جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مشروطه چی عهد ناصری


یكی از بهترین راههای تأمل در تاریخ مشروطیت و فهم گوشه‌های ناپیدا و ناآشنای آن، مطالعه در اقوال و احوال زمینه‌سازان و صحنه‌پردازان آن است. البته كه همه این شخصیتهای به تاریخ پیوسته، در یك حـّد و صنف و قشر نبوده و مانند همهٔ دگرگونیهای بزرگ اجتماعی، تاریخ افراد ریز و درشت و مثبت و منفی بسیاری را به صحنه كشانده است. از مراجع بزرگوار تقلید در نجف گرفته تا مجتهدین شهرهای ایران و تجار وملاكین و بازگانان و روشنفكران و معتمدین و موجهین تا مردم عادی كوچه و بازار و حتی تفنگچیان، راهزنان، اراذل و اوباش هر كدام به فراخور شخصیت فردی و اجتماعی خود، در تاریخ مشروطیت ایران نقشی به عهده گرفته‌اند. منظور از این مقدمه رسیدن به این نتیجه است كه نمی‌توان و نمی‌بایست مشروطه را از وسط دو نیم كرد و آن را در خط داستانی آدمهای خوب و آدمهای بد ماجرا مطالعه نمود. كارهای خوب بعضی از شخصیتهای منفی و كارهای بد و اشتباه برخی شخصیتهای مثبت را باید در یك چهارچوب كلی ارزشیابی كرد. مقالهٔ حاضر یكی از مؤثرترین چهره‌های زمینه‌ساز فكری مشروطه و منادیان ایجاد تحول در ایران یعنی شیخ هادی نجم‌آبادی را به اختصار مورد بازشناسی قرار داده است كه امید است مایه علاقهٔ پژوهشگران و مورد مطالعه علاقمندان گرامی واقع گردد.
مقدمه:
حاج شیخ هادی نجم‌آبادی از علمای تهران در عصر ناصری است كه عملكردی قابل توجه داشته و چهره‌ای در خور نظر و بررسی از خود بروز داده است. او كه در مسایل مربوط به احیای دین تا حدودی از سیدجمال‌الدین اسدآبادی تاثیرگرفته بود، در انتقال آنها به دیگران نهایت سعی و كوشش را به خرج می‌داد. برهمین اساس بسیاری از روشنفكران و متجددین دوره بعد كه در حوادث مربوط به نهضت مشروطیت ایران صاحب نام شدند، متاثر از مكتب او بوند برخی صاحب نظران وی را یكی از پیشگامان فكری این نهضت می‌دانند و هوادارانش بر درگذشت او چند سال پیش از جریانات مشروطه افسوس می‌خورند كه ای كاش وی بیشتر زنده می‌ماند و ثمره تلاش‌ها و كوشش‌های خود را می‌دید.۱
درباره سیره عملی و روش زندگانی شیخ هادی نجم‌آبادی داستانهای بسیاری نقل شده است. در نگاه اول چهره‌ای بسیار مردمی و آزادی‌خواه برای او ترسیم می‌كنند ولی با اندكی تامل در كارنامه وی، نكات مبهمی نیز رخ می‌نمایاند كه ذهن هر خواننده جویای حقیقتی را به فكر وا می‌دارد.
علامه محمد قزوینی كه محضر شیخ هادی را درك كرده، او را انسانی می‌داند كه «مطلقا فساد‌ناپذیر بوده و هیچگاه دیناری از كسی قبول نمی‌كرده است.» ۲ وی همچنین خدمات شیخ را به «آرمان آزادی در ایران تقریبا، اگر نه كاملا» در مرتبه خدمات سید جمال‌الدین می‌داند«زیرا كه وی یك مجتهد تراز اول بود۳ و از اعتماد خواص و عوام برخوردار.» ۴
صدر‌‌الاشراف نیز در خاطرات خود به روش منحصر به فرد زندگانی شیخ‌هادی اشاره كرده و می‌گوید:«حاج شیخ هادی طریقه خاصی در درس و محاوره و زندگانی داشت كه به كلی برخلاف سبك و سیره سایر علما بود و با سایر علما مراوده نداشت و همیشه به علمایی كه جنبه ریاست داشتند، طعن می‌‌زد. طبقه اعیان و رجال دولت و متجددین به او عقیده بسیار داشتند و در نزد او خاضع بودند. پذیرایی او نسبت به رجال دولت و همه طبقات بدون استثنا اغلب در روی خاك بود. نهایت برای آنان خشتی می‌گذاشت و در بنای مدرسه‌ای كه ساخته بود، مثل عمله‌ها كار می‌كرد. مجالس محاوره او مورد استفاده بعضی اشخاص بود؛ چه سخنان او با صراحت تمام و به كلی بر ضد رویه علمای ظاهر و مشحون به طعن آنان بود و با عبادات آنان و طبقات وابسته به علما از قبیل وعاظ و روضه‌خوان‌ها مخالفت صریح می‌كرد، به درجه‌ای كه بعضی مقدسین خشك او را ضال و مضل می‌گفتند. در هر حال مردی عالم و با تقوا بود.» ۵
درباره مردمداری‌ و خصلتهای اجتماعی دیگر او نیز داستانهایی بر سر زبانهاست كه از باب نمونه، به یكی از جالب‌ترین آنها اشاره می‌شود:۶
«… گویند تنی چند از اوباش تهران خواستند شرابخانه مردی یهودی را به یغما برند! ]بنابراین[ به نام تكفیر، مرد بی‌چاره را كشان كشان می‌بردند، ]كه[ از قضا به شیخ برخوردند و گفتند: آقا! این مرد به مقدسات مذهبی توهین می‌نماید. می‌خواهیم مجازاتش كنیم. شیخ كه معركه عوام را دید، به فراست دریافت كه دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین است، وگرنه در شهر، گبر و ترسا و كافر و یهود بسیارند.
شیخ در آن غوغا آهسته به یكی از اصحابش گفت: آیا مهر نماز در جیب داری؟ او گفت: دارم. شیخ گفت: مهر را طوری در جیب یهودی گذار كه هیچ كس متوجه نشود.
مهر در جیب یهودی سرگردان گذاشته شد. آنگاه شیخ گفت: حالا معلوم می‌كنم كه این بینوا مسلمان است یا كافر.
به دستور وی یكی از حاضران مهر را از جیب یهودی درآورد و در پی آن شیخ به آن سیدهوچی و بی‌سواد كه سر دسته اشرار بود، رو كرد و گفت: جد بزرگوارت به كافران می‌فرمود: بگویید لااله الا الله تفلحوا، یعنی كلمه توحید را بر زبان‌ جاری كنید تا رستگار شوید. پیامبر اسلام گروه‌ گروه كافران را به صرف گفتن شهادتین در جرگه مسلمانان وارد ساخت، آنگاه تو می‌خواهی برخلاف جدت دستاربندی.
سید كه تعزیه گردان جمعیت بود، فغان برداشت كه ای آقا! چه می‌فرمایید؟ این تیره‌بخت بر خلاف مذهب است و به مقدسات توهین می‌نماید.
یهودی سرگردان از ترس عوام خود را باخت و زبانش بند آمد و نمی‌دانست چه بگوید. همه به فرمان آقا شیخ هادی شدند كه آقا چه حكمی فرماید. شیخ گفت: این مرد می‌گوید مسلمان است. مهر نماز هم در جیبش بود. بروید پی كار خود و دست از سرش بردارید. همه سرافكنده شده و پراكنده گشتند و آن یهودی هم كه حسن سلوك و رفتار شیخ را دید، اسلام آورد و به دست آقا شیخ هادی مسلمان شد!»۷
معروف است كه شیخ هادی نجم‌آبادی هر روز نزدیك غروب، مقابل درب منزلش می‌نشست و مردم را از هر گروه و طایفه به حضور می‌پذیرفت و با آنان كه در میانشان سنی،‌ شیعی، بابی، علی‌اللهی و… دیده می‌شد، با كمال آزادی بحث می‌نمود و به گفته علامه محمد قزوینی، با این كه مجتهد بود، ولی در باطن آزادمنش و روشنفكر می‌نمود. «مردم را به شك می‌انداخت و عقاید موهوم را نابود می‌كرد و آلتی برای بیداری گروه بزرگی از اجتماع بود كه بعدها قهرمان آزادی ایران شدند.»۸
میرزا رضا كرمانی، قاتل ناصرالدین شاه نیز در بازجوییهایش ، ضمن آن كه شیخ هادی را «از سایر مردم انسان‌تر» می‌داند درباره‌اش می گوید:«مشرب آقای حاج شیخ هادی معلوم است كه چه قسم صحبت می‌كند. او، روزها كه كنار خیابان روی خاك‌ها نشسته است، متصل مشغول آدم‌سازی است و تا به حال بیست هزار آدم درست كرده و پرده از پیش چشمشان برداشته است و همه بیدار شده و مطلب را فهمیده‌اند.»۹
وسعت مشرب شیخ موجب می‌شد كه با ارباب مذاهب به راحتی به گفت و شنود بپردازد و آنان را در بیان عقاید خویش آزاد گذارد. نگارنده از چگونگی برخورد شیخ هادی در پاسخ به ایشان بی‌اطلاع است ولی روش برخورد وی را با مذهب شیعه، با آن آزاد اندیشی در تقابل می‌یابد.
در نگرش شیخ هادی، انحطاط اسلام با ظهور فرقه‌های گوناگون حاصل شد كه از جمله رؤس آنها، فرقه شیعه و در آن میان گروه امامیه اثنی عشریه است:
«… از جمله رئوس آن فٍرُق، فرقه شیعه بود كه از جمله آنها فرقه امامیه اثنی‌عشری است. آن فرقه متوسل به ائمه هدی شدند و به توسط آن بزرگواران و اصحاب ایشان دین پیغمبر را به نحوی كه در دست دارند، استنباط و استفاده نمودند و كتبی تدوین نموده كه احكام شرعیه نبویه و اصول دینیه خود را در آنها ثبت و ضبط نمودند كه به واسطه اهل بیت و اصحاب ایشان به حضرت خاتم می‌رسانند. این طایفه اگر چه فٍرُق مختلفه نیز هستند، ولی تماما به توسل به ائمه اطهار متمسك و محبت و مودت و ایمان به ایشان را باعث نجات خود می‌دانند…»۱۰
شیخ هادی برخی اعتقادات شیعه را با عقاید یهود و نصارا مقایسه نموده و می‌نویسد:«… چنانكه می‌گفتند: چون ما از بنی‌اسرائیل هستیم و خدا ما را برگزیده است، یا به حضرت عیسی گرویده، یا شیعه علی بن ابی طالب هستیم، یا گریه بر امام حسین نموده‌ایم، در قیامت معذب نیستیم. یا آخرالامر به شفاعت شافعین نجات خواهیم یافت…»۱۱(این قبیل نظرات قابل توجه و نابجا متاسفانه در برخی صفحات دیگر كتاب شیخ هادی به نام تحریرالعقلاء نیز به چشم می‌خورد.) شیخ هادی كه تحت تاثیر آرای سیدجمال‌الدین بود، ظاهرا بازگشت عظمت مسلمین را در بازگشت به سیره سلف صالح می‌دانست: «انصافا اگر ما اهل اسلام، مثل زمان اول اسلام رفتار نماییم و تأسِی به حضرت خاتم، چون اتباعش نموده عبادت و عدالت و سیاست و اخلاق پسندیده را چنان كه از ایشان ماثور است، به كار بریم، از اهل ملل به سوی ما راغب خواهند شد.»۱۲
به هر حال به نظر می‌رسد عبارات فوق كلمه حقی است كه عملكرد سیاسی شیخ هادی، آن را به سوی «یْراد بهاالباطل» سوق می‌دهد.
شواهدی در درست است كه نشان می‌دهد او تا حدودی تحت تاثیر سیدجمال‌الدین قرار داشته و در مسلك فكری راه و روش وی را می‌پیموده است. سیدجمال‌الدین در یكی از مسافرتهایی كه به ایران داشت، با شیخ هادی دیدار كرد كه به گفته برخی منابع خالی از تاثیر نبود.۱۳
اسماعیل رایین، هنگامی كه به ذكر نزدیكان سیدجمال‌الدین در ایران می‌رسد، شیخ هادی را از جمله آنان بر می‌شمارد و می‌نویسد:« در مدتی كه سیدجمال‌الدین در ایران بود، در سازمان فراموشخانه مٍلكُم فعالیت می‌كرد… در بین این دو دسته محارم سید، از هم نزدیكتر به او حاج امین‌الضرب از طبقه تجار و حاج شیخ هادی نجم‌آبادی از طبقه علما بودند كه هر دو نفر در كار سیاست وارد بودند و در فعالیت‌های سیاسی كشور تحت تاثیر تمدن خارجی و نفوذ انگلستان قرار داشتند…»۱۴
میرزا رضا كرمانی، قاتل ناصرالدین شاه، نیز به این ارتباط اشاره كرده و در پاسخ پرسشی كه در آن، میزان رابطه شیخ هادی و سیدجمال‌الدین را از او پرسیده بودند، ضمن تایید این قضیه، چنین گفته است:«‌]شیخ‌ هادی[ از معتقدین سید ]جمال الدین اسدآبادی[ است و او را مرد بزرگی می‌داند. هر كس كه اندك بصیرتی داشته باشد، می‌داند كه سید دخلی به مردم این روزگار ندارد. حقایق اشیا جمیعا پیش سید مكشوف است. تمام فیلسوف‌های فرنگ و حكمای بزرگ ایشان و همه روی زمین در خدمت سید گردنشان كج است و هیچ از دانشمندان روزگار قابل نوكری و شاگردی سید نیست. واضح است حاج شیخ هادی شعور دارد. مثل بعضی از آخوندهای بی‌شعور نیست…»۱۵
البته باید دانست كه شیخ هادی برای رسیدن به مقصود راهی جز راه سیدجمال‌الدین را می‌پیمود و به طریقی دیگر اعتقاد داشت: «گویند در روزهای ورود سیدجمال‌آلدین به تهران، سید با شیخ هادی نجم آبادی كه از دانشمندان روشنفكر ایران بود، ملاقاتها كرد تا نقشه‌ای برای بیداری مردم ایران طرح كنند و ایرانیان را به مفهوم آزادی، برابری و برادری كه پایه و اساس اتحاد اسلامی است، آشنا سازند و حكومت مشروطه را جایگزین دولت استبدادی قاجار گردانند. شیخ پیشنهاد كرد كه چون مردم سواد ندارند و در خواب غفلت و نادانی دست و پا می‌زنند، از فهم سخنان شما عاجزند و چماق تكفیر را كه بزرگترین حربه ناجوانمردانه است، بر سر ما می‌كوبند و در كوی و برزن فریاد برمی‌آورند: ایهاالناس بگیرید كه این هم بابی است.۱۶بنابراین خوبست كه آرام آرام درسی را بنام تفسیر قرآن مجید آغاز كنید؛ كم كم محاسن آزادی و معایب استبداد را در تفسیر كلمات و آیات آسمانی بیان نمایید تا گروهی از طلاب به حقایق آشنا شوند. دانش‌پژوهان را پرورش دهید تا به مرور ایام مقدمات تحول اساسی را در كشور عقب افتاده ایران فراهم نمایند.»۱۷
البته سیدجمال‌الدین توصیه شیخ هادی را نپذیرفت و به سبب تندرویهایی كه داشت، از ایران اخراج شد. شیخ هادی نیز به موجب ابراز عقایدی از این دست از سوی میرزا حسن آشتیانی و سید صادق طباطبایی كه روحانیون بزرگ تهران بودند، مورد حمله قرار گرفت تا جاییكه توسط سیدصادق طباطبایی تكفیر گردید. این در حالی است كه به گفته افرادی نظیر علامه قزوینی، این تكفیر«گذشته از این كه لطمه‌ای به وی وارد نساخت، در عمل به حیثیت او افزود و تابعین و ستایشگران وی را دو چندان كرد.»۱۸●شیخ هادی نجم‌آبادی و فراماسونری
میرزا ملكم خان بنیانگذار فراماسونری در ایران، در نامه‌ای كه به ویلفردبلانت، مامور انگلیسی۱۹‌ نوشته است، رویكرد كلی خود را چنین شرح می‌دهد:«… من خود ارمنی‌زاده مسیحی هستم. ولی میان مسلمین پرورش یافتم و وجه نظرم اسلامی است… در اروپا كه بودم، برنامه‌های اجتماعی و سیاسی و مذهبی مغرب را مطالعه كردم. با اصول مذاهب گوناگون دنیای نصرانی و همچنین تشكیلات سری و فراماسونری آشنا گردیدم. طرحی ریختم كه عقل سیاست مغرب را با خرد دیانت مشرق به هم آمیزم. چنین دانستم كه تغییر ایران به صورت اروپا كوشش بی‌فایده‌ای است؛ از این رو فكر ترقی مادی را در لفافه دین عرضه داشتم تا هموطنانم آن معانی را نیك دریابند. دوستان و مردم معتبری را دعوت كردم و در محفل خصوصی از لزوم پیرایشگری اسلام سخن راندم و به شرافت معنوی و جوهر ذاتی آدمی توسل جستم؛ یعنی انسانی كه مظهر عقل و كمال است.»۲۰
میرزا ملكم خان به رغم تندیهایی كه بر ضد علما داشت و آنان را دشمن‌ترین اشخاص برای نظم مملكت و تربیت ملت می‌دانست، در استفاده از آنان برای رسیدن به ترقی اصرار می‌ورزید. او معتقد بود كه: «اگر چند نفر ملای صاحب ذوق، روح مساله را درست بفهمند، می‌توانند جمیع این مطالب را در كمال سهولت، چنان در مغز مردم جای گیر بسازند كه هیچ لشگر ظلم، دیگر نتواند در برابر این حقایق نفس بكشد.»۲۱
ملكم جهت نیل به این مقصود، ابتدا مجتهد بزرگ تهران،‌ سید صادق طباطبایی را در نظر گرفت و این توفیق را هم یافت كه او را تا حدودی منقلب سازد. سیدصادق و فرزندش ،‌ سیدمحمدطباطبایی (پیشوای مشروطیت ایران) تقریبا در مسیر مورد خواست ملكم خان قرار گرفتند و راه را برای بسیاری دیگر هموار كردند.۲۲
شیخ هادی نجم‌آبادی نیز از جمله علمایی بود كه در این مسیر قرار گرفت، چرا كه وی با «جامع آدمیت» نیز پیوند داشت.۲۳
در برخی منابع تاریخی، از شیخ هادی نجم‌آبادی به همراه كسانی چون سیدمحمد طباطبایی، مسعود میرزا ظل السلطان (فرزند ارشد ناصرالدین شاه و حاكم مقتدر و خونخوار اصفهان)، شیخ ابراهیم زنجانی، محمدعلی فروغی، علی قلی خانی سردار اسعد و… به عنوان افراد قدیمی و پیشكسوتان فرقه فراماسونری در ایران یاد شده است.۲۴
البته باید دانست فراموشخانه و جامع آدمیت با سازمانهای فراماسونی جهانی در ارتباط نبودند . ولی روشن است كه با توجه به عقاید ملكم‌خان روح عقاید فراماسونری بر آنها حاكم بوده است.
به نظر می‌رسد كه شیخ هادی در فراموشخانه میرزا ملكم خان كه پیش از جامع آدمیت بر پا بود نیز فعالیت می‌كرده است چرا كه در هنگام مشكوك شدن ناصرالدین شاه به فراموشخانه، یكی از علمای منتقد كه از سوی او مامور بررسی اوضاع شده بود، به وسیله شیخ هادی به لژ ملكم خان وارد شد و پس از آن، اوضاع را به ناصرالدین شاه گزارش داد و مقدمه انحلال فراموشخانه را فراهم آورد.۲۵ البته روشن است كه شیخ ناخواسته و غافل از همه جا فرد مذكور را به فراموشخانه برد؛ چرا كه وی بعد از این جریان بر همان مسلك باقی ماند و به عضویت جامع آدمیت نیز درآمد.۲۶
علاوه بر این محفلی كه در جنب منزل شیخ هادی تشكیل می‌شد، از معدود انجمنهایی بود كه در عصر مخوف ناصری به اشاعه نوگراییهای مورد نظر متجددین می‌پرداخت. بنا به نوشته برخی منابع، در دوره سلطنت ناصرالدین شاه تنها در محفل جمعیت صفی علی شاه ، درب منزل حاج شیخ هادی و برخی انجمنهای سری سخنی از بیداری ملت به میان می‌آمد.۲۷
جلسات «انجمن اخوت» كه اعضایش را مریدان صفی علی شاه- صوفی نعمت‌اللهی- تشكیل می دادند، نخست پنهانی بود و تنها پنج سال پس از قتل ناصرالدین شاه بود كه فعالیت آشكار خود را آغاز كرد. در این هنگام سرپرستی آن را صفاعلی شاه ظهیرالدوله، جانشین صفی علی شاه و داماد ناصرالدین شاه بر عهده داشت. درباره پیوند انجمن اخوت با فراماسونری جهانی نوشته‌اند كه از همان تاریخ آشكار شدن فعالیت انجمن، ظهیرالدوله و دیگر گردانندگان آن، یك انجمن فراماسونری از شاخه خاور بزرگ(Grand Orient ) در تهران بر پا ساختند.۲۸
انجمنهای سری عصر ناصرالدین شاه در واقع همان تشكیلاتی بودند كه در آینده زمام انقلاب مشروطیت را بر عهده گرفتند. وجود این انجمنهای مخفی وسیله‌ای بود تا ایده‌های مورد نظر مؤسسین آنها را در معرض دید مردم قرار دهد و آنان را در مسیر تحقق اهداف ایشان به كار گیرد.
باید دانست كه اید تشكیل انجمنها و رشد فزاینده‌ آنها در سالهای نخستین مشروطیت، حاصل تجربه‌های پیشگامان ایشان در قالب عضویت در انجمنهای مخفی و سری عصر ناصری بوده است.
جالب توجه اینكه در احوال، نظرات و حتی نوع تشكیل و سلسله مراتب بسیاری از این انجمنها می‌توان اندیشه‌ها، اهداف و مرام تشكیلات مخفی فراماسونری را مشاهده نمود.۲۹
قابل ذكر است كه به هنگام تصمیم سید جمال‌الدین بر قتل ناصرالدین شاه كه با مشورت میرزا ملكم خان و ادوارد براون (مستشرق معروف و مامور وزارت امور خارجه انگلستان) اتخاذ شده بود، میرزا رضا كرمانی با مبلغی كه شیخ هادی نجم‌آبادی در اختیار او گذاشت به استانبول رفت و در آنجا تحریك شد و آن چه را كه باید می‌كرد، به انجام رساند.۳۰ گذشته از این موضوع، با التفات به بازجوییهای میرزا رضا كرمانی، می‌توان احتمال قوی داد كه شیخ هادی از كلیات این نقشه آگاه بوده است؛ چرا كه گذشته از كمك خرجی وی، میرزا رضا اظهار داشته كه اگر شیخ با او هم عقیده و هم خیال نبود، در هنگام اقامت مخفیانه در تهران، به منزل وی نمی‌رفته است. البته وی گفته كه لازم ندیده جریان را با شیخ در میان بگذارد.۳۱
بعد از اعدام میرزا رضا نیز تنها كسی كه جرات به خرج داد و برای او مراسم چهلم گرفت، شیخ هادی بود. علاوه بر این مراسم سالگرد اعدام میرزا رضا كرمانی نیز توسط شیخ برگزار گردید.۳۲
قتل ناصرالدین شاه از حوادث مهم تاریخ معاصر ایران است. با از بین رفتن وی، آرامش پنجاه ساله ایران به هم خورد۳۳ و زمینه دخالتهای مهمی از سوی بیگانگان فراهم گردید.هرچند ناصرالدین شاه مستبدترین شاه قاجار بود و بلاهای فراوانی را بر سر مملكت آورد ولی ویژگیهایی – هر چند اندك – داشت كه می‌توانستند او را به موجودی غیرقابل تحمل برای بیگانگان تبدیل كنند. از آن جا كه این خصوصیات از اهمیت خاصی برخوردارند، در این گفتار ذكر می‌شوند تا زوایای دیگری از تاریخ معاصر را روشن سازند. محقق معاصر، علی ابوالحسنی(منذر) این ویژگیها را چنین بر می‌شمارد:
۱- درگیری سخت ناصرالدین شاه با انگلیسی‌ها بر سر هرات و افغانستان كه به اشغال موقت جنوب و تجزیه مناطق غربی ایران انجامید و وی در دستخطی كه اكنون در موزه لندن قرار دارد، در این خصوص چنین نوشت : «از این مرحله تا قیامت خواهم سوخت»
در همین زمینه مشاجره شدید ناصرالدین شاه با سفیر مغرور انگلستان در ایران- مستر موره- و نیز كینه شدید لرد كرزن (طراح بعدی قرار داد تحت الحمایه كردن ایران در سال ۱۹۱۹) به ناصرالدین شاه را می‌توان ذكر كرد.
۲- تلاش محرمانه ناصرالدین شاه، به ویژه در اواخر عمر، برای اتحاد با آلمان بر ضد روسیه و انگلستان.
۳- كوشش مخفیانه وی برای استمداد از آمریكا به رغم مخالفت روسیه و انگلستان،‌ جهت آبادی ایران.
۴- مخالفت شدید وی با انجمنهای فراماسونری و نیز فرقه های بابی و بهایی.۳۴
اكنون بجاست كه با كنار هم قرار دادن اهداف میرزا ملكم خان و ابزار مورد نظر وی و نیز همكاری شیخ هادی نجم‌‌آبادی با فراموشخانه و جامع آدمیت، یكبار دیگر سخنان علامه قزوینی درباره شیخ هادی بازبینی شود تا میزان توفیق میرزا ملكم خان روشن گردد:
«پسین هر روز جلوی درگاه خانه خویش می‌نشست و مردم را از هر گروه و آیین(یعنی) رجال دولت، دانشجویان، شاهزادگان، شاعران، از سنی ، شیعی ، بابی، آمریكاییان،‌یهود، علی اللهی و... می‌پذیرفت و با همه آنها با كمال آزادی بحث می‌نمود. با این كه مجتهد بود، در باطن آزادمنش و روشنفكر می‌نمود. مردم را به شك می‌انداخت و عقاید موهوم۳۵ را نابود می‌كرد و آلتی برای بیداری گروه بزرگی از اجتماع بود كه بعدها قهرمان آزادی ایران شدند.»۳۶
از دیگر نكات قابل توجه در رویكرد سیاسی شیخ هادی، همكاری او با نهضت اتحاد اسلام سیدجمال‌الدین اسدآبادی بود. پس از آن كه پان اسلامیسم سیدجمال‌الدین در اسلامبول پای گرفت، یك شعبه نیز با حضور دوستان وی در تهران تشكیل شد تا با مركزیت پان اسلام در اسلامبول همكاری كند كه شیخ هادی نجم آبادی از اعضای فعال آن به شمار می‌رفت.۳۷
درباره اتحاد اسلام سیدجمال‌الدین نظرات مختلفی ابراز شده و برخی مورخان با دیده شك بدان می‌‌نگرند. به عنوان مثال محمود محمود (مشاور الملك محمودی) در این باره می‌نویسد:
«یكی از نیرنگهای سیاسی غرب كه اسباب خرابی ممالك اسلامی شد، همین كلمه اتحاد اسلام بود كه در هر یك از ممالك اسلامی تولید اختلاف نمود. ظاهرا حرف بسیار فریبنده است . آیا در انجام آن هیچ فكر شده بود و یا در نتیجه آن كه مقصود عمده سیاسیون لندن بود، غور كرده بودند؟ یك اتحاد اسلامی كه خواهان آن دولت انگلیس باشد و شالوده آن در انگلستان ریخته شده باشد و فكر هم فكر لردسالزبوری وچرچیل باشد، یك چنین اتحادی باید خیلی اتحاد مهم و جالبی باشد! چه قدر خوب بود موضوع كنفرانس اسلامبول را كه در سال ۱۲۹۳هـ.ق(۱۸۷۶ م) با حضور لردسالزبوری و نمایندگان سایر دول تشكیل شد، سیدجمال‌الدین خوانده باشد. در این كنفرانس سلطان عبدالحمید و مدحت پاشا كاملا تسلیم دولت انگلستان شدند و مقدرات خود ممكلت عثمانی را تماما بدست لردسالزبوری واگذار كردند. نتیجه چه شد؟ و دولت انگلیس در مقابل این تسلیم و تفویض سلطان ومدحت پاشا با دولت عثمانی چه معامله كرد؟ تاریخ بهتر از هر كس آن را ضبط نموده است و من شمه‌ای از آن را در فصل گذشته بیان نموده‌ام . با این احوال من تعجب دارم این سید عالیقدر چگونه این حرفها را قبول می‌نمود؟ و باید گفت این مرد بزرگوار چقدر خوش قلب بوده...»۳۸
●شاگران مكتب شیخ هادی
با تاملی هر چند كوتاه در كارنامه برخی از برخاستگان محفل شیخ هادی نجم‌آبادی، می‌توان آشنایی بیشتری با دیدگاه‌ها و اهداف وی پیدا كرد؛ اهدافی كه وی خواسته یا ناخواسته در سیر تحققشان گام برداشت. برخی از علاقمندان شیخ هادی كسانی هستند كه در تاریخ ایران نقش مهمی ایفا نمودند. برخی از آنها كه عبارتند از:
۱- سید اسدالله خرقانی: درباره خرقانی، در مقاله ای مستقل صحبت خواهد شد و به نقش بسیار عظیم او در انقلاب فكری مشروطیت اشاره خواهد گردید.
۲- شیخ حسن سنگلجی: شیخ حسن سنگلجی، پدر حاج شریعت سنگلجی،‌ از پیروان با واسطه مكتب شیخ هادی است كه در مقاله مربوط به شریعت ذكرش خواهد آمد.۳۹
۳- میرزا نصرالله بهشتی(ملك المتكلمین):میرزا نصرالله بهشتی معروف به ملك المتكلمین از خطبای مشهور صدر مشروطیت بود كه به سبب كشته شدنش در دوران استبداد صغیر در زمره شهدای راه آزادی قرار گرفت و از سوی همفكرانش شخصیتی عظیم یافت.وی در دوران جوانی عقایدی نو ابراز می كرد ولی برخوردش با سیدجمال‌الدین، شیخ هادی نجم‌آبادی و سید محمدطباطبایی(پیشوای مشروطیت ایران) او را در این مسیر راسختر نمود.۴۰
ملك المتكلمین در هنگام مسافرت به هند، با حمایت زرتشتیان آن جا كتابی را به نام «من الخلق الی الحق» نگاشت۴۱ و عقاید نوگرایانه خود را در آن به تفصیل بیان نمود.۴۲وی ارتباطهای زیادی با بابی‌ها داشت و در مواقع نیاز، از بابی‌های متنفذی چون میرزا اسدالله خان نایینی كه از بزرگان فرقه بابیان ازلی به شمار می‌رفت، كمك می‌گرفت.۴۳ملك المتكلمین در مسایل مربوط به مشروطیت و آزادی خواهی نیز با این فرقه-بابیان- ارتباط داشت و آنها نیز كه در امر مشروطیت كوشا بودند، از كمك رسانی به وی دریغ نمی‌ورزیدند. «شركت فرقه بابیه(ازلی‌ها) درجنبش مشروطه به منظور انتقامجویی از سلسله قاجار و نیز تحققِ گفته سیدعلی محمد باب بود. چرا كه وی در كتاب بیان وعده داده بود كه بعد از گذشت شصت و پنج سال از ظهور بیان، پیروان باب پیروز خواهند شد.»۴۴
كتاب مشهور «رؤیای صادقه» نیز كه در انتقاد از آقا نجفی اصفهانی ‌و برخی دیگر از علمای شیعه نگاشته شد،۴۵حاصل كار مشترك ملك‌المتكلمین ، شیخ احمد مجدالاسلام كرمانی و سیدجمال‌الدین واعظ اصفهانی بود.۴۶ شیخ احمد، خود بابی بود و سیدجمال نیز مانند ملك‌المتكلمین همسازیهای فراوانی با طایفه بابیان داشت.۴۷
ملك‌المتكلمین كه با افكار ماسونی نیز آشنا بود،۴۸ در راس یكی از مهم‌ترین انجمنهای سری صدر مشروطه قرار گرفت كه سیداسدالله خرقانی- شاگرد مخصوص شیخ هادی- از اعضای آن به شمار می‌رفت.
به گفته برخی منابع تاریخی، مخالفت ملك المتكلمین با محمدعلی شاه ] پیش از سلطنت او[ به تحریك سالار الدوله، برادر و رقیب محمد علی شاه‌ بود تا سلطنت به او برسد. وی قبل از آن نیز از ظل السلطان حاكم مقتدر و خونخوار اصفهان بهره‌مند می‌شد و «از موافق و مخالف، منافعی تحصیل می‌نمود.»‌۴۹ محمد علی شاه نیز در زمان شورشهای مشروطه خواهی، می‌پنداشت كه ملك‌المتكلمین و سیدجمال واعظ به تحریك انگلیسی‌ها به وی حمله می‌كنند.۵۰
به گفته ابراهیم صفایی، مورخ معروف: «انقلاب مشروطه، خطیبان با ایمان‌تر از ملك‌المتكلمین و سیدجمال‌الدین واعظ هم داشت ولی قتل آن دو نفر بیشتر موجب شهرتشان شد؛ قتلی كه هرگز خود پیش‌بینی و تصور آن را نمی‌كردند.»
دكتر ملك‌زاده(فرزند ملك المتكلمین) در «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» و همچنین در كتاب «زندگی ملك‌المتكلمین» پدرش را سر سلسله آزادی‌خواهان و خداوند نطق و بیان و رهبر امت و قائد ملت و محور حقیقی مشروطه و پدر انقلاب ایران دانسته است! به نظر می‌رسد دیگر تاریخ نویسان مشروطه نیز به مناسبت تعصبی كه نسبت به مشروطه خواهان داشته‌اند، درباره ملك المتكلمین و سایر پیشگامان جنبش مشروطه غلو نموده و قهرمان‌سازی كرده‌اند.۵۱ لازم به ذكراست كه سید محمدطباطبایی نیز در خلال انقلاب مشروطه حمایتهای خود را از ملك‌المتكلمین دریغ نمی‌داشت و او را از خطراتی كه برایش به وجود می‌آمد، مصون می‌نمود.۵۲
۴ – ابوالحسن فروغی: وی نیز از علاقمندان شیخ هادی بود و تنها كتاب شیخ هادی نجم‌آبادی كه مشتمل بر عقاید اوست كه «تحریرالعقلا» نام دارد، با مقدمه مشروح و پر از تعریف ابوالحسن فروغی به طبع رسیده است.۵۳
ابوالحسن فروغی به همراه برادرش محمدعلی فروغی(از بزرگترین فراماسونهای تاریخ ایران) در لژ بیداری ایرانیان نیز عضو بودند. این لژ از انشعاب تعدادی از اعضای تندروی جامع آدمیت به وجود آمد و تا سال ۱۳۱۹ هجری شمسی به حیات خود ادامه داد. بنا بر شواهد و اسناد موجود، بسیاری از موارد پنهان و پیدای مشروطه به وسیله اعضای این لژ كه به ظاهر تحت نظارت گرانداوریان فرانسه قرار داشت و در واقع به تعبیر سیدمحمدصادق طباطبایی(از اعضای همین لژ) «دكان سیاسی انگلیس» بود، هدایت می‌شد.
همچنین لژ بیداری ایرانیان توانست ابتكار عمل مجلس شورای ملی را در پنج دوره اولیه آن بدست گیرد. نگاهی به اسامی هیات رییسه مجلس و نیز تعدادی از نمایندگانی كه عضویت لژ بیداری را داشتند و در این پنج دوره به كار مشغول بودند، به خوبی این امر را روشن می‌سازد. اعدام شیخ فضل الله نوری از اقدامات اولیه سران این لژ پس از دست یافتن به قدرت بود. ریاست دادگاه شیخ فضل الله نوری بر عهده شیخ ابراهیم زنجانی گذارده شد و او به همراه دیگر ماسونهای این لژ نظیر نصرالله اعتلاء الملك، محمدعلی تربیت، جعفرقلی خان بختیاری و چند تن دیگر، حكم اعدام شیخ فضل الله را صادر كردند.۵۴
۵ - شیخ مرتضی نجم‌آبادی: وی كه از خاندان شیخ هادی است، مانند ابوالحسن فروغی از اعضای لژ بیداری ایرانیان بود و تدوین و تنظیم و انتشار مباحث پراكنده شیخ ، با عنوان «تحریرالعقلاء»، به سعی و كوشش او صورت گرفت.۵۵ مطالعه این كتاب برای درك مواضع ضد شیعی شیخ هادی مفید به نظر می‌رسد و تنظیم و طبع آن به همت دو نفر فراماسونر (مرتضی نجم‌آبادی و ابوالحسن فروغی)، آن هم از لژ بیداری،‌قابل تامل است!
۶ – حاجی میرزا احمد كرمانی بابی: وی همان شیخ احمد مجدالاسلام كرمانی است كه بابی ازلی بود و در تدوین كتاب «رویای صادقانه» با ملك‌المتكلمین وسید جمال‌الدین واعظ همكاری داشت.۵۶ به شهادت علامه قزوینی، وی نیز «از جمله پیروان شیخ هادی به شمار می‌رفت.»۵۷
۷ – سید حسن صاحب‌الزمان: سید حسن نیز كه از شاگردان شیخ هادی بود،۵۸ به دلیل آن كه خود را مهدی موعود می‌خواند به صاحب‌الزمان مشهور شده بود.۵۹
برخی احتمال می‌دهند كه این ادعا به تحریك شیخ احمد مجدالاسلام بابی بوده است.۶۰ در هر حال دعوت سید حسن شورشهایی را در همدان موجب گشت كه به دستگیری وی و شیخ احمد انجامید. شیخ احمد در زندان درگذشت و سیدحسن نیز به وساطت عمویش مشیرالسلطنه، آزاد شد.۶۱
۸ – شیخ محسن نجم‌آبادی: شیخ محسن نجم‌آبادی- نوه شیخ هادی- از مشروطه‌خواهان برجسته بود كه تحت نظارت ملك‌المتكلمین و سید جمال واعظ فعالیت می‌كرد.۶۲ او در جریان به توپ بستن مجلس به سفارت انگلستان پناه برد و سپس به قفقاز فرار كرد. شیخ محسن بعد از خلع محمدعلی شاه به عضویت «هیات عالیه» درآمد.۶۳
۹ - میرزا علی اكبر دهخدا: میرزا علی اكبر دهخدا- مولف لغتنامه دهخدا- نیز به سبب همسایگی با شیخ هادی به وی نزدیك بود و حكایتهایی را از وی نقل كرده است.۶۴ وی در صدر مشروطه به جناح تندرو و سوسیال- دموكرات تعلق داشت و در روزنامه صوراسرافیل به حملات شدیدی بر ضد مشروعه خواهان (هواداران شیخ فضل الله نوری) می‌پرداخت. دهخدا در جریان انحلال مجلس نیز به همراه تقی‌زاده(نماینده معروف و فراماسونری برجسته) با كمك و تامین سفارت انگلستان به اروپا رفت. وی در آن جا نیزمقالاتی بسیار هتاكانه درباره محمدعلی شاه می‌نوشت و این تندی در حدی بود كه حتی ادوارد براون ] مامور وزارت خارجه انگلستان و پدر روحانی تقی‌زاده و جناح وی[ را عصبانی كرد؛ چرا كه او این همه تندی را مضر و خلاف مصلحت می‌دانست!۶۵
البته باید دانست كه دهخدا مدتی بعد، از عملكرد تند خود بازگشت و به نادرستی كلیات روش پیشین خویش اعتراف نمود. وی پس از آن به كارهای علمی روی آورد و با تدوین لغتنامه، نام خود را جاودانه ساخت.۶۶
۱۰ – آغابیگم(دختر شیخ هادی نجم‌آبادی): وی به همراه همسر شیخ، سكینه كنداشلو، از زنان مبارز آن روزگار به شمار می‌رفت و ریاست «انجمن مخدرات وطن» را بر عهده داشت كه به وسیله شصت تن از زنان فعال ایرانی تشكیل شد.(حدود سال ۱۳۲۸ هجری قمری و هشت سال پس از درگذشت شیخ هادی) این انجمن از تحریم كالاها و دام‌های خارجی حمایت می‌كرد و مدرسه‌ای را برای تحصیل یكصد دختر در تهران تاسیس نمود و مدیریت آن را به یك بانوی مربی ارمنی واگذار كرد. همچنین محلی را برای كودكان بی‌سرپرست تدارك دید.
صدیقه دولت‌آبادی(خواهر یحیی دولت‌آبادی ، از جانشینان میرزا یحیی صبح ازل ، پیشوای دوم بابیان) نیز دبیر انجمن مخدرات وطن بود.۶۷ وی پس از جریان كشف حجاب در دوره رضا شاه، به عضویت كانون بانوان تهران درآمد كه تحت ریاست شمس پهلوی اداره می‌شد.۶۸
قابل ذكر است كه زنان دیگری نیز در جریان مشروطه در این مسیر گام بر‌می‌داشتند كه ذكر حضورشان در این قافله، خالی از لطف نیست. كسانی همچون؛ همسر ملك‌المتكلمین (شاگرد شیخ هادی با آن سابقه قابل تامل)، همسر یپرم خان ارمنی(رییس غیرایرانی و سفاك نظمیه تهران پس از خلع محمدعلی شاه) ، همسر میرزا سلیمان خان میكده(عضو برجسته یكی از مهم‌ترین انجمنهای سری صدر مشروطه)، و در دوره‌های بعد شمس‌الملوك جواهر كلام(همسر فراماسونر بر جسته علی جواهر كلام) كه وی نیز در نهایت حجاب از سر برداشت.۶۹
سخن پایانی:
شیخ هادی نجم‌آبادی در بیست و یكم جمادی الثانی سال ۱۳۲۰ هجری قمری درگذشت و در خانه خود كه اكنون در خیابان شیخ هادی تهران قرارداد، ‌دفن شد.
محبوبیت زیاد وی در میان شاگردانش باعث ناباوری ایشان در مورد مرگ وی گردید، به گونه‌ای كه یكی از آنها خاموشی گزید و در گوشه مدرسه نشست و اندكی بعد به استاد خود پیوست.۷۰
او در مسیر فكری خویش، خود را در راه آمال میرزا ملكم خان قرار داد و به جهت سلك روحانی خویش توانست قدمهای موثری در این طریق بردارد؛ قدم‌هایی كه طی آنها در مسایل فكری، اكنون بر عهده برخی مبلغین سلف گرایی و تشیع زدایی در مملكت ماست كه شرح آن خود دفتری جدا می‌طلبد!
مقداد روحانی
پی نوشت‌ها
مهدی ملك زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، كتاب اول، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۶۳، ص۱۷۱
ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه: مهدی قزوینی، انتشارات كویر، تهران، ۱۳۷۶، ص۳۳۹
نگارنده در این تعبیر با دیده شك می نگرد چراكه هنوز كتابی را نیافته كه در آن به شكلی دقیق میزان تحصیلات شیخ هادی را شرح داده باشند. البته وی سالها در نجف بوده ولی در این مدت چه می كرده و شاگرد چه كسی بوده، بر نگارنده معلوم نیست.
ادوارد براون، همان
محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، انتشارات وحید، ۱۳۶۴، صص۶۵ و۶۶
برای مطالعه دیگر داستانهایی از این قبیل به كتاب سیمای بزرگان اثر مرتضی مدرسی مراجعه شود.
مجله خواندنیها، شماره ۷۱، سال ۱۳۳۳، صص۲۴و۲۳، مرتضی مدرسی چهاردهی، مقاله آقا شیخ هادی نجم آبادی و داستانهایی از او
ادوارد براون، همان، صص۳۳۹ و۳۴۰
همان، ص۹۰
شیخ هادی نجم آبادی، تحریر العقلاء، به اهتمام مرتضی نجم آبادی، سازمان انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۷۸، ص۶۰
همان، ص۸۴
همان، ص۱۱۳
ابراهیم صفایی، تاریخ مشروطیت ایران به روایت اسناد، انتشارات ایرانیان، تهران، ۱۳۸۱، ص۱۱۲
اسماعیل رایین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، جلد اول، ص۳۹۱
ادوارد براون، همان، ص۹۰
باید دانست این انتسابها بدان جهت بود كه در آن روزگار تفكرات تجدد طلبی در میان فرقه بابیه زیاد دیده می‌شد.
مرتضی مدرسی، سیمای بزرگان، موسسه مطبوعاتی شرق، تهران، ۱۳۵۵، صص۲۹۰ و۲۹۱
ادوارد براون، همان، ص۳۴۰
درباره بالنت و نقش استعماری او: رجوع كنید به: محمد مددپور، سیر تفكر معاصر در ایران، ج۵، ص۲۳، پاورقی شماره ۱
محمد مددپور، سیر تفكر معاصر، موسسه فرهنگی منادی تربیت، تهران، ۱۳۷۹، جلد پنجم، ص۱۵۹
رسول جعفریان، بست نشینی مشروطه خواهان در سفارت انگلیس، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۷۸، ص۲۸
برای شرح كامل این جریان، رجوع كنید به: تاریخ بیداری ایرانیان بخش مربوط به مرحوم سید محمد طباطبایی
عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت و نقش ایرانیان مقیم عراق، انتشارات امیركبیر، ص۹۱
اسماعیل رایین، همان، جلد دوم، ص۵۴
همان، ص۵۲۴
مدرك شماره ۱۸
مقدمات مشروطیت، جلد اول، ص۵۰ به نقل از حاج شیخ هادی نجم آبادی در مشروطیت، حسن برسلوند، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ۱۳۷۸، ص۵۰
عبدالهادی حائری، تاریخ جنبشها وتكاپوهای فراماسونگری در كشورهای اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۶۸، ص۵۰
نهضت مشروطیت ایران(مجموعه مقالات)، مقاله انجمنها و انقلاب مشروطه، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۷۸، جلد اول، صص۲۲۴ و۲۲۵
اسماعیل رایین، همان، جلد اول، ص۴۱۲
ادوارد براون، صص۸۸ و۸۹
همان، ص۳۴۳
ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، جلد اول، سازمان انتشارات جاویدان، تهران، ۱۳۶۸، ص۲۸
علی ابوالحسنی(منذر)، آخرین آواز قو، نشر عبرت، تهران، ۱۳۸۰، ص۲۳، ذكر این صفات مثبت نباید ذهن خواننده را به سوی تطهیر ناصرالدین شاه سوق دهد. در هر حال سخن از مشكلات و ستمهای عصر او خود كتابی مفصل خواهد شد.
یادآوری می شود كه عقاید شیعی و مظاهر آن، از جمله«عقاید موهوم» در نظر شیخ هادی نجم‌آبادی می‌باشند.
مدرك شماره ۶
عبدالهادی حائری، همان، ص۹۱
محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، جلد۵، صص۲۲و ۲۳ با اندكی تصرف
وی در مسایل فكری ضد شیعی شاگردِ شاگرد شیخ هادی است. (یعنی شاگرد سید اسدالله خرقانی)
ابراهیم صفایی، همان، ص۶۵۷
اردشیر جی(ریپورتر) هم از پارسیان هند بود كه از سوی ایشان برای سرپرستی زرتشتیان ایران به این كشورمان آمد، ولی در واقع مامور انگلستان بود و دوستی عمیقی نیز با ملك المتكلمین داشت. وی كسی است كه رضاشاه را برای حكومت ایران پیدا كرد و او را برای این كار تربیت نمود.
ابراهیم صفایی، همان، ص۶۴۳
همان، صص۶۴۴،۶۴۵،۶۴۷،۶۴۸
همان، ص۶۴۸و۶۴۹
برخی محققین براین باورند كه انتشار این كتاب با همكاری كنسولگری روسیه صورت گرفته است. رجوع كنید به: اندیشه دینی سكولار در حوزه معرفت سیاسی و غرب شناسی، موسی نجفی، ص۱۱۵
ملك المتكلمین و سیدجمال واعظ و شیخ احمد مجد الاسلام كرمانی، رویای صادقانه، به كوشش: بهرام چوبینه، انتشارات مرد امروز، ۱۳۶۵، ص۱۰
همان، صص۲۸-۳۰
ابراهیم صفایی، همان، ۶۴۶
همان، ص۶۵۷
همان، ۶۵۲
همان، ۶۵۷
همان، صص۶۴۶و۶۵۰
تحریر العقلاء، شیخ هادی نجم آبادی، همان، مقدمه ابوالحسن فروغی
موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۸۱، صص۶۰۰ و۶۰۵
مرتضی مدرسی، همان، ص۲۶۷
بهرام چوبینه، رویای صادقانه، همان، صص۲۸ و۲۹
ادوارد براون، همان، ص۳۴۰
همان
همان، ص۳۳۹
رویای صادقانه، همان، ص۳۲ به نقل از دایره المعارف بشر، ص۳۶۵
ادوارد براون، همان، ص۳۳۹
مهدی ملك زاده، همان، كتاب دوم، صص۴۱۸ و۴۱۷- ادوارد براون، همان، ص۳۴۰
ادوارد براون، همان، ص۳۴۰
مرتضی مدرسی، همان، ص۲۶۸
علی ابوالحسنی(منذر)، همان، صص۱۳۲ و۱۳۳
باید دانست كه در لغتنامه دهخدا كه بخشی از آن كار همكاران اوست، نكات ناسنجیده مذهبی فراوانی دیده می شود. رجوع كنید به: بررسی لغتنامه دهخدا، رضا استادی.
گزیده مقالات و متون درباره فمینیسم، مدیریت مطالعات اسلامی: مركز فرهنگی بین المللی، انتشارات بین المللی المهدی، تهران، ۱۳۷۸،(مقاله انجمنهای نیمه سری زنان در نهضت مشروطیت)
فرحناز حسام، دولت و نیروهای اجتماعی در عصر پهلوی اول، مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۲، ص۱۴۷
ادوارد براون، صص۳۴۶ و۳۴۷
نهضت مشروطیت ایران، مجموعه مقالات، مقاله: درآمدی برخاستگاههای فكری مشروطیت، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، ۱۳۷۸، صص۲۳۳ و۲۳۴
منبع : ماهنامه زمانه