جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مرز ١٩١٨ Raja ۱۹۱۸


مرز ١٩١٨     Raja ۱۹۱۸
▪ کارگردان: لائوری تورهونن.
▪ فیلمنامه: الکسی برادری، لائوری تورهونن بر اساس ایده ای از یورن دونّر.
▪ موسیقی: سرگئی یووتشنکو.
▪ مدیر فیلمبرداری: اسا وورینن.
▪ تدوین: کیمّو کوهتامکی.
▪ طراح صحنه: سرگئی کوکووکین.
▪ بازیگران: مارتین باهنه[کارل فون مونک]، مینّا هاپکول[ماریا لینتو]، تومّی کورپلا[هیکّی کیلیونن]، لئونید موژگووی[سرگرد گنش]، لائوری نورسکه[ستوان سوتاری]، ریستو کاسکیلاهتی[الکس نئرانن]، اوروو بیورنینن[دکتر یوگنی پره ت]، پائولی بورنن[ادوین لینتو]، هانّو پکّا بیورکمان[گروهبان مورانن].
▪ ١١٤ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٧ فنلاند، روسیه.
▪ برنده جایزه بهترین طراحی صدا و نامزد جایزه بهترین بازیکر مرد/مارتین باهنه-بهترین موسیقی-بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/هانّو-پکّا بیورکمان و لئونید موژگووی از مراسم یوسی.
▪ ژانر: درام، تاریخی، عاشقانه، جنگی.
همزمان با پیروزی بلشویک ها در روسیه، فنلاند اعلام استقلال می کند و بلافاصله جنگ داخلی میان بازماندگان قوای سفید و سرخ ها درمی گیرد. بعد از شکست سرخ ها، در بهار ١٩١٨ کارل فون مونک برای ایجاد مرز بین المللی میان فنلاند و روسیه به سرحد اعزام می شود. فون مونک که برای این کار نامزد خود را رها کرده، در دهکده مرزی با ماریا لینتو که سابقاً وی را می شناخته روبرو می شود. در حالی که برای نظم و نسق دادن به امور راهی سخت در پیش دارد. اهالی دهکده های هر دو طرف مرز فاقد گذرنامه یا مدارک شناسایی معتبر هستند و با آغاز به رسمیت شناخته شدن پل میان دو دهکده به عنوان مرز، سیل انسان ها به این سو سرازیر می شود. فون مونک به دستور مافوق هایش باید از میان سیل انسان ها فنلاندی های اصیل را شناخته و اجازه ورود دهد و از سوی دیگر با شناختن جاسوس های بلشویک مانع از ورودشان گردد. دستورهای بعدی قاطعیت بیشتری دارند، اعدام بلافاصله مظنونین و کسانی که قادر به صحبت به زبان فنلاندی نیستند. این اقدامات برای ماریا که معلم دهکده است، قابل پذیرش نیست. اعتراض وی در مقام یک انسان دوست باعث استخدام وی در سمت دستیار فون مونک می شود. اقدامات فون مونک توجه سرگرد گنش مسئول مرزبانی روسیه را نیز جلب می کند و به زودی رابطه ای دوستانه میان آن دو شکل می گیرد. اما فون مونک که با هدف به دست آوردن دل ماریا او را به خود نزدیک کرده، خبر ندارد که سردسته سرخ ها به نام هیکّی کیلیونن زخمی و در خانه ماریا بستری است. ماریا که سخت عاشق هیکّی است برای نجات جان وی و برادرش ورقه های عبور را از دفتر فون مونک سرقت می کند. اما برادرش دستگیر و به دست ستوان سوتاری به بهانه فرار کشته می شود. اقدام بعدی ماریا برای نجات هیکّی سبب دستگیری هر دو شده و حکم اعدام وی توسط فون مونک صادر می شود. اما در آن سوی مرز نیز حوادثی در شرف وقوع است...
