یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خوشا کشته برطرف میدان او


خوشا کشته برطرف میدان او    بخون غرقه در پای یکران او
خدنگی که گردد ز شستش رها    کنم دیده را جای پیکان او
بشمشیر کشتن چه حاجت که صید    حریصست بر تیر باران او
برآنم چو شرطست درکیش ما    که قربان شوم پیش قربان او
مرا در جهان خود دلی بود و بس    کنون خون شد از درد هجران او
ره کعبه‌ی وصل نتوان برید    که حدی ندارد بیابان او
گرت جوشن از زهد و تقوی بود    ز جان بگذرد تیر مژگان او
به دوران او توبه‌ی اهل عشق    ثباتی ندارد چو پیمان او
ز مستان او هوشمندی مجوی    که مستند از چشم مستان او
مگر او کنون دست گیرد مرا    که از دست رفتم ز دستان او
گرم چون قلم تیغ بر سر زند    نپیچم سر از خط فرمان او
شهیدست و غازی بفتوی عشق    چو شد کشته خواجو بمیدان او
چه حاجت که پیدا بگوید که اشک    گواهست بر درد پنهان او


همچنین مشاهده کنید