شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی اشتباهاتش را جبران می‌کند؟


دموکراسی اشتباهاتش را جبران می‌کند؟
باراک حسین اوباما، که مادری آمریکایی و پدری کنیایی دارد، در ژانویه‌ی گذشته چهل و چهارمین رئیس جمهور آمریکا شد. برای بسیاری شگفت آور بود که اکنون اوبامای سیاه در کاخ سفیدی ساکن خواهد شد که توسط برده‌های آفریقایی –بین ۱۷۹۲ تا ۱۸۰۰م.- ساخته شده بود. از جنایات نژادپرستان افراطی بر علیه سیاهان آمریکا مدت زیادی نمی‌گذرد. هنوز نسلی از مردم آمریکا زنده هستند که قانون ممنوعیت تحصیل سیاهان را به یاد دارند. هنوز کسانی هستند که خود از یاران مارتین لوتر کینگ -مبارز حقوق سیاهان آمریکا- بودند. اما امروز یک دورگه‌ی سیاه و سفید در قامت رئیس‌جمهور آمریکا ظاهر می شود. آیا دموکراسی در درازمدت اشتباهات خود را جبران می کند؟
● منطق حاشیه/ متن :
دموکراسی منطق عملکرد متن تجدد است. یعنی تجدد را بدون دموکراسی نمی توان فهم کرد. به نظر می رسد بهترین روش برای بیان رابطه ی تجدد و دموکراسی استفاده از دوگانه ی حاشیه/متن است. متن تجدد "دیگرانی" را برای خود تعریف می کند. آن "دیگران" حاشیه های متن هستند. "هر قدرتی، موجد مقاومتی است" و حاشیه ها مقاومت هایی در برابر متن هستند. "حاشیه نگاتیو متن است". متن، هویت و کیستی خود را با حاشیه تعریف می کند. اما هیچ زمانی حاشیه، متن نمی شود. یعنی تا زمانی که مقاومت می کند، "دیگری" باقی می ماند.
اما قدرت بی‌بدیل تجدد در این است که توان جذب حواشی ناسازگار را دارد. برخورد با حواشی در دو مرحله صورت می گیرد. مرحله‌ی اول "مرحله‌ی سرکوب" است. سرکوب حواشی و اقلیت‌ها همیشه در طول تاریخ وجود داشته است. اما هیچ گاه سرکوب به اندازه ی دوران تجدد سیستماتیک و حساب شده نبوده. سرکوب تا جایی ادامه پیدا می کند که نیرویی جدی از داخل مقاومت حاشیه، متن را تهدید کند. حال در مرحله ی دوم، "جذب و هضم" حاشیه در متن آغاز می شود. متن دوباره از اول نوشته می شود. اما آیا حاشیه ی جذب شده خطرناک است؟
به عنوان مثال، از جمله ی این حواشی برای تجدد انگلیسی جنبش کارگری در این کشور بود. این جنبش که از مارکسیسم تاثیر پذیرفته بود، موجودیت متن را تا حدودی زیر سوال می برد و خواستار تغییرات جدی در چینش عناصر متن تجدد انگلیسی بود. این جنبش حاشیه ای زمانی که با تاثیر از شوروی قدرتی داشت،سرکوب می شد. اما زمانی که سرکوب آن بی نتیجه ماند. یکی از دو حزب اصلی در پارلمان انگلستان را به خود اختصاص داد. حزب کارگر انگلستان توانست نیم ِپارلمان را از آن خود کند و در قانون گذاری ها سهیم شود. اما دیگر انقلابی نبود. در چهارچوب اصول سرمایه داری فعالیت می کرد.
دموکراسی منطق عملکرد تجدد است. دموکراسی شیوه ی جذب حاشیه در متن است، به صورتی که متن از ابتدا بازنویسی شده و سهمی هر چند اندک به آن داده شود. در ازای آن، روحیه ی انقلابی حاشیه ستانده می شود. دیگر کارگران انگلیسی حتی اگر از شرایط کار ناراضی باشند، آرامشی روانی دارند که کسانی در پارلمان به فکر آنها هستند.
منطق عملکرد تجدد بر اساس ِپیش فرض ِنبود ِمعیاری فراتاریخی است. یعنی فراموشی دین و هر نوع معیار تمییز فرا زمینی که به ما قدرت تمییز حق از باطل را ارائه کند. در عوض، معیار، خواست و تمایل انسانی است. یعنی انسان مداری به معنای اخیر، محور تفکیک اندیشه ی تجدد از اندیشه های دوران های قبل از آن است. معیار اصلی در دو مرحله ی سرکوب و جذب، "قدرت" است. یعنی حاشیه ای که قدرت چانه زنی بیشتری دارد می تواند سهم بیشتری بگیرد و ناتوان، محکوم به نابودی است. حاشیه ای که توان مقاومت ندارد در همان مرحله ی اول دفع می شود و هیچگاه سهمی را به خود اختصاص نمی دهد.
● اوباما سیاهپوستِ سفید پوست:
آیا اوباما سیاه پوست است؟ این بسته به این است که سیاه پوست بودن را چگونه تعریف کنیم. مثلاً از منظری بیولوژیک اوباما سیاه پوست نیست بلکه چند نژادی (Biracial) است. ۵۰ درصد سفید، ۵۰ درصد سیاه. اما فرهنگ آمریکایی او را ۱۰۰ درصد سیاه به حساب می آورد. نیمه‌ی سفید او دیده نمی شود. پس از انتخاب اوباما، این بحث مطرح شد که نوعی تفکر نژادپرستانه در پس ِ این بیان وجود دارد که چند نژادی بودن را به رسمیت نمی شناسد. جامعه ی آمریکایی مانند برخی جوامع متجددِ متاخر چند فرهنگی (Multicultural) است. که این تکثر فرهنگ ها و نژاد ها به ظهور انسان هایی با فرهنگ‌های متفاوت و متکثر منجر می شود مانند فرهنگ های افریقایی-آمریکایی ها، آسیایی-آمریکایی ها و ... .
بیایید سیاه پوست بودن را نه امری صرفاً بیولوژیک که امری فرهنگی در نظر بگیریم. اوباما حامل نماد های بسیاری است. او نماد شرمندگی سفید پوستان نژادپرست از سالها برده داری است. او نماد موفقیت مارتین لوتر کینگ در گرفتن حق سیاه پوستان است. او نماد پیروزی دیدگاه لینکلن در لغو برده داری است. اوباما نماد حاشیه ی سرکوب شده ی سیاهان آمریکایی است. نماد شرمندگی از سرکوب وحشیانه ی نسل های پیش از او.
ستاد انتخاباتی و مشاوران او تا به حال به خوبی از این نمادها بهره برداری کرده اند. او در روز سخنرانی افتتاحیه ی ریاست جمهوری اش بر همان انجیل قدیمی که لینکلن (شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا) بر آن قسم خورده بود، دست گذاشت. جشن دویستمین زادروز لینکلن، در دوازدهم فوریه امسال، را با شکوه برگزار کرد. او حتی سعی کرد مانند الگوی چینش سیاسی لینکلن، از جمهوری خواهان هم در کابینه اش استفاده کند. او بنا به هر مناسبتی از شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا یاد می کند.
همین طور اسطوره ی مارتین لوتر کینگ هم از ذخایر نمادهای اوباما است. کینگ که خود از گاندی درس هایی در مبارزه ی بدون خشونت آموخته بود، سعی کرد از روش های مسالمت آمیز در مبارزه بر ضد نژادپرستی آمریکایی استفاده کند.
هم لینکلن و هم لوتر ترور شدند. جنبش سیاهان هم بارها به خشن ترین شکل ممکنه سرکوب شد. اما بعد از مدتی این جنبش در متن تجدد قابل هضم شد. تا امروز که حاشیه با تغییر شکل در متن سیاست آمریکا ظاهر می شود.
حزب دموکرات آمریکا دو نامزد برای ریاست جمهوری معرفی کرده بود: هیلاری کلینتون و باراک اوباما. هر دوی اینها در صورت انتخاب شدن حامل نمادهایی از حاشیه بودند: کلینتون حامل نماد جنبش های زنان و اوباما حامل نماد جنبش سیاهان آمریکا.
بعد از هشت سال ریاست جمهوری جرج بوش، ضربه ای اساسی به جایگاه نمادین آمریکا در جهان به مثابه ی “ابرقدرت جهانی” وارد شد. اگر به لحاظ نظامی در این دوره بوش سعی کرد که آمریکا را پلیس جهان معرفی کند، اما به لحاظ اقتصادی ضربه های وحشتناکی بر اقتصاد کشورش وارد کرد. از جنبه ای دیگر با آشکار شدن جنایات نظامیان آمریکایی در افغانستان و عراق، ایده ی آمریکا، “سرزمین فرصت‌ها” نیز دچار دگرگونی شد. نه تنها سرمایه ی اقتصادی که سرمایه ی فرهنگی آمریکا نیز صدمه دید. سرمایه داری متجددانه اکنون می بایست در صدد جبران صدمات برآید. با روی کار آمدن حاشیه و فردی از فرودستان و سرکوب شدگان، چهره ی سرمایه داری آمریکایی ترمیم می شد.
روی کار آمدن اوباما، کارکردی بی بدیل برای نظام قدرت در آمریکا داشت و به ادامه ی حیات سیستم کمک می کرد. پس از ویرانی‌های یک سفیدپوست آمریکایی یک سیاه‌پوست با پشتوانه ای از نمادها باید روی کار می آمد تا چهره ی آمریکا بار دیگر ترمیم شود. امروزه دیگر از جنبش ها و سرکوب های خشن سیاهان خبری نیست. متن بار دیگر بازنویسی شده و جنبش سیاهان در متن هضم شده است. همان گونه که در انگلستان حزب کارگر، جنبش کارگری را در خود هضم کرد.
اوباما حامل آن نمادهاست. اما تا چه زمان می توان با نماد ها زیست؟ جان استوارت دیلی شو (Jon Stewart daily show) نام برنامه‌ی پرمخاطبی در شبکه ی سی ان ان است که با نگاهی طنز به وقایع سیاسی روز می پردازد. بعد از انتخاب اوباما و محبوبیت روزافزون او در میان مردم، در قسمتی از این برنامه یک صفحه ی مدرج نشان داده می شد که عقربه ای نشان دهنده ی محبوبیت اوباما در آن در حال حرکت است. درجه ها از رئیس جمهور نرمال بود تا پسر خدا که لقب مسیح (ع) است. و مجری برنامه اعلام می کرد که اوباما کم کم دارد به درجه‌ی محبوبیت مسیح (ع) نزدیک می شود. کنایه‌ی او نشان از این دارد که از این پس اوباما مجبور است که هر روز در سیستم و با حفظ مقتضیات سیستم موجود، تصمیم گیری کند و از این پس، قضاوت ها بر تصمیمات او متکی خواهد بود نه بر نمادها.
آیا دموکراسی اشتباهات خود را جبران می کند؟ یا اینکه حاشیه ها را محک می زند. اگر قابل سرکوب باشند سرکوبشان می کند و اگر قابل سرکوب و حذف نباشند آنها را در منطق خود بازتعریف و جذب می کند؟
به نظر می رسد که سیستم تجدد آمریکایی امروزه بار دیگر خود را بازسازی کرده است. اما نکته اینجاست که اوباما در روز سخنرانی افتتاحیه و پس از سوگند یاد کردن بر انجیل لینکلن، در ابتدای سخنرانی اش گفت “ما آمریکایی ها هیچ وقت برای سبک زندگی‌مان از کسی عذرخداهی نمی کنیم”. نکته اینجاست که راه درازی است از آمریکای پلیس جهانی و هدایت کننده ی کودتاهایی در جهت منافعش در هر نقطه از جهان تا آمریکایی که نمی خواهد عذرخواهی کند. راه درازی است از قدرت بلامنازع بودن تا فرار از عذر خواهی. آمریکا در این چند سال اخیر چند گام عقب‌نشینی کرده است. حتی اگر از بیان این عقب نشینی طفره برود.
□□□
شماره ۹+۳۰ مجله راه نشریه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شد.
این شماره از راه ویژه رویدادهای فرهنگی سال ۸۷ است به همراه پرونده ای ویژه بیست و هفتمین جشنواره فیلم فجر. پرونده ویژه رویدادهای فرهنگی سال ۸۷ پنجاه یادداشت است درباره رویدادها، کتابها جشنواره‌ها فیلمها و شخصیتهای فرهنگی خبرساز در سال گذشته .
سیدمرتضی هاشمی
راه، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی
منبع : سایت الف