جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


بال های گشوده جغد فلسفه


بال های گشوده جغد فلسفه
کتاب «جغد مینروا» با طرح این پرسش که فلسفه چیست؟ و فلاسفه با چه مسائلی سروکار دارند؟ پاسخ ها و آرای متفکرانی نظیر کارل پوپر، سیدنی هوک، گابریل مارسل، فردریک کاپلستون و هربرت مارکوزه را در زمینه چیستی فلسفه مطرح می سازد.
متفکرانی که خود سر در کار فلسفه ورزی داشته اند و هرکدام از منظر خویش و بر پایه مبادی سلوک فلسفی خاص خود، «روایتی» از این شاخه معرفت به دست داده اند. تعلق آنها به سنت های کمابیش متنوع فلسفی مجالی فراهم کرده است تا تنوع آرای فلاسفه در باب «فلسفه» روشن تر باز شود.
این پرسش که «فلسفه چیست؟» به طور قطع برای آن کسانی در جمع ما که به عنوان فلسفه ورز، آموزگار یا دانشجو درگیر مشغله های فلسفی هستند، طنین آشنایی دارد. غالبا این سوال در آن اوضاع و احوال متعارفی پیش می آید که پرس و جوها درباره مشغله و کار ما بخشی از حرف ها و سوالات عادی ای هستند که باب صحبت را می گشایند.
ابتدا از ما می پرسند؛ «شغل شما چیست؟» جواب می دهیم؛ «من فیلسوفم»، «معلم فلسفه ام» یا «دانشجوی فلسفه ام». آن وقت، گویا به ناگزیر، با سوال دشواری مواجه می شویم که بعد از سوال اول می آید؛ «فلسفه چیست؟» پرسشی که از ما می خواهد زمینه مطالعاتی خود را شرح دهیم، تعریف کنیم یا به نحوی از انحا توصیف کنیم.
جالب است که فی المثل، جماعت نانوا، آموزگاران حقوق و دانشجویان فیزیک معمولا ناگزیر نیستند در معرض این رشته سوال ها قرار بگیرند؛ زیرا جواب آنها به سوال اول «نانوا هستم»، «معلم حقوقم» یا «دانشجوی فیزیکم» برای ارضای علاقه سوال کننده کافی به نظر می رسد.
ظاهرا آنها به صرف نام بردن از کارشان راهی دراز را تا شناخت و تشخیص اقسام مشغله هایی که درگیر آن هستند طی می کنند و راه باز می شود تا صحبت به موضوع هوا، مسابقات ورزشی یا اخبار روز کشیده شود. اما به ندرت پیش می آید که آن کسانی که درگیر فلسفه اند به راحتی از شر این سوال خلاص شوند.
این سوال ها و جواب ها ممکن است در میهمانی، دیدار با خانواده و دوستان در روزهای تعطیل یا در دیدار و برخوردی تصادفی در اتوبوس روی بدهد. ولی امکان دارد که فلسفه حرفه ای در گفت وگوها و بحث هایشان با همتایان دانشگاهی خود در سایر رشته ها با همین سوالات روبه رو شوند. «من هیچ وقت دقیقا متوجه نشده ام که شما فیلسوف ها سروکارتان با چیست.
ممکن است درباره اش توضیح بدهید؟» این خواسته ای نامعمول نیست و چه بسا همکاران شخص در رشته های مهندسی، شیمی، ریاضیات یا زبان های باستانی آن را طرح کنند. حتی آن هایی که یکی، دو درس در فلسفه گذرانده اند چه بسا اظهارنظر کنند که «من وقتی دانشجوی لیسانس بودم درسی در رشته شما گذرانده ام، ولی هیچ وقت واقعا سر در نیاوردم که فلسفه با چه چیز سروکار دارد، ممکن است برایم بگویید؟»
● نقد فلسفه
فلسفه در این روزگار، شاید بیش از هر رشته دیگری، به شدت آماج این انتقاد قرار گرفته است و به مسائل و مشکلات انسانی ارتباط ندارد؛ اینکه فلاسفه رشته خود را متوجه شرحه شرحه کرده اند و به صورت سلسله ای از مسائل فنی درآورده اند که دخلی به مسائل بحران انسانی روزگار ما ندارند و ظاهرا حتی میان خود این مسائل هم ارتباطی نیست.دلیل می آورند که فلاسفه به صورت جرگه ای عزلت گزیده از حرفه ای های نخبه درآمده اند که عامدانه از مسوولیت های تصمیم گیری مقرون به دلواپسی و اضطراب و مشورت دادن درخصوص موضوعات مربوط به سیاست عمومی و نیز از کار فوری و فوتی برنامه ریزی و مشارکت در اعمال در جهت مقاصد انسانی و اجتماعی غفلت می کنند.
همچنین، احتجاج می کنند که فلاسفه امروز با اختیارکردن این موضوع نادلپسند ماهیت و مقاصد حقیقی زمینه مطالعاتی خود را تحریف کرده اند.بی شکلی عام تر، جهت می آورند که فی الواقع، نتایجی که قاطبه فلاسفه بر سر آنها اجماع دارند از چند مورد تجاوز نمی کند و دستاورد ثبت شده فلاسفه نه فقط عوام را دلسرد می کند، بلکه مایه دلسردی برخی از استادان و دانشجویان آن است، برخی از آن استادان و دانشجویانی که بهتر از سایرین تعلیم دیده اند و بیش از دیگران فکر و ذکرشان فلسفه است.
این منتقدان در ادامه می گویند که به همین دلایل، مشاهده می کنیم که بعضی از مستعدترین افراد اهل فلسفه، مرتبا به کام دلسردی از زمینه مطالعاتی خود و نومیدی از همتایانشان فرو می روند. نتیجه این وضع و حال این است که استعدادها غالبا برای همیشه در محراب رشته ای قربانی می شوند که همواره تصور کرده اند ارزش آن را دارد که مشتاق ترین و جدی ترین متفکران ما خود را وقف آن کنند.
● لذات فلسفه
مطالعه فلسفه را باید به دلایل بسیاری توصیه کرد که ربطی به موضوع مختار فرد درخصوص مسوولیت فیلسوف برای پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی ندارند.فلسفه می تواند به ما در ساختن و پرداختن آرا و دیدگاه های بدیل و متفاوتی یاری دهد که در غیر این صورت چه بسا به خاطرمان خطور نمی کرد. به طور مثال، هیچ کس نیست که آثار سارتر و نیز سایر نویسندگان اگزیستانسیالیست را خوانده باشد و لاجرم تصدیق نکند که اگر ساتر در قول به اینکه خدا وجود ندارد و بنابراین نمی تواند تعیین کند که چه چیز را باید درست یا نادرست، خوب یا بد، دانست بر صواب باشد، آنگاه توجیه باورهای خویش درباره این مسائل اخلاقی بنیادی کاری به غایت دشوار است.
این قسم آگاهی غالبا باعث می شود که شخص نظریه های اخلاقی الحادی گوناگون را به تفصیل فراوان محل بررسی قرار دهد به این امید که بنیادهایی عینی برای درست و نادرست پیدا شود.سوای این، هرکس که آثار فلاسفه ای همچون لایب نیتس، اسپینوزا، هگل و مک تگرت را به جد و از سر دقت نظر می خواند به احتمال زیاد از طرز نگرش ایشان به عالم بهره می برد. خواه نگرش این فلاسفه به عالم یا نحوه دریافت ایشان از آن را بپذیریم خواه نپذیریم، باز به قابلیتی که این انسان های متفکر برای خلق نگرش های بدیل و متفاوت نسبت به عالم دارند واقف می شویم و این وقوف ممکن است به رویکردی خلاقانه تر نسبت به موضوعاتی بینجامد که نزدیک به دغدغه های اصلی و فعلی خود شخص است.
این قسم فلاسفه، نظیر شاعران، نقاشان، پیکرتراشان و آهنگ سازان، عموما از این قابلیت بهره دارند که زندگی ما را غنی سازند از این طریق که طیف گسترده ای از شقوق بدیل و امکانات ناشناخته را به ما نشان می دهند.مطالعه فلسفه از این جهت هم به ما کمک می کند که قابلیت هایمان را در تشخیص ابهام هایی که در زبان متعارف رخ می دهند و تفکر ما را متاثر می سازند، تقویت می کند. کسی که محض نمونه، آثار فلاسفه ای چون راسل، مور، آستین یا ویتگنشتاین را خوانده باشد، چاره ای ندارد جز آنکه به وجود ابهام هایی در تفکر دیگران و همین طور در تفکر خویش اذعان کند.فواید فلسفه تا حد زیادی همان فواید پژوهش عقلانی و نظری است.
درواقع شماری از متفکران به تاکید می گویند با اینکه در فلسفه نتایجی وجود ندارد که قاطبه فلاسفه بر سر آنها اتفاق نظر داشته باشند اساسا از آن روست که فلسفه تا بخواهی پژوهشی نظری بوده است. به قول جی.ا.ارمسن، «هرگاه در درون هر حیطه فلسفه، روش یا روالی قطعی و مسلم و شیوه مورد وفاقی در آزمودن فرضیه ها پیدا می کنیم، دیگر آن حیطه را فلسفه نمی نامیم. بدین قرار فلسفه ما تقسیم شونده در همه علوم است.»
چارلز جی. بونتمپو، اس.جک اودل
ترجمه؛ مسعود علیا
ناشر؛ ققنوس
چاپ اول؛ ۱۳۸۵
۱۶۵۰ نسخه
۳۸۴ صفحه
مازیار بقایی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید