پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تا مغز استخوان


تا مغز استخوان
با توجه به اقبال دیرهنگام لویی فردینان سلین به عنوان یکی از غول های داستان نویسی جهان و رویکرد برخی مترجمان به ترجمه آثار وی در سال های اخیر «نگارش در تعارض» را می توان مولودی بهنگام در شناخت عمیق تر از متن و شخصیت این نویسنده بزرگ فرانسوی به شمار آورد. این اتفاق در مورد برخی از آثار داستانی رخ نداد و می توان سال هایی را در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه اخیر به یاد آورد که هجوم کتاب و مقالات نظری در مورد ادبیات پست مدرن به پژواک نام هایی منجر شد که در اکثر موارد هیچ اثر ترجمه شده یی از آنها در میان نبود. بررسی همزمان متن و شخصیت سلین که موضوع کتاب را معطوف به خود ساخته، نویسنده را بر آن می دارد در مقدمه بر نکته یی اساسی انگشت گذاشته و تاکید کند؛ «... اما بدون در آمیختگی مولف با شخصیت هایش، ضروری است مشخص کنیم چه مسیری از لویی فردینال دتوش، لویی فردینان سلین ارائه کرده است.» (ص۱۲) وی با اتخاذ این موضوع و پیش کشیدن آن در فصلی با عنوان «از زندگینامه شخصی تا تخیل» در جهت تحقق این خواست گام برداشته و گویی در پس این ایده می خواهد از مصالح و حوادث سازنده رمان های وی پرده بردارد. او با این ادعا که بخش اعظم نوشته های سلین از جمله رمان های سفر به انتهای شب، مرگ قسطی و دسته دلقک ها، به تجربه نقال سلین (باردامو) مرتبط اند تجربه زیسته را در آثار او برجسته می سازد. در تمام متون مربوط به سلین می توان رگه هایی از «آلوده انگاری» را بازیافت. آلوده انگاری به مثابه احراز هویت و مسیری که در نهایت میل به سوی منفی ات فردیتی مجرد دارد. در این فرآیند سوژه مرزهای «خود» را نه به واسطه آن کنش آینه گون، بلکه از طریق فرآیند دفع و زایش درک می کند و این تفاوت احراز هویت درست نقطه یی است که می توان نظریات ژولیا کریستوا را در برابر صورت بندی لاکانی آن قرار داد. این پدیده نقشی محوری در نظریات کریستوا در باب سوبژکتیویته و در نقادی ادبی اش بر عهده دارد.
آلوده انگاری به عنوان یک فرآیند، با بیرون راندن آنچه برای «خود» یک دیگری فرض شده، وسیله یی برای دفاع از مرز های سوبژکتیویته فراهم می آورد. اما آلوده انگاری به عنوان پدیده یی که هرگز کلاً به پایان نمی رسد، با تهدید به تفکیک و تخریب آنچه که بنا شده در سوبژکتیویته ماندگار می شود؛ درک شخص از «خود» هرگز ثابت و تنزل ناپذیر نیست و سوژه برای حفاظت از «خود» در مقابل چیزی که ممکن است مرز هایش را تخریب کند، هوشیار باقی می ماند. کریستوا سعی در اثبات این موضوع دارد که اغلب آفرینش های ادبی محصول این هوشیاری اند. گونه یی والایش و تهذیب که سویه های تاریک بشریت را نشان می دهند، سویه یی که بیگانه را «ناپاک» می یابد و می خواهد هر چیزی را که ناآشنا یا معمول تر، به طور غریبی بیش از حد آشنا است، نفی بلد کند. «می دانیم و می بینیم که وی مسحور عمل زایش است، آن هم اغلب اوقات در شرایط مشکل از رمان «سفر به انتهای شب» گرفته تا «از قصری به قصر دیگر».» (ص۳۱) کریستوا صراحتاً بر این امر تاکید می کند که سلین «به نیروی مثبت مادرانه، جوهری کامل، ملموس، اطمینان بخش و شادمان» مشتاق است که در «خانواده، ملت، نژاد و تن» تجسم می یابد. با این تعابیر می توان سلین را بهترین سوژه برای تشریح نظریات کریستوا نیز به شمار آورد و در کنار آن به نوعی نژادپرستی افراطی در عمق باورهای این نویسنده نیز اندیشید. «هر انسانی که به منطق گلاویز می شود و خود را به آن آراسته می کند، فقط یک ترس اساسی را پنهان می کند که بیشتر مجبور نیست آن را بررسی و تحلیل کند. وی می تواند با همه استدلالات اشتباه سازگار شود. برای سلین دورگه ها انسان هایی هستند که محکوم به شرم از خویشتن بوده و از خویشتن داری ناتوانند. بدون هیچ هویت تعریف شده از طرف جامعه سفیدپوست. (ص ۱۴۶)
بازتاب زبانی این فرآیند را می توان در یک اجبار ساختاری، رویکرد به منفی ات «آرگو»۱ یعنی همان زبان اقلیت ها جست. زبانی که در دل مناسبات رسمی همچون هیولایی حلول کرده و خود را به کلیت و منطق سلطه گر آن تحمیل می کند. با این روش یعنی به کارگیری «آرگو» او یک جریان کلامی را که بر اساس بازآفرینی پرده های گفتار - دور از هرگونه پیوستگی عقلانی - بنیان نهاده شده است، جایگزین عبارت های خشک و متناوب می کند. آیا سلین با این کار قصد یک کاسه کردن درد و درمان، پزشک و بیمار و نقل و نقال را دارد؟ «سلین نگارش را بسان ابزاری فیزیکی، فیزیولوژیکی نزدیک به واقعیت عینی ملاحظه می کند. خلاصه دنیا، زندگی شناخته می شود همانند یک جنب وجوش، یک چرخش بی پایان پدیده های گوناگون که بین نسل و تباهی، بین مرگ و تولد، برای احراز یک بعد پایانی زندگی دنیوی اختصاص یافته اند.» (ص ۲۹)
نویسنده به مثابه شاهدی بر انحطاط و زوال بی پایان و مرگ، شاهدی بر گندیدگی و تباهی تمدن بشری است و از همین روست که می توان حضور او را نمودی از نگرشی آسیب شناسانه بر جهانی رو به زوال انگاشت. نویسنده یی که زندگی اش را دو جنگ و کشتار فراگیر دربرگرفته آیا می تواند نگرشی جز این، و نفرتی کمتر در برخورد با موضع جنگ از خود بروز دهد؟ «این جهان پدیداری عمیقاً انسان محور است. فردینان از مشاهده انسان ها باز نمی ایستد. انسان، موضوع برتر تخیل سلین است. انسانی که باید بدگمان باشد، برای اینکه وی در برابر مرگ مات و مبهوت است و کاملاً خود را وقف جنگ ها کرده است. انسان نزد سلین با خصوصیاتی مختلف تعریف می شود. رو به پیدایش، رو به پیری، رو به حیات، و همچنین وی همزمان انسانی است متاثر، ناطق و متفکر.» (ص۳۰)
فرهاد اکبرزاده
پی نوشت؛
۱- زبانی که به اولین قبایل کولی که در ۱۹۴۱ در قلمرو فرانسه رویت شدند منتسب است. زبان مخصوصی که کولیان و گدایان از آن استفاده می کردند (چیزی شبیه به زرگری و زبان های غربتی در فارسی).
این زبان که توسط طبقات مخفی و خطرناک به کار گرفته می شد، فاصله نامشروعی را با مناسبات زبان رسمی تولید می کرد و به تدریج واژگان آن در میان طبقات زیرین رواج یافت.
این کتاب را نشر ثالث منتشر کرده است.
منبع : روزنامه اعتماد