شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زیبای آمریکایی یادداشتی بر فیلم سینمایی «مرگ یک رئیس جمهور» ساخته گابریل رنج


زیبای آمریکایی یادداشتی بر فیلم سینمایی «مرگ یک رئیس جمهور» ساخته گابریل رنج
فیلم سینمایی «مرگ یک رئیس جمهور» ساخته «گابریل رنج»، فیلمساز بریتانیایی اولین بار در جشنواره تورنتوی سال گذشته به نمایش درآمد و با حاشیه های فراوانی همراه شد. مهمترین نکته درمورد این فیلم، ساختار آن است و تبلیغاتی که درباره مستند بودن آن انجام شد.
«مرگ یک رئیس جمهور» در زمان آینده می گذرد و جریان ترور «جورج بوش» رئیس جمهور ایالت متحده را در ۱۹ اکتبر ۲۰۰۷ روایت می کند. (فیلم در سال ۲۰۰۶ به نمایش درآمده است) ساختار و فرم اثر، آشکارا مستندنماست، به این معنی که سعی دارد به تماشاگر اینطور القا کند که با فیلمی مستند طرف است و حال آنکه با تماشای اثر کاملا مشخص می شود که کوچکترین نشانه ای از یک فیلم مستند در آن وجود ندارد.
تمهید سازندگان فیلم به این صورت است که با استفاده از تعدادی بازیگر و سیاهی لشکر، یک سری اتفاقات و رویدادها را بازسازی می کنند و با بهره گیری از تروکاژهای بسیار ابتدایی (این صفت به معنای ضعف جلوه های بصری فیلم نیست و تنها تأکیدی برعدم پیچیدگی آنهاست) این رویدادها را واقعی ومستند جلوه می دهند. تعدادی از بازیگران هم در نقش شخصیت های سیاسی و امنیتی ایفای نقش کرده و فیلمساز با استفاده از تمهیدات کامپیوتری، عکس آنها را درجلسات رسمی و در کنار «بوش» مونتاژ می کند تا تماشاگر باور کند که مثلا فلان بازیگر، واقعاًهمان مشاور امنیتی کاخ سفید است یا بهمان بازیگر حقیقتاً همان کسی است که متن نطق های رئیس جمهور آمریکا را می نویسد.
فرم مستند نمای فیلم آشکارا درصدد القای مضمون موردنظر فیلمساز به مخاطبین است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
داستان فیلم از این قرار است که «بوش» درروز ۱۹ اکتبر سال ۲۰۰۷ (زمان نیامده)، سفری به شیکاگو می کند تا در «هتل شرایتون» برای بانکداران و صاحبان سرمایه سخنرانی کند و پس از این مراسم و در لابی هتل، توسط یک تک تیرانداز مضروب شده و پس از انتقال به بیمارستان، جان خود را از دست می دهد. فیلم با تصاویر مستند ورود «بوش» به شیکاگو آغاز می شود و سپس مردی را می بینیم که مشاور ارشد حفاظت رئیس جمهور معرفی می شود و درباره روز حادثه حرف می زند.
یکی از نقاط اصلی فیلم، صحنه حرکات کاروان رئیس جمهور درخیابان های شیکاگو و تظاهرات ضد جنگ مردم است که برخلاف تصور ابتدایی، تماماً بازسازی شده است و حتی یک صحنه مستند هم ندارد. آدم ها پلاکارد به دست می آیند و می روند و به «بوش» بدو بیراه می گویند و پلیس با آنها برخورد می کند و لابه لای این تصاویر، یک مشت به اصطلاح مشاور و مأمور و پلیس هم روبه روی دوربین قرار می گیرند و درباره اتفاقات به اصطلاح واقعی توضیح می دهند.
در این بین و در بسیاری از صحنه ها «رنج» به وضوح از فیلم هایی همچون«afk» (الیوراستون) و حتی «روز شغال» (فرد زینه مان) تقلید کرده است. به عنوان مثال صحنه توضیح گروه پزشکی معالج «بوش» در کنفرانس خبری بیمارستان، دقیقاً شبیه توضیحات پزشکان بیمارستان «پارتلند» در«afk» است و یا سکانس اعلام خبر فوری ترور رئیس جمهور توسط شبکه های خبری که آشکارا وامدار صحنه های مشابه در فیلم ماندگار «استون» است.
اما برویم سر بحث اصلی که مربوط است به چرایی ساخت چنین فیلم عجیبی از سوی یک فیلمساز گمنام بریتانیایی و از آن مهمتر این همه بحث و حرف و حدیث و جنجال و تبلیغات پیرامون ضد جنگ و ضد بوش بودن این فیلم.
«مرگ یک رئیس جمهور» درست زمانی ساخته می شود که انتقادها از «بوش» به بالاترین حد ممکن رسیده و موج انتقادات و حملات علیه سیاست های جنگ طلبانه دولت ایالات متحده به طور فزاینده ای رو به گسترش است، شهرهای جهان و حتی خود آمریکا را تظاهرات گسترده ضد «بوش» فراگرفته و نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان زمین گیر شده اند. در چنین اوضاع و احوالی فیلمی ساخته می شود که آشکارا در تأیید ادعاهای «بوش» و تیم اداره کننده کاخ سفید است و قصد دارد اینگونه القا کند که جهان آنقدر ناامن شده که در قلب ایالات متحده و در حفاظت شده ترین نقاط، بالاترین مقام آمریکا ترور می شود و در واقع قربانی عزم خویش برای مقابله با تروریسم می گردد.
«بوش» در یک سخنرانی غیرسیاسی مشغول مزه پرانی و شوخی های عاطفی با حضار (بخوانید با تماشاگران فیلم) است و پس از پایان مراسم هم با تواضعی خاص به میان مردم می رود و با تک تک آنها دست می دهد و حال و احوال می کند و در این میان ناگهان تیر می خورد و به زمین می افتد. (حالا وقت پرسیدن این سؤال است که چگونه امکان دارد یک تیرانداز از روی بام یک ساختمان مجاور یک هتل، شخصی را که در لابی آن هتل است هدف قرار دهد؟!)
پس از ترور و در جریان تحقیقات هم ابتدا یک مسلمان سوری را دستگیر کرده و مورد بازجویی قرار می دهند که می دانیم بی گناه است (و لابد فیلمساز می خواهد شعار بدهد که این «بوش» بدجنس الکی به مسلمان ها گیر می دهد) و دست آخر هم می فهمیم که یک سیاه پوست که جزو سربازان بازگشته از عراق است، رئیس جمهور را ترور کرده است، یعنی اینکه آمریکا خیلی بد است و بوش هم حقش بوده که ترور شود و خلاصه اینکه آهای مردم، بخدا این فیلم، ضد آمریکایی و ضد جنگ و از این حرف هاست.
اما با همه این حرف ها، قشنگ معلوم است که فیلم «مرگ یک رئیس جمهور»، یک پروژه تبلیغاتی به نفع «بوش» و دارو ودسته اش است، این که درآمریکا آنقدر آزادی هست که مردم به راحتی می توانند خیابان ها را ببندند و جلوی کاروان رئیس جمهور را بگیرند و حتی یکی از مردم بپرد جلوی ماشین «بوش» و آن را با مشت و لگد مورد عنایت قرار دهد، اینکه رئیس جمهوری در حد «بوش» این همه تهدیدات و خطرات را به جان بخرد و مشتاقانه به میان مردم برود و در این راه جانش را هم از دست بدهد و از همه مهمتر این که یک فیلمساز جوان انگلیسی با آزادی کامل بتواند فیلمی درباره ترور احتمالی «جورج بوش» بسازد و نهادهای ذیربط هم بجای سنگ اندازی، خالصانه همه امکانات را در اختیار وی بگذارند، همه و همه نکاتی است که می شود با تماشای فیلم «رنج» به آنها رسید.
البته وسط همه اینها فیلمساز، دو سه تا شعار ضد آمریکایی هم می دهد، از تبلیغات ضد اسلامی دولت بوش انتقاد هم می کند و قبل و بعد از نمایش فیلم اش چند تا مصاحبه ضد بوش هم انجام می دهد، ولی خود همین ها هم بیشتر برای فیلم او تماشاگر جمع می کند و هدف اصلی را سهل الوصول تر می نماید. مدت هاست که به مدد دنیای سرمایه داری درچرخه ای محتوم و ناگزیر مجبوریم بنشینیم و تماشا کنیم، تماشا کنیم که صاحبان این دنیا خودشان جنگ درست می کنند و خودشان به آن انتقاد می کنند، خودشان آدم می کشند و خودشان انتقام می گیرند، خودشان درمان را مطرح کرده و بعد هم دردش را پدید می آورند و خودشان «مرگ یک رئیس» می سازند و خودشان هم با هو و جنجال آن را یک فیلم ضد غربی جا می زنند. در چنین چرخه ای جای یک فیملساز و منتقد و سیاستمدار خالی که بیاید و حرف تازه ای بزند و از گم شدن صدایش در میان فریادهای انکرالاصوات گردن کلفت ها نترسد، جای یک آدم که بایستد و به مشاطه های «زیبای آمریکایی» بگوید: «نه»، جایش خالی واقعاً
امیرحسین جلالی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید