چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تو


تو آن طرف جو، من اين طرف جو (عامیانه).
رک: ما اين برِ جو، شما آن برِ جو
تو آن کن که بتوانى، نه آن کن که چون خر در گِل بمانى
نظير: آنقدر بار کن که بکشد نه آنقدر که بکُشد
تو آن ورِ جو، من اين ورِ جو (عامیانه).
رک: ما اين بر جو، شما آن برِ جو
تو آوازت را بخوان نوبت رقص من هم مى‌رسد!
رک: حالا هم نوبت رقاصى من است
تو از تو، من از بيرون!
تو از تيرگى روشنائى مجوى (فردوسى)
رک: از مردم به اصل نخيزد هنر نيک
تو از مُشک بويش نگه کن نه رنگ ٭
٭............................... که دُرّ گر چه کوچک، بهاء بين نه سنگ (اسدى)
تواضع سر رفعت افرازدت ٭
رک: از تواضع بزرگوار شوى
٭ ........................... تکبّر به خاک اندر اندازدت (سعدى)
تواضع کن که يابى ارجمندى فروتن شو که يابى سربلندى
رک: از تواضع بزرگوار شوى
توانا بوَد هر که دانا بوَد (فردوسى)
رک: دانستن توانستن است
توان به همّت مردان دو صد سپاه شکست (صيدى)
نظير: هر چه کند همّت مردان کند
رک: هر مرادى را به همّت مى‌توان تسخير کرد
توانگرتر آن کس که درويش‌تر٭
رک: درويشى و خرسندى به که توانگرى
٭ چو از زر تمناى بيشتر .............................. (نظامى)
توانگر شدى گِرد بيشى مگرد٭
٭ به بهرام گفت اى دلاراى مرد ........................... (فردوسى)
توانگرى به قناعت است نه به بضاعت
رک: قناعت هر که کرد آخر غنى شد
توانگرى به هنر است نه به مال (سعدى)
نظير:
در هنر کوش که زر چيزى نيست
توانگرى نه به مال است نزد اهل کمال (سعدى)
توانگرى در درويشى و بى‌نيازى است
رک: دولت اندر فقر است و مردم غافلند
توانگرى نه به مال است نزد اهل کمال٭
رک: توانگرى به هنر است نه به مال
٭ ............................ که مال تا لب گور است بعد از آن اعمال (سعدى)
تو انگور خور، از باغ مپرس
نظير: تو خربزه بخور، تو را با فاليز چه‌کار؟
تو اول بگو با کيان دوستى من آنگه بگويم که تو کيستى
نظير: به من بگو با که معاشرى تا بگويم کيستى
تو بايد که باشى، دِرم گو مباش٭
رک: آدم پول را پيدا مى‌کند نه پول آدم را
٭ ز بهر درم تند و بدخو مباش .............................. (نظامى)
تو بده مستى‌اش با خودم! (عامیانه).
ميخواره‌اى ولگرد پشيزى ناچيز به باده‌فروش داد و از او شراب خواست. باده‌فروش گفت: يا اين پشيز چه مايه شراب به تو دهم که مستى آرد؟ مرد ولگرد گفت: تو بده، مستى‌اش با خودم!
تو برو فکر قِرَتْ باش، چه‌کار دارى که حاج‌ميرزا آقاسى معزول است؟ (عامیانه).
تو بزن زارِ خود، من مى‌کنم کار خود (عامیانه).
نظير: گرگ برّه را مى‌بَرَد و کُرد هياهو مى‌کند
تو بگو برو کلاه بياور تا من کلاه را با سر بياورم!
نظير:
گفتند:برو کلاه بياور، رفت سر آورد!
- شما يک روزن به ما نشان بدهيد تا ما دروازه کنيم!
تو بلبل چمنى، از صدات معلومه!
تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مکن ٭
٭ .............................. که خواجه خود روش بنده‌پرورى داند (حافظ)
تو بهتر مى‌دانى يا پيغمبر خدا؟
پسرى مادر پير و فرتوت خود را در زنبيلى نهاد و به همراه وى به زيارت رسول خدا رفت. پيغمبر به مزاح به پسر فرمود: مادرت را به شوى بده تا تنها و دلتنگ نباشد. پسر عرض کرد: يا رسول‌الله، پيرى فرتوت چون او ديگر در خور شوهر نيست، چگونه او را به شوى دهم؟ پيرزن از پاسخ پسر سخت برآشفت و با تندى و عتاب به پسر گفت: تو بهتر مى‌دانى يا پيغمبر خدا؟
تو بهتر مى‌دانى يا جناب حکيم‌باشى؟
نظير: تو بهتر مى‌دانى يا پيغمبر خدا!
تو به‌جاى پدر چه کردى خير که همان چشم‌ دارى از پسرت (سعدى)
توبه در رهِ عشق آبگينه بر سنگ است٭
٭ برادران طريقت نصيحتم مکنيد که......................... (سعدى)
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر مى‌کنند؟ (حافظ)
توبهٔ قمارباز
نظير:
توبهٔ گرگ مرگ است
- قحبه گر کند توبه حرصش ندهد يارى
توبهٔ گرگ مرگ است
رک: ترک عادت موجب مرض است
تو پاک باش و مدار اى برادر از کس پاک٭
رک: آن را که حساب پاک است از محاسب چه باک است (سعدى)
٭ ......................... زنند جامهٔ ناپاک گازران بر سنگ (سعدى)
تو تيراندازى لنگه نداره، فقط تيرش پنج متر آن‌ورتر مى‌خورد! (عامیانه).
تو چنگال شيران کجا ديده‌اى؟٭
٭...................... که آواز روباه نشنيده‌اى (از مرزبان‌نامه)
تو چه‌کار دارى که خانهٔ قلى صابون مى‌پزند؟ (عامیانه).
رک: تو را چه‌کار به اين و آن نانت را بخور خَرَت را بران؟
تو حال تشنه ندانى که بر لبِ جوئي٭
رک: تو قدر آب چه دانى که در کنار فراتي
٭ تو را که درد نباشد، از درد ما چه تفاوت ............................... (سعدى)


همچنین مشاهده کنید