شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

امنیت ملی از منظر تئوری نئورئالیسم


امنیت ملی از منظر تئوری نئورئالیسم
نئورئالیسم۱ (نوواقع گرایی) را که در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ شکل گرفت می توان بیش از هر چیز تلاشی برای علمی کردن واقع گرایی دانست. در شرایطی که واقع گرایی کلاسیک متهم به آن بود که سنت گرا و غیرعلمی است، برخی از واقع گرایان تلاش کردند روایتی علمی از واقع گرایی عرضه کنند که با معیارهای علمی مرسوم مطابقت داشته باشد.
از طرفی واقع گرایی به لحاظ عدم توجه به مسائل اقتصادی نیز مورد انتقاد قرار داشت، در نتیجه یکی دیگر از حوزه های مورد توجه واقع گرایی جدید مسائل اقتصادی بین المللی بود. از متقدمان نئورئالیسم کنت والتز را می توان نام برد که در اثرش تحت عنوان نظریه «سیاست بین الملل» سعی کرد کالبد از هم گسیخته اندیشه های رئالیسم سیاسی را سامان داده، آن را به صورت یک نظریه رسمی مطرح سازد.
نئورئالیسم ضمن تاکید بر فقدان اقتدار مرکزی سطح تحلیل را نظام بین الملل قرار می دهد و معتقد است که ساختار نظام بین الملل نوع و قواعد بازی را مشخص می کند. بر این اساس سیاست خارجی همه دولت ها تحت تاثیر عوامل سیستمیک قرار دارند و مانند توپ های بیلیارد از همان قواعد هندسه و فیزیک سیاسی تبعیت می کنند.
از آنجا که نئورئالیست ها بر مختصات ساختاری نظام بین الملل تاکید می ورزند، معتقدند که چنین فشارهای ساختاری سبب می شود تا با وجود تفاوت در افراد و دولت ها، روش ها و رویه های نسبتاً یکسان و همگونی از سوی آنها اتخاذ شود.
مساله اصلی که برای والتز اهمیت دارد و بنیان نظریه او محسوب می شود این است که چرا دولت ها به رغم تفاوت هایی که از نظر سیاسی، ایدئولوژیک و... دارند، در نظام بین الملل رفتار مشابهی را در سیاست خارجی به نمایش می گذارند؟ این شباهت را نمی توان براساس ویژگی واحدها توضیح داد و در مقابل باید به یک برداشت سیستمی از سیاست بین الملل متکی بود؛ «هر نظام مرکب از یک ساختار و واحدهای متعامل است.
ساختار مولفه ای نظام گستر (System-Wide) است که امکان می دهد راجع به نظام به عنوان یک کلیت بیندیشیم... در تحلیل ساختار باید خصوصیات واحدها، رفتار آنها و کنش های متقابل آنها را کنار بگذارند یا از آنها انتزاع کنند... اینها باید حذف شوند تا بتوانیم میان متغیرهای سطح واحدها و متغیرهای سطح نظام تفکیک قائل شویم.»۲
ساختار در وهله اول با تعامل واحدها شکل می گیرد اما بعد از شکل گرفتن رفتار دولت ها را تعیین می کند. ساختار براساس ترتیب اجزا تعریف می شود و تغییرات در این ترتیبات است که می تواند به تغییر ساختاری منجر شود و نه تغییر در سطح واحدها.
هم ساختار و هم اجزای نظام مفاهیمی اند که در ارتباط با کارگزاران و کارگزاری اند اما با اینها یکی نیستند. ساختار قابل مشاهده نیست و ما آن را در «واواقعیت انضمامی» رویدادهای اجتماعی به استناد احراز وجود ساختار که در وهله نخست براساس انتزاع آن از واقعیت صورت گرفته، تشخیص می دهیم. پس ساختار یک امر انتزاعی است.۳ مشکلات و چالش های همکاری بین کشورها از دیدگاه نئورئالیسم به شرح ذیل است:
۱) از منظر نئورئالیسم. در نظام آنارشیک بین الملل امکان همکاری بسیار محدود است. با وجود اینکه دولت ها ممکن است از همکاری و همگرایی سود اقتصادی ببرند، اما عواید اقتصادی تحت الشعاع منافع سیاسی قرار می گیرد. دولت ها همواره از چگونگی توزیع عواید ناشی از همکاری نگرانند و از آن می ترسند که دیگران بیشتر از آنها از همکاری سود ببرند.
بنابراین به رغم آنکه ممکن است سود یا دستاورد مطلق (absolute gain) ناشی از همکاری زیاد باشد، اما برای آنها آنچه اهمیت بیشتری دارد دستاورد نسبی (relative gain) است که اگر به زیان آنها باشد، مانع از همکاری یا تداوم آن خواهد شد. پس این آنارشی است که در میزان همکاری و حوزه های آن محدودیت ایجاد می کند.۴
مع ذلک از نظر نئورئالیسم دولت ها به جای اینکه به همکاری (خصوصاً همکاری های امنیتی) به عنوان عاملی جهت تامین منافع دو طرف بنگرند، همیشه در حال مقایسه این مساله هستند که کشورشان در مقایسه با کشوری که با آن همکاری می کنند، چقدر بیشتر به دست می آورند. فلذا چون دولت ها همیشه تلاش می کنند منافع و دستاوردهای خود را در محیط بین المللی که سرشار از رقابت، بی اعتمادی و بی ثباتی است به حداکثر برسانند، بنابراین دستیابی به همکاری های به خصوص امنیتی دشوار و حفظ آن دشوارتر خواهد بود.
این در حالی است که نئولیبرال ها به فایده های مطلق عنایت دارند و بدون توجه به آنچه نصیب دیگران می شود، سعی می کنند مقدار بیشتری از امکانات موجود را به خود اختصاص دهند. در حقیقت آنها نگران این موضوع هستند تا مقدار نفعی که کسب می کنند، افزایش دهند.
۲) عامل دیگری که منجر به ایجاد فضای بی اعتمادی در رقابت در زمینه امنیت و همکاری میان کشورها حتی پس از تحولات ۱۹۸۹ شده است، مساله تقلب (heating) است.
نویسندگانی همچون والتز و مرشایمر انکار نمی کنند که کشورها اغلب با هم همکاری می کنند یا اینکه در دوران پس از پایان جنگ سرد، فرصت هایی بیش از پیش برای کشورها جهت کارهای مشترک به وجود آمده است. با این حال آنها معتقدند حد و مرزهای مشخصی برای این همکاری وجود دارد، زیرا کشورها همواره نگران تقلب کردن دیگران بوده اند و همیشه هم این احساس را نسبت به یکدیگر خواهند داشت.
ریسک این امر با در نظر گرفتن تکنولوژی نظامی مدرن، که می تواند به سرعت توازن قوا میان کشورها را تغییر بدهد، بسیار بالا ارزیابی می شود. مرشایمر معتقد است؛ «چنین تحولی می تواند فرصتی برای طرف متقلب فراهم کند به گونه ای که کشور قربانی را دچار شکستی قطعی کند.
دولت ها از این وضعیت آگاه هستند و اگرچه آنها به پیمان های همکاری نظامی می پیوندند و موافقتنامه های کنترل تسلیحاتی امضا می کنند ولی ضمن حفظ احتیاط معتقدند که در نهایت باید امنیت ملی را خود آنها تامین کنند. این مساله یکی از دلایلی است که به رغم وجود پیمان کاهش تسلیحات استراتژیک که در اوایل دهه ۱۹۹۰ به امضا رسید و تمدید پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای در سال ۱۹۹۵، قدرت های هسته ای همچنان بخشی از تسلیحات هسته ای خود حفظ می کنند.
▪ فرضیه های اصلی نئورئالیسم بدین قرار است:
نظام بین الملل براساس هرج و مرج (آنارشی) است. منظور آنها از این گفته این نیست که نظام مزبور الزاماً براساس آشوب است بلکه هرج و مرج به معنی این است که هیچ قدرت مرکزی که توانایی کنترل و رفتار دولت ها را داشته باشد، وجود ندارد.
کشورهایی که ادعای حاکمیت دارند برای دفاع از خود و گسترش قدرت به ناگزیر توانمندی های نظامی تهاجمی تدارک خواهند دید. به این ترتیب آنها همواره خطری بالقوه علیه یکدیگر به شمار می آیند.
تردید (عدم قطعیت) که منجر به نوعی بی اعتمادی می شود، جزء ماهیت نظام بین المللی است. دولت ها هیچ گاه نمی توانند نسبت به اهداف و مقاصد همسایگان شان مطمئن باشند، بنابراین همواره باید برای دفاع از خود آمادگی داشته باشند.
دولت ها در پی حفظ استقلال و حاکمیت ملی خود خواهند بود و در نتیجه بقا به عمده ترین انگیزه رفتاری آنها تبدیل خواهد شد. گرچه حکومت ها عقلانی رفتار می کنند، ولی همیشه احتمال اشتباه در محاسبات نیز وجود دارد. در جهانی که اطلاعات ناقص از ویژگی های اصلی آن باشد دشمنان بالقوه همواره انگیزه ای برای نشان دادن نادرست توانمندی های خود دارند تا مخالفان و رقبای خود را مجبور به حدس و گمان کنند.
این امر ممکن است منجر به اشتباه در خصوص منافع «واقعی» کشور شود. در مجموع نئورئالیست ها معتقدند این فرضیه ها منجر به ایجاد گرایش در دولت ها نسبت به اقدامات تجاوزگرانه علیه یکدیگر می شود.
براساس این دیدگاه امنیت ملی یا ناامنی تا حد زیادی حاصل ساختار نظام بین الملل است (و به همین دلیل است که این نویسندگان را گاهی رئالیست های ساختاری Structural realists می نامند.) ساختار هرج و مرج به شدت پایدار تلقی می شود. حاصل چنین دیدگاهی آن است که سیاست بین الملل در آینده احتمالاً همانند گذشته خشونت بار خواهد بود.
از نظر نویسندگان نئورئالیستی مانند مرشایمر ویژگی سیاست بین الملل ممکن است جنگ هایی همیشگی نباشد، اما به هر حال منجر به رقابت امنیتی مداومی خواهد شد که در آن جنگ مانند باران ، احتمالی دائمی خواهد بود.
رئالیست ها می پذیرند که همکاری بین کشورها ممکن است اتفاق بیفتد و در عالم واقع هم چنین است، اما این همکاری محدودیت های خود را دارد. عامل محدودکننده آن در منطق مسلط رقابت امنیتی است که هیچ میزانی از همکاری قادر به از بین بردن آن نخواهد بود. بنابراین احتمال دستیابی به صلح واقعی و پایدار یا جهانی که در آن حکومت ها برای کسب قدرت با یکدیگر رقابت نمی کنند، بسیار اندک به نظر می رسد. ۵
یکی از مهم ترین اندیشمندان روابط بین الملل در حوزه پارادایم نوواقع گرایی و از سیاستگذاران تئوری ثبات هژمونیک، رابرت گیلپین است. طرفداران این تئوری استدلال می کنند که اقتصاد آزاد در سطح جهان مستلزم یک قدرت مهاجم و غالب است. کوهن می گوید؛ «سلطه یک کشور واحد بر دنیا جزء لاینفک تئوری است.» کیندلبرگر تصریح کرده و می افزاید؛ «برای اینکه دنیا ثبات (امنیت) داشته باشد، باید یک ثبات دهنده و فقط یک ثبات دهنده باشد.» ۶
مطابق این استدلال، ثبات سیستم یک متغیر وابسته به قدرت است. تمرکز قدرت منجر به ثبات سیستم می شود و حال آنکه انکسار قدرت به بی نظمی سیستم می انجامد. از این استدلال چنین استنباط می شود که همکاری نیز یک متغیر وابسته به قدرت است چرا که این رهبر یا سرکرده است که رژیم های بین المللی را ایجاد کرده و موجب تسهیل همکاری می شود. بنا به نوشته کوهن این نوع همگرایی پس از سیطره نیز ادامه خواهد داشت چرا که پس از اضمحلال یا ضعیف شدن مهاجم، سایر بازیگران قواعد، اصول، نرم ها و رویه های ایجاد شده را رعایت خواهند کرد. ۷
بدین ترتیب آشکار می شود که مساله امنیت یک مساله سیستمی است که در آن افراد، دولت ها و سیستم همگی نقش دارند و عوامل اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی همپایه عوامل سیاسی و نظامی حائز اهمیت اند.۸
در این بین نئورئالیسم اصالت و تقدم را به سیستم می دهد. از آنجایی که ریشه ناامنی به وجود تهدیدات و آسیب پذیر در برابر آنها بازمی گردد لذا برای تامین امنیت می توان از دو طریق اقدام کرد. اتخاذ تدابیری برای کاهش آسیب پذیری خود، یا تلاش برای از میان برداشتن یا کاهش تهدیدات از طریق برخورد با سرچشمه آنها. گزینه نخست چون دامنه آن عمدتاً از داخل کشور مورد تهدید فراتر نمی رود به عنوان استراتژی امنیت ملی یاد شده و گزینه دوم را چون به تنظیم مناسبات میان دولت ها خواه به شکل مستقیم و خواه از طریق ایجاد تغییراتی در شرایط سیستمی موثر بر احساس امنیت دولت ها بستگی دارد، استراتژی امنیت بین المللی خوانده اند. مع ذلک برخلاف دیدگاه های سنتی و قدیمی که سیاست خارجی را ادامه سیاست داخلی می دانستند، به نظر می رسد که در شرایط کنونی این سیاست داخلی است که ادامه سیاست خارجی و بلکه ساختار نظام بین الملل است. ساختار سیستم بین المللی تعیین کننده شکل و ماهیت همکاری های بین المللی است و این نوع همکاری ها در حوزه های امنیتی پیچیده تر و چالش برانگیزتر از سایر حوزه ها است.
شاید هیچ موضوعی به اندازه امنیت ملی متاثر از ساختار نظام بین الملل نباشد. این امر مهم ترین پیام تئوری نئورئالیسم در حوزه روابط بین الملل است.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
روح الله کنگاوری
منبع : روزنامه شرق