جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


معمولاً بزرگترین شاکی فیلم فیلمنامه نویس است


معمولاً بزرگترین شاکی فیلم فیلمنامه نویس است
▪ اگر موافق‌ باشید شروع‌ این‌ گفتگو را از جایی‌ آغاز کنیم‌ که‌ فیلمنامه‌ عطش‌ شکل‌ گرفت؟
ـ طرح‌ اولیه‌ قصه، پیشنهاد آقای‌ فرح‌بخش‌ بود. اینکه‌ سه‌ نفر برحسب‌ نیازهایشان‌ به‌ فکر سرقت‌ می‌افتند و... از آنجا که‌ این‌ موضوع‌ محور بسیاری‌ از فیلمهای‌ ایرانی‌ و خارجی‌ بوده‌ است، سعی‌ داشتیم‌ با وارد کردن‌ عناصر جدید، قصه‌ای‌ تازه‌ و متفاوت‌ داشته‌ باشیم.
دزدی‌ از جواهرفروشی‌ و بعد حرص‌ و طمعی‌ که‌ باعث‌ می‌شود این‌ سه‌ جوان‌ به‌ جان‌ هم‌ بیفتند، دو قصه‌ اصلی‌ ما بود. حدود یک‌ ماه‌ صرف‌ نوشتن‌ فیلمنامه‌ شد و به‌ محض‌ پایان‌ فیلمنامه‌ وارد مرحله‌ پیش‌تولید شدیم. بازنویسی‌ فیلمنامه‌ در حین‌ فیلمبرداری‌ انجام‌ شد، به‌ طوری‌ که‌ تا آخرین‌ روز فیلمبرداری، همچنان‌ در حال‌ نوشتن‌ بودم.
▪ ظاهراً در حین‌ فیلمبرداری‌ سر صحنه‌ حضور داشته‌اید؟
ـ اصولاً من‌ همیشه‌ دوست‌ داشته‌ام‌ که‌ موقع‌ فیلمبرداری، سر کار حاضر باشم؛ علاوه‌ بر اینکه‌ در <عطش> به‌ جهت‌ روابط‌ نزدیکی‌ که‌ با کارگردان، عوامل‌ تولید و همچنین‌ بازیگرها داشتم، اصرار زیادی‌ به‌ حضور من‌ بود و همین‌ مسئله‌ باعث‌ شد بازنویسی‌ فیلمنامه‌ با مشورت‌ و همفکری‌ زیادی‌ انجام‌ شود.
▪ آیا برای‌ نقشهای‌ اصلی، از ابتدا همین‌ بازیگرها مد نظرتان‌ بودند؟
ـ دقیقاً. البته‌ بنده‌ و آقای‌ فرح‌بخش‌ برای‌ هر یک‌ از شخصیتهای‌ نادر، کوروش‌ و اشکان‌ به‌ دو بازیگر فکر کرده‌ بودیم‌ تا اگر انتخاب‌ اول‌ به‌ دلایلی‌ نتوانست‌ ما را همراهی‌ کند، جایگزینی‌ برای‌ آن‌ داشته‌ باشیم. آن‌ زمان‌ آقای‌ عرب‌نیا، رادان‌ و همچنین‌ حقیقت‌دوست، هر کدام‌ به‌ نوعی‌ گرفتار بودند. اما خوشبختانه‌ کارگردان‌ موفق‌ شد که‌ آنها را متقاعد کند. به‌ هر جهت‌ آنچه‌ برای‌ شخصیتهای‌ اصلی‌ نوشته‌ بودیم‌ خیلی‌ با خصوصیات‌ روحی، اخلاقی‌ و جنس‌ بازی‌ این‌ سه‌ نفر چفت‌ بود.
▪ آنچه‌ در <عطش> می‌بینیم‌ چقدر با فیلمنامه‌ای‌ که‌ شما نوشته‌اید تفاوت‌ دارد؟
ـ تغییرات، جزئی‌ است‌ و به‌ جهت‌ اینکه‌ بخشی‌ از بازنویسی‌ فیلمنامه‌ سر صحنه‌ انجام‌ می‌شد، بنا بر خواسته‌ کارگردان‌ و یا بازیگرها، تغییراتی‌ در دیالوگها داده‌ شده‌ است.
▪ آیا حذف‌ برخی‌ صحنه‌ها و دیالوگها به‌ کار شما لطمه‌ نزده‌ است؟
ـ مطمئناً فیلم‌ لطمه‌ خورده‌ است. شاید بتوانیم‌ این‌طور توجیه‌ کنیم‌ که‌ مثلاً با گذاشتن‌ نریشن، بدنه‌ اصلی‌ قصه‌ حفظ‌ شده‌ و خللی‌ به‌ داستان‌ وارد نشده‌ است، اما این‌ برای‌ من‌ قابل‌ قبول‌ نیست. به‌ عنوان‌ یک‌ نویسنده‌ جذابیتهایی‌ به‌ نوشته‌ام‌ وارد می‌کنم‌ که‌ اگر گرفته‌ شود از زیبایی‌ قصه‌ می‌کاهد و یک‌ کار زیبا به‌ یک‌ کار معمولی‌ بدل‌ می‌شود. من‌ نمی‌خواهم‌ از مطبوعات‌ به‌ عنوان‌ تریبونی‌ برای‌ گفتن‌ این‌ قضایا استفاده‌ کنم‌ (هیچ‌ وقت‌ هم‌ نخواستم‌ در قالب‌ یک‌ چنین‌ مصاحبه‌هایی، توضیحاتی‌ را به‌ فیلمنامه‌ سنجاق‌ کنم). ولی‌ مسئله‌ این‌ است‌ که‌ امروزه‌ یک‌ فیلمنامه‌نویس‌ در موقع‌ نوشتن‌ به‌ خیلی‌ مسایل‌ نظر دارد.
اما وقتی‌ در نتیجه‌ نهایی‌ کار، دست‌ برده‌ و مواردی‌ حذف‌ می‌شود، واقعاً ناامید می‌شویم. به‌ هر جهت‌ من‌ تلاش‌ خودم‌ را کردم‌ و به‌ جرا‡‌ت‌ می‌توانم‌ بگویم‌ که‌ کاملاً به‌ آنچه‌ تهیه‌کننده‌ خواسته‌ بود، رسیدم... به‌ نظرم‌ فیلمنامه‌نویس‌ تنها کسی‌ است‌ که‌ عده‌ زیادی‌ درباره‌ کارش‌ نظر می‌دهند. تصویربردار، نورپرداز، بازیگر و... هر کدام‌ کار خودشان‌ را انجام‌ می‌دهند و می‌روند. اما فیلمنامه‌نویس‌ قبل‌ از شروع‌ کار، در زمان‌ فیلمبرداری‌ و بعد هم‌ در پایان‌ کار به‌ سؤ‌الات‌ زیادی‌ باید پاسخ‌ بدهد.
▪ قطعاً در بخشی‌ از این‌ پاسخها، ما هم‌ به‌ جواب‌ سؤ‌الاتمان‌ خواهیم‌ رسید. سؤ‌الاتی‌ نظیر اینکه‌ چرا <عطش> از قصه‌ها و شخصیتهای‌ فرعی‌ محروم‌ مانده‌ است‌ و یا...
ـ من‌ واو به‌ واو آنچه‌ را کارگردان‌ خواسته‌ بود ارایه‌ دادم. ما چند نمونه‌ فیلم‌ و یا داستان‌ با موضوعی‌ نزدیک‌ به‌ سوژه‌ <عطشت> دیده‌ و خوانده‌ بودیم‌ و حالا می‌خواستیم‌ داستانمان‌ را متفاوت‌ تعریف‌ کنیم.
من‌ برای‌ هر کدام‌ از این‌ آدمها قصه‌ای‌ داشتم. ولی‌ متأ‌سفانه‌ فرصتی‌ برای‌ پرداختن‌ به‌ آن‌ نبود. شاید بگویید، شخصیت‌پردازی‌ کمرنگ‌ است‌ که‌ البته‌ این‌ هم‌ خود خواسته‌ بود. اصلاً نگران‌ این‌ مسایل‌ نبودیم، چون‌ معضلی‌ که‌ این‌ جوانها با آن‌ دست‌ به‌ گریبان‌ هستند، آنقدر در جامعه‌ امروز ما ملموس‌ است‌ که‌ دیگر کمتر نیازی‌ به‌ شخصیت‌پردازی‌ دزدها داریم. امروزه‌ این‌ آدمها برایمان‌ آشنا هستند.
به‌ اعتقاد من‌ اگر بخواهیم‌ آدمی‌ را نشان‌ دهیم‌ که‌ با تمام‌ مشکلاتش‌ از کارهای‌ خلاف‌ پرهیز می‌کند، آن‌وقت‌ باید شخصیت‌پردازی‌ مفصل‌ و دقیقی‌ داشته‌ باشیم.
▪ پس‌ باید قبول‌ کنیم‌ که‌ <عطش> فقط‌ برشی‌ از زندگی‌ این‌ نوع‌ جوانها است، بدون‌ اینکه‌ بخواهیم‌ به‌ ریشه‌ اینگونه‌ نابسامانیها اشاره‌ داشته‌ باشیم‌ و از خاستگاه‌ اجتماعی‌ و خانوادگی‌ آنها حرفی‌ بزنیم؟
ـ انتقاد شما وارد است، اما اگر من‌ می‌خواستم‌ از دلیل‌ این‌ انحرافات‌ بگویم، باید داستان‌ دیگری‌ می‌نوشتم. من‌ می‌خواستم‌ نشان‌ دهم‌ که‌ این‌ آدمها در خوشبینانه‌ترین‌ حالت‌ هم‌ نمی‌توانند به‌ شکل‌ مسالمت‌آمیزی‌ زندگی‌ کنند.
اینها خیلی‌ خوب‌ نقشه‌هایشان‌ را اجرا کردند و به‌ هدفشان‌ رسیدند اما درنهایت‌ با اینکه‌ هر کدام‌ سهم‌ مساوی‌ از اموال‌ مسروقه‌ می‌بردند، ولی‌ نتوانستند با هم‌ کنار بیایند. ما نباید همه‌ مشکلاتمان‌ را به‌ گردن‌ جامعه‌ بیندازیم. ما جوانهایی‌ داریم‌ که‌ بیخودی‌ شاکی‌ هستند.
بیکاری‌ و گرانی‌ تمام‌ مشکل‌ اینها نیست، به‌ نظر من‌ مشکلاتشان‌ از جای‌ دیگری‌ ناشی‌ می‌شود. من‌ در <عطش> نخواستم‌ بگویم‌ که‌ بار کج‌ به‌ مقصد نمی‌رسد؛ مسئله‌ این‌ است‌ که‌ اینها حتی‌ برای‌ دزدی‌ و به‌ اصطلاح‌ گرفتن‌ حقشان‌ هم‌ حساب‌نشده‌ عمل‌ می‌کنند.
شناختی‌ که‌ این‌ سه‌ نفر (نادر، اشکان‌ و کورش) از هم‌ دارند به‌ اندازه‌ همان‌ اطلاعاتی‌ است‌ که‌ تماشاچی‌ از آنها دارد. بدون‌ هیچ‌ شناختی‌ با هم‌ شریک‌ می‌شوند و به‌ محض‌ اینکه‌ به‌ کیسه‌ پول‌ می‌رسند، شراکت، تعاون‌ و رفاقت، جای‌ خودش‌ را به‌ خیانت، دورویی‌ و زیاده‌طلبی‌ می‌دهد. به‌ نظرم‌ نود درصد از این‌ جوانها واقعاً نمی‌دانند چه‌ می‌خواهند. آن‌ ده‌ درصدی‌ هم‌ که‌ می‌دانند، مطمئن‌ نیستند که‌ خوشبختیشان‌ در گرو برآورده‌ شدن‌ خواسته‌هایشان‌ باشد.
▪ در فیلم‌ <عطش> خلافکارها توسط‌ همدستانشان‌ به‌ سزای‌ عملشان‌ می‌رسند، و از دامی‌ که‌ قانون‌ برای‌ آنها پهن‌ کرده‌ خبری‌ نیست؟
ـ همانطور که‌ گفتم‌ دزدی‌ و طمع‌ و اینکه‌ اینها به‌ جان‌ هم‌ می‌افتند رکن‌ اصلی‌ قصه‌ ما بود. به‌ همین‌ جهت‌ بود که‌ از نیروی‌ خارجی‌ چون‌ پلیس‌ اثری‌ دیده‌ نمی‌شود. از طرفی‌ گرفتار شدن‌ دزدها در چنگال‌ قانون‌ را بارها در فیلمهای‌ ایرانی‌ و خارجی‌ شاهد بوده‌ایم.
▪ ولی‌ نادر، کورش‌ و اشکان‌ آدمهایی‌ دوست‌داشتنی‌ نشان‌ داده‌ نمی‌شوند تا تماشاچی‌ از مردن‌ و نافرجام‌ ماندن‌ آرزوهایشان‌ ناراحت‌ شود و در دل‌ به‌ عمق‌ فاجعه‌ زندگیشان‌ پی‌ ببرد و درنهایت‌ به‌ حس‌ همذات‌پنداری‌ برسد.
ـ درست‌ است. این‌ قضیه‌ خود اشکالی‌ است‌ که‌ جای‌ دفاعی‌ ندارد، شاید بزرگترین‌ ضعف‌ فیلم‌ در همین‌ نکته‌ باشد. مطمئناً اگر تماشاچی‌ برای‌ شخصیتهای‌ داستان‌ دلسوزی‌ کند، بیشتر دربارهِ‌ عاقبت‌ آنها تأ‌مل‌ خواهد کرد. البته‌ مواردی‌ در حد دیالوگ‌ و یا حتی‌ صدا روی‌ تصویر در نظر گرفته‌ بودیم‌ که‌ متأ‌سفانه‌ در فیلم‌ نیست.
مثلاً وقتی‌ کورش، مرد، دوربین‌ بر روی‌ کلوزآپ‌ صورت‌ او برای‌ چند ثانیه‌ مکث‌ می‌کند، در آن‌ لحظه‌ باید صدای‌ تشویق‌ دانشجویان‌ را می‌شنیدیم‌ که‌ او را به‌ عنوان‌ شاگرد اول‌ تشویق‌ می‌کنند و یا درددل‌ اشکان‌ برای‌ نادر که‌ می‌گوید چقدر دوست‌ داشته‌ درس‌ بخواند و... واقعاً این‌ نکات‌ کوچک‌ خیلی‌ خوب‌ می‌توانست‌ حس‌ همدردی‌ را در دل‌ تماشاچی‌ بیدار کند، اما متأ‌سفانه‌ در نسخه‌ اکران‌ شده‌ اثری‌ از اینها نیست، و یا نادر که‌ زنش‌ را بسیار دوست‌ دارد، دلش‌ می‌خواهد زندگی‌ راحتی‌ برای‌ او فراهم‌ کند اما همین‌ آدم‌ ترسی‌ از کشتن‌ کسانی‌ که‌ مزاحمش‌ هستند، ندارد.
▪ شما پاسخ‌ کاستیهای‌ موجود در فیلم‌ و فیلمنامه‌ را از چه‌ کسی‌ می‌گیرید؟
ـ اغلب‌ جوابها را دارم. شما هم‌ اگر ناظر بر جریان‌ تولید باشید، حداقل‌ برای‌ نود درصد از سؤ‌الاتتان‌ به‌ جواب‌ می‌رسید. بعضی‌ از سکانسها واقعاً در استرس‌ و فشار زیادی‌ کار می‌شد. نمونه‌اش‌ آتش‌سوزی‌ در هتل‌ و...
▪ آقای‌ معادی، شما به‌ جواب‌ سؤ‌الهایتان‌ می‌رسید، ما هم‌ از نتیجه‌ چنین‌ گفتگویی‌ به‌ بسیاری‌ از مسایل‌ واقف‌ می‌شویم‌ اما مخاطبی‌ که‌ برای‌ گذراندن‌ اوقات‌ فراغتش‌ می‌خواهد لحظاتی‌ شاهد داستانی‌ از زندگی‌ آدمهای‌ جامعه‌اش‌ باشد، دوست‌ دارد همه‌ چیز به‌درستی‌ برایش‌ تعریف‌ شود؟
ـ او صد درصد محق‌ است. در حال‌ حاضر هم‌ مطمئن‌ باشید هر ایرادی‌ که‌ بابت‌ فیلمنامه‌ مطرح‌ شود را من‌ می‌پذیرم.
▪ نمونه‌اش‌ جریان‌ درگیری‌ کورش‌ و اشکان‌ مقابل‌ در هتل، این‌ دو نفر در جواب‌ یک‌ سؤ‌ال‌ ساده‌ ترجیح‌ می‌دهند فرار کنند. آیا آن‌ فرار و زد و خورد فقط‌ برای‌این‌ بودکه‌ فداکاری‌نادرثابت‌ شود؟
ـ اصلاً اینطور نیست. در قصه‌ ابتدایی‌ این‌ درگیریها بسیار زیبا طراحی‌ شده‌ بود.
به‌ این‌ شکل‌ که‌ کورش‌ باید سه‌ دفعه‌ عینک‌ می‌دزدید و دفعه‌ آخر به‌ شب‌ دزدی‌ مربوط‌ می‌شود که‌ می‌خواستند از طریق‌ عینک‌فروشی‌ به‌ جواهرفروشی‌ راه‌ پیدا کنند.
موقعی‌ که‌ این‌ دو نفر می‌خواهند از طریق‌ آن‌ سوراخ‌ به‌ داخل‌ هتل‌ برگردند، اشکان‌ به‌ او می‌گوید: <تابلو شدی، عینکت‌ را بردار>.
کورش‌ عینک‌ سوم‌ را به‌ داخل‌ جواهرفروشی‌ پرتاب‌ می‌کند و به‌ دنبال‌ آن‌ به‌ فاصله‌ پنج‌ دقیقه‌ صدای‌ آژیر بلند می‌شود، وقتی‌ در را باز می‌کنند این‌ آدم‌ را می‌بینند و... در مورد دستگاههای‌ دزدگیر، ما کاملاً با نماینده‌ شرکتهایی‌ که‌ در این‌ زمینه‌ فعالیت‌ دارند، مشورت‌ کرده‌ بودیم‌ و همه‌ چیز خیلی‌ منطقی‌ پیش‌بینی‌ شده‌ بود.
هدفم‌ این‌ بود که‌ این‌ سه‌ نفر با آرامش‌ نقشه‌هایشان‌ را اجرا کنند و لحظه‌ای‌ که‌ فکر می‌کنند نقشه‌شان‌ درست‌ پیش‌ رفته‌ به‌یکباره‌ به‌ یک‌ امر قرون‌ وسطی‌ متوسل‌ شوند. اینکه‌ اگر بزنند، دررفته‌اند و اگر زد و خورد نکنند، گیر می‌افتند.
▪ پس‌ چرا طبق‌ فیلمنامه‌ عمل‌ نشد؟
ـ موقعی‌ که‌ این‌ بخش‌ از فیلمنامه‌ را می‌نوشتم، عوامل‌ تولید وعده‌ دادند که‌ می‌توانند این‌ قضایا را طراحی‌ کنند اما در موقع‌ اجرا گفتند که‌ امکانش‌ نیست. در عین‌ اینکه‌ آقای‌ فرح‌بخش‌ هم‌ بسیار مایل‌ بودند طبق‌ فیلمنامه‌ عمل‌ کنیم، اما در لحظه‌ آخر مجبور شدیم‌ همه‌ چیز را عوض‌ کنیم.
▪ <عطش> برای‌ شما چه‌ تعبیری‌ دارد؟
ـ عنوان‌ <عطش> انتخاب‌ آقای‌ فرح‌بخش‌ بود که‌ بسیار هم‌ نام‌ مناسبی‌ است. به‌ نظر من‌ <عطش> به‌ حرص‌ و آز این‌ آدمها اشاره‌ دارد. نام‌ فیلم‌ کاملاً مرتبط‌ با موضوع‌ داستان‌ و خصوصیات‌ شخصیتهای‌ داستان‌ ما بود.
▪ چرا زنهای‌ داستان‌ شما حتی‌ برای‌ برطرف‌ کردن‌ عطش‌ یک‌ زندگی‌ عادی‌ حق‌ سعی‌ کردن‌ ندارند و بسیار منفعل‌ نشان‌ داده‌ می‌شوند؟
ـ من‌ خودم‌ به‌ شخصه‌ همیشه‌ به‌ کاراکترهای‌ مونث‌ داستانم‌ توجه‌ داشته‌ام. چرا که‌ معمولاً زنها در پس‌ بخشهای‌ مهمی‌ از زندگی‌ مردها حضور داشته‌اند. نادر به‌ خاطر همسرش‌ حماقت‌ می‌کند. شاید علت‌ تمام‌ بدبختیهای‌ اشکان‌ و کورش‌ را بتوانیم‌ در برآورده‌ کردن‌ خواسته‌ همسرانشان‌ خلاصه‌ کنیم. (که‌ البته‌ خواسته‌ خودشان‌ هم‌ بود.)
▪ پیشبینی‌ شما از میزان‌ توفیق‌ این‌ فیلم‌ در اکران‌ چگونه‌ است؟
ـ الان‌ فصل‌ امتحانات‌ دانشجویان‌ و مهمتر از همه‌ موقع‌ کنکور است. از این‌ جهت‌ نمی‌توانیم‌ انتظار داشته‌ باشیم‌ که‌ قشر محصل‌ و دانشجو استقبال‌ زیادی‌ داشته‌ باشند. نکته‌ دیگر اینکه‌ <عطش> یک‌ فیلم‌ تجاری‌ و گیشه‌پسند نیست‌ که‌ تماشاچی‌ خوشحال‌ از سینما بیرون‌ برود. پس‌ از این‌ نظر هم‌ نمی‌توانیم‌ انتظار یک‌ توفیق‌ عجیب‌ و غریبی‌ را داشته‌ باشیم. با همه‌ این‌ صحبتها من‌ تصور می‌کنم‌ فیلم‌ مخاطبان‌ زیادی‌ دارد.
▪ بخصوص‌ که‌ واقعگرایی‌ بر روابط‌ و احساسات‌ رمانتیک‌ غالب، بر روابط‌ جوانها برتری‌ دارد و... به‌ نظر می‌رسد برای‌ خانواده‌هایی‌ که‌ به‌ دنبال‌ فیلمهای‌ آموزنده‌ هستند، راضی‌کننده‌ باشد؟
ـ من‌ وقتی‌ فیلمنامه‌ای‌ می‌نویسم‌ از هر طیف‌ سنی‌ می‌خواهم‌ که‌ آن‌ را مطالعه‌ کند و هر پیشنهاد و انتقادی‌ دارد مطرح‌ کند به‌ همین‌ جهت‌ وقتی‌ فیلمنامه‌ به‌ تصویر کشیده‌ می‌شود، احساس‌ می‌کنم‌ برای‌ هر سنی، حرفی‌ برای‌ گفتن‌ داشته‌ است.
در <عطش> به‌ جای‌ اینکه‌ از لحظات‌ رمانتیک‌ زندگی‌ جوانها بگویم، می‌خواستم‌ از چندین‌ میلیون‌ جوان‌ شرمنده‌ای‌ صحبت‌ کنم‌ که‌ هیچ‌ مفری‌ برای‌ رهایی‌ از این‌ شرمندگی‌ ندارند. به‌ نظر من‌ این‌ واقعیت‌ تلخی‌ است‌ که‌ جوانی‌ در برآوردن‌ حداقل‌ انتظارات‌ همسرش‌ عاجز باشد و...
مریم فلاح
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید