چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ته و تی


تهوّر، دومِ جاهلى است (قابوس‌نامه)
رک: جسارت زياد جوانمرگى مى‌آورد
تهى‌پاى رفتن به از کفش‌ تنگ ٭
نظير:
پا تهى گشتن بِهْ است از کفش تنگ رنج غربت بِهْ که اندر خانه جنگ (مولوى)
- سفر عيد باشد بر آن کدخداى که بانوى بد باشدش در سراى (سعدى)
- به زندان قاضى گرفتار بِهْ که در خانه ديدن بر ابرو گره (سعدى)
- کفشِ تنگ از پا بدر!
٭ ............................... بلاى سفر به که در خانه جنگ (سعدى)
تهيدست ايمن است از دزد و طرّار ٭
رک: آسوده کسى که خر ندارد...
٭ بوَد سرمايه‌داران را غم بار
تهيدست را نيست زور و هنر٭
رک: از پاى شکسته چه سَير و از دست بسته چه خبر؟
تهيدست روسياه است
نظير: آدم بينوا در دو جهان روسياه است
تهى غارى بِهْ از پر گرگ غارى (ناصرخسرو)
رک: جاى خالى بهتر که پر گرگ
تيرِ آوار است، تلواسه مى‌رود (از جامع‌التمثيل)
تير از کمان چو رفت نيايد به شست باز٭
٭ ......................... پر واجب است در همه کارى تأملى (سعدى)
تير بعد از جنگ را بايد به سينهٔ خود زد
رک: مُشتى که بعد از جنگ به ياد آيد بر کلّهٔ خود بايد زد
تير به نشانه نخورد، نشانه به تير خورد!
تير کج باعث رسوائى تيرانداز است٭
٭ دخلِ بى‌جا ندهد غير خجالت اثرى .....................(کليم کاشانى)
تيرگى بِهْ ز چراغى است که فرياد کند (صائب)
تير مى‌اندازد و کمان پنهان مى‌کند (از جامع‌التمثيل)
تيره آن دل که در او نور محبت نبوَد ٭
٭ خيره آن ديده که آبش نبرد گريهٔ عشق ............................ (حافظ)
تيره‌روزى سنگ محک دوستى است
رک: يار نيک را در روز بد شناسند
تير هميشه به نشانه نمى‌آيد
تيرى که از شَست رها شد برنمى‌گردد
نظير:
تيرى که از کمان جست باز نمى‌گردد (جامع‌التمثيل)
- تير از کمان چو رفت نيايد به شست باز (سعدى)
- چو تير از کمان رفت نايد به شست
- نيايد باز تير رفته از شست (سعدى)
- باز نايد تير هرگز کز کمان بيرون شود (خواجه رستم خوريانى)
- تيرى که جست از شست کى ديگر به شست آيد (ابن يمين)
- سخنِ گفته و قضاى رفته و تير انداخته باز نگردد
- سخن که از دهان بيرون رفت و تير که از قبضهٔ کمان گذر يافت و مرغ که از دام پريد اعادت آن صورت نبندد (مرزبان‌نامه)
تيرى که از کمال جست بازنمى‌گردد
رک: تيرى که از شست رها شد برنمى‌گردد
تيرى که جست از شَست کى ديگر به شَست آيد؟٭
رک: تيرى که از شست رها شد برنمى‌گردد
٭ مرا گويند دل باز آر از آن تُرک کمان ابرو ولى..................... (ابن يمين)
تيزِ به‌جا بهتر از خندهٔ بى‌جاست
تيز بى‌بى صدا ندارد يعنى خطاى بزرگان و زشتکارى اغنيا صدا ندارد.
نظير:
تيز کدبانو بى‌صداست
- ظرفى که خانم بشکند صدا ندارد
- کاسه‌اى که بى‌بى بشکند صدا ندارد
تيز داده تاوان هم مى‌خواهد
رک: تيز داده تغار را شکسته طلاق هم مى‌خواهد
تيز کدبانو بى‌صداست (: صدا ندارد)
رک: کاسه‌اى که بى‌بى بشکند صدا ندارد
تيزى درفش به سرِ درفش است
تيشه است و رو به خود مى‌تراشد. به زيان خود عمل مى‌کند، در نابودى و هلاک خود مى‌کوشد.
نظير:
روى شاخه نشسته‌ بُن آن را ارّه مى‌کند
- با پاى خود به سلّاخ خانه مى‌رود
- نه پاى خود به گور مى‌رود
تيغ برّان به دست زنگى مست سپردن کار عاقلان نيست
نظير: چوب به دست خرس دادن آسان اما پس گرفتنش مشکل است.
تيغ برّان گر به دستت داد دست روزگار هر چه مى‌خواهى يکى اما مَبُرّ نانِ کس (لاادرى )
نظير: قطع حلقوم سهل‌تر از قطع مرسوم است
تيغ چون بشکست خنجر مى‌شود زادهٔ ظالم ستمگر مى‌شود
تيغ کج را نيام کج بايد
رک: سوراخ کج ميخ کج مى‌خواهد
تيغ کهنه جوهر دارد
رک: پيرى ندارى پيرى بخر
تيمار غريبان سبب ذکر جميل است٭
نظير: با غريب سگى نبايد کرد (اسرارالتوحيد)
٭ ......................... جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست (حافظ)
تيمم باطل است که آنجا که آب است
نظير:
آب که آمد تيمم برخاست فريضه که آمد نافه برخاست
- آفتاب که درآمد ستاره نمى‌ماند
- تا بوَد مهر زمَه نور گرفتن ستم است (صائب)
- چراغم چه بايد چو خورشيد هست (اسدى)
- به هر جاى کآفتاب آنجا نهد پاى پسِ ديوار باشد سايه را جاى (وحشى)
- چو آب آمد تيمم نيست در کار چو روز آمد چراغ از پيش بردار (پورياى ولى)
- چون سرخ گل آيد به چه‌کار آيد گلنار (فرّخى)
- چون به دريا رسى مگو از جوى (سنائى)
- چو آيد برخيزد تيمم (عطا)
- آب آمد هر تيمم را دريد (مولوى)
- نکرد بر لب دريا کس به خاک تيمم (ابن‌يمين)
- به پيش آيد تيمم کجا روا باشد (مجدالدين)


همچنین مشاهده کنید