چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


هیچ عینکی با این خطوط خوانا نیست


هیچ عینکی با این خطوط خوانا نیست
قبل از هر چیز طرح این نکته ضروری است که مطالب تئوریک موجود در این نوشته ابداعی نیست، بلکه بازتابی است از خوانده‌های پیشین در سال‌های دور؛ به‌ویژه متاثر از دو کتاب <طلا‌ در مس> و <کیمیا و خاک> و تدقیق شخصی درباره ماهیت شعر. نگارنده معتقد است که ساحت وجودی شاعر و شعرش اساسا در سه سطح کلی جلوه‌گر می‌شود: ساحت نوعی شاعر، ساحت تاریخی شاعر و ساحت ادبی- زیبایی‌شناسی شعر.
ساحت‌های مذکور باید به ترتیب، افق فلسفی- هستی‌شناسی، افق اجتماعی- تاریخی و افق ادبی - زیباشناسی را در دید و ذهن خواننده بگسترند. انعکاس دغدغه‌های کلا‌نی چون مرگ، جبر، اختیار، اصل ستیزه، جهان، انسان و... در شعر، بازتاب دغدغه‌های نوعی شاعرند. انعکاس دغدغه‌های <در زمانی> و <در مکانی> شاعر امری است که نشان‌دهنده وزن تاریخی شاعر است. شاعر در یک تاریخ ویژه و جغرافیای معین زندگی می‌کند که بازتاب این دغدغه‌ها در شعر با عنوان دغدغه‌های در زمانی یا اجتماعی- تاریخی شاعر شناخته می‌شود.
ظهور مجموعه شگردهای بیانی، زبانی، آرایش‌های کلا‌می‌ و... تبلور روح هنرمندانه شاعر است. ما هیچ‌گونه تقدم و تاخری در ظهور هیچ‌یک از ساحت‌ها و در تاکید بر هیچ‌یک از افق‌ها نمی‌بینیم. شاعر از آنجا که انسان است، دغدغه‌های هستی‌شناختی- فلسفی و دغدغه‌های تاریخی- اجتماعی دارد و از آنجا که هنرمند است نمی‌تواند دغدغه زیبایی‌شناسی و ادبی نداشته باشد. نگاه به شعر شاعران بزرگ سرزمین ما و سرزمین‌های دیگر این آگاهی را به ما منتقل می‌کند که راز عظمت‌شان در انعکاس این دغدغه‌ها در شعرشان بوده است. ‌
با این مقدمه، به سراغ مجموعه شعر <داوود در حنجره داشت> می‌رویم و ابعاد آن را از این زوایا بررسی می‌کنیم. با ایقان به این مهم که دیگران می‌توانند از زوایای دیگر، اثر مورد نظر را مورد بررسی قرار داده و چشم‌اندازی دیگر را به روی خوانندگان بگشایند.
۱) افق فلسفی- هستی‌شناسی شعر
قلت انعکاس دغدغه‌های نوعی انسان به خوبی در شعرهای مجموعه مشهود است. از موارد بازتاب یافته در شعر می‌توان به دغدغه <مرگ>، <زمان> و جریان اجتناب‌ناپذیر آن و دغدغه <عشق( >عشقی شخصی شده) اشاره کرد که ابعاد سرشتی و ماهیتی آن هیچ‌گاه بازتابانیده نمی‌شود.
۲) افق اجتماعی- تاریخی شعر ‌
شعرها به شدت شخصی و خصوصی‌اند و از حیث انعکاس وجود تاریخی شاعر ضعیف می‌نمایند. چنین امری شاید بازتابی از مناسبات به‌شدت بورژوایی جامعه و فردگرایی پالا‌یش‌نیافته فرهیختگان ما باشد و یا انعکاسی است از روح آزرده‌ای که خسته از ملا‌ل روزگار به کنج تنهایی‌های انبوهش پناه می‌برد. البته می‌توان دلا‌یلی دیگر را نیز افزون بر دلا‌یل مذکور مطرح کرد: فقدان چنین ساحتی در وجود شاعر؛ سرکوب این ساحت با ابزارهای تئوریک و غیرتئوریک شاعران <پسا نیمایی>؛ که البته این همه تنها در سطح پرسش است که امیدواریم به یاری خوانندگان پاسخی درخور بدان ارائه گردد. مواردی هم از انعکاس ساحت اجتماعی شاعر را می‌توان در برخی از اشعار دید: <اما / با این عطر پراکنده تا هفت آسمان چه کنم؟ / پنجشنبه عصر / نام‌های گرد گرفته را / با اشک و گلا‌ب می‌شویند / و پروانه‌های مچاله / بر نام‌های خفته در خاک / می‌بارند.( >ص۲۱)
۳) افق ادبی - زیباشناسی شعر
این ساحت از شعر در این مجموعه از گستردگی و برجستگی خاصی برخوردار است، اما پیش از پرداختن به آن ذکر نکاتی ضروری است.
بر این باورم که آنچه به‌عنوان بازی‌های زبانی که می‌خواهد خود را به‌عنوان یک سبک متفاوت از کلیت تاریخ ادبی این سرزمین نشان دهد، چیزی جز ظهور مجموعه‌ای آرایه به‌ویژه واج‌آرایی، ایهام، ایهام تناسب، ترکیب کنایه و ایهام تناسب، متناقض‌نما و جناس‌ها نیست. این را هم بگویم که نوسفران این راه، تبلور این صناعات را در شعر امروز آن هم به صورت مبالغه‌آمیز آن، امری ساخته و پرداخته چند شاعر این روزگار نپندارند و یا ادعای آنان را نپذیرند و به‌گونه‌ای هیجان‌زده نشوند که بپندارند که به کاربردن این صناعات و شگردهای زبانی و بیانی به ابتکار معاصرین مدعی بوده است. به نظر می‌رسد اکثر کسانی که با ادبیات کلا‌سیک موانست ندارند، در مقابل این هنرنمایی‌ها دچار شیفتگی مبالغه‌آمیزی می‌گردند؛ غافل از اینکه مواردی از این بازی‌های زبانی که در شعر شاعران امروز به عنوان امری بدیع می‌نماید، پیش از این به‌وسیله قدمای منتقد ما دسته‌بندی و به عنوان ظرایف ادبی شعر بر آن تاکید شده است.
به نظر من به دلیل نوع تعریفی که شاعر مجموعه از شعر دارد، بیشترین توان و دغدغه شاعر در این سطح ظهور می‌یابد. وجود و نوع دغدغه زیباشناسانه شاعر در این مجموعه بسیار شگفت‌انگیز می‌نماید و اتفاقا قوت و قدرت شاعر در همین سطح خود را نشان می‌دهد. به دلیل اهمیت این بخش، مجموعه خصایل زیباشناسی- ادبی این مجموعه را که بخشی از آنها امروزه با عنوان بازی‌های زبانی مطرح است، در موارد ذیل تقسیم‌بندی می‌کنم:
۱) ایهام و ایهام تناسب و ترکیب کنایه- ایهام:‌ با اندکی تسامح می‌توان ادعا داشت که همه شعرهای این مجموعه از این ویژگی برخوردارند و شاعر در ظهور و بروز این نوع ویژگی به عنوان یک سبک اصرار دارد. به طور نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: <شوخی چشمت را جدی نگرفتم>، <تو را بر آب می‌بینم>، <تو نخ تو نیستم که / سخت مرا گرفته‌ای>، / این کفشی که به پایم کرده‌ای>، <انداخته‌ام پشت گوشم / که تو را بشنوم>، <چوب درهای بسته را خورده‌ام> و... چنین دقتی از طرف شاعر در جهت کشف مناسبات آوایی و مفهومی ‌واژه‌ها در محور عمودی و افقی بسیار هنرمندانه و درخور تقدیر و ستایش است و نشان‌دهنده برخورد هنرمندانه شاعر با واژه‌ها و نسبت آنها با یکدیگر. خواندن این مجموعه برای کسانی که علا‌قه‌مند به این نوع اشعار هستند، می‌تواند بسیار مفید و آموزنده باشد. شاعر با چنین دغدغه‌ای، تعریف شهودی و الهامی ‌بودن شعر را در کلیتش به چالش می‌گیرد.
۲) جناس: <پرنده را پر / نده / در بارانی که اریب می‌بارد...> یا: <می‌تواند عقابی باشد / که دلم را / برای جوجه‌هایش می‌برد / یا قابی که...> و یا: <حرف نیز می‌زند سَرَم که / این سرم را بزنم...> و یا: <از پلنگان خالی است / لنگ‌لنگان هم که گفته باشی...>
۳) واج آرایی:‌ <صدایی شبیه شیشه شکسته / ... / مچاله در دست / مچ هیچ کسی را باز نمی‌کند.>
۴) پارادوکس: <پلک می‌گشایی / و با چشمانی باز / تا همیشه / به خواب می‌روی.>
۵) حسن تعلیل: این سطح از ظهور زیباشناساسانه شعر نشان‌دهنده قدرت تخیل شاعر است: این دریا / گریه ماهیانی است / که در گریه‌هاشان شناورند / روزی اگر / گریه‌هاشان را فراموش کنند.../ ماهیان در دل سنگ را دیده‌ای؟( به این دلیل ماهیان در دل سنگ مانده‌اند که گریه‌هایشان را فراموش کرده‌اند.) هر روز / دلی که تنها می‌تپد / از عمر جهان چیزی کم می‌شود (به این دلیل عمر جهان کم می‌شود که دلی تنها می‌تپد) آبشارها برای دریا شدن / از بلندی صخره‌ها پیاده می‌شوند ( به این دلیل آبشارها از صخره‌ها می‌ریزند که می‌خواهند به دریا برسند) آسمانی که / خواب ستاره‌هایش را / دیر ببیند / حقش است که تاریک باشد (به این دلیل آسمان تاریک است که خواب ستاره‌هایش را دیر می‌بیند.)
۶) بداعت‌های شاعرانه و عادت‌زدایی: <درد اول و آخرش یکی است...>، <هیچ عینکی / با این خطوط خوانا نیست (در زبان مرسوم می‌گوییم: هیچ خطوطی با این عینک خوانا نیست)
در پایان می‌خواهم محدود بودن و تک‌ساحتی بودن مساله پرداخت صرف به جنبه‌های زیباشناسی شعر را با پرسشی به چالش بگیرم.
فرض کنیم شعر شاعران مورد بحث را بخواهیم به زبانی دیگر ترجمه کنیم، آیا تمام آن مساعی که در سطح ایهام و ایهام تناسب انجام گرفته، بر باد نمی‌رود؟ شاید عده‌ای مدعی باشند که چنین عارضه‌ای ممکن است برای شعر اغلب شاعران بزرگ فارسی‌زبان پس از ترجمه اتفاق بیفتد. من نیز با این بزرگواران موافقم اما فکر نمی‌کنید در کنار این شگردهای بیانی و زبانی، شعر آن شاعران بزرگ از ساحت‌های نوعی و تاریخی نیز برخوردار است که زبان و زمان ویژه را درمی‌نوردد و باعث گسترش نامحدود فرامکانی و فرازمانی شعر می‌گردد؟ (مثل شعر خیام، مولا‌نا، حافظ)
به دلیل ارزشی که شعر آقای فخرایی دارد و خبر از استعدادی در عرصه شعر جوان ما می‌دهد، آرزومندیم که هنرشان را با محتوا یعنی ساحت‌های نوعی و <در زمانی> انسان نیز پیوند زنند و وقتی که در عرصه زیباشناسی- ادبی چنین توانمندند، همه توانشان را در سطح و ساحت مذکور متمرکز ننمایند و به انعکاس ساحت‌های دیگر وجود خویش، راغب گردند
بهمن ارجمند
منبع : روزنامه اعتماد ملی