دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


خروس بی محل


خروس بی محل
فتح الله خان خودمان دارای حافظه عجیبی است. اگر بگویم صدهزار بیت شعر از حفظ دارد اغراق نگفته ام. این آقا در هر مورد به هر مناسبتی شعری تحویل می دهد و هیج جا در نمی ماند، منتهی هیچكدام از این شعرها نه به مورد است و نه مناسب حال و نه در جای خود قرار گرفته است. حال چند نمونه خدمتتان عرض می كنم و بقیه را به قضاوت خودتان وا می گذارم:
سه چهار سال پیش به یك مجلس عروسی دعوت داشتیم و خانواده های داماد و عروس بزن و بكوبی راه انداخته بودند. فتح الله خان كه از مشاهده این جشن و سرور به هیجان آمده بود به آواز بلند گفت:
ـ به به! واقعاً چه وصلت فرخنده ای. تبریك عرض می كنم، به قول شاعر:
باز این چه شورش است كه در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
سرم را بیخ گوشش گذاشتم و آهسته گفتم:
ـ فتح الله خان! دستم به دامنت، مواظب حرفهایت باش. آبروی ما را نریز، جای این شعر اینجا نبود.
فتح الله خان كه سخت تحت تأثیر ساز و آواز قرار گرفته بود و بدون توجه به حرفهای من راهش را كشید و رفت جلوی عروس و داماد كه پهلوی هم نشسته بودند وگفت:
ـ ای زوج خوشبخت، امیدوارم به پای هم پیر شوید چنانكه شاعر می گوید:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
كه این عجوزه عروس هزار داماد است
چند وقت پیش، شب هفت مرحوم میرزا نصرالله بود. پس از قرائت فاتحه، فتح الله خان رویش را به طرف میرزا عبدالله پسر بزرگ آن مرحوم كرد و گفت:
ـ‌خداوند تازه گذشته را رحمت كند، واقعاً مردنازنینی بود. شریك غم شما هستیم و از خداوند برای بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نمائیم. دنیا دار فناست چنانكه شاعر در این باره می فرماید:
یك امشبی كه در آغوش شاهد شكرم
گرم چو عود بر آتش نهند، غم نخورم
به دیدن آقا مصطفی رفته بودیم كه قصد زیارت مشهد مقدس را داشت. هنگام خداحافظی، فتح الله خان دستش را به گردن آقا مصطفی حلقه كرد، دو تا ماچ آبدار از صورتش برداشت و گفت:
ـ خوشا به سعادتت، مخصوصاً التماس دعا دارم، امیدوارم به سلامت برگردی و سوغاتی ما را فراموش نكنی به قول شاعر:
یاران و برادران، مرا یاد كنید
رفتم سفری كه آمدن نیست مرا!
پریروز به عیادت حاج غلامرضا رفته بودیم كه در بیمارستان بستری است. فتح الله خان زبان به دلداری گشود و گفت:
ـ حاج آقا هیچ جای نگرانی نیست. حالتان بحمدالله خوب خوب است، رنگ رویتان هم ماشالله هزار ماشاالله نشان سلامتی مزاجتان است، انشاالله همین دو سه روز به سلامتی از بیمارستان مرخص می شوی. شاعر می گوید:
ای كه بر ما بگذری دامن كشان
از سر اخلاص، الحمدی بخوان
بالاخره طاقتم طاق شد، او را به گوشه ای كشیدم و گفتم:
ـ فتح الله خانً دیگر داری شورش را در می آوری، آخر این چه جوی دلداری دادن است؟ چرا شعر بی جا می خوانی؟ بیچاره حاج آقا را با حرفهای پرت و پلایت زهره ترك كردی!
فتح الله خان نگاه استفهام آمیزی به من كرد و گفت:
ـ نفهمیدم، كدام یك از شعرهایی كه خواندم پرت و پلا بود؟ وزنش درست نبود؟ قافیه نداشت؟
گفتم:
ـ نه، برادر عزیز، همه چیزشان درست بود جز اینكه درجای خودشان قرار نگرفته بودند.
فتح الله خان یك مرتبه از كوره در رفت و گفت:
ـ این چه حرفی است می زنی؟ در این دنیا گل و گشاد چه چیزی سر جایش نشسته است؟ مگر خودت سر جایت نشسته ای؟ تو الان باید مشغول «چرتكه» انداختن باشی و حساب نخود و لوبیایت را برسی، اما بدبختانه از زور بیكاری داری با ادبیات ور می روی! از شما می پرسم جای پارك اتومبیل حسن آقا كجاست؟ البته خواهی گفت جلوی منزل خودشان بی زحمت تشریف بیاورید ببینید اینجا كه اتومبیل خود را پارك كرده است جلوی دولتسرای ایشان است یا بنده منزل؟ چه خوب فرموده شاعر:
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست
بهر طلب طعمه، پر و بال بیاراست
قدری دورتر برویم، بفرمائید ببینم، آفریقای جنوبی جای زعفران باجی است یا محل تولد «یان اسمیت» فلسطین چطور؟ تایمز لندن چه ارتباطی با بندر «هنگ كنگ دارد؟ چرا پایگاههای دریایی آمریكا در اقیانوس هند استقرار پیدا كرده اند؟ اینجاست كه شاعر عنان اختیار از دست می دهد و می گوید:
ای دیو سپید پای در بند
ای گنبد گیتی، ای دماوند
آیا انصاف است این همه كارهای بی جا را ندیده بگیری و انگشت روی حرفهای من بگذاری؟
دیدم حق با فتح الله خان است و حرفهای حسابی می زند. گفتم:
ـ دوست عزیز! اینها كه گفتی درست، ولی چاره چیست و چه كاری باید كرد تا این نابجائیها جای خودشان قرار بگیرند؟
گفت:
ـ راهش این است كه مردم هر سرزمین دامن همت به كمر بزنند، جاروب بردارند و تمام این آشغالها را در زباله دان بریزند و جهان را از لوث وجودشان پاك كنند و اجازه ندهند خانه و كاشانه شاه محل تاخت و تاز تجاوزگران بشود، چنانكه شاعر شیرین سخن می گوید:
رواق منظر چشم من آشیانه توست
كرم نما فرود آ كه خانه خانه توست
گفتم:
ـ فتح الله خان دیدی آخر سر هم خیطی بالا آوردی؟ ایا جای این شعر، اینجا بود؟!
●● شناسنامه ابوتراب جلی
● نام: ابوتراب
● نام خانوادگی: جلی
● نامهای مستعار: رنجبر، خفی، خوشه چین، مجید كامروا، جلیل، رقم، رمق، ندا، شرر، ج، آراسته، فلانی، بازیگوش، مزاحم، میرزا كائنات، فیلسوف، علی ورجه، ونداد، و.....
● محل تولد: دزفول
● تاریخ تولد: (۱۲۷۷) ۱۳۲۷ هـ.ق
● تاریخ وفات: ۱۳۷۷
● نام فرزندان طبع: كتاب ابراهیم، كتاب علی، طوفان، اسرار شیطان، ترانه، عشق و عفت و.....
ابوتراب جلی
برگرفته از: - جلی، ابوتراب. «خروس بی محل» نهیب آزادی، دوره سی و سوم، شماره (۱۳۶۲)
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید