پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کنون ای سخن گوی بیدار مغز


کنون ای سخن گوی بیدار مغز    یکی داستانی بیرای نغز
سخن چون برابر شود با خرد    روان سراینده رامش برد
کسی را که اندیشه ناخوش بود    بدان ناخوشی رای اوگش بود
همی خویشتن را چلیپا کند    به پیش خردمند رسوا کند
ولیکن نبیند کس آهوی خویش    ترا روشن آید همه خوی خویش
اگر داد باید که ماند بجای    بیرای ازین پس بدانا نمای
چو دانا پسندد پسندیده گشت    به جوی تو در آب چون دیده گشت
زگفتار دهقان کنون داستان    تو برخوان و برگوی با راستان
کهن گشته این داستانها ز من    همی نو شود بر سر انجمن
اگر زندگانی بود دیریاز    برین وین خرم بمانم دراز
یکی میوه‌داری بماند ز من    که نازد همی بار او بر چمن
ازان پس که بنمود پنچاه و هشت    بسر بر فراوان شگفتی گذشت
همی آز کمتر نگردد بسال    همی روز جوید بتقویم و فال
چه گفتست آن موبد پیش رو    که هرگز نگردد کهن گشته نو
تو چندان که گویی سخن گوی باش    خردمند باش و جهانجوی باش
چو رفتی سر و کار با ایزدست    اگر نیک باشدت جای ار بدست
نگر تا چه کاری همان بدروی    سخن هرچه گویی همان بشنوی
درشتی ز کس نشنود نرم گوی    به جز نیکویی در زمانه مجوی
به گفتار دهقان کنون بازگرد    نگر تا چه گوید سراینده مرد


همچنین مشاهده کنید