● چرا باید دید؟
لائوری تورهونن متولد ١٩٤٧ هلسینکی است. در رشته هنر درس خوانده و بعدها در این زمینه تدریس کرده است. اولین فیلمش فرشته سوزان را در ١٩٨٤ کارگردانی کرد و بلافاصله شهرتی به عنوان کارگردانی ضد آمریکایی ولی آشنا به قواعد روایتی اش[چیزی مثل وارن بیتی در سرخ ها] به هم زد. فیلم های بعدی تورهونن بر خلاف دیگر هم نسل هایش مانند فیلم های آمریکایی در ژانر تریلر قرار داشت و گاه ناکامی هایی مانند Tropic of Ice نیز برایش به همراه آورد. سکس، برهنگی، مشروب و مواد مخدر عناصر اصلی قصه فیلم های او هستند که از شاخص ترین ها می شود به صحنه حمام ٣ نفره در نفوذی ها(١٩٨٨) اشاره کرد. تورهونن پس از رها کردن تدریس در دانشکده سینما به سال ٢٠٠٦ –بعد از یک دهه به دلیل مخالف برخی شاگردانش- دست به کار ساختن مرز ١٩١٨ شد. مرز ١٩١٨ که بعد از وقفه ای هفت ساله در کارنامه وی و پس از اولین و آخرین موفقیت بین المللی وی در جشنواره مار دل پلاتا برای فیلم خانه متروک ساخته شده، فیلمی به شدت متفاوت از سینمای این منطقه است و داستانی تازه دارد.
برای درک تازگی همه جانبه مرز ١٩١٨ باید فنلاند و سینمایش را شناخت و برای این یکی نیاز بیشتری به شناخت اسکاندیناوی و روابط آن با روسیه تزاری و شوروی سابق دارید. فیلم از جهت ساختاری تازه و بدیع است، چون روایت خود را بر خلاف تقریباً تمامی فیلم های این منطقه با سرعت و تعلیق مناسب و پر ضرباهنگ روایت می کند که سبب پذیرش آن در بازارهای بین المللی خواهد شد و دوم قصه ای درباره حقایق تاریخی تازه کشف شده ای دارد که بر وجدان اهالی این منطقه سنگینی می کند.
اگر گذرتان به فنلاند بیفتد، کمتر شهری را پیدا خواهید کرد که بزرگ ترین یا اصلی ترین خیابان آن به نان مانّرهایم نام گذاری نشده باشد. بارون کارل گوستاو فون مانّرهایم که مقام های متعددی در ابتدای استقلال فنلاند داشته، از فرماندهی ارتش تا ریاست جمهوری و تقریباً هاله ای از ستایش و احترام در اطراف وی ترسیم شده است. بدون شک نقش مانّرهایم در استقرار حکومت تازه فنلاند بسیار موثر بوده، اما یافته های تاریخی جدید قصه هایی هولناک از آن زمان روایت می کند. آن هم در فنلاندی که از فرط آرامش بیش از حد در کمتر یک روز دچار کسالت می شوید و آمار خشونت در آن چنان اندک و بروزش دور از ذهن که دعوای سخت فیزیکی یک زن و شوهر به عنوان یک واقعه شاید سر از رادیوی محلی درآورد!
با چنین وضعیتی روایت قصه ای از کشتارهای دسته جمعی هولناک در این کشور خود یک شوک بزرگ فرهنگی اجتماعی است. البته این شوک خیلی قوی نیست، چون بازماندگان نسل پیشین علاقه ای به یادآوری آن روزهای تلخ ندارند، میان سال ها نیز به خاطر وجود بیکاری یا مشکلات اجتماعی دیگر خود را در مشروب غرق کرده اند و تنها جوان ها به چنین مسائلی علاقه نشان می دهند. چنین جمعیتی در فنلاند ٥ میلیونی نباید زیاد باشد، چون کشور پیرزن ها، سگ ها و مالیات است، با این حال نشانه ای خوش است و خبر از رسیدن به سطحی از انتقاد از خود در این ملت سرد و کند دارد.
البته سهم اصلی در آفرینش و روایت چنین قصه ای را باید متعلق به یورن دونّر دانست که در مقام تهیه کننده فیلم نیز حضوری تعیین کننده دارد. دونّر که از بزرگان سینمای فنلاند به شمار می رود، به همان اقلیت قدرتمند سوئدی تبارهای فنلاندی تعلق دارد که مانّرهایم و قهرمان مرز ١٩١٨ تعلق دارند. اقلیتی که گاه تباری مشترک با آلمانی ها نیز پیدا می کنند، همان طور که مانّرهایم و فون مونک دارای چنین تباری هستند و در عالم واقعیت مانّرهایم را به میزبانی هیتلر در میانه جنگ رهنمون می سازد.
مرز ١٩١٨ برای سینمای فنلاندی یک محصول بزرگ نیز محسوب می شود. هزینه ای بالغ بر دو میلیون یورو صرف شده تا قصه تراژیک و مخوف عشق فون مونک و ماریا لینتو روایت شده و از رهگذر آن نوری بر حوادث یک دوره تاریخی تابانده شود. فیلم حکایت ساخته شدن تاریخ و جغرافیایی سیاسی زیر سایه تفنگ و شمشیر است و هر دو طرف درگیر را از پیکان انتقاد بی پروای خود بی نصیب نمی گذارد. برای تورهونن سفیدها و سرخ ها هیچ تفاوتی ندارند. هر دو طرف برای استقرار حکومت تازه به دست آمده حاضر به هر گونه کشتاری هستند و دو نماینده هر دو جبهه-فون مونک و سرگرد گنش- که مانند قهرمانان فیلم توهم بزرگ ژان رنوار نماینده اشرافیت کشور خود نیز به شمار می روند با وجود درک متقابل یکدیگر حرامزاده هایی بیش نیستند.
هر دو در طول پروسه ای کوتاه مدت تمایل باطنی خود به خشونت را به نمایش می گذارند. وظیفه برای یکی بهانه ای است تا مادیات را به چنگ آورد و دومی که عشق اش با زن را غیر عملی می یابد دستور اعدام وی را صادر می کند. دیگران هم دست کمی از وی ندارند، چون این سوتاری است که ماریا را هنگام فرار به قتل می رساند. فون مونک خیلی زود یاد می گیرد کشتار چیز ناپسندی نیست و به راه حل مافوق خود خیلی زود صحه می گذارد و حتی بی هیچ تعللی(برای شناسایی فنلاندی واقعی از روس ها؛ از آنها خواسته می شود تا کلمه kyllä به معنی بله را بر زبان بیاورند. بدیهی است روس ها و اغلب غیر فنلاندی ها قادر به تلفظ حروف صدادار y –ئو-و ä –اَ-نیستند و همین آزمون یک کلمه ای به قیمت مرگ یا زندگی تمام می شود. چیزی در حد دادگاه های ٣ دقیقه ای سال ١٣٦٧ خودمان! پس می بینید که هر کشوری متمدن تر از ما هم لکه ننگ و مایه شرمساری در تاریخ نزدیکش دارد) با آن همراه می شود در حالی که خود همین جناب مانّرهایم مافوق اصلی وی در واقعیت جزو امرای ارتش روسیه تزاری بود و زبان فنلاندی را فراموش کرده بود و پس از به قدرت رسبدن بار دیگر یاد گرفت.
با چنین نگاهی مرز ١٩١٨ نه فقط یک تراژدی عاشقانه بلکه یک فیلم تاریخی و جنگی فیلم جنگی تکان دهنده ماندگار است. شخصاً هنگام دیدن سکانس خوردن شیرینی هایی که همسر دکتر یوگنی پره ت به نشانه آزادی شوهرش آورده، توسط سوتاری و فون مونک خندان در حالی که دقایقی قبل او را تیرباران کرده اند بر خود لرزیدم و به یاد رفتارهایی مشابه در دهه ١٣٦٠ ایران افتادم. آرزو می کنم روزی برسد که ما نیز شهامت رویارویی با گذشته ناشاد خویش را بیابیم و جسارت تصویر کردنش را نیز... تا آن روز برای شناختن فیلمی متفاوت و کارگردانی متفاوت از سینمای فنلاند در اولین فرصت مرز ١٩١٨ را ببینید!
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید