شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


چرخش به چپ برای رشد


چرخش به چپ برای رشد
چپ و راست هر دو مدعی اند که خواهان رشد اقتصادی هستند. در این صورت آیا رای دهندگان باید تلاش کنند بین این دو دیدگاه یکی را برگزینند؟ البته مساله به این سادگی نیست و بخش اعظمی از مشکل به نقش بخت و اقبال نیز مرتبط است. اقتصاد آمریکا در دهه ۱۹۹۰ از موهبت انرژی ارزان قیمت، نوآوری و ابتکار وکالاهای باکیفیت و ارزان قیمت چینی برخوردار شده بود که همگی این عوامل دست به دست هم داد تا نرخ تورم کاهش یافته و رشد اقتصادی سریع تر شود.
کلینتون و آلن گرینسپن رئیس خزانه داری کل به خاطر این رشد چندان شایسته تقدیر نیستند گرچه مطمئناً سیاست های نادرست نیز می توانست اوضاع را خراب کند. در عوض مشکلات امروزین، قیمت های فزاینده انرژی و مواد غذایی و سیستم مالی درهم شکسته تا حدود زیادی معلول خط مشی های غلط است.
در واقع تفاوت های عمده ای در استراتژی های رشد وجود دارد که به نوبه خود پیامدها را نیز متفاوت می کند. اولین تفاوت به نوع برداشت از خود رشد بازمی گردد. رشد صرفاً به معنای افزایش تولید ناخالص ملی (GDP) نیست. رشد باید پایدار باشد؛ رشد مبتنی بر تخریب محیط زیست، مصرف مقروضانه یا بهره برداری از منابع طبیعی کمیاب. بدون مصرف مناسب درآمدها رشد نمی تواند پایدار باشد.
از سوی دیگر رشد باید همه جانبه و فراگیر باشد؛ حداقل اکثریت شهروندان باید منتفع شوند. افزایش تولید ناخالص داخلی می تواند اوضاع مادی اغلب شهروندان را بدتر کند. رشد اخیر آمریکا از نظر اقتصادی نه پایدار بوده و نه فراگیر است. اغلب آمریکایی ها امروزه فقیرتر از هفت سال پیش هستند.
حکومت ها باید به وسیله همه شمولی فزاینده رشد را بیشتر کنند. باارزش ترین منابع کشور، مردمان آن است. بنابراین ضروری است تضمین شود که هر کس می تواند از طریق دارایی خود به حیات خود به طور مناسب ادامه دهد که این امر مستلزم فرصت های آموزشی برای همگان است.
اقتصاد مدرن ریسک پذیری را نیز به همراه دارد. افراد در صورتی که شبکه ایمنی مناسبی وجود داشته باشد مشتاق پذیرش خطر نیز هستند. در غیر این صورت شهروندان ممکن است محافظت از رقابت بیرونی را خواستار شوند. تامین اجتماعی بسیار کارآمدتر از محافظت گرایی است.
ناکامی در راستای ترویج همبستگی ملی می تواند هزینه های دیگری را نیز دربرداشته باشد که هزینه های اجتماعی و شخصی لازم برای محافظت از دارایی ها و زندانی کردن مجرمان را شامل می شود. تخمین زده می شود که طی سال های آینده در آمریکا افراد بیشتری در صنایع امنیتی شاغل خواهند بود تا در امور آموزشی. هزینه یک زندانی می تواند بیشتر از هزینه یک دانشجوی هاروارد باشد. هزینه زندانی کردن دو میلیون آمریکایی - یکی از بالاترین تعداد سرانه زندانی در جهان - باید از تولید ناخالص داخلی کسر شود.
دومین تفاوت عمده بین چپ و راست به نقش دولت در ترویج توسعه مرتبط است از نظر چپ نقش دولت در زیرساخت ها و آموزش و فناوری نوین بسیار حیاتی است. دولت بنیان انقلاب اینترنت و بیوتکنولوژی مدرن را نهاد. در قرن نوزدهم پژوهش در دانشگاه های دولتی پایه های انقلاب کشاورزی را پی ریزی کرد. سپس دولت میلیون ها کشاورز آمریکایی را از موهبت این پیشرفت ها بهره مند ساخت.
در راستای ایجاد مشاغل جدید و حتی کل صنایع نوین وام های دولت به صنایع کوچک بسیار محوری بوده اند.
تفاوت نهایی شاید عجیب و غریب به نظر برسد؛ هم اکنون چپ بازار و نقش آن در اقتصاد را به رسمیت می شناسد ولی راست به ویژه در آمریکا این مساله را درک نمی کند. راست جدید به شیوه دولت بوش - چنی در واقع کورپوراتیسم قدیم در ظاهری جدید است.
راست جدید لیبرتاریان نیست. آنان به دولتی قوی همراه با قدرت اجرایی نیرومند اعتقاد دارند که در راستای دفاع از منافع کنونی همراه با بی اعتنایی به اصول بازار به کار گرفته می شود. لیست مثال ها بسیار طولانی است ولی یارانه های تخصیص یافته به شرکت های بزرگ و تعرفه ها در جهت حمایت از صنعت فولاد را نیز شامل می شود ولی ناهماهنگی بین لفاظی ها و واقعیت سابقه دیرینه ای دارد؛ محافظت گرایی در دوران زمامداری ریگان فی المثل از طریق تحمیل موانع صادراتی داوطلبانه بر اتومبیل های ژاپنی گسترش یافت.
در عوض چپ جدید تلاش دارد بازار به وظیفه خود عمل کند. بازارهای لجام گسیخته به خوبی کار نمی کنند و مشکلات مالی کنونی این مساله را تایید می کند. مدافعان بازار گاه اعتراف می کنند که بازار ممکن است درست کار نکند ولی آنان مدعی اند بازار خود را اصلاح می کند. طی دوران رکود بزرگ استدلالات مشابهی شنیده می شدند: نیازی نیست دولت کاری بکند زیرا بازار در درازمدت اشتغال کامل را ایجاد خواهد کرد ولی همان گونه که جان مینارد کینز اشاره می کند: در درازمدت ما همگی می میریم.
در چارچوب زمانی ما بازارها خود اصلاح گر نبوده اند. دولت ها نیز نمی توانند در حالی که کشور به سوی رکود و تباهی پیش می رود، دست روی دست بگذارند، حتی زمانی که این مشکلات به واسطه طمع بیش از حد بانکداران یا برداشت غلط نهادهای تامینی، ایجاد شده باشد ولی حتی اگر دولت ها قصد داشته باشند هزینه بهبود اقتصاد را پرداخت کنند باید به گونه ای عمل کنند که این بهبودسازی کمتر ضروری شود. منشور غیرتنظیم گری راست اشتباه بود و ما اکنون هزینه آن را می دهیم. از سوی دیگر این هزینه بسیار زیاد خواهد بود شاید بیش از ۵/۱ تریلیون دلار فقط در ایالات متحده.
راست اقتصادی ریشه های عقلانی خود را از آدام اسمیت می داند ولی اسمیت در حالی که به قدرت بازار اشاره می کرد به محدودیت های آن نیز اذعان داشت حتی در دوران وی نیز بازرگانان می دانستند به واسطه بالا بردن قیمت ها می توانند سود بیشتری ببرند تا از طریق تولید کالاهای ابتکاری و این امر ضرورت قوانین ضدتراست را آشکار می کند.
باید دانست هم اکنون ترویج رشد پایدار بسیار سخت تر از هر زمانی است. امروزه چپ برخلاف راست از برنامه منسجمی برخوردار است که نه تنها رشد بیشتر بلکه عدالت اجتماعی را نیز نوید می دهد. از این رو انتخاب گزینه بهتر برای رای دهندگان آسان به نظر می رسد.
جوزف استیگلیتز ترجمه: یعقوب نعمتی وروجنی
منبع: Project syndicate August، ۲۰۰۸.
منبع : روزنامه سرمایه