* محبوسی را گفتند تفسیر «انا لله و انا الیه راجعون» چیست؟ گفت من تفسیر آن ندانم. اما این قدر دانم كه در مهمانی و عروسی و مجلس انس آن را نمی‌خوانند.
* مردی به بازار می‌رفت تا خری بخرد. مردی به او رسید و گفت كجا می‌روی؟ گفت به بازار تا خری بخرم. گفت بگو انشاءالله. گفت چه جای انشاءالله است؟ خر در بازار و درهم در آستین. چون به بازار درآمد دزدی بر او زد و نقدینه‌اش را در ربود. چون باز می‌گشت مرد پیش آمد و گفت از كجا می‌آئی. گفت از بازار انشاءالله. پولم را دزدیدند انشاءالله. خر نخریدم انشاءالله. ناكام و زیان دیده به خانه می‌روم انشاءالله.
پانوشت‌ها :
۱ـ برای اطلاع از احوال و آثار عبید زاكانی رجوع شود به مقدمه‌ای كه استاد دانشمند آقای عباس اقبال بر كلیات منظوم او (چاپ ارمغان) نوشته‌اند.
پرویز ناتل خانلری
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی