جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


دیده شدن به بهای دریده شدن


دیده شدن به بهای دریده شدن
گاهی ما آدم ها باید شادمان باشیم از اینکه به آرزوهایمان نمی رسیم، گاهی برداشته شدن دیوارهای بین ما و رویاهایمان، ظلمی است به خودمان و دیگران، گاهی برای سانسور سینما در ایران، می توان بهانه هایی بس قانع کننده یافت. نمونه اش فیلم«خانه جهنم» (جهنم آسان) ساخته خانم تسلیمی، در آن سوی مرزهای ایران در کشور سوئد. داستان یک خانواده ایرانی ساکن آن کشور؛ پدر ایرانی تندخو، نیمه دیوانه و آنقدر متعصب که تصویری هجوآمیز و ابلهانه از مرد ایرانی را به نمایش می گذارد، در حالی که هیچ ایرانی سالمی در شخصیت های اصلی فیلم وجود ندارد. دختران هر دو فاسد، پسر بچه فاسد، همسر سوئدی اش فاسد و حتی مادر او که مظهر مادر بزرگ ایرانی است هولناک تصویر شده اند و این همه در حالی است که فیلمساز نوپرداز روشنفکرنمای ایرانی، هیچ زمینه و علت و ریشه یابی را نیز از این فضای مالیخولیایی ارائه نمی دهد.
برشی از یک لجن پراکنی به ایرانی و فرهنگ مردم ایران، آن هم برای تماشاگر بیگانه اروپایی با چاشنی بی پروایی مضحک، توام با دیالوگ های رکیک و شرم آور که لابد باید آن را نوعی صراحت لهجه و شکستن تابوهای هنر سنتی تلقی کنیم،
مقصود نگارنده این یادداشت، آن هم پس از حدود پنج سال که از تولید این فیلم واره می گذرد، تحلیل یا نقد هنری نیست، زیرا به جز کیفیت فنی تصاویر که به مدد مهارت های فیلمبرداری و امکانات مدرن سینمای اروپا حاصل شده است، هیچ نکته قابل تحلیلی در ساختار نمایشی اثر، به ویژه فیلمنامه و کارگردانی آن قابل مشاهده نیست، اما با توجه به اینکه سی دی آن به تدریج در حال دیده شدن است، نمی توان نسبت به تداوم موج فیلمسازانی که حالا از آن سوی بام افتاده اند، بی تفاوت ماند.
پس از محسن مخملباف، کارگردان همیشه پرحاشیه سینمای ایران که ظاهراً به دلیل تنگناهای ممیزی تولید فیلم در ایران، به فیلمسازی در آن سوی مرزها تمایل پیدا کرد، امروز باید شاهد نمونه دیگری از یک خودزنی ایرانی باشیم که ناشی از هیجان زدگی از آزادی بیان است. قصه فیلمسازانی که هنگام کار در ایران، از محدودیت های موضوعی و عدم آزادی بیان در مضامین و ساختار ناله می کنند و چون در آن سوی مرز این محدودیت را نمی یابند، «دیده شدن را در دریده شدن جست وجو می کنند» و به قیمت لجن مالی ایران و ایرانی، فیلمساز می شوند.
تحمل تماشای شبه فیلم خانم تسلیمی نیز تنها به این سبب میسر شد که ندیده نباید قضاوت کرد، وگرنه کیست که بتواند تا انتهای آن را تاب آورد و جز تاسف زیرلب سخنی نگوید. تاسف از این حقیقت که تنگنای سینمای ایران از هر دو طرف است. هم از ممیزی داخلی و هم از ولنگاری روشنفکرمآبانه برون تولیدی برخی فیلم های ایرانی. تماشای خانه جهنم به ما یادآوری می کند که درد سینمای ایران یکی دو تا نیست. فراز از چاله و افتادن به چاه یا خودکشی از ترس مرگ، گویای این حقیقت تلخ است که گاه سانسور (حتی نه به معنای ممیزی سالم آن بلکه به همان معنای ضدآزادی بیانش) در حق بعضی از ما که ادعای داشتن حرف های گنده و آزادمنشانه داریم، لازم است، تماشای خانه جهنم هر اهل درد را به این مونولوگ با خود دعوت می کند که تا کی برای بالغ شدن و بزرگ شدن بچه های مدعی فرهنگ و هنر این سرزمین (که غوره نشده مویز می شوند) باید خسارت داد و تحمل کرد؟ تا کی باید نشست و خون دل خورد که فلان آقای فیلمساز، دوره یی از افراط را با پول مردم فیلم های ایدئولوژی زده بسازد و بعد دوره یی از تفریط را از محل اعتبار همان سرمایه اولیه، جبران مافات کند تا آیا به تعادل برسد و خردمندی و هنرمندی را در هم بیامیزد یا نرسد و نفهمد؟ گویا این باور که فیلمسازی، مقدمتاً سواد می خواهد، تسلط بر ابزار می خواهد، رابطه و دوستی، فیلمساز خلق نمی کند، تجربه و پختگی قیمت دارد، تماشاگر احترام دارد، مضامین آلت دست فیلمساز نیستند که با آنها بازی کند، سینما شرف دارد و هنر اصالت می طلبد، فقط برای آنها است که سینما را بیش از حد جدی گرفته اند؛ کسانی که در آرزوی شایسته سالاری، سینما را برای ذوق سنجی خود هزینه نکرده اند و امروز در حاشیه نشسته و به متنی چشم دوخته اند که در آن حفره های خالی بی شماری دهان باز کرده و به ساده لوحی آنها پوزخند می زنند. اوج این تاسف نیز از بابت بلغور تعریف و تمجیدهایی است که یا از سر نادانی یا اتفاقاً از سر دانایی نسبت به آثاری اینچنین نحیف در مضمون و ضعیف در ساختار ارائه می شود. این قلم حتی در نوشتن این شبه نقد نیز تردید داشت تا مبادا خود باعث شود خوانندگانی که فیلم مذکور را ندیده اند، به تماشای آن کنجکاو شوند و اگر چنین شد، اینجانب پیشاپیش از اینکه ساعاتی از وقت آنها را تلف خواهم کرد، پوزش می طلبم، هر چند اطمینان ندارم تا انتهای آن را تماشا کنند.
م . میرعزا
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